عدالت و استحقاق
رابرت نازیک از یک سنظریه استحقاقیز درباره عدالت دفاع مىکند که با نظریه سآخرین وضعز توزیعى رالز درباره عدالت تقابل کامل دارد.
دولتحداقلى یعنى گستردهترین دولتى که قابل توجیه است. هر دولتى که از آن گستردهتر باشد حقوق مردم را نقض مىکند. با اینهمه کسان بسیارى ادلهاى ارائه کردهاند که مدعى توجیه دولت گستردهترىاند.
در این فصل به بررسى این ادعا مىپردازیم که یک دولت گستردهتر موجه است، زیرا براى نیل به عدالت توزیعى لازم(یا بهترین وسیله) است.
اصطلاح سعدالت توزیعیز اصطلاح خنثایى نیست. بیشتر مردم، با شنیدن اصطلاح ستوزیعز، گمان مىکنند که یک چیز یا یک سازوکار اصل یا معیارى را به کار مىگیرد تا چیزهایى را توزیع کند. در این روند توزیع سهم افراد ممکن استخطائى راه یابد. از اینرو، اینکه آیا توزیع مجدد باید صورت گیرد یا نه، و اینکه آیا باید کارى را که قبلا یک بار، ولو به طور بدى، انجام یافته است از نو انجام دهیم یا نه، لااقل، پرسشى گشوده است. لکن، وضع ما وضع کودکانى نیست که کسى به هر یک از آنان قطعهاى شیرینى داده است و اکنون آخرین جرح و تعدیلهاى موشکافانه را انجام مىدهد تا قسمت کردن از سربیدقتى خود را اصلاح کند. توزیع مرکزىاى در کار نیست، یعنى شخص یا گروهى وجود ندارد که حق داشته باشد که همه منابع را ضبط و مهار و تدبیر و اداره کند و یکباره تصمیم بگیرد که منابع را چگونه توزیع باید کرد. آنچه هر شخصى به دست مىآورد از اشخاص دیگرى دریافت مىکند که یا در ازاى چیز[دیگر]ى یا بلاعوض به او مىدهند. در یک جامعه آزاد، اشخاص مختلف ضبط و مهار و تدبیر واداره منابع مختلف را در اختیار دارند و داراییهاى جدید از مبادلات و اعمال اختیارى اشخاص پدید مىآیند. همانطور که در جامعهاى که در آن خود اشخاص همسر آینده خود را انتخاب مىکنند چیزى به نام توزیع همسر وجود ندارد، چیزى نیز به نام توزیع کردن یا توزیع شدن سهم افراد در کار نیست. نتیجه نهایى حاصل تصمیمات فردى بسیارى است که افراد مختلف دست اندرکار حق اتخاذ آنها را دارند. درست است که پارهاى از استعمالات اصطلاح ستوزیعز دلالتبر توزیع قبلىاى که به نحوى شایسته تابع یک ملاک باشد(فى المثل ستوزیع احتمالز) ندارند؛ با اینهمه... بهتر آن است که از اصطلاحاتى سود جوییم که بوضوح خنثى باشند. [بنابراین] از داراییهاى مردم سخن خواهیم گفت. اصل عدالت در داراییها(بخشى از) چیزى را وصف مىکند که عدالت درباره داراییها مىگوید(الزام مىکند).
بخش اول: نظریه استحقاق
موضوع عدالت در داراییها شامل سه مطلب عمده است. مطلب اول تملک نخستین داراییهاست، یعنى تصاحب چیزهاى بیصاحب. این مطلب خود این مسائل را شامل مىشود: چگونه چیزهاى بیصاحب را مى توان صاحب شد، جریان یا جریانهایى که چیزهاى بیصاحب را مىتوان از طریق آن یا آنها صاحب شد، چیزهایى که مىتوان از طریق این جریانها صاحب شد، گستره چیزى که از طریق جریان خاصى تصاحب مىشود، و امثال این مسائل. ما به حقیقت پیچیدهاى که در باب این مطلب وجود دارد، و در اینجا به بیان آن نمىپردازیم، با عنوان اصل عدالت در تملک اشاره خواهیم کرد. مطلب دوم ناظر استبه انتقال داراییها از شخصى به شخص دیگر. از طریق چه جریانهایى یک شخص مىتواند داراییهایى را به دیگرى انتقال دهد؟ چگونه شخصى مىتواند دارایىاى را از شخص دیگرى که صاحب آن است دریافت کند؟ شرح و تقریرهاى کلىاى درباره مبادله اختیارى، و هبه و(از سوى دیگر) تدلیس، و نیز اشارهاى به امور قراردادى و عرفى خاصى که یک جامعه خاص آنها را مىپذیرد در ذیل همین مطلب مىآیند. حقیقت پیچیدهاى را که در باب این موضوع وجود دارد(همراه با علائم و رموزى که براى اشاره به امور قراردادى و عرفى به کار مىروند) اصل عدالت در انتقال مىخوانیم(و فرض را بر این مىگذاریم که این اصل شامل اصولى هم بشود که حاکمند بر اینکه چگونه شخص مىتواند خود را از دارایىاى محروم کند و آن را به حال بیصاحبى در آورد).
اگر جهان یکسره بر منهج عدل مىبود، تعریف استقرائى زیر موضوع عدالت در داراییها را به نحو مستوفا در بر مىگرفت.
1. شخصى که دارایىاى را بر طبق اصل عدالت در تملک به دست آورد نسبتبه آن دارایى ذى حق است.
