عمران ابن عمید
ابوالفضل، محمد بن حسین معروف به ابن عمید، وزیر آل بویه و از مشاهیر تاریخ علم و سیاست و برجسته ترین فرد خاندان عمید است. خاندانی که اصالتا از شیعیان قم و از مروّجان این مذهب بوده اند.(1)
ولادت
از آنجا که عمران بن عمید را در هنگام وفات کمی بیش از 60سال ثبت کرده است (2) و سال وفات او را بسیاری اوایل 360ه یا 359ه گفته اند، بنابراین معلوم می شود محمد در سال 299یا 300ه. ق پا به عرصه جهان گذاشته است.
روزگار کودکی و نوجوانی و حتّی جوانی را در شهر ری منطقه جبال و فارس پشت سر گذاشت و مدارج علم و دانش را طی نمود و هر روز بر فضل و دانشش افزود (3) تا اینکه در زمره دانشمندان عصر خویش قرار گرفت.
نیاکان ابن عمید
نام پدر وی را بیشتر،« حسین» دانسته اند و برخی چون ابن داود حلّی، نامش را « حسن» پنداشته اند که به نظر می رسد صحیح نباشد. کنیه وی ( عمید) ابو عبداللّه و لقب او کله بوده است (4) از این لقب بر می آید احتمالا وی دارای قدّی کوتاه بوده است. در اینکه آیا کلمه « عمید» لقب او یا نام پدرش بوده است، در منابع تاریخی تردید دیده می شود. آنچه صحیح سه نظر می رسد این است که عمید لقب حسین بوده است که اهل خراسان ( ایران) آنرا برای احترام و تکریم اکابر به کار می بردند. شاید هم نزد ایشان فقط لقب کاتبان و منشیان بوده است.(5)
پدر ابن عمید در سال 275ه. ق متوّلد شد.(6) اصالة اهل قم بود (7)و در دوران زندگی به تحصیل علم پرداخت. وی جزء کاتبان به شمار می آمد چنانکه ثعالبی می گوید: ابن عمید فنّ کتابت را از غریبه نیاموخته؛ بلکه آنرا از پدر خود « ابو عبداللّه حسین بن محمد» فرا گرفته است. ابو عبداللّه در مرتبه بزرگی از فن کتابت قرار داشت و رساله های او در خراسان ( ایوان) مدوّن گشته بود. ابو اسحاق صابی در کتاب خود « تاجی» پا را فرا گذاشته و مهارت پدر ابن عمید را با ابن عمید مقایسه نموده و می گوید: رسائل ابن عبد اللّه در بلاغت کمتر از رسائل پسرش ابوالفضل نیست. اگر چه ثعالبی این سخن صابی را نمی پذیرد و آنرا ستمی بزرگ در حق ابن عمید می شمارد (8) امّا نفس بیان این مطلب از شخصیتی چون صابی که برخی او را از کاتبان چهارگانه جهان شمرده اند، نشانگر مقام و موقعیّت علمی پدر ابن عمید است و همین علم و فضل بود که یکبار در زمانی که لشکر « ماکان بن کاکی» شکست خورد و او در بین لشکریان بود و اسیر شد، از بند اسارت نجاتش داد و علاوه بر آن سبب منزلت یافتن او نزد سلطان فاتح شد. بعد از جریان دیوان رسائل نوح بن نصر را به عهده گرفت و ملقّب به لقب شیخ گردید.(9) برخی از کتب، چون دائرة المعارف تشیّع و تمدن اسلامی در قرن چهارم وی را صاحب منصب وزارت نیز شمرده اند و برخی دیگر وی را« قوّاد» یعنی سردار سپاه نامیده اند. (10) پدر ابن عمید در سال 336ه. ق (11) در سنّ 61سالگی بدرود حیات گفت.
نیای پدر او
نام جدّ ابن عمید را همچون نام خود او « محمّد» گفته اند و همچنانکه گذشت برخی احتمال داده اند نام وی « عمید» بوده است. (12)امّا آنچه به نظر صحیح تر می رسد آن است که نام جدّ او« محمّد» می باشد همانگونه که بسیاری از موّرخان ثبت نموده اند. ابی حیّان در کتاب اخلاق الوزیرین به نقل از ابوطالب جرّاح شغل پدر بزرگ ابن عمید را « نخخّ ال» ( کسی که آرد الک می کند) می داند (13) و در جایی دیگر از همین کتاب می نویسد « جدّ این عمید در بازار گندم فروشان آرد الک می کرد یا باربری می نمود یا حبوبات غلات را پاک می کرد و در ضمن شبها نگهبان بازار بود.(14)
روزگار ابن عمید
وی در قرن چهارم هجری می زیسته و این قرن از جهانی با قرون دیگر متمایز است. از جمله: گسترش تشیّع در آن عهد و اوجگیری فن کتابت و به عبارت دیگر « ترسل» از ویژگیهای آن روزگار است.
