نقش ترویج و تبلیغ، مکتب جبرگرایی در کربلا
تفکر انحرافى جبرگرایی، دستاویزى قرار گرفت تا زمینه جنایت هولناک یزید را فراهم آورد و آن را توجیه کند، از این رو عمر بن سعد درباره شهادت امام حسین(علیهالسلام) گفت: "این کار از جانب خداوند مقدر شده بود. "
بنابه گفته ابى هلال عسکرى، معاویة بن ابى سفیان مبتکر جبر بود. ابن ابى الحدید نیز مىگوید: معاویه آشکارا به جبر و ارجا (پیروى از مرجئه) تظاهر مىکرد. [1]
از این رو درباره بیعت با یزید اظهار مىداشت: «و ان امر یزید قضا من القضا و لیس للعباد الخیره من امرهم[2]؛ همانا خلافت یزید از مقدرات الهى است و مردم را در تقدیرات الهى؛ اختیارى نیست.»
کعب الاحبار یهودى مسلماننما نیز مىگفت: «حکومت هرگز به بنى هاشم نخواهد رسید.» عبدالله بن عمر هم که در این راستا قرار گرفته بود، اظهار مىکرد: "فاذا رایت الهاشمى قد ملک فقد ذهب الزمان[3]؛ آنگاه که ببینى فردى از هاشمیان به حکومت دست یابد، دنیا به پایان خواهد رسید. "[4]
و بدین ترتیب حکومت یزید بن معاویه را از مقدرات الهى تبلیغ کردند و مکتب جبر را به عنوان پشتوانه مذهبى آن به رسمیت شناختند.
بر اساس جبرگرایى، انسانها در کارهایى که انجام مىدهند، فاقد اختیارند، این خداست که ملک را به کسى که بخواهد مىدهد و از کسى که بخواهد مىگیرد، یکى را ذلیل و دیگرى را عزیز مىشمارد و آن که بر قدرت مسلط شده، حق است و خواست خدا و آن که مرووس و مظلوم است، محکوم است و خواست خدا چنین بوده، نه ظالم در ظلمش مقصر است و مختار و نه عدالت عادل از روى اختیار است، آنچه خداوند مقدر نموده و از کانال قضا و قدر گذشته، حتمى است و انسانها به ناچار فرمانبرند!
و متاسفانه این بنیان کژ، دیوارهاى کجترى بر آن بنا شد و همچنان این خط انحرافى بر اکثریت جوامع اسلامى سنى مذهب حاکم است و این همان مبنایى است که ابوالحسن اشعرى مبانى اعتقادى خویش را بر آن بنا گذاشته است.
این تفکر انحرافى، دستاویزى قرار گرفت تا زمینه جنایت هولناک یزید را فراهم آورد و آنگاه توجیه کند، از این رو عمر بن سعد درباره شهادت امام حسین(علیهالسلام) گفت: "این کار از جانب خداوند مقدر شده بود. "
عبیدالله بن زیاد نیز در تعقیب همان هدف، و در ضمن براى تحقیر اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) خطاب به حضرت زینب(علیهاالسلام) گفت: «الحمدلله الذى فضحکم و قتلکم و اکذب احدوثتکم؛ حمد خداى را که شما را رسوا کرد و کشت و تکذیب کرد سخنگویانتان را.»
بنابه گفته ابى هلال عسکرى، معاویة بن ابى سفیان مبتکر جبر بود. ابن ابى الحدید نیز مىگوید: معاویه آشکارا به جبر و ارجا (پیروى از مرجئه) تظاهر مىکرد.
از این رو درباره بیعت با یزید اظهار مىداشت: «و ان امر یزید قضا من القضا و لیس للعباد الخیره من امرهم؛ همانا خلافت یزید از مقدرات الهى است و مردم را در تقدیرات الهى؛ اختیارى نیست.»
