دانش هوش مصنوعی
در سال های 80 ، در عرصه دانش هوش مصنوعی (یا شعور ماشینی )AlArtificial intelligence(فعالیت های چشمگیری انجام شد. دانشمند مشهور این رشته، ماروین مینسکی Marvin Minsky، در آن زمان در کتاب مجمع فکر)society of mind(خود، درباره موجودات نوع جدیدی در فراسوی نسل بشر مینوشت. انتظارات بزرگ سالهای 80 با شک گرایی سالهای 90 دنبال شد، زمانیکه محدودیت های توان کامپیوتر های زمان ما آشکار شدند.
دو سال و اندی پیش، فیلمی از نوع داستان های تخیلی به نام ةؤ ، به کارگردانی استیون اسپیلبرگ به روی صحنه آمد و توجه مجدد به موضوع شعور ماشینی را مجددا بر سر زبان ها انداخت. از آنجا که سالها قبل تحقیقاتی در این زمینه کرده بودم، برایم جالب بود که ببینم این عرصه دانش و تکنولوژی، در حال حاضر در چه مرحله است، و همچنین تصور مردم از این رشته، در زمان حاضر چگونه است، و اینکه آیا هنوز ترسی که ابزار هوشمند در ابتدا در میان عوام برانگیخته بود، ادامه دارد یا نه و آیا هنوز تصور فلاسفه این عرصه، نظیر اولین نگارندگانی چون مینسکی minsky ، سرل searle ، یا درایفوسdryfus است، یا نظرات کیفیتا متفاوتی از آن سه نظریه اصلی سالهای 80 مطرح هستند؟ در نتیجه با علاقه به دیدن فیلم رفتم، و بعد هم نقدهای مختلف آنرا در مطبوعات دنبال کردم. ضمنا لازم به یاد آوری است که این فیلم اکنون روی ویدیو قابل ابتیاع است.
در همان ژوئن 2001 یک نقد از فیلم را در یک تلویزیون ایرانی در امریکا دیدم. منتقد فیلم فقط به اسپیلبرگ فحش و ناسزا میگفت و ناراحت بود که چرا کارگردان موفق و معروفی چون اسپیلبرگ چنین فیلم مهملی (البته به زعم وی) ، ساخته بود، فیلمی که مطمئنا برای این منقد غیر قابل درک بوده و کلاف سردرگمی بیش نمی نمود. اجازه دهید ذکر کنم که من نیز با همه چیز در آن فیلم موافق نیستم. مثلا بعضی بخش ها بویژه قسمتهایی که از کوبریک به ارث رسیده بود، خیلی منفی بودند. کوبریک کارگردان اولیه این فیلم، قبل از تمام کردن فیلم فوت میشود و اسپیلبرگ فیلم را تمام میکند.
به نظر من نیروی وحشیگری مطلق برخی انسانها، در حسادتشان با آندروییدها ، به این سبب بود که تولید کننده پیشرفت مهمی در بشریت از حالا تا آن زمان نمی دید، که بهنظر من جایز نیست. انسانها (اورگاها در فیلم) تقریبا نظیر بشر امروزی بودند، در صورتی که در آن زمان آندرویید ها (مکاها در فیلم) ، هم از نظر فکری و هم از نظر احساسی فرسنگ ها از روبات های کنونی پیشرفته تر بودند. منظور من این است که حتی در زمان حاضر، اعضای مصنوعی برای بدن انسان به وجود آمده اند، نظیر قلب مصنوعی (که امیدوارم هر چه زودتر حتی نیاز به عضو اهدایی را از بین برده و مهم تر از آن به اعمال جنایتکارانه فروش اعضای بدن زندانیان و قربانیان دیگر، که هر روز اینجا و آنجا میخوانیم پایان دهد). به عبارت دیگر انسانها حتی امروز فقط اورگا (اورگانیک) نیستند و بخش های مکانیکی دارند.