« رسائل ( نام و مکتوبات) قرن چهرم هجری دقیق ترین نمونه شکوفایی هنر اسلامی است که روی نفیس ترین ماده هنری یعنی کلمه پیاده شده است بطوریکه حتّی اگر کارهای دستی ظریف دیگری از قبیل مصنوعات شیشه ای و معدنی که از آن قرن به جا مانده است، وجود نداشت باز هم می توانستیم از روی همین رسائل - که نشانه تسلّط به فن بیان به سبک دشوار و بازی با الفاظ است - هنرمندی و هنرشناسی لطافت ذوق مسلمین قرن چهارم را ملاحظه کنیم. تصادفی نیست که بسیاری از وزرای آن زمان اساتید سرشناس ادب و قلم و دارای رسائل ارزشمند بوده اند که به صورت کتاب برای عموم گردآوری شده است. از آن جمله اند، ابن العمید و صاحب بن عباد» (15)
گسترش تشیّع در قرن چهارم، معلول عوامل متعددی بود. از آن جمله. تشکیل چهار دولت شیعی که در مصر توسّط فاطمیان، در عراق و ایران توسط آل بویه، در سوریه توسط دولت حمدانیان شیعی و در یمن توسّط زیدیها تأسیس شد و اگر قرمطی را نیز شیعه غالی بدانیم، باید این رقم را به پنج افزایش دهیم. (16)
آل بویه
سرزمین اصلی آل بویه « دیلم و مازندران » بود. (17) آغاز حکومتشان از سال 321در شیراز و پایان آن سال ( 447کمی بیش از یک قرن) است. اوّلین پادشاه این سلسله سه برادر بودند: - 1عماد الدوله ( علی بن بویه متوفی - 2 ) 338معزّالدوله ( احمدبن بویه متوفی - 3 ) 356رکن الدوله ( حسن بن بویه متوفی .) 366
و آخرین پادشاه ایشان « ملک الرحیم» نام داشت. اگر چه سلطنت ایشان از شیراز آغاز شد، امّا به تدریج در ایوان و عراق و ملکه شهرهای بنی عباس نفوذ کردند. (18) در سال 334معزّالدوله وارد بغداد شد و بر خلیفه، مستولی گشت. قدرت او در بغداد به اندازه ای بود که موفّق گردید خلیفه وقت « المستکی باللّه» را عزل و به جای او « المطیع للّه» را نصب کند.(19) در تشیّع آل بویه تردیدی نیست و این منابع تاریخی نشان می دهد. امّا در دو مسأله تردید هست. یکی آنکه تا چه اندازه مذهب در تصمیم گیریهای سیاسی ایشان مؤثر بود. دوم آنکه تشیّع آنها از چه نوعی بوده است؟
دباره مسأله نخست باید گفت: اصولا آنها در برابر اکثریت سنّی تحت سلطه خود نمی توانستند موضع ( خصمانه) صریحی داشته باشند، بسیار محتاط عمل می کردند و نتیجه این برخورد علاوه بر حفظ حکومتشان، گسترش اندیشه های شیعی در عراق و ایران.(20) درباره مسأله دوّم باید گفت: گر چه خاستگاه تشیّع آنان صبرستان بود که به طور اصولی در اختیار علویان زیدی قرار داشت، بسیاری از مورخین، ایشان را شیعه امامی دانسته اند. همچون: عبدالجلیل رازی، مستوفی و از محققان جدید آری بدی و فرای، مونتگری و امت، اشیولر و دکتر کامل شیبی. (21)
در کتاب تاریخ الشیعه می خوانیم:
ایّام آل بویه، همه اش روزگار تلاش و ترویج مذهب اهل بیت (ع) بود و هر راهی را برای نصرت این مذهب و اعلاء مقام و مرتبت عترت پیامبر (ص)می پیمودند.(22) بویهیان روز غدیر را آشکارا تقدیس می کردند و چنان عید می گرفتند که در هیچ عید دیگری چنین نمی کردند (23) و روز عاشورارا روز حزن و ماتم قرار می دادند(24). تا جایی که در سال 352از طرف معزّالدوله شیعیان در بغداد چنان مراسم عزاداری برگزار نمودند که به علّت فراوانی جمعیّت شیعه در آن دوره و شرکت آنان در این مراسم اهل سنّت نتوانست در برابر آن بایستند.(25)
« عضدالدوله بویهی با لشکریان در مشهد علوی ( نجف) یک سال اقامت گزید و بارگاهی با عظمت برای آن قبر مطهر بنا نهاد. ایشان برای ضرایع کریمه، ابنیه استوار و گنبدهای رفیع بر پا داشته اند. آل بویه تا زنده بودند پیوسته به زیارت مشاهد مشرفه می شتافتند و پس از مرگ، پیکرهایشان را به آنجا منتقل می کردند. ایشان شیعیان را در مشاهد مشرفّه اسکان دادند و مستمری ها و عطایایی بر ایشان قرار دادند» (26) کتیبه ای که از سال 363از وی بر تخت جمشید مانده، مشتمل برنامه دوازده امام (ع) است.(27)
آورده اند مرجع تقلید رکن الدوله ابن جنید از فقهای امامیه بوده است. (28) وجود علمای بزرگی چون شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، و شریف رضی که از ستونهای عالم تشیّع بودند، در این قرن، خود گواه گسترش فوق العاده تشیع امامی در عهد آل بویه است. البته وجود این افتخارات به معنای عدالت کامل ایشان در حکمرانی نیست.
اکنون به شرح حال ابن عمید که او را ستون سلطنت آل بویه نامیده اند، می پردازیم.(29)
ابن عمید
همانگونه که گفتیم نام وی محمد و نام پدرش حسین و نام نیای او همچون خودش « محمّد» می باشد. کنیه وی ابوالفضل بود(30) و از آنجا که پدرش ملقّب به عمید بوده است او را چه در عصر خود چه در کتب تاریخی به نام ابن عمید می شناسیم. او به القاب دیگری نیز ملقب بوده است مانند: جاحظ ثانی، جاجظ اخیر و از همه مهمتر استاد و رئیس.(31) که لقب استاد آن زمان در مشرق زمین به وزراء اطلاق می شد.(32)
اوّلین سؤالی که در این مقاله جای طرح و پاسخ دارد پرسش از مذهب ابن عمید می باشد. آیا وی از اهل تسنن بود که اکثریت جامعه آن روز را تشکیل می دادند یا از شیعیان؟ قرائن بسیاری وجود دارد که ابن عمید وزیر و عالم شیعی مذهب بود. از جمله قمی بودن وی یکی از این قراین است. از آنجا که قم همیشه مهد تشیع امامی بوده است می توان گفت که او نه تنها شیعه بلکه شیعه دوازده امامی بوده است. قمی بودن وی از لا به لای مطالب تاریخی بدست می آید به عنوان مثال: ابی حیّان توحیدی که از مخالفین ابن عمید می باشد، در کتاب خود آنگاه که در صدد نکوهش ابن عمید بر می آید، از ابوطالب جرّاحی کاتب، نامه ای را نقل می کند که در آن خطاب به ابن عمید می نویسد: « گویا گمان کرده ای
ما از حال خانه تو در قم پرسش نکرده ایم و به آن واقف نیستیم» ؟! (33) و در جای دیگر از جرجانی نقل می کند که او می گفت: « ابن عمید مردی را که به شهرش قم دشنام داده بود، مجازات نمود» (34) که اگر این مخالف سر سخت ابن عمید خبر مجازات را هم غیر واقعی نقل کرده باشد، باز قمی بودن ابن عمید از این داستان آشکار می شود و از اینها گذشته هم چنانکه در آغاز گفتیم ثعالبی تصریح می کند، پدر ابن عمید اصالتا قمی است و دائرة المعارف تشیع می نویسد: خاندان عمید اصلا از شیعیان قم و از مروّجان این مذهب بوده اند. (35)
از دیگر شواهد تشیّع او اینکه در مجلسی که او حضور داشت گویندگان گرد می آمدند و پیرامون « دوستی علی (ع)گفتگو می کردند. (36) گذشته از این موارد چند مطلب دیگر تشیّع وی را تأیید می کند. یکی آنکه صاحب اعیان الشیعه نام وی را در کتاب شریف خود ذکر نموده و اگر چه شرح حالی برای او غیر از آنچه در ضمن شرح حال صاحب بن عباد آورده است ذکر نکرده لکن ظاهر همین ذکر نام نشانگر آن است که وی را از اعیان شیعه شمرده است. و دوم آنکه نام خود او، پدر و جدّش از نامهایی است که می تواند معرّف شیعه بودن شخص باشد.