زینب(سلام الله علیها) فرمود: «الحمدلله الذى اکرمنا بنبیه محمد(صلی الله علیه و آله) و طهرنا من الرجس تطهیرا انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا[5]؛ حمد شایسته خدایى است که به واسطه پیامبرش به ما کرامت داد و از گناه و آلودگى ما را پیراسته ساخت. خداوند، تنها فاسق و فاجر را رسوا مىسازد و او غیر ماست (یعنى خدا شما را رسوا ساخت).»
در همان مجلس، آنگاه که ابن زیاد، از نام امام على بن الحسین(علیهماالسلام) مىپرسد و آن حضرت مىفرماید: من على بن الحسین هستم، ابن زیاد مىگوید: "الیس قد قتل الله على بن الحسین؛ آیا خداوند على بن الحسین را نکشت؟! "
امام پاسخ مىدهد: "قد کان لى اخ یسمى علیا قتله الناس؛ برادرى داشتم به نام على که سپاهیان شما او را کشتند! "
ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت! و امام فرمود: خداوند (توسط ماموران مخصوصش) هنگام موت (و ایجاد سبب مرگ) انسانها را مىمیراند. [6]
امام زین العابدین(علیهالسلام) بدین وسیله در صدد خنثى ساختن تبلیغات امویان برمىآید؛ بدین صورت که اولا: مسوولیت آنها را در جنایت سرزمین کربلا خاطر نشان مىسازد، ثانیا: تفکر انحرافى جبرگرایى را مردود مىشمارد و عقیده درست اسلامى را که توسط ائمه معصومین (علیهمالسلام) تبیین شده گوشزد نمود. آن عقیده این است: "لا جبر و لا تفویض ولکن امر بین امرین. [7] "یعنى قضا و قدر الهى در تضاد با اختیار انسان نیست و انسانها به اراده الهى، داراى اختیار، آفریده شدهاند تا راه هدایت یا شقاوت را برگزینند و اگر چنین نبود و انسانها فاقد اختیار بودند که پاداش و مجازات، بى معنا بود؛ بلى خداوند پس از آفرینش جهان، اختیاراتش را به بندگانش تفویض نکرده است و لذا در معصیتى که گناهکاران مرتکب مىشوند هم قدرتش را خدا داده است همان طور که قدرت انجام کارهاى نیک را به نیکوکاران داده است ولى در این که حر شوند یا یزید، مختارند!
بارى، بنى امیه، نه تنها امام حسین(علیهالسلام) و فرزندان و یارانش را به شهادت رساندند، و خاندان رسالت را به اسارت بردند و بزرگترین جنایت تاریخ را به وجود آوردند، بل اصول اعتقادى اسلام را دستخوش تدلیس و تحریف قرار داده، پوستین وارونه بر تن اسلام پوشاندند و هولناکترین ضربت را به پیکر اسلام وارد ساختند.
سیدمحمدرشید رضا مولف تفسیر "المنار " مىگوید: یکى از دانشمندان بزرگ آلمان به عدهاى از مسلمانان گفت: "شایسته است ما مجسمه معاویة بن ابى سفیان را از طلا بریزیم و در برلن (پایتخت آلمان) نصب کنیم، گفتند: براى چه؟! گفت: زیرا معاویه بود که رژیم دموکراتیک حکومت اسلامى را به حکومت استبدادى مبدل کرد و اگر او، این ضربه را به اسلام نزده بود، اسلام همه جهان را مىگرفت و اکنون ما آلمانیها و سایر کشورهاى اروپایى، عرب و مسلمان بودیم. [8] "
پی نوشت:
[1]. شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج1، ص340.
[2]. ابن قتیبه الدینورى، الامامه والسیاسه، ج1، ص158.
[3]. تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ج4، ص332.
[4]. ناگفته نماند بعدها بنى عباس و علویین ـ که هر دو از بنى هاشم بودند ـ به حکومت رسیدند و دنیا هم به پایان نرسید!
[5]. الارشاد، ص244.
[6]. همان.
[7]. الاصول من الکافى، ج1، ص160.
[8]. تفسیر المنار، ج11، ص260.
منبع: / سایت / پژوهه دین ۱۳۸۸/۱۰/۲۱
نظر شما