معرفی فیلم بانو
خلاصه داستان بانو
مریم همسر محمود متوجه می شود که او برای پیوستن به زنی مطلقه قصد ترک و جدایی از وی را دارد . بانو پس از تنها شدن، جهت تسکین درد خود و برای یافتن همدم، کرمعلی باغبان همسایه و همسر بیمارش را به خانه مجلل خود دعوت می کند. فیلم، شرح احوال بانو است که با حضور مهمانان جدید در خانه خود، در ابتدا احساس خشنودی می کند، ولی به تدریج متوجه دزدی های قربان سالار که از خویشاوندان کرمعلی است و به واسطه او مهمان بانوشده است می شود. از هم پاشیدگی روحی بانو و نا بسامانی هایی که پس از ورود مهمانان رخ می دهد بانو را به سمت تصمیم جدیدش که تغییری در زندگی او به وجود خواهد آورد سوق می دهد . بانو که تجربیات جدید روحی را پشت سر گذاشته است در انتها همسرش را که برای جبران و عذر خواهی به سوی او باز گشته، ترک می کند.
نکاتی درباره فیلم بانو
مهرجویی در میان کارگردانان ایرانی شاید تنها یکه تازی باشد که در اقتباس از آثار ادبی کسی به گرد پای وی نمی رسد. در کنار اقتباس های ادبی او، اقتباس های سینمایی نیز به چشم می خورد که «بانو» از همین جمله است.مهرجویی با اقتباس از موقعیت روایی فیلم «ویریدیانا»، آن را برخلاف بونوئل که در جهت نقد مسیحیت به کار گرفته بود، برای واکاوی شخصیت اصلی فیلمش استفاده می کند. «ویریدیانا»ی مهرجویی به «هامون» زنانه ای می ماند که به جای کندوکاو درونیات شخصیت مرد، به درونیات شخصیت زن می پردازد.روان درمانی اگزیستانسیال که یکی از مدرن ترین رویکردها در روانکاوی امروز است، منشاء روان رنجوری ها را در منازعه درونی فرد بر سر پذیرش یا انکار مفروضات مسلم هستی می داند. به عبارت بهتر در همان جایی که شخص دست به انکار حقایق اجتناب ناپذیر هستی (مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی در معنای اگزیستانسیالیستی خود) می زند، روان نژندی آغاز می گردد.این رویکرد در روانکاوی، راه درمان مشکلات روانی فرد را پذیرش تمام و کمال حقایق هستی می داند. بنا به نظریات روان درمانی اگزیستانسیال، فرد در این جهان تنها است و نه والدین می توانند این تنهایی را پر کنند و نه همسر و فرزند. از این رو اگر شخصی به هر روشی سعی در انکار این تنهایی داشته باشد، دچار روان رنجوری های گوناگونی می گردد.مهرجویی در «بانو» کشمکش درونی قهرمان اصلی خویش را بر سر گریز از تنهایی وجودی به تصویر می کشد. مریم بانو (بیتا فرهی) از زمانی که به یاد دارد درگیر فرار از تنهایی اش بوده است. مادامی که خانواده های دیگر کودکان آسایشگاه در روز یکشنبه به ملاقات فرزندانشان می آمدند و هدیه ای به آن ها می دادند، مریمِ خردسال به گوشه ای پناه می برد تا به یاد نیاورد که در کشوری غریب و به دور از خانواده به سر می برد.در ابتدای فیلم محمود در حال جمع کردن وسایلش برای رفتن به سفری کاری است. مریم بانو به او می گوید: «اگر می دونستم سفرت این قدر طول می کشه، منم باهات می اومدم…. آخه چرا من همیشه باید تنها باشم. من دلم می خوام با تو زندگی کنم؛ تو توی همین شهر باشی.» در مقابل محمود به او پاسخ می دهد: « آخه وقتی من اینجام، مگه تو با من زندگی می کنی؟ تو که خوب با این چیز میزا (به کتب و نقاشی خط ها اشاره می کند) کنار اومدی. در روی خودت بستی و مشغول راز و نیازی.» کنار آمدن بانو با این چیز میزها از سر علاقه و اشتیاق به عرفان شرقی نیست، بلکه از سر ناچاری است تا در غیبت های طولانی و پی درپی شوهرش مجالی برای انکار تنهایی اش پیدا کند.شوک اولیه زمانی به مریم وارد می شود که متوجه می گردد شوهرش با زن دیگری در رابطه است. این جا دقیقا اولین نقطه ی فیلم است که تنهایی قهرمان همچون پتکی بر سرش فرود می آید. او طبق معمول دست به انکار تنهایی خویش می زند. بدین سبب مدتی را به نوشتن می گذراند و کمی بعد چند غریبه را به منزلش راه می دهد. عدم توانایی بانو در بروز واکنشی منطقی در برابر خیانت شوهرش خود دالی بر این است که او از مشکلات روانی (هرچند کوچک) رنج می برد.بانو از ورود کرمعلی (فردوس کاویانی) و هاجر (گوهر خیراندیش) به خانه ی خود استقبال می کند. علت این کنش نه در نیت خیر بانو نهفته است و نه در مستحق بودن کرمعلی و همسرش، بلکه او به دنبال پر کردن خلاءای است که یک عمر سعی در انکارش داشته و حالا با رفتن شوهرش بیش از پیش آشکار شده است. بر خلاف ادعاهای شمسی خانم نظافت چی خانه (حمیده خیرآبادی) و دوست قدیمی اش (محمود کلاری) که خطرات احتمالی حضور بیگانگان در خانه اش را به او گوشزد می کنند، بانو مصر است که این افراد ناشناس را نگهداری کند.