محلّ زندگی ابن عمید
در مورد محلّ تولّد او مدرکی در دست نیست امّا پیرامون محلّ زندگی وی باید گفت ظاهرا در قم خانه ای داشت و ایام زندگی خود را ( چه قبل از دست دادن پدر و چه بعد ازآن) در دهستانهای فارس، جبل و شهر ری سپری کرده است (37) و گویا زمانی را نیز در شهر اصفهان اقامت داشته است. (38)
وزارت
بعد از آنکه ابی علی قمی وزیر رکن الدوله از دنیا رفت، ابن عمید در سال 328ه. ق به جای او نشست و کرسی وزارت آل بویه را اشغال کرد. (39) امّا از آنجا که ابن اثیر در تاریخ خود مدّت وزارت ابن عمید را 24سال ذکر نموده است (40) و مرگ وی در سال 359یا 360ه. ق واقع شده، نتیجه می گیریم که ابن عمید در سال 335یا 336ه. ق به وزارت رسیده است. در آن زمان مردی 36ساله بود و در دوران وزارت عدالت را در جامعه گسترش داد.(41) تکیه گاه ابن عمید در انجام کارهایی که بر عهده داشت « ابی علی بیّع» بود. (42) کاتب او را در این دوران « ابوالفضل علی ابن ثابت همدانی» ،(43) خادمش را شخصی به نام منصور نوشته اند که ظاهرا قمی و از همشهریان خود او بود(44) و صاحب ( مدیر تشریفات) دستگاه وزارتش مردی شجاع و زیرک بنام روین ( یا روبین) بود. (45)با توجه به قمی بودن ابن عمید، وزیر قبل از او، خادم او وزارت پدر و فرزند او می توان به نفوذ اهل قم در دستگاه حکومت پی برد.
علوم ابن عمید
در کتب تاریخی او را صاحب دانشهای و متعدّدی دانسته اند به طوری که در بیش از بیست رشته علمی تبحر داشت. این علوم عبارتند از: نجوم، هیئت، تاریخ، ادب، ریاضی، حفظ اشعار عرب، ترسّل و کتابت، مکانیک، هندسه، فیزیک، علم الحرکات، جرّ اثقال، اشتقاق و استعارات ( علم بدیع، حفظ لغت و غریب ( علم لغت، عروض، علوم اوائل، تفسیر قرآن، فقه، موسیقی، منطق، فلسفه و خصوصا الهیات آن.
ترسّل
او در فنّ ترسّل که همان کتابت است و مهارت تمام داشت بگونه ای که فنّ انشاء و کتابت با عبدالحمید افتتاح شد و با ابن عمید بپایان رسید.(46)وی از کاتبان چهار گانه جهان (47)و بزرگترین نویسنده دیوانی بود (48) و نوشتارهای او را گواه بر این ادّعا می دانند. و گفته اند بهترین رساله او « اخوانیات» و نامه ای که به ابوالعلاء نوشته، می باشد. (49)
فلسفه و منطق
ابن مسکویه مورّخ شهیر که در اثر 7سال همنشینی شبانه روزی (50) بسیاری از سجایا و خصوصیّات ابن عمید را در حافظه خویش ثبت کرده و در کتاب خود درج نموده است، می گوید: در باب منطق و فلسفه خصوصا الهیات کسی از معاصران جرأت نداشت در محضرش سخن گوید مگر به عنوان پرسش و آموختن؛ نه مباحثه... زمانی ابوالحسن عامردی ( رحمة اللّه) متوفی 381که آهنگ بغداد داشت، از خراسان حرکت نموده وارد ( ری) شد، چون شنید ابن عمید فیلسوف کاملی است و ( کتاب) ارسطا طالیس را شرح نموده و دارای استعداد درخشانی می باشد، همانجا اقامت گزید و نزد استاد زانوی تلمّذ زد تا آنکه بسیاری از مشکلات فلسفی برایش حلّ گردید. (51) ابن حیّان توحیدی از روی طعن و کنایه چنین می نویسد: « ابن عمید گمان می کرد اگر ارسطا طالیس او را دیده بود با بیان او از بسیاری از آراء و نظراتش باز می گشت و با مشورت او بسیاری از کتب خود را تغییر می داد!» (52)
تفسیر و فقه
ابن مسکویه می نویسد: ابن عمید در تأویل قرآن و حفظ مشکلات و متشابهات قرآن و همچنین آشنایی به اختلاف آراء و نظرات فقهاء در رفیعترین درجه و بالاترین مرتبه قرار داشت.(53)
در عین حال نویسنده اعیان الشیعه وی را در علوم دینی متمکّن و صاحب قدرت نمی داند.(54)
موسیقی و جغرافیا
ابن عمید می گفت: موسیقی با مرگ من می میرد و با ناپدید شدنم ناپدید می گردد.(55)
از جمله آثار علمی او تعیین عرض جغرافیای شهر ری است که با نتیجه ای که بعدها با وسائل علمی دقیق گرفته شده است ،اختلاف زیادی ندارد.(56) از خدمات ابن عمید آن بوده که مشکلات علمی که پیشینیان از حل آن عاجز مانده بودند را حل نمود.(57)
کتابخانه ابن عمید