2.شخصى که دارایىاى را بر طبق اصل عدالت در انتقال، از شخص دیگرى که نسبتبه آن دارایى ذى حق است، دریافت کند، نسبتبه آن دارایى ذىحق است.
3.هیچ کس نسبتبه دارایىاى ذى حق نیست مگر از طریق اعمال(مکرر) فقرههاى 1و2.
اصل کامل عدالت توزیعى صرفا همین را مىگوید که توزیع وقتى عادلانه است که همگان نسبتبه داراییهایى که بر اساس آن توزیع مالک مىشوند ذى حق باشند.
توزیع وقتى عادلانه است که به طرقى مشروع از توزیع عادلانه دیگرى ناشى شده باشد. طرق مشروع گذر از یک توزیع به توزیعى دیگر را اصل عدالت در انتقال تعیین مىکند. نخستین سگذرهازى مشروع را اصل عدالت در تملک تعیین مىکند. هر چه با اقدامات عادلانه از وضعیتى عادلانه ناشى شود خود عادلانه است. طرق دگرگونىاى که اصل عدالت در انتقال تعیین مىکندحافظ عدالتاند. همانطور که قواعد صحیح استنتاج حافظ صدقاند و هر نتیجهاى که، از طریق کاربست مکرر این قواعد، از مقدماتى که همه صادقند استنتاج شود خود نیز صادق است، طرق گذر از یک وضعیتبه وضعیتى دیگر، که اصل عدالت در انتقال تعیین کرده است، حافظ عدالتاند و هر وضعیتى که واقعا ناشى شده باشد از گذرهاى مکرر از یک وضعیت عادلانه، به شرط آنکه خود آن گذرها بر طبق اصل صورت پذیرفته باشند، خود عادلانه است. مشابهت تبدلات حافظ عدالت و تبدلات حافظ صدق، هم در جایى که این مشابهتبرقرار نیست و هم در جایى که برقرار است، روشنگرى دارد. اینکه نتیجهاى مىتوانستبا طرق حافظ صدق از مقدمات صادقى استنتاج شده باشد براى نشان دادن صدق آن نتیجه کافى است؛ [اما] اینکه وضعیتى مىتوانست از وضعیتى عادلانه و به وساطت طرق حافظ عدالت ناشى شده باشد براى نشان دادن عادلانه بودن آن وضعیت کافى نیست. [مثلا] این واقعیت که دزدزدگان مىتوانستند، به اختیار خود، چیزها را به دزد ببخشند دزد را نسبتبه چیزهایى که به طریق نامشروع به چنگ آورده است ذى حق نمىکند. عدالت در داراییها امرى تاریخى است؛ یعنى بستگى دارد به آنچه واقعا روى داده است. بعدا به این نکته باز خواهیم گشت.
چنین نیست که همه وضعیتهاى واقعى بر طبق دو اصل عدالت در داراییها، یعنى بر طبق اصل عدالت در تملک و اصل عدالت در انتقال، پدید آمده باشند. بعضى از مردم اموال دیگران را بسرقت مىبرند، یا به نیرنگ از چنگ آنان در مىآورند، یا آنان را به بردگى مىکشند و حاصل کار آنان را مىربایند و نمىگذارند که به هر نحو که خوش دارند زندگى کنند، یا آنان را به زور از میدان رقابت در مبادلات بدر مىکنند. هیچیک از این کارها از انحاء مجاز گذر ازیک وضعیتبه وضعیتى دیگر نیست. و پارهاى از اشخاص داراییهایى را از طرقى که اصل عدالت در تملک مجاز نمىشمرد به دست مىآورند. وجود بیعدالتیهاى گذشته(موارد سابق نقض دو اصل اول عدالت در داراییها) سومین مطلب عمده را در ذیل عدالت در داراییها پیش مىآورد: اصلاح بیعدالتى در داراییها. اگر بیعدالتیهاى گذشته داراییهاى کنونى را به انحاء مختلف، که پارهاى قابل تشخیصاند و پارهاى نه، شکل دادهاند، اکنون براى اصلاح این بیعدالتیها چه باید کرد(اگر اصلا کارى باید کرد)؟ کسانى که بیعدالتى ورزیدهاند نسبتبه کسانى که اگر بیعدالتى انجام نگرفته بود یا اگر تاوان آن بیدرنگ پرداختشدهبود وضعشان بهتر مىبود چه تکالیفى دارند؟ اگر کسانى که سود یا زیان مىبرند طرفهایى نباشند که در جریان بیعدالتى حضور داشتهاند، بلکه، فى المثل، فرزندان آنان باشند وضع، اگر اصلا فرقى مىکند، چه فرقى مىکند؟ آیا نسبتبه کسى که داراییش از بیعدالتىاى اصلاح ناشده حاصل آمده استبیعدالتىاى رفته است؟ در اصلاح بیعدالتیهایى که در تاریخ رخ دادهاند تا کجا باید به عقب بازگشت؟ قربانیان بیعدالتى، براى اصلاح بیعدالتیهایى که بر آنان رفته است، و از جمله بیعدالتیهاى بسیارى که اشخاصى از طریق حاکمیتشان اعمال کردهاند، مجاز به انجام دادن چه کارهایىاند؟ من بحثى کامل و دقیق یا از لحاظ نظرى عالمانه درباره مسائلى از این دستسراغ ندارم. بیایید، با خیالپردازى و رؤیا پرورى بسیار، فرض کنیم که تحقیقات نظرى اصلى ناظر به اصلاح پدید آورند. این اصل از اطلاعات تاریخى درباره وضعیتهاى سابق و بیعدالتیهایى که در آنها شده است( و دو اصل اول عدالت و حقوق ناظر به عدم مداخله آنها را مشخص مىکنند)، و از اطلاعات راجع به جریان واقعى رویدادهایى که تاکنون از این بیعدالتیها نشات گرفتهاند، بهره مىجوید و یک(یا چند) وصف از داراییهاى موجود در جامعه ارائه مىکند. اصل اصلاح احتمالا از بهترین ارزیابى و برآورد خود از اطلاعاتى که در قالب قضیه شرطى ارائه مىشوند استفاده خواهد کرد اطلاعاتى درباره آنچه رخ مى داد(یا توزیع احتمالى درباب آنچه ممکن بود رخ دهد، با استفاده از ارزش محتمل) اگر بیعدالتى تحقق نمىیافت. اگر معلوم شود که وصف واقعى داراییها یکى از همان اوصافى که این اصل ارائه کرده است نیست، آنگاه یکى از اوصاف ارائه شده باید تحقق داشته باشد.