همچنین من کمبود دیگری در فیلم میدیدم و آن این بود که پس از هزاران سال، هرچه انسانها استفاده میکردند، به نظر میرسید تقریبا نظیر امروز بود، مثلا کتاب و امثالهم. اما شاید آنگونه که کورزویل در مصاحبه خود اشاره کرده، این موضوع اصلی فیلم نبوده و قابل اغماض است. کلا به نظر من فیلم بسیار جالب و تفکر انگیز بود. همچنین دانشمند معروف شعور ماشینی کورزویل، درباره این فیلم مصاحبه جالبی در آنزمان کرد، که بهنظر من خیلی روشنگرانه بود.
ری کورزویل یکی از دانشمندان پیشقراول در رشته هوش مصنوعی است و در زمینه های مختلف علوم کامپیوتر اختراعات وی در موسیقی الکترونیک و نیز در تبدیل متن چاپی به بازخوران دیجیتال، یعنی تکنولوژی حئج ، معرف خاص و عام است. وی در عین حال در عرصه های مختلف علمی و فلسفی کار های ارزندهیی کرده است، و کتاب ماشین های معنوی وی از مهمترین کتب آینده نگری مدرن در سالهای اخیر است. مصاحبه وی با مجله وایرد در سال 2001 ، درباره فیلمةؤ که در بالا ذکر کردم، بسیار شنیدنی است.
برگردم به بحث شعور ماشینی. اجازه دهید ذکر کنم که هرچند مد زود گذرhype هوش مصنوعی اوایل سالهای 80 مرد، اما دلبستگی واقعی درباره موضوع این عرصه دانش زنده بوده و در دو دهه گذشته کماکان موضوع کار متفکرین و دانشمندان این عرصه، نظیر کورزویل، بوده است. در واقع بیبلیوگرافیوbibiliography زیر لیست مبسوطی از کارهای مختلفی که به این مبحث تاریخ ساز به هر نوع ارتباط دارند است.
نوشته من تحت عنوان ابزار هوشمند: شالوده تمدن های نوین نیز که هجده سال پیش در پاییز 1985 در ژورنال علمی هوش مصنوعیAAAI چاپ شده بود، در لیست بالا آمده است. به نظر من تم اصلی نوشته من درباره ابزار هوشمند (هوش به معنی محدود آن، یعنی ابزارهای با توان استنتاج(INFERENCE)و اینکه تولید ابزارهای هوشمند تاثیر تاریخی عظیمی بر روی زندگی بشر و جهان میگذارد، در 18 سال گذشته تایید شده است و در واقع رشد اینترنت این تحولglacial را تسریع کرده استinternet این سرعت را بیشتر هم خواهد کرد.
بایستی اشاره کنم که این پیشرفت، صعود و نزول های خود را داشته و خواهد داشت و تحول همواری نخواهد بود، بویژه آنکه برخی نیروهای اجتماعی، منافع خود را در شکست این تحول می بینند و در برابر آن از ایجاد هیچ مانعی فروگذار نخواهند کرد. در واقع بحران سه سال گذشته در »سیلیکان ولی»امریکا، در تکنولوژی های نو، بخشا به دلیل جایگزینی و از رده خارج شدن سکتورهای مختلف اقتصاد نو و کهنه بوده است. ولیکن همانطور که در نوشته دیگری نوشته ام، نیروهای واپس گرای سیاسی ، به توسعه فراصنعتی لطمه زدند و این بحران اهمیت شرکت نیروهای آینده نگر در عرصه سیاست را آشکار کرد. اما این جذر و مد ها به این معنی نیست که تحول فراصنعتی قابل بازگشت است. درواقع من آنچه در پایان نوشته 18 سال پیش خود جمع بندی کردم را کماکان درست می دانم که در زیر نقل میکنم: در پرتو آنچه ذکر شد، من فرارسیدن تمدن نوین را استقبال کرده وانتظار آینده بهتری را در پی این تحولات دارم. دیدگاه های بدبینانه از آینده، ناشی از ایستا قلمداد کردن تکامل بشر در دوران رشد و تکوین ابزارهای هوشمند است. به نظر من با پیدایش شعور ماشینی، برای اولین بار در تاریخ بشر، انسانها با چالش فکری عظیم بهره برداری همه جانبه از خصایص حاکی از هوش مصنوعات متفکر مواجه شدهاند و آنچه شاهدش هستیم گوشه کوچکی از پتانسیل عظیمی است که در آیندهیی نه چندان دور قابل تحقق است، و مطمئنا این مساعی، دینامیسم خاصی به تکامل نوع بشر نیز خواهند داد. به همراه پیشرفت های مهندسی ژنتیک و ارتباطات ماهوارهیی، پروسه تولید در این جامعه عصر فضا آنقدر سریع تغییر خواهد کرد، که حتی خطوط کلی زندگی اجتماعی جدید را بسختی میتوان با شعور کنونی انسان به تصورآورد. لیکن جدا از آنکه فرماسیون های نوین اجتماعی چه شکلی به خود بگیرند، بعضی تاثیرات اجتماعی ابزار هوشمند جدید ممکن است به شرح زیر باشند.