در سال 355ه.ق گروهی از جنگجویان ( که به عنوان دواطلبان جهاد عازم مرز و روم بودند) خانه ابن عمید را در ری غارت کردند. وقتی ابن عمید شب به خانه رفت چیزی که بر آن بنشیند و کوزه ای که آب بنوشد، نیافت. به نوشته ابن مسکویه که در آن تاریخ کتابدار ابن عمید بود، از خانه ابو حمزه علوی، فرش و اثاث آوردند امّا وزیر، ( با آنکه، از ناحیه ساعد مجروح شده یود،(58) دل مشغول کتابخانه اش بود، هیچ چیز را به اندازه آن دوست نداشت. کتابخانه ای شامل کتابهای بسیار در انواع دانش و حکمت و ادب که معادل صد بار ( شتر) می شد. کتابدار می گوید: وقتی مرا دید راجع به کتابخانه پرسید، گفتم: از همه اموال این یکی برجاست و دست نخورده است. شادمان گردید و رویش شکفته شد و گفت: زهی خجسته روان و مبارک سخن! همانا خزانه های دیگر جانشین پذیر است امّا کتاب، عوض ندارد و فرمود فردا صبح به فلان بیاورشان، بردم و صحیح و سالم تحویل دادم.(59)
فنون ابن عمید
او در فنون متعدّدی چیره دست بود. از آن جمله: اسلحه سازی، تاکتیک های جنگی، مملکت داری و سیاست، نقاشی و غزل سرائی.
ابزار جنگی
آلات عجیبی برای قلعه گشایی اختراع کرد و نیز سلاح شگفت انگیزی ساخت که به مسافت بسیار دور تیر می انداخت و تأثیر فراوانی در وضع جنگ داشت. همچنین آینه های ( مقعّری) ساخت که از راه بسیار دور آتش می افروخت.(60)
مملکت داری و سیاست
در مملکت داری نوشته هایش بهترین شاهد چیره دستی اوست. مخصوصا رساله ای که در پریشانی اوضاع ایران و سوء تدبیر سلف خود و اینکه چه باید کرد تا وضع بهتر شود، خطاب به ابی محمد هندو نگاشته است که از آن رساله درس وزارت می آموزند.(61)
شعر
در سرودن شعر زبر دست و ماهر بود که حتی مخالف سر سخت او، ابی حیّان توحیدی بدان اعتراف نموده است و می نویسد: « این مرد در سخن بالبداهه و شعر نیکو بود» (62) و نیز از دیگری نقل می کند که « ابن عمید در غزل سرایی و سرودن معاتبه شعری شایسته داشت» .(63) او شعر طنز نیز می سروده است.(64)
نقاشی
و باز ابن مسکویه می نویسد: در نقاشی خصوصا کار با ناخن مهارت عجیبی داشت، چنانکه خود دیدم در مجلسی که فقط خاصّان و افراد مورد اطمینان او حضور داشتند، سیب یا چیزی شبیه بدان را در دست می گرفت و ساعاتی با آن ور می رفت( بازی می کرد) و سپس روی زمین می غلتاند، او با ناخن روی آن اشکالی را نقاشی کرده بود که اگر با ابزار، چندین روز کار کنند به آن زیبایی نمی شود.(65)
ویژگیها
ابن عمید سجایا و صفات پسندیده ای داشت که سر آمد اهل زمان خویش بود چنانکه حتّی دشمن به آن اذعان داشت و حسودان تسلیم آن بودند و در آنچه داشت بی رقیب بود و همچون خورشید بر احدی مخفی نبود(66) برخی از آن صفات را می آوریم:
تواضع
در عین حالی که ابن عمید به تناسب منصب وزارتی که داشت کاخ نشین بود(67)، اما از اینکه خود را در علم بزرگ بشمارد، کراهت داشت و از رفتار متکبّرانه بر حذر بود.(68)
رفتار با عالمان
در خوشرویی و پاک خویی چنان بود که چون ادیب یا عالم صاحب فنی بر او وارد می شد، گوش می داد و چنان تحسین و آفرین می کرد که گویی آن مطلب را برای نخستین بار می شنود. ماهها و سالها می گذشت تا به مناسبتی چیزی از او می پرسیدند، در آن حال بود که دریای دانش به تلاطم در می آمد و چشمه خاطرش جوشیدن می گرفت، به طوری که صاحب فن مبهوت می شد و چه بسیار کسانی که از خویشتن مطمئن بودند و در مقابل او از خود خجل می شدند.(69) کوتاه سخن آنکه در او قامت وزارت خود مرجع و کعبه آمال ادبا و علما و ارباب فضل و کمال بود.(70)
حب علی(ع)
در مجلس ابن عمید شیعیان و چه بسا عالمان و راویان شیعی گرد می آمدند و پیرامون محبت حضرت علی (ع)داد سخن می دادند تا جایی که یکی از مخالفان مذهب تشیّع نامه ای از برخی از ( مخالفان) و معاصران مخالف حضرت امیر (ع)خطاب به آن حضرت جعل نمود و هنگامی که همان رساله را برای یکی از شاگردانش تدریس می کرد، گفت: سبب آنکه این رساله را بر علیه شیعیان نوشتم، آن بود که ایشان در مجلس ابن عمید وزیر، حاضر می شدند و در محبت علی (ع)زیاده روی می کردند.(71)
کم حرف
کم سخن و کوتاه گفتار بود مگر آنکه از او می پرسیدند و مستمعی فهیم می یافت، در این هنگام بود که به نشاط می آمد و بدون آنکه در پاسخ درماند و درنگ نماید چنان با واژه های رسا و جملات پرصفا پاسخ می داد که شنونده چنین پاسخی را نزد غیر او نمی یافت.(72)
قدرت حافظه
در آن اعصار که قدرت حافظه پیش از زمان ما ارزشمند بود وی از این موهبت الهی در حد اعلا برخوردار بود. به این نکته ابی حیّان توحیدی نیز اعتراف کرده است.(73) آنچه در ذیل پیرامون حافظه نیرومند ابن عمید می خوانید، گفتاری از ابن مسکویه است که سالها کتابدار او بوده است.