رئوس مطالب نظریه عدالت در داراییها عبارتند از اینکه داراییهاى یک شخص عادلانهاند اگر اصول عدالت در تملک و انتقال، یا اصل اصلاح بیعدالتى(که دو اصل اول آن را تعیین مىکنند)، او را نسبتبه آن داراییها ذى حق کرده باشند. اگر داراییهاى همه اشخاص عادلانه باشند، آنگاه کل مجموعه(توزیع) داراییها عادلانهاند.
اصول تاریخى و اصول ناظر به آخرین نتیجه
رئوس مطالب نظریه استحقاقى ماهیت و عیوب تصورات دیگرى را که کسانى از عدالت توزیعى دارند روشن مىکنند. نظریه استحقاقى درباره عدالت در توزیع نظریهاى تاریخى است؛ یعنى اینکه توزیع عادلانه استیا نه بستگى دارد به اینکه چگونه پدید آمده است. برعکس، آن دسته از اصول عدالت که به مقطع زمانى کنونى ناظرند قائلند به اینکه آنچه عادلانه بودن توزیع را تعیین مىکند این است که یک(یا چند) اصل ساختارى توزیع عادلانه درباره اینکه چیزها چگونه توزیع شدهاند(درباره اینکه چه کسى چیزى دارد) چه داورىاى داشته باشد(یا داشتهباشند). یک شخص سودنگر (1) که بین هر دو توزیع با توجه به اینکه کدامیک از آن دو حاصل جمع سودش بیشتر است داورى مىکند و، اگر حاصل جمعها برابر باشند، براى انتخاب توزیع برابرتر، ملاک برابرى ثابتى را به کار مىگیرد به اصل عدالتى قائل است که به مقطع زمانى کنونى ناظر است؛ چنانکه کسى هم که براى سبک و سنگین کردن حاصل جمع سعادت و برابرى جدول ثابتى داشتبه همین اصل عدالت قائل بود. بر طبق اصل مقطع زمانى کنونى، در مقام داورى درباره عادلانه بودن توزیع، همه آنچه که عطف توجه به آن لازم است این است که عاقبت چه چیزى به چه کسى مىرسد؛ و در مقام مقایسه هر دو توزیعى باید فقط به ماتریسى (2) نگریست که نمایانگر توزیعهاست. لازم نیست که اطلاعات دیگرى به اصل عدالت داده شود. یکى از نتایج اینگونه اصول عدالت این است که هر دو توزیعى که ساختار واحدى داشته باشند بیکسان عادلانهاند.(دو توزیع وقتى ساختار واحدى دارند که نمایه واحدى داشته باشند اما احتمالا در آنها اشخاص مختلفى جایگاههاى خاص را اشغال کرده باشند. اینکه من ده سهم داشته باشم و شما پنجسهم و اینکه من پنجسهم داشته باشم و شما ده سهم توزیعهایى با ساختار واحدند) اقتصاد رفاه همان نظریه اصول عدالت ناظر به مقطع زمانى کنونى است. تصور بر این است که سوژه (3) بر ماتریسهایى تاثیر دارد که فقط اطلاعات موجود درباره توزیع را نشان مىدهند. این امر، و نیز پارهاى از شرایط متعارف(فى المثل، انتخاب توزیع با تغییر برچسب ستونها متفاوت نمىشود)، ضامن این است که اقتصاد رفاه نظریهاى ناظر به مقطع زمانى کنونى بماند و همه نارساییهاى آن را نیز داشته باشد.