1. توسعه عمیق شعور بشر: عقل سلیم انسان در پی این چالش هوش مصنوعی، بسیار تکامل یافته تر گشته و انتظار کشفیات، اختراعات و حتی درک جدیدی از خود، در آینده نزدیک، دور از حقیقت به نظر نمیرسد.
2. آزادی اکثریت بشریت از زندگی به عنوان ابزار و وسایل تولید: درصد بیشتری از مردم خواهند توانست که به فعالیت مورد علاقه شان در زندگی بپردازند، بهجای آنکه صرفا بخاطر تامین نیاز های اولیه شان ناگزیر به انجام کارهای مورد تنفرشان باشند.
3. کثرت عظیم ثروت بشریت: گشوده شدن مرزهای نو در برابر ما، چه در فضا و چه در زمین، مطمئنا پیامد این ترقیات خواهد بود.
ممکن است در نگاه نخست، تکامل دادن پروسه های نوین تولید، نظیر ایجاد کارخانجات و دفاتر آینده ، خانه های آینده، و امثالهم، اقدامات کلیدی جهت ساختن آینده جلوه کنند. ولیکن تحقق ثمرات پیشرفتهای تکنولوژیک جدید، تنها با طرح و توسعه روابط اجتماعی متناسب امکان پذیر است و در آینده نزدیک این موضوع مضمون اصلی فعالیت اجتماعی افراد آینده نگر را تشکیل خواهد داد. نقش علم چه به علت نیازهای تکنیکی جدید ( که خود ناشی از بغرنج تر شدن پروسه های تولیدی و ازدیاد ترکیب دانش در آنها) و چه به علت نیازهای اجتماعی جدید ( که مربوط به ارتباط متقابل انسان با این پروسه هاست)، افزایش خواهد یافت. بنابراین میتوان بغرنجی بیشتر پیشه های اصلی بشر را انتظار داشت. فعالیت مرکزی اکثریت مردم به احتمال زیاد مرتبط با پیشرفت دادن مناسبات اجتماعی و ارتقا دادن مداوم سطح دانش ذخیره شده بشر خواهد بود و ممکن است که حتی درآمد شخصی بر مبنای تلفیقی از نیازهاو اهداف افراد تعیین شود. توزیع ثروت و قدرت در این تمدن جدید کماکان مسالهیی تکنیکی نبوده و به عنوان معضلی اجتماعی باقی خواهد ماند. بنابراین، پاسخ به این سوال که هر کس و هر کشور تا چه اندازه بتواند از ابز
ار هوشمند و منافع آن بهره مند شود، به نهادهای اجتماعی آینده بستگی دارد. این دستاوردها حتی ممکن است تا مدتها به فقر و فلاکت بسیاری از مردم نیز دامن بزند. با این حال من درباره آینده خوش بین هستم. به نظر من با محو مبنای تکنولوژیک آن مناسباتی که بخشی از بشریت را به مثابه ابزار تلقی میکند، حد اقل بشریت قادر میشود که انرژی و توان بیشتری را مصروف حل معضلات اجتماعی و شکل دادن نهادهای اجتماعی نوین کند. نهادهای نوین اجتماعی میبایست با هدف مورد حمله قرار دادن عفریت فقر، استبداد، جنگ، نابرابری ، آلودگی محیط زیست، و در جهت ریشه کنی این ناملایمات اجتماعی حرکت کنند و بالاخره پاسخ به این سوال که شکل گیری تمدن نوین بطور مسالمت آمیز و همگون در سطح جهانی انجام شود یا نه، کماکان مسالهیی است قابل بحث!