شعری نزد او خوانده نشد مگر آنکه دیوان صاحب آن شاعر را حفظ بود و اشعاری را که سزاوار حفظ کردن بود چه از شعرای قدیم و چه از شاعران جدید همه را از بر بود. باری شنیدم اشعار گروهی از شاعران ناشناس را می خواند از این امر شگفت زده شدم و پرسیدم: ای استاد چگونه وقت شما اجازه می دهد چنین شعری را حفظ کنید؟ در پاسخم گفت: گویا تو گمان می کنی من به خاطر حفظ این اشعار خود را در سختی می اندازم؟ یکبار که این اشعار بگوشم برخورد، آنرا حفظ می شوم.
قریب به 30الی 40بیت شعر را برای خود می خواندم، هنگامی که اشعار به پایان رسید، همه را تکرار نمود اما وقتی از من خواست مقداری از آن را بخوانم حتی نتوانستم سه بیت از آن را به طور صحیح بازخوانم. بارها برای من حکایت کرد که در جوانی با رفقا و ادبای همنشین بر سر از بر کردن هزار بیت شعر در یک روز مسابقه می گذاشته است و ابن عمید رحمةاللّه علیه با شخصیت تر از آن بود که زیاده گویی کند. وقتی سؤال کردم چگونه این عمل را به انجام رسانیدی؟ در پاسخم گفت: شعر را بیست تا بیست تا یا سی تا سی تا حفظ می کردم و یک بار باز می خواندم و دیگر احتیاجی به تکرار نداشتم.
شخصی می گفت: پدرم نزد ابن عمید می رفت و او از پدرم می خواست تا اشعاری را که حفظ نموده، برایش بخواند اما هر دفعه پدرم مرتکب اشتباهی می شد و ابن عمید آن را گوشزد می نمود و من از این موضوع بسیار ناراحت بودم تا آنکه روزی دیوان کمیت ( شاعر معروف عرب) که بسیار زیاد بود به دستم رسید. از میان آن، سه قصیده غریبه که گمان می کردم هنوز به دست استاد نیفتاده است را انتخاب نمودم و همراه پدرم به نزد وزیر رفتیم همین که چشم استاد به ما افتاد، به پدرم گفت: مقداری از اشعارت را بخوان. او نیز شروع به خواندن نمود اما همین که قصیده ای از آن سه قصیده را خواند، گفت: بایست! چرا که تعدادی از ابیات این قصیده را نخواندی و سپس خود آنها را از بر خواند.(74)
شجاعت
آنگاه که ابن اثیر در تاریخ خود اوصاف ابن عمید را بر می شمرد، از وی به عنوان دلیری تمام عیار نام می برد.(75) وقتی در نبردها حاضر می شد چون شیری شجاع بود و به آتش جنگ گرم نمی شد و کسی به گردش نمی رسید و پهلوانی را یاری مبارزه با او نبود. در عین حال قلبی آرام داشت و به هدف نظامی آگاه بود.(76) یک نمونه از شجاعت ابن عمید آنکه: در سال 344ه.ق « ابن ماکان» که یکی از سرداران امیر خراسان بود، وارد اصفهان شد. ابومنصور پسر رکن الدوله ( که ظاهرا اصفهان بود) شهر را ترک گفت و ابن ماکان خزائن شهر را به تاراج برد. در این اوضاع و احوال ابن عمید، وزیر رکن الدوله با همراهی قرامطه با ابن ماکان جنگید او را زخمی نمود و با به اسارت گرفتن سردارانش در قلعه ای محبوس نمود و سپس وارد اصفهان شد. او به شدت جنگید و شهر را بعد از پاکسازی به « ابومنصور بویه» تحویل داد.(77)
سخاوت
اگر چه ابی حیان توحیدی یک جلد کتاب کامل در نکوهش صاحب دین عباد و ابن عمید نگاشته است اما عمده آنچه را پیرامون ابن عمید نوشته، می توان در دو چیز خلاصه کرد. یکی بخل او و دیگری بی خبری او از علوم.
امّا کتب فراوانی خلاف ادّعای او را لااقل پیرامون بهره او از علوم گوناگون ثابت می کند و پیرامون سخاوت او همین بس که وقتی متنی ( ادیب، حکیم و شاعر شهید قرن چهارم هجری) او را با قصیده ای که سروده بود، مدح و ستایش نمود، و ابن عمید سه هزار دینار به وی جایزه داد.(78)
هیبت در دل لشکریان
اگر چه امیر در دل لشکریان هیبتی نداشت و مجبور بود با ایشان مدارا کند و بسیاری از خطاها و اشتباهاتشان را نادیده بگیرد و ایشان نیز به این روش عادت کرده بودند و هر روز خواسته هایشان افزایش می یافت و از درآمد کشور فزونی می گرفت، امّا زمانی که استاد رئیس ابن عمید رحمةاللّه علیه، وزارت رکن الدوله را پذیرفت ابتدا با لشکریان و دولتیان مدارایی اعجازگونه نمود و سپس امور را به درجه اعتدال رساند و از خود چنان هیبتی در دل سپاه و رعیت به جای گذاشت که کافی بود از روی نارضایتی گوشه چشمی برایشان بیندازد تا لرزه بر اندامشان بیفتد و بند بند بدنشان سست گردد و در نتیجه همین سیاست مقتدرانه اوضاه به گونه ای آرام گرفت که می دیدیم از دیوان خویش به سوی سرای سلطان می رفت و جز منشیان ویژه کسی را ( در بین راه) ملاقات نمی کرد و ساعتی نزد سلطان به حل و فصل امور می پرداخت و اکثر روز را به دانش و اهل علم مشغول بود.(79)
مراسم ملّی
ابن عمید از آن جا که یک ایرانی بود، دست کم در برخی از مراسم ملّی و سنّتی ایرانیان همچون جشن مهرگان که در روز هفتم از هفتمین ماه هر سال شمسی برپا می شد و بر خلاف زمان حاضر، در گذشته بین اقوام ایرانی عمومیّت داشت، شرکت می جست. البته این گمان از مدیحه ای که یکی از شاعران آن زمان برای وی در روز مهرگان سروده است (80) حاصل حاضر می شود.