بسیارى نمىپذیرند که اصول ناظر به مقطع زمانى کنونى همه چیز را در باب سهام توزیعى گفته باشند. به گمان اینان، در مقام ارزیابى عادلانه بودن یک وضعیتباید نه فقط توزیعى را که در آن وضعیت هستبررسى کرد، بلکه به این نکته نیز توجه داشت که آن توزیع چگونه پدید آمده است. اگر اشخاصى به جرم قتل یا جنایات جنگى زندانىاند، نمىگوییم که، براى ارزیابى عادلانه بودن توزیع در جامعه، باید فقط به آنچه در حال حاضر این شخص دارد، و آن شخص دارد، و آن شخص دیگردارد،... بنگریم. به گمان ما، این را هم باید پرسید که آیا شخص کارى کرده است که مستحق کیفر دیدن باشد، مستحق سهم کمتر باشد. بسیارى قبول دارند که اطلاعات دیگرى در باب کیفر و جریمه لازم است. چیزهاى مطبوع و مطلوب را هم در نظر بگیرید. [فى المثل] یک راى سوسیالیستى سنتى بر آن است که کارگران نسبتبه محصول وکل آثار و ثمرات کار خود ذى حقاند؛ [زیرا] آنان آن را حاصل آوردهاند؛ [بنابراین] توزیع ناعادلانه است اگر به کارگران آنچه را استحقاقش را دارند ندهد. چنین استحقاقهایى مبتنى بر برههاى از تاریخ گذشتهاند. سوسیالیستى که به این راى قائل است متقاعد نمىشود از اینکه به او بگویند که، چون توزیع فعلى A ساختارى مطابق با ساختار توزیع مطلوب وى، D، دارد، A درستبه اندازه D عادلانه است؛ و تفاوتشان فقط در این است که سرمایهداران سزالو صفتز در وضع توزیعى A همان چیزى را دریافت مىکنند که کارگران در وضع توزیعى D مستحق آنند، و کارگران در وضع توزیعى A همان چیزى را دریافت مىکنند که مالکان در وضع توزیعى D مستحق آنند، یعنى مبلغى ناچیز. این سوسیالیستبه مفاهیمى از قبیل کسب، تولید، استحقاق، و شایستگى متمسک مىشود، و اصول ناظر به مقطع زمانى کنونى را، که فقط مراقب ساختار داراییهاى حاصلاند، رد مىکند. (مجموعه داراییهایى که از کجا حاصل آمدهاند؟ آیا غیر قابل قبول نیست که نحوه تولید شدن و به وجود آمدن داراییها اصلا تاثیرى بر این امر نداشته باشد که چه کسى باید صاحب چه چیزى باشد؟) به نظر من، از این حیثحق با سوسیالیست است؛ و اشتباهش [فقط] در رایى است که در این باره دارد که چه استحقاقهایى از چه قسم فرآیندهاى تولیدىاى نشات مىپذیرند.
ما، با سخن گفتن از اصول ناظر به مقطع زمانى کنونى، از موضع مورد بحثخود تفسیرى بیش از اندازه محدود ارائه کردیم. هیچ چیز عوض نمىشود اگر اصول ساختارى در یک رشته زمانى از نمایههاى ناظر به مقطع زمانى کنونى به کار افتند و، فى المثل، به کسى در حال حاضر سهم بیشترى بدهند تا جبران سهم کمترى که قبلا دریافت کرده استبشود. یک شخص سودنگر یا برابرى خواه یا هر شخصى که در هر زمانى به آمیزهاى از سودنگرى و برابرى خواهى قائل است وارث اشکالات وارد بر رفقاى نزدیک بین تر خود خواهد بود. این واقعیت که پارهاى از اطلاعاتى که دیگران آنها را ذى ربط به ارزیابى توزیع مىدانند، به نحوى غیر قابل تشخیص، در ماتریسهاى گذشته انعکاس یافتهاند به چنان شخصى کمک نمىکند. از این پس، به این قسم اصول غیر تاریخى در باره عدالت توزیعى، و از جمله به اصول ناظر به مقطع زمانى کنونى، با عناوین اصول ناظر به آخرین نتیجه یا اصول ناظر به آخرین وضع اشاره خواهیم کرد.
برخلاف اصول ناظر به آخرین نتیجه درباره عدالت، اصول تاریخى درباره عدالت قائلند به اینکه اوضاع و احوال یا اعمال گذشته مردم مىتوانند استحقاقهاى متفاوت یا شایستگیهاى متفاوت نسبتبه چیزها ایجاد کنند. با گذر از یک توزیع به توزیع دیگرى که ساختارش عین ساختار توزیع اول است ممکن استبیعدالتىاى صورت گرفته باشد، زیرا توزیع دوم، که از حیث نمایه عین توزیع اول است، ممکن استبه حریم استحقاقها یا شایستگیهاى مردم تجاوز کرده باشد و با تاریخ واقعى سازگارى نداشته باشد.
الگو سازى
اصول استحقاقى عدالت در داراییها، که کلیات آنها را بیان کردیم، اصول تاریخى عدالتاند. براى فهم بهتر سرشت دقیق این اصول، آنها را از یکى دیگر از زیر طبقههاى اصول تاریخى متمایز مىسازیم. مثلا اصل توزیع بر طبق شایستگى اخلاقى را در نظر بگیرید. لازمه این اصل این است که دگرگونى کل سهام توزیعى تناسب مستقیم با شایستگى اخلاقى داشته باشد؛ یعنى شخصى که شایستگى اخلاقىاش از دیگرى کمتر است نباید سهمى بیشتر از سهم او داشته باشد. (اگر مىتوانستیم شایستگى اخلاقى را نه فقط، بر حسب مراتب، مرتب کنیم بلکه، بر اساس مقیاسى فاصلهاى یا نسبى، اندازه بگیریم، مىتوانستیم اصول قویترى تدوین کنیم). یا در نظر بگیرید اصلى را که از نهادن سسودمندى براى جامعهز به جاى سشایستگى اخلاقیز، در اصل سابق، حاصل مىشود. یا به جاى ستوزیع بر طبق شایستگى اخلاقیز، یا ستوزیع بر طبق سودمندى براى جامعهز، مىتوانیم ستوزیع بر طبق حاصل جمع ضریب خورده شایستگى اخلاقى، سودمندى براى جامعه، و نیازز را در نظر گیریم و براى ابعاد مختلف ضریب برابر قائل شویم. یک اصل توزیع را الگودار مىخوانیم اگر تصریح کند که توزیع باید همراه با یک بعد طبیعى، حاصل جمع ضریب خورده ابعاد طبیعى، یا ترتیب لغتنامهاى ابعاد طبیعى (4) دگرگون شود؛ و مىگوییم که یک توزیع الگودار است اگر با یک اصل الگودار هماهنگ باشد.