شمسی خانم بانو را به دلیل پذیرش غریبه ها ترک می کند، با این وجود بانو همچنان بر سر موضع خود استوار است. بانو به خیال خویش درمان دردش را یافته است، پس چشمش را بر روی ورود غریبه های دیگر می بندد. او حتی به گفته های هاجر و شیرین (سیما تیرانداز) مبنی بر گذشته ی ناموجه قربان سالار (عزت الله انتظامی) توجهی نمی کند.مهرجویی این رضایت خاطر بانو را به زیبایی در سکانسی تصویر کرده است. وقتی مریم بانو و مستاجران جدید برای دومین بار بر سر یک سفر جمع می شوند، بانو برخلاف موارد پیشین که با لباس مشکی در همه جا حضور می یافت، با لباسی سفید بر سر سفر حاضر می شود. بانو چنان سر مست از گرمای حرارت حضور غریبه ها است که گویی دیگر مفهومی به نام تنهایی براش معنا ندارد.چندی بعد در نزدیکی طلوع آفتاب، بانو متوجه دزدی قربان سالار از خانه اش می گردد. اینجا است که شوک دوم به او وارد می شود. شوکی که تمام آن چه را مریم بانو رشته بود پنبه می کند و تنهایی اش را حتی بیشتر از زمانی که شوهرش او را ترک می کرد، عیان می کند. اهمیت خیانت دوم در آن جا است که به بانو می فهماند، بیگانگان برای خود او در این جا جمع نگشته اند، بلکه به دنبال منافع خویش اند و زمانی که کیسه هایش خالی شود، او را ترک می کنند.این تنهایی درمان ندارد. گریزناپذیر است. تنها درمانش پذیرش آن است. از این رو او بیش از پیش کارکرد روانی خویش را از دست می دهد و بحران های شدید روحی را پشت سر می گذارد. پس از بازگشت محمود از سفر و گذر زمان است که او به یک ثبات نسبی می رسد.بانو پس از مواجه با فراز و نشیب های گوناگون و تلاش های پی درپی برای فرار از تنهایی به این نتیجه می رسد که تنها درمان این درد، پذیرفتن آن است. بنابراین خانه و شوهر خویش را ترک می کند تا شاید بتواند با پذیرش تنهایی، زندگی اش را بازیابد. این دقیقا نمود همان چیزی است که در روان درمانی اگزیستانسیال مطرح می شود. یعنی فرد با پذیرش حقایق انکارناپذیر هستی (در این جا تنهایی) از بروز روان رنجوری هایی جلوگیری می کند که در رفتار و گفتار هر فردی متجلی می شوند.یکی از مشکلاتی که به یکدستی فیلم لطمه زده، نمایش فاصله ی طبقاتی است. با اینکه مهرجویی در مصاحبه هایش از خوانش های طبقه محور فیلم ابراز ناراحتی کرده، اما وجود آن غیرقابل کتمان است. وجود فاصله ی طبقاتی در فیلم به جای آن که مخاطب را به سمت درک بهتر بحران وجودی شخصیت اصلی بکشاند، او را متوجه نگاهی تبعیض آمیز به طبقه ی فرودست می کند، که به گفته ی مهرجویی چنین قصدی از آن نداشته است.
کارگردان فیلم بانو
داریوش مهرجویی متولد 1318 در ایلام است. او در 17 سالگی به سینما علاقه مند می شود و برای درک بهتر فیلم های روز، به آموختن زبان انگلیسی می پردازد. تحصیلات مقدماتی را در تهران به پایان برد و یک سال در هتل آتلانتیک مدیر می شود و سپس بیست ساله بود که برای ادامه ی تحصیل به کالیفرنیا در آمریکا رفت. وی نخست به خواندن سینما رو آورد اما خیلی زود سینما را رها کرد و به فلسفه پرداخت و در سال 1344 از دانشگاه یوسی ال ای در لس آنجلس لیسانس فلسفه گرفت. در همین سال سردبیری نشریه ی پارس ریویو در لس آنجلس را به عهده گرفت و سال بعد به تهران آمد و در سال 1346 نخستین فیلم خود به نام الماس 33 که فیلمی بسیار پرهزینه بود را ساخت. این فیلم در 5 بهمن 1346 در تهران روی پرده آمد و فروش متوسطی داشت و با توجه به هزینه ی بالای ساخت آن شکستی تجاری محسوب می شد و توجه منتقدین را هم چندان به خود جلب نکرد اما در 1348 با هم کاری غلامحسین ساعدی فیلم نامه ی گاو را از روی یکی از داستان های کوتاه عزادارن بیل نوشته ی ساعدی نوشت و کارگردانی کرد. این فیلم برای مهرجویی و سینمای ایران جوایز متعددی را در جشنواره های بین المللی به ارمغان آورد. گاو هم از نظر تجاری هم از نظر هنری فیلم موفقی از کار درآمد و فصل جدیدی در سینمای ایران گشود.
بازیگران فیلم بانو
عزت الله انتظامی،بیتا فرهی ،خسرو شکیبایی ،گوهر خیراندیش ،فردوس کاویانی، کوثرخیری ،حمیده خیرآبادی ،فتحعلی اویسی ،محمود کلاری ،سیما تیرانداز ،میرصلاح حسینی سعیدآباد ،جلال مقدم ،حکیمه ایمانقزی
سایر عوامل فیلم بانو
کارگردان: داریوش مهرجویی
تهیه کننده: مجید مدرسی، محمدمهدی دادگو
نویسنده: داریوش مهرجویی
تدوین: حسن حسن دوست
موسیقی:ناصر چشم آذر
مشخصات فیلم بانو
ژانر :خانوادگی،اجتماعی
زبان : فارسی
امتیاز IMDb: امتیاز 6.2 از ۱0
منبع: ساعدنیوز
نظر شما