یکی از عادات او
از جمله عادات ابن عمید آن بود که وقتی یکی از مدعیان علم و ادب بر او وارد می شد وزیر می خواست فهمش را بیازماید نخست چیزی راجع به بغداد و جاحظ از او می پرسید. خود ابن عمید را که « بزرگترین نویسنده دیوانی» است را جاحظ متأخّر لقب داده اند.(81)
استادان
این عالم سترگ، علوم و فنون خود را نزد اساتید متعدّدی فرا گرفت. من جمله: احمد بن ابی عبداللّه برقی و احمد بن اسماعیل بن سمکة بن عبداللّه که وی را ابوعلی المجلی العربی از اهل قم می نامند. ابن سمکة اهل فضل و ادب بود و کتابی تاریخی پیرامون خلفاء عباسی و دولت عباسیان تألیف نموده که کتابی بی نظیر است مشتمل بر ده هزار ورق. وی از راویان اخبار می باشد و علامه حلّی روایات او را به صورت مشروط می پذیرد.(82)
علاوه بر این دو تن شاید ابی جعفر خازن (83) و ابن ابی الثیات (84) نیز در زمره اساتید او باشند.
شاگردان
گروهی از دانش پژوهان که طالب انواع گوناگون علوم بودند، در محضرش گرد آمدند و احدی از ایشان از اینکه استاد را در علمی که از او می آموزد، بزرگ بشمارد خودداری نمی کرد و از آنکه بگوید مانند او را ندیده، امتناع نمی ورزید(85) امّا متأسفانه گویا تاریخ نام شاگردان وی را ثبت نکرده است مگر دو تن از ایشان را. یکی صاحب بن عباد و دیگری عضدالدوله. عضدالدوله بزگترین فرمانروان قرن چهارم است (86): زمانی که ابن عمید به فارس رفت انواع سیاست های استوار و فن جهانداری که والاترین فنون است به او آموخت و عضدالدوله نیز به تعلیم و القاء او گوش فراداد و دل سپرد و بارها گفت: ابوالفضل بن عمید استاد من است و همیشه او را استاد یا « استاذالرئیس» خطاب می کرد(87).
برجسته ترین شاگردان ابن عمید، صاحب بن عبّاد می باشد. او با آن همه جلالت آفاقی که داشت از اتباع ابن عمید بوده بلکه موافق عقیده بعضی، اینکه او را « صاحب» نامیده اند به جهت مصاحبت او با ابن عمید بوده است. او استاد خویش را بسیار تعظیم می نمود تا جایی که وقتی از شهر بغداد که گویا در آن زمان از زیباترین شهرهای جهان به شمار می رفت، بازگشت در پاسخ استاد خویش که پرسید: بغداد را چگونه یافتی؟ گفت: بغداد در میان بلاد مانند « استاد است در میان عباد» (88).
با توجه به اینکه صاحب بن عباد از مشاهیر شیعه می باشد و خدماتی را به عالم تشیّع ارائه نموده است به پاس خدماتش مختصری از شرح حال و زندگینامه او را می آوریم:
نامش اسماعیل، کنیه اش ابوالقاسم، ملقب به « صاحب» و « کافی القاة» . در سال 324یا 326ه.ق در اصطخر فارس یا یاطاقان از توابع طالقانِ قزوین متولّد گردید. وی علوم خود را نزد ابی الحسین بن فارس و ابی الفضل بن عمید فرا گرفت و به مرتبه ای از علوم و ادبیات رسید که او را یکی از کاتبان چهارگانه جهان برشمرده اند. صاحب بن عبّاد می خواست در علوم از استاد خویش ابن عمید پیروی کند او در برخی از علوم همچون علوم دینی توانست به خواست خود جامه عمل بپوشاند. اما در علوم فلسفی موفّق نگردید و نیز همانند استاد خویش دارای تألیفات فراوانی بود.(89) او با تمام توان ابن عمید را ستایش می کرد.(90)
صاحب بن عباد ابتدا از کاتبان کم اهمیّت و خادم ابوالفضل بن عمید بود. امّا بواسطه علاقه ای که ابن عمید به صاحب یکدیگر داشتند کم کم کار صاحب بالا گرفت تا اینکه ابن عمید او در سن 21سالگی منشی و مبری مؤیدالدوله پسر امیر خود یعنی رکن الدوله قرار داد.(91) بعد از مرگ ابن عمید و وزارت تقریبا 6ساله پسر او در حوالی سالهای 366مؤیدالدوله صاحب بن عباد را به وزارت برگزید.(92) صاحب با تمام علاقه ای که به خاندان عمید داشت، بعد از وفات ابن عمید و وقایعی که بین او و پسر ابن عمید رخ داد، این علاقه و دوستی از بین رفت تا جایی که از هر سخنی که مربوط به آل عمید می شد، طفره می رفت.(93)
آورده اند که نوح بن نصر سامانی از صاحب بن عباد درخواست کرد او ارتش را بپذیرد. از عذرهایی که صاحب آورد آن بود که حمل دارائیش بسیار دشوار است. از جمله کتابخانه ای بیش از صد شتر بار، فهرست کتابخانه صاحب ده مجلّد بود.(94)
از عادات صاحب، مسجّع سخن گفتن بود که البته باید اعتراف نمود که در این وادی سخت چیره دست بود. ابی حیان توحیدی به نقل از ابن عمید چنین آورده است: « صاحب روزی از ری به اصفهان می رفت، وسط روز در قصبه ای بزرگ که بین راه بود، توقّف نکرد تا به دهی مخروبه و با آبی شور رسید؛ به نام نوبهار. آنجا توقّف کرد، فقط برای آنکه بنویسد: می نویسم نامه را از نوبهار روز شنبه موقع نصف النهار» (95). این ادیب برجسته سردار لشکریان نیز بود.(96)
شأن صاحب بن عباد به جایی رسید که شریف رضی ( متولد 359متوفی ) 406در حیاتش و در سوگش او را ستایش نمود.(97)
بالاخره صاحب در سال 385در شهر ری دیده از جهان فرو بست .(98)
پس از مرگ صاحب، تشییعی با شکوه از او به عمل آمد، فخرالدوله و همه بزرگان مملکت با لباس عزا در کنار جنازه اش حاضر شدند و با خروج تابوت مردم یک صدا خروش برکشیدند و به خاک افتادند، شاه جلو جنازه حرکت کرد و چند روز به عزا نشست.(99)
دو کتابی که از وی به جا مانده است به نامهای « ابانه عم مذهب اهل العدل» و « فرق بین ظاد و ظاء» مشهور است.