تقریبا هر اصل پیشنهاده درباره عدالت توزیعى الگودار است: به هر کسى بر طبق شایستگى اخلاقىاش، یا نیازهایش، یا فرآورده نهایىاش، یا درجه سختکوشىاش، یا حاصل جمع ضریب خورده همه اینها، و امثال ذلک. [اما] اصل استحقاقى که کلیات آن را بیان کردیم الگودار نیست؛ [یعنى] بعد طبیعى یا حاصل جمع ضریب خورده یا ترکیب چند بعد طبیعى معدود در کار نیست که توزیعهایى را که هماهنگ با اصل استحقاق پدید آمدهاند ایجاد کرده باشد. وقتى که بعضى از اشخاص فرآوردههاى نهایى خود را دریافت مى کنند، دیگران در قمار برنده مىشوند، دیگران سهمى از درآمد همسرشان را دریافت مىکنند، دیگران از دوستداران خود هدایایى دریافت مىدارند، دیگران سود سرمایهگذارى خود را دریافت مىکنند، دیگران بسیارى از آنچه را دارند خودشان ساختهاند، دیگران چیزهایى[در کوچه و خیابان] پیدا مىکنند، و امثال اینها، مجموعه داراییهایى که حاصل مىآید الگودار نخواهد بود؛ [بلکه] چندین رشته مهم از الگوها در سرتاسر آن حضور دارند؛ و بخشهاى مهمى از اختلاف در داراییها را با متغیرهاى مربوط به الگو توجیه مىتوان کرد. اگر چنین است که بیشتر مردم در بیشتر اوقات به اختیار خود پارهاى از استحقاقهاى خود را فقط در ازاى چیزى که از دیگران مىگیرند به آنان انتقال مىدهند، در این صورت، بخش عمدهاى از آنچه بسیارى از مردم دارند بر اثر آنچه قبلا داشتهاند و دیگران مىخواستهاند دستخوش دگرگونى خواهد شد. تفصیلات بیشتر را نظریه بهرهورى نهایى ارائه مىکند. اما تلقىاى که، در ابتداء، از هدیه به بستگان، صدقات و انفاقات (5)، ارث اولاد، و نظایر اینها داریم این نیست. فعلا، با صرف نظر از رشته الگوها، فرض کنیم که توزیعى که در نتیجه عملکرد اصل استحقاق عملا حاصل آمده است لازم لاینفک هیچ الگویى نیست. [با این فرض] مجموعه داراییهاى حاصل بى الگو خواهد بود، ولى غیر قابل فهم نخواهد بود، زیرا مىتوان آن را ناشى از عملکرد چند اصل معدود دانست. این اصول تعیین مىکنند که چگونه توزیع اولیه پدید مىتواند آمد(اصل تملک داراییها) و چگونه توزیعها به دیگران انتقال مى توانند یافت(اصل در داراییها). جریانى که مجموعه داراییها از طریق آن پدید مىآید قابل فهم است، اگرچه خود مجموعه داراییهایى که از این جریان حاصل مىآید بى الگوست.
مکتوبات اف. اى. هایک (6) کمتر ازحد متعارف به لوازم الگوگذارى عدالت توزیعى مىپردازند. هایک استدلال مىکند که ما درباره وضعیت هر شخصى آنقدر اطلاعات نداریم که بتوانیم به او بر طبق شایستگى اخلاقىاش سهم بدهیم(اما اگر این اطلاعات را هم مىداشتیم آیا اقتضاى عدالت این مىبود که به هر کسى بر طبق شایستگى اخلاقىاش سهم دهیم؟)؛ و در ادامه مىگوید: سما به همه کسانى که مىکوشند تا الگوى توزیعى را که آگاهانه برگزیدهاند بر جامعه تحمیل کنند اشکال داریم، خواه آن الگو نظام برابرى باشد یا نابرابرى.ز لکن، نتیجه مىگیرد که در یک جامعه آزاد توزیع بر طبق ارزش خواهد بود، نه بر طبق شایستگى اخلاقى؛ یعنى بر طبق ارزش محسوس اعمال یک شخص و خدمات او به دیگران. خود هایک، على رغم رد تصور الگودار از عدالت توزیعى، الگویى پیش مىنهد که به گمان خودش قابل توجیه است، و آن توزیع بر طبق منافع محسوسى است که عائد دیگران مىکنیم، و جا براى این اعتراض باقى مىگذارد که یک جامعه آزاد دقیقا این الگو را جامه عمل نمىپوشاند. اگر این رشته الگودار یک جامعه سرمایهدارى آزاد را به دقتبیشتر بیان کنیم، به این قاعده مىرسیم: سبه هر کسى بر طبق اینکه چه مقدار نفع به دیگران عائد مىکند دیگرانى که امکانات نفع رساندن به کسانى را که به آنان نفع رساندهاند دارند.