و در رابطه با تکامل موجودات نوع جدید در فراسوی بشر در همان رساله :
بالاخره بی مناسبت نیست تذکر دهم که چرا در این مقاله، روباتها را فقط به عنوان ابزار، مورد ارزیابی قرار دادهام. همانگونه که صاحبنظران بسیاری خاطر نشان کرده اند، من نیز واقفم که امکان منطقی وجود دارد، که روباتها به نوع جدیدی از موجودات تکامل یابند، که از شعور کنونی انسان پیشی بگیرند (هرچند به نظر من تا آنزمان انسان نیز از نظر هوشی پیشتر رفته و ممکن است از این موجودات جلوتر باشد). در واقع امکانات بسیاری وجود دارد که موجودات از نوع متعالی تر از انسان، یک زمان در کره ارض سکنی گزینند (مثلا امکان وجود موجودات ماورای زمینی هنوز گمان محتملی است) و منشا این موجودات میتواند از مهندسی ژنتیک ]وکلون سازی[ باشد تا سفر های فضایی وتولید روبات هوشمند و حتی تکامل انسان کنونی . شاید ما بیشتر نیازهای بیولوژیک خود را با حیوانات و عمدتا نیازهای اجتماعی خود را با این موجودات متعالی تر مورد اشتراک یابیم. این اشتراک ممکن است باعث از بین رفتن برخی دیدگاه های انسان مرکزبینی ما از جهان شود، که بویژه با سقوط تمدن یونان باستان، به بخش قابل توجهی از از جهان بینی ما تبدیل شده اند. به هر حال این موضوعات خارج از محدوده این بررسی هستند. چرا
که در این رساله موضوع مد نظر من مطالعه مبنای تکنولوژیک انقیاد انسان به وسیله انسان و شرایط تکنولوژیک از بین رفتن آن بوده است.
بایستی تذکر دهم که موضوع موجودات و انواع فرابشری trancshuman species، اضافه بر روابط اجتماعی دروننوعی بشر که موضوع تمام جوامع بشر تا کنون بوده است، عامل متغیر تازهیی را وارد بحث تحلیل اجتماعی میکند. حتی موضوعاتی نظیر حقوق حیوانات، وقتی طرح شده اند، با این فرض بوده که آن موجودات در مقام پایین تر از انسانند.
تا زمان حاضر که به وجود آمدن AI ، ژنتیک، و کلونسازی Cloning ، موضوع روابط بیرون از نوع interspecies relationsرا به امکان واقعی در زمان حیات ما تبدیل کرده است، این عرصه اساسا از طرف نویسندگان داستان های تخیلی طرح میشده است. اما تاثیر تحولات کنونی برروی جامعه بشر، دیگر یک موضوع داستان های تخیلی برای آیندهیی دور دست نیست. از هم اکنون موضوع صدور شناسنامه و حقوق قانونی بچه محصول کلون سازی، که ادعا شده بود بطور غیر قانونی تولید شده، چند ماه پیش محافل قانونگذاری امریکا را غافلگیر کرد، چرا که قوانین جامعه برای حقوق یک کلونclone هنوز تدوین نشده است.