همنشینان ابن عمید
علماء و دانشمندان متعدّدی با ابن عمید همنشینی و مجالست داشتند من جمله: ابی العلاء السروی، ابی الحسن العلوی العباسی و ابن خلا و قاضی، ابن سمکه قمی، ابی الحسین بن فارس و ابی محمد بن هندو که در حضر همنشین او بودند و در سفر با او مکاتبه داشتند.(100)
فرزندان
تا آنجا که نگارنده به دست آورده است ابن عمید دست کم دارای دو فرزند پسر بود یکی به نام علی و با کنیه ابوالفتح و ملقّب به « ذواکفایتین» و دیگری ابوالقاسم که قبل از تولّد ابوالفتح وفات یافت.(101)
ابوالفتح سال 337در شهر ری تولّد یافت. او در خدمت علما و استادانی که در اطراف پدرش گرد آمده بودند، به تحصیل علوم پرداخت و مانند پدر در کتابت استادی داشت و شاعری خوش قریحه بود، در سال 359ه.ق که ابوالفضل ابن عمید به دفع حَسَنویه کُرد مأمور شد همراه پدر بود.(102)
و پدر فرماندهی سپاه را به عهده گرفت تا آنکه با حسنویه بر سر مالی مصالحه کرد و به سوی ری برای خدمتگزاری رکن الدوله بازگشت.(103) ابوالفتح را که در این هنگام جوانی 21ساله بود(104)، رکن الدوله به وزارت برگزید و بر جای پدر نشست.
ابوالفتح با اشراف دیلم رفت و آمد می کرد و می کوشید با خلعت و هدایا نظرشان را جلب کند و به بازی و شکار و مهمانی صحرا دعوتشان می کرد، البته ابن عمید با روش او مخالف بود.(105)
در آخرین سفر ابن عمید که ابوالفتح پدر را همراهی می کرد، او که جوانی که سن و سال و شاداب بود، به مقتضای سن، اسباب امر و نهی او را به بدرفتاری کشاند و چیزهایی از او سر زد که باعث خشم پدر شد، تا آنجا که ابن عمید؛ پدر ابوالفتح هنگام مرگ گفت: چیزی جز فرزندم مرا نکشت و بر خاندان عمید از چیزی که آنرا نابود کند نمی ترسم مگر از این فرزندم.(106)
در سال 366ه.ق که مؤیدالدوله فرزند رکن الدوله به حکومت رسید ابوالفتح را از وزارت عزل نمود، وی در همین سال در سن 29سالگی در زیر شکنجه یکی از فرمانروایان جان سپرد.(107) و با مرگ او خاندان عمید برافتاد.(108)
بیماری ابن عمید
ابن عمید در تمامی عمر خود مبتلای دو دشمن قوی داخلی قولنج و نِقرِس بود(109). و به علت نقرس شدید قادر به سواری کردن نبود و به همین علت بر عماری ( تخت روان) می نشست.(110)
فصل غروب
در محرّم سال 359ه.ق رکن الدوله وزیر خود ابوالفضل بن العمید را با لشکری انبوه و مجهز به سوی سرزمین یکی از شورشیان کرد به نام حسنویة بن حسین فرستاد تا او را که ایجاد اختشاش نموده بود، سرکوب نماید، امّا در بین راه بیماری ابن عمید( رفتارهای ناشایست فرزندش) شدت یافت. زمانی که به حمدان رسیدند( ظاهرا معرّب همدان) شمع وجودش بی فروغ گشت و چشم از جهان فرو بست.(111) با مرگ این عالِم در عالم فضل و دانش شکافی پدید آمد که چیزی آن را نپوشاند. عمر « ابن عمید» در هنگام مرگ کمی از 60سال بیشتر بود که 24سال از آن را به وزارت گذرانده بود.(112)
در مورد سال وفات وی سال 360ه.ق نیز مطرح کرده اند.(113) همچنین پاره ای از نویسندگان، ری یا بغداد را به عنوان محل وفات ابن عمید نام برده اند.(114) اما با توجه به مدارک قابل اعتمادتر به نظر می رسد که وفات وی در همدان واقع شده است.
آثار
آثار به جا مانده از ابن عمید را چنین گفته اند: تاریخ، دیوان الرسائل و المذهب فی البلاغات (115) و کتاب الخلق و الخلق( یا الخلق و المخلق) که هنوز در مسؤدة و چرک نویس بوده که مرگش فرا رسید.(116)
مواعظ
وی سخنان حکمت آمیز را مکرّر در مجالس بر زبان می آورد که برخی از آنان به عنوان حسن ختام ذیلا آورده می شود:
« دانش پژوهان فروتن علم و حکمت بیشترین بهره ها را از این دو می برند، همانگونه که زمین پست بیشترین آب را می نوشد.»
«همانا خداوند به هر آفریده ای ضدّش را افزود تا دلالت کند وحدت تنها از آن اوست.»