ز این قاعده بیوجه به نظر مىرسد، مگر اینکه یک مجموعه اولیه قابل قبول از داراییها تعیین شود، یا اینکه گفته شود که عملکرد این نظام در طول زمان همه آثار و نتایج مهم ناشى از مجموعه اولیه داراییها را از میان مىبرد. مثالى از مورد اخیر ذکر کنیم: اگر تقریبا همه از کارخانه هنرى فورد (7) اتوموبیل خریده باشند، این فرض که اینکه در آن وقت چه کسى پول داشته(و نیز خرید انجام داده) است امرى بیوجه بوده درآمدهاى هنرى فورد را در معرض سوءظن نمىآورد. به هر حال، اینکه او صاحب پول شده است امرى بیوجه نیست. توزیع بر طبق منافعى که به دیگران عائد مىشود، همانطور که هایک بحق خاطر نشان مىکند، در یک جامعه سرمایهدارى آزاد، رشته الگودار مهمى هست، اما فقط یک رشته است و کل الگوى نظام استحقاقها(یعنى ارث، بخششهاى ناشى از جهات دلبخواهانه، صدقه، و امثال اینها) یا معیارى که باید پافشرد بر اینکه جامعه با آن سازگار افتد نیست. آیا مردم براى مدتى مدید تحمل نظامى را خواهند کرد که حاصلش توزیعهایى است که به عقیده آنان الگودار نیستند؟ بیشک، مردم توزیعى را که به عقیده آنان ناعادلانه است دیر زمانى نخواهند پذیرفت. مردم خواهان آنند که جامعهشان باطنا و ظاهرا عادلانه باشد. اما آیا لزومى دارد که عدالت در الگویى که حاصل مىآید ظاهر شود، و نه در اصول زیربنایى که آن الگو را پدید مىآورند؟ ما در وضعى نیستیم که بتوانیم نتیجهگیرى کنیم که اعضاى جامعهاى که از عدالت در داراییها تصور استحقاقى دارد آنرا غیر قابل قبول مىیابند. با اینهمه، باید بپذیریم که اگر همیشه مردم به جهاتى غیر عقلانى یا بلهوسانه پارهاى از داراییهاى خود را به دیگران انتقال مىدادند، این امر را نگران کننده مىیافتیم. (فرض کنید که مردم همیشه با استفاده از قرعه تصمیم مىگرفتند که کدام بخش از داراییهاى خود را انتقال دهند و به چه کسى انتقال دهند). ما عادلانه بودن یک نظام استحقاقى را، اگر بیشتر نقل و انتقالهایى که در آن نظام انجام مىگیرد وجهى داشته باشد، با دغدغه خاطر کمترى تایید مىکنیم. این لزوما بدان معنا نیست که[در نظام استحقاقى] همه استحقاق داراییهایى را که به دست مىآورند دارند؛ فقط بدین معناست که اینکه کسى دارایىاى را به شخص خاصى انتقال دهد، و نه به شخص دیگرى، هدفى یا نکتهاى دارد؛ و معمولا مىتوانیم آنچه را که انتقال دهنده، به گمان خود، به دست مىآورد، آرمانى را که، به گمان خود، در خدمت آن است، اهدافى را که، به گمان خود، به حصول آنها کمک مىکند، و امثال اینها را دریابیم. چون، در یک جامعه سرمایهدارى، مردم غالبا بر طبق مقدار نفعى که احساس مىکنند که دیگران عایدشان کردهاند داراییهاى خود را به آنان انتقال مى دهند، بافت پدید آمده از معاملات و انتقالات فردى تا حد فراوانى معقول و قابل فهم است. (هدیه به محبوب، ارث اولاد، و صدقه به مستمندان نیز از اجزاء حساب و کتاب دار این بافتاند.) هایک، با تاکید بر رشته بزرگ توزیع بر طبق منافع عائد به دیگران، نکته بسیارى از انتقالات را نشان مىدهد و نیز نشان مىدهد که نظام انتقال استحقاقها صرفا بیهدف نمى چرخد. نظام استحقاقها وقتى که از اهداف فردى معاملات فردى حاصل آمده باشد قابل دفاع است. هدف فراگیرى مورد حاجت نیست؛ الگوى توزیعىاى هم لازم نیست.
اگر گمان کنیم که شان یک نظریه درباره عدالت توزیعى این است که جاى خالى عبارت سبه هرکسى بر طبقاشز را پر کند آماده شدهایم که به جست و جوى یک الگو برخیزیم. و بحث جداگانه از ساز هر کسى بر طبق اشز تولید و توزیع را دو مساله جداگانه و مستقل تلقى مىکند. بر اساس نگرش استحقاقى، تولید و توزیع دو مساله جداگانه نیستند. هر کس که چیزى بسازد و همه امکانات دیگرى را که داشته و در جریان ساختن آن چیز به کاربرده استخریده باشد یا بر اساس قراردادى در اختیارگرفته باشد(یعنى پارهاى از داراییهاى خود را در ازاى این عوامل کمک کننده انتقال داده باشد) نسبتبه آن چیز ذى حق است. وضعیتبدین منوال نیست که چیزى ساخته شده باشد و پرسش گشودهاى در کار باشد راجع به اینکه چه کسى باید آن چیز را برگیرد. هر چیزى که به وجود مىآید پیشاپیش ملحق به کسى است که نسبتبه آن استحقاقى دارد. ازنظرگاه تصور استحقاقى تاریخى از عدالت در داراییها، آنانکه تکمیل سبه هر کسى بر طبقاشز را از نو آغاز مىکنند تلقیشان از اشیاء چنان است که گویى اشیاء از دیار عدم و از دل هیچ پدید آمدهاند. یک نظریه کامل درباره عدالت این مورد مرزى را هم شامل مىشود؛ شاید اینجا یکى از موارد استعمال تصورات متعارف از عدالت توزیعى باشد.