من کار کورزویل با عنوان ماشین های معنوی ( ادغام انسان و ماشین) spirtual machines :the margine of man and machine را بسیار مهم میدانم. وی در آن کتاب بحث های جسورانهیی را برای درک پیشرفت های نو مطرح میکند. بهنظر من کتاب وی ارزیابی بسیار فکر انگیزی از آنچه بشریت در پیش روی دارد است.
در پایان لازم است یادآوری کنم که اهمیت آنچه در مقاله دیگری تحت عنوان عدالت اجتماعی و انقلاب کامپیوتری نوشتم در پی سرعت روزافزون این تحولات، اهمیت بیشتری مییابد. آنچه درباره موضوع ارزش، در اقتصادهای فراصنعتی در آن نوشته و در نوشته تئوری ارزش ویژه طرح کردهام را دانیل بل DanielBell ملاحظات خوبی به من فرستاد که در آنجا ذکر کرده ام، اما کار بیشتری از آنزمان روی آن نکرده ام. وی نیز آنچه درباره نحوه تبیین ارزش اقتصادی تئوری های اینشتین در آن ملاحظات ذکر کرده را، منتشر نکرده است. به نظر من اینها موضوعات مهم آینده هستند و کارهای کسانی نظیر مانوئل کاستل در واقع بازگشت به گذشته و تکرارمارکسیسم است و نه ارایه پاسخ به این معضلات دنیای نو. اقتصاد همان قدر دگرگون شده است که فلسفه و کارهای کسانی نظیر واسیلی لیانتیف Wassily Leontief و جیمز البس james Albus در این زمینه، گام های جدی در یافتن راه حل های نوین برای این واقعیات نو است.
در پایان یاد آوری کنم که جریان لودایتیluddites زمان ما، مردم را از دستاوردهای جدید میترساند و بغرنجی آنچه در بالا طرح شد به این معنی است که اقشار عقب مانده تر جلب اینگونه افکار میشوند و در واقع فیلمةؤ این اقشار عقب مانده را خیلی خوب نشان داده است. این لودایت ها به بشریت برای رویارویی آنچه در پیش رو دارند و آنها بهظاهر دلواپس آن هستند، کمکی نمیکنند و فقط ممکن است پیشرفت های کنونی را قدری کند کنند. بهنظر من با نزدیک شدن ما به تولید موجود متفکر، ما میبایست نوشته کلاسیک 1817 ماری Mary Shelly به نام فرانکنشتاینfrankenstein را بخوانیم. متاسفانه آنگونه که این کتاب در فیلم های عامیانه عرضه شده، کاملا تحریف موضوع است و مطمئنا آنچیزی نیست که از آن کتاب می توان آموخت. من خواندن خود کتاب ماری شلی را به همه توصیه میکنم. فیلم های سینمایی که از آن ساخته شده است این درک را میدهند که نبایستی در کار طبیعت دخالت کرد و گویی عمل کردن بسان خدا بد است، و سعی میکنند بیننده را از چنین راهی بترسانند. در صورتیکه کتاب سعی میکند خطرات را نشان دهد و اینکه چه چیزهایی را با یستی از قبل پیشبینی کرد و خنثی نمود، اگر که بشر
بخواهد موجود متفکر خلق کند، حال نام این کار را بگذارند انجام کار خدا، اگر درست انجام شود، چه عیبی دارد؟ اقلا درک من از کتاب چنین است و صرف نظر از اینکه درک ما از کتاب ماری شلی چیست، به نظر من کتاب او، درک خوبی از احساسات موجود متفکر خلق شده میدهد و میگوید اگر چنین مصنوعی را خلق میکنیم، چه چیزهایی را بایستی مراقب باشیم . کار ماری شلی یک اثر بی نظیر ادبی است که در آن انسان احساسات موجودی که خلق شده است را میخواند.
منبع: / روزنامه / اعتماد ۱۳۸۲/۰۹/۱۰
نظر شما