«بزرگواری خدا از حکمتش نمی کاهد، و از این رو هر دعایی را اجابت نمی کند.» (117)
«چگونه از دوستت که دارای طبایع چهارگانه است، توقّع یک نوع رفتار را داری.» (118)
پی نوشتها:
1- دائرة المعارف تشیّع، ج 1ص .352
2- الکامل فی التاریخ، ج 9ص .606
3- یتیمة الدّهر، ج 3ص .160
4- همان، ص .159
5- ریحانةالادب، ج 8ص؟؟؟.
6- دائرةالمعارف تشیّع، ج 1ص .352
7- یتیمة الدهر، ج 3ص 160اخلاق الوزیرین، ص .325
8- همان، ص .159
9- همان مدرک، ص .159
10- دائرةالمعارف تشیع، ج 1و تمدن اسلامی در قرن چهارم، ج .1
11- همان، ص .352
12- ریحانةالادب، ج 8ص .126
13- اخلاق الوزیرین، ص .325
14- همان، ص .360
15- تمدن اسلامی در قرن چهارم، ج 1ص .273
16- تاریخ تشیع در ایران، ج 1ص .361
17- همان، ج 1ص .361
18- تاریخ الشیعه، ص .207 - 206
19- تاریخ تشیّع در ایران، ج 1ص .360
20- همان، ج 1ص 362با اندکی تلخیص.
21- همان، ج 1ص 263 - 262با تلخیص.
22- تاریخ الشیعه، ص .207
23- همان، ص .208
24- همان، ص .211
25- تاریخ تشیع در ایران، ج 1ص .364
26- تاریخ الشیعه، ص .212
27- تاریخ تشیع در ایران، ج 1ص .365
28- همان، ج 1ص .363
29- یتیمة الدهر، ج 3ص .158
30- ریحانة الادب، ج 8ص .126
31- همان، ج 8ص 126و منابع دیگرو
32- تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج 1ص .29
33- اخلاق الوزیرین، ص .325
34- همان، ص .341
35- دائرةالمعارف تشیع، ج 1ص .352
36- اعیان الشیعه، ج 332 3پاورقی .
37- یتیمة الدهر، ج 3ص .160
38- همان، ج 3ص .161
39- الوافی بالوفیات، ج 2ص .381
40- الکامل فی التاریخ، ج 9ص .606
41- تجارب الامم، ج 2ص .281
42- اخلاق الوزیرین، ص .323
43- همان، ص .326
44- همان، ص .327
45- تجارب الامم، ج 2ص .224
46- ریحانةالادب، ج 8ص .126
47- همان، ج 8ص .126
48- تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج 1ص .270
49- یتیمة الدهر، ج 3ص .164
50- تجارب الامم، ج 2ص .276
51- همان، ج 2ص .277
52- اخلاق الوزیرین، ص .327
53- تجارب الامم، ج 2ص .277
54- اعیان الشیعه، ج 3ص .332
55- الخلاق الوزیرین، ص .328
56- وزیران ایرانی از بزرگمهر تا امیرکبیر، ص .125
57- تجارب الامم، ج 2ص .278
58- تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج 2ص .360
59- همان، ج 1ص .204
60- تجارب الامم، ج 2ص .278
61- همان، ج 2ص .278
62- اخلاق الوزیرین، ص .387
63- همان، ص .343
64- تجارب الامم، ج 2ص .277
65- همان، ج 2ص .278
66- همان، ج 2ص .275
67- یتیمةالدهر، ج 3ص .163
68- اعیان الشیعه، ج 3ص 332پاورقی.
69- تجارب الامم، ج 2ص .278
70- ریحانةالادب، ج 8ص .126
71- اعیان الشیعه، ج 3ص 332پاورقی اخلاق الوزیرین، ص .387
72- تجارب الامم، ج 2ص 277و .278
73- اخلاق الوزیرین، ص .387
74- تجارب الامم صفحات 275تا .277
75- الکامل فی التاریخ، ج 8ص .606
76- تجارب الامم، ج 2ص .279
77- تاریخ اسلام، حوادث سال 331تا 350ص .219
78- الوافی بالوفیات، ج 2ص .382
79- تجارب الامم، ج 2صفحات 279تا .281
80- یتیمة الدهر، ج 3ص .163
81- تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج 1ص .270
82- رجال علامه، ص .16
83- اخلاق الوزیرین، ص .364
84- همان، ص .347
85- تجارب الامم، ج 2ص .278
86- تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج 1ص .152
87- تجارب الامم، ج 2ص .278
88- ریحانةالادب، ج 8ص .126
89- اعیان الشیعه، ج 3از صفحات 329تا .332
90- یتیمةالدهر، ج 3ص .161
91- اعیان الشیعه، ج 3ص .339
92- همان، برداشت از ص 341و .342
93- همان، ص .341
94- تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج 1ص .204
95- همان، ج 1ص .273
96- همان، ج 1ص .113
97- تاریخ الشیعه، ص .213
98- اعیان الشیعه، ج 3ص .329
99- تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج 1ص .360
100- یتیمةالدهر، ج 3ص .164
101- اخلاق الوزیرین، ص .387
102- دائرةالمعارف تشیع، ج 1ص .353
103- الکامل فی التاریخ، ج 8ص .606
104- تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج 1ص .111
105- همان، ج 1ص .131
106- الکامل فی التاریخ، ج 8ص .606
107- تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج 1ص .140
108- دائرةالمعارف تشیع، ج 1ص .353
109- ریحانةالادب، ج 8ص .606 - 605
110- تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج 1ص .131
111- الکامل فی التاریخ، ج 8ص .606 - 605
112- همان، ج 8ص .606
113- اعیان الشیعه، ج 3ص .140
114- ریحانةالادب، ج 8ص .126
115- وزیران ایرانی از بزرگمهر تا امیرکبیر، ص .125
116- اخلاق الوزیرین، ص .328
117- همان، ص .388
118- همان، ص .390
منبع: www.hawzah.net
نظر شما