دستورالعملهاى متعارف چنان ریشهدار و تثبیتشدهاند که احتمالا باید مفهوم استحقاقى را به عنوان رقیب آنها عرضه کنیم. با صرف نظر از تملک و اصلاح، مىتوانیم بگوییم:
از هرکسى بر طبق آنچه به اختیار خود انجام مىدهد، و به هرکسى بر طبق آنچه براى خود مىسازد(و احتمالا با کمکى که، بر اساس قرارداد، از دیگران مىگیرد) و آنچه دیگران به اختیار خود براى او انجام مىدهند و به اختیار خود از آنچه قبلا (به مقتضاى همین دستورالعمل)بدانان داده شده و هنوز مصرف نکرده یا انتقال ندادهاند به او مىبخشند.
خواننده اهل تمیز تفطن یافته استبه اینکه این دستورالعمل، به عنوان یک شعار، عیوب و نقائصى دارد. از این رو، به منزله عبارتى مختصر که دستورالعمل مذکور را بسیار ساده و آسان کرده است(و نه به منزله دستورالعملى که معنایى مستقل از معناى دستورالعمل مذکور دارد)، مىگوییم:
از هرکسى چنانکه اختیار مىکند، و به هر کسى چنانکه اختیار مىشود.
بخش دوم
چنانکه دیدیم، رالز قائل استبه اینکه چون رفاه هر کسى بستگى دارد به طرح همکارىاى که بدون آن هیچکس نمىتواند زندگى رضایتبخشى داشته باشد، تقسیم منافع باید چنان باشد که همکارى از سر رضا و رغبت هر کسى را که در آن تقسیم مشارکت دارد جلب کند، از جمله همکارى کسانى را که وضع بدترى دارند. با اینهمه، فقط وقتى که شرایط معقولى پیشنهاد شود توقع چنین امرى مىتوان داشت. به نظر مىرسد که دو اصل مذکور قرارداد منصفانهاى باشند که بر اساس آن کسانى که از حیث وضع اجتماعىشان متنعمتر یا خوشبخترند... مىتوانند، وقتى که یک طرح عملى شرط لازم رفاه همگانى است، همکارى از سر رضا و رغبت دیگران را متوقع باشند.
بیشک، اصل تفاوت شرایطى ارائه مىکند که بر اساس آنها کسانى که از تنعم کمترى برخوردارند به همکارى مشتاق مىشوند(چه شرایط بهترى به سود خود مىتوانند پیشنهاد کنند؟) اما آیا این قرارداد منصفانهاى هست که بر اساس آن کسانى که از تنعم کمترى برخوردارند بتوانند همکارى از سر رضا و رغبت دیگران را متوقع باشند؟
رالز از ما مىخواهد که اشخاصى را که از تنعم کمترى برخوردارند تصور کنیم که چیزى از این دست مىگویند: سمتنعمتران! ببینید؛ شما از همکارى با ما سود مىبرید. اگر همکارى ما را مىخواهید باید شرایط معقولى را بپذیرید. ما این شرایط را پیشنهاد مىکنیم: ما فقط در صورتى با شما همکارى مىکنیم که حد اکثر ممکن را به دست آوریم. یعنى شرایط همکارى ما باید بیشترین سهم را عائد ما کند، و بیشترین سهم یعنى سهمى که اگر کوشش شود که چیزى بیشتر از آن عائدمان شود چیزى کمتر از آن عائدمان خواهد شد.ز اینکه این شرایط پیشنهاد شده تا چه حد گشاده دستانهاند از این طریق معلوم مىشود که تصور کنیم که متنعمتران این پیشنهاد را بکنند که تقریبا قرینه پیشنهاد پیشگفته و در جهتخلاف آن است: ساى کسانى که از تنعم کمترى برخوردارید! ببینید؛ شما از همکارى با ما سود مىبرید. اگر همکارى ما را مىخواهید باید شرایط معقولى را بپذیرید. ما این شرایط را پیشنهاد مىکنیم: ما تا زمانى با شما همکارى مىکنیم که ما حداکثر ممکن را به دست آوریم. یعنى شرایط همکارى ما باید بیشترین سهم را عائد ما کند، و بیشترین سهم یعنى سهمى که اگر کوشش شود که چیزى بیشتر از آن عائدمان شود چیزى کمتر از آن عائدمان خواهد شد.ز اگر این شرایط اهانت آمیز و تکان دهنده به نظر مىآیند، که باطنا هم همین طورند، چرا شرایط پیشنهادى کسانى که از تنعم کمترى برخوردارند اهانتآمیز و تکان دهنده به نظر نمىآیند؟ چرا نباید متنعمتران این پیشنهاد اخیر را در خور توجه تلقى نکنند و تصور کنند که شخص باید گستاخ باشد که صریحا چنین پیشنهادى رابه زبان آورد؟
چگونه مىتوان فرض کرد که این شرایطى که کسانى که از تنعم کمترى برخوردارند پیشنهاد کردهاند منصفانهاند؟ تصور کنید یک شیرینى اجتماعى را که، به هر جهتى، به نظر مىرسد که هیچکس نسبتبه هیچ تکهاى از آن، به هیچ روى، ادعایى ندارد یا هیچکس ادعایى بیش از ادعاى دیگرى ندارد؛ با اینهمه باید در باب نحوه تقسیم آن اجماعى در کار باشد. شک نیست که، با قطع نظر از تهدیدها یا مقاومتهایى که ممکن است در مذاکره و گفت و گو پیش آیند، توزیع برابر به عنوان راه حل پیشنهاد مىشود و موجه به نظر مىرسد(و، به معناى مورد نظر شلینگ (8)، راه حلى است که کانون توجه است). اگر، به هر جهتى، اندازه شیرینى ثابت نمىبود، و مردم مىفهمیدند که خواستار توزیع برابر بودن، به هر جهتى، کل شیرینى را کوچکتر خواهد کرد، کاملا امکان داشت که توزیع نابرابرى را قبول کنند که اندازه کمترین سهم را بالا ببرد. اما در هر وضعیت واقعىاى، آیا فهم این معنا چیزى را در باب ادعاهاى متفاوت نسبتبه قطعات شیرینى مکشوف نمىدارد؟ کیست که بتواند شیرینى را بزرگتر کند، و اگر سهم بیشترى عائدش شود این کار را بکند اما اگر، بر اساس طرح توزیع برابر، سهمى برابر سهم دیگران عائدش شود نکند؟ به چه کسى بایدانگیزهاى داد تا این کمک بزرگتر را بکند؟(در اینجا سخن بر سر محصول مشترک که مشکلاتلاینحلى دارد نیست؛ معلوم است که به چه کسى باید انگیزه بخشید، یا لااقل به چه کسى باید، پس از عمل، پاداش داد) چرا این کمک متفاوت قابل تشخیص به استحقاق متفاوتى نمىانجامد؟
اگر چیزها، مانند من (9) [وسلوى]، از آسمان نازل مىشدند، و کسى نسبتبه هیچ قسمتى از آن (10) [ها] استحقاق خاصى نمى داشت، و مائده آسمانىاى نازل نمىشد مگر پس از اینکه همه [نحوه] توزیع خاصى را قبول مى کردند، و به هر جهتى کمیت مائده بسته به [نحوه] توزیع فرق مىکرد، در این صورت این ادعا موجه است که اگر اشخاص در وضعى مىبودند که نمىتوانستند یکدیگر را تهدید کنند یا براى اینکه خودشان سهم بیشترى به چنگ آورند دستبه مقاومتبزنند قاعده توزیع مبتنى بر اصل تفاوت را قبول مىکردند. اما آیا این فرض الگوى مناسبى هستبراى تفکر درباره اینکه چگونه باید چیزهایى را که مردم تولید مىکنند توزیع کرد؟ چه دلیلى داریم بر اینکه گمان کنیم که همان نتایجى که در وضعیتهایى که در آنها استحقاقهاى متفاوت وجود ندارند حاصل مىآیند، باید در وضعیتهایى هم که در آنها استحقاقهاى متفاوت وجود دارند حاصل آیند.
رویهاى که اصول عدالت توزیعى را مبتنى مىسازد بر آنچه که اشخاص عاقلى که درباره خود یا تاریخ خود هیچ نمىدانند قبول دارند ضامن این است که اصول عدالت ناظر به آخرین وضع مبناى کار تلقى شوند. شاید پارهاى از اصول عدالت تاریخى از اصول ناظر به آخرین وضع قابل استخراج باشند، همانطور که سودنگران مىکوشند تا حقوق فردى، ممنوعیت کیفر بیگناهان، و امثال اینها را از اصل ناظر به آخرین وضع خود استخراج کنند. شاید چنین ادلهاى را بتوان حتى به سود اصل استحقاقى هم اقامه کرد. اما به نظر مى رسد که هیچ اصل تاریخىاى را در ابتداء، کسانى که در وضع نخستین رالز شرکت دارند نتوانند قبول کنند. زیرا مردمى که از وراى حجاب جهل یکدیگر را ملاقات مىکنند تا تصمیم بگیرند که چه کسى چه چیزى را تصاحب کند و درباره استحقاقهاى خاصى که کسانى ممکن است داشته باشند هیچ نمىدانند، هر چه را که باید توزیع شود مائده آسمانى تلقى مىکنند.
پىنوشتها:
1. utilitarian.
2. matrix.
3. subject.
4. Lexicographic ordering of natural dimensions.
5. charitable donations.
6. F[riedrich] A[ugust von] Hayek اقتصاددان اتریشى بریتانیایى([1992]1899)
7. Henry Ford کارخانهدار امریکایى و نخستین سازنده اتوموبیل(1863-1947)
8. Schelling فیلسوف آلمانى(1854-1775)
9. manna غذایى که به نحوى معجزه آمیز در بیابان بر بنىاسرائیل نازل مىشد و در سفر خروج عهد عتیق، باب شانزدهم، آیات 36-14 و نیز در قرآنکریم، آیات 57/البقرة، 160/الاعراف، و80/طه بدان اشارت رفته است. از این پس، این واژه را به «مائده آسمانى» ترجمه کردهام. 10. نویسنده، از سر خطا، به جاى them از it استفاده کرده است.
*. برگزیدهاى از
Nozick, Robert, Anarchy, State and Utopia (Basic Books, Inc., 1974).
رابرت نازیک(متولد 1938) از 1969 استاد فلسفه دانشگاه هاروارد بوده است. سابق بر آن، در دانشگاه راکفلر و در پرینستن تدریس مىکرد. در 1971 از اعضاى مرکز مطالعات پیشرفته در علوم رفتارى بود. چندین مقاله فلسفى و چند داستان کوتاه منتشر کرده است. کتابش با عنوان بیسرورى، دولت، و ناکجا آباد (Anarchy, State and Utopia) (که قسمتى از آن در اینجا ترجمه شده است) جایزه ملى کتاب را در 1975 برد.
منبع: / فصلنامه / نقد و نظر / 1376 / شماره 10 و 11، بهار و تابستان ۱۳۷۶/۴/۰۰
مترجم : مصطفی ملکیان
نویسنده : رابرت نازیک
نظر شما