ابوحنیفه محمد ابن نعمان
قاضى نعمان
ابوحنیفه محمد بن نعمان، معروف به قاضى نعمان، پایه گذار فقه اسماعیلى و بزرگ ترین فقیه در همه ادوار اسماعیلیه است. شخصیت برجسته، تالیفات فراوان و تاثیرگذارى عمیق او بر اسماعیلیه و همچنین خدمات بى بدیل او در راه استوارى مذهب اسماعیلى، از او چهره اى پرفروغ ساخته است. بزرگان اسماعیلیه همیشه از قاضى نعمان با احترام و تجلیل یاد کرده اند و هنوز هم کتاب هاى او در میان گروه هایى از اسماعیلیه رواج دارد.
در این میان، نکته قابل توجه این است که علماى امامیه (اثناعشرى) در قرون اخیر قاضى نعمان را از خود دانسته و کتاب معروف او، دعائم الاسلام، را از منابع فقهى و حدیثى خود به شمار آورده و بدان استناد کرده اند. قاضى نعمان در قرن چهارم مى زیست و با بزرگانى چون ابن بابویه و کلینى (ره) هم عصر بود.
زندگى
تذکره نویسان نام کامل قاضى نعمان را چنین نوشته اند: القاضى ابوحنیفة النعمان بن ابى عبدالله محمد بن منصور بن احمد بن حیون التمیمى المغربى.
آصف فیضى، پژوهشگر مبرز اسماعیلى، در مقدمه دعائم الاسلام مى گوید: «قاضى نعمان در تاریخ ادب دعوت اسماعیلیه با عنوان سیدنا قاضى القضاة وداعى الدعاة النعمان ابن محمد شناخته مى شود و گاهى نیز تاریخ نگاران نام او را به اختصار «قاضى نعمان» ذکر مى کنند تا از ابوحنیفه معروف سنى متمایز گردد و ابن خلکان و مؤلفان شیعه اثناعشرى به او «ابوحنیفه شیعى» مى گویند». (1)
در مقدمه کتاب المجالس والمسایرات بعد از نقل نام قاضى نعمان آمده است: «والنسبة تدل على انه عربى الاصل»؛ (2) یعنى کلمه «تمیمى» که در نام قاضى نعمان وجود دارد دلالت مى کند که او اصالتا عرب است.
تاریخ ولادت قاضى نعمان به درستى معلوم نیست و همه کسانى که تاریخى را ذکر کرده اند، مبناى سخنشان حدس و گمان با اعتماد به قرائن و شواهد بوده است. «لایعرف تاریخ میلاده فلذلک عمد الباحثون الى التخمین والتقریب مثل قوتهایل (3) و آصف فیضى اللذین قدراه بسنة 259ه. وبسنة 293. ولعله ولد بین سنة 283 و 290ق کما قدرنا بدورنا». (4)
قاضى نعمان خود در المجالس والمسایرات مى گوید: «و خدمت المهدى بالله - صلوات الله علیه - من آخر عمره تسع سنین و شهورا وایاما». (5)
مهدى در سال 322ق فوت کرده است؛ بدین ترتیب قاضى نعمان در حدود 313ق به خدمت مهدى درآمده است و بنا به قاعده، در آن زمان حداقل، بیست سال داشته و در 293ق تولد یافته است. فرهاد دفترى مى گوید: «قاضى نعمان که در حدود سال 290ق به دنیا آمده بود، در 313ق به خدمت عبیدالله مهدى درآمد». (6)
مکان تولد قاضى نعمان همانند زمان آن مشخص نیست. زرکلى مى گوید: «من اهل قیروان مولدا و منشا»؛ (7) اما دلیلى براى این گفته ذکر نمى کند. در مقدمه المجالس والمسایرات آمده است که «ونرجح ذلک لان اباه دفن بها بباب سلم عن سن عالیه (مائة واربع سنین) سنة 351ق حسب کلام ابن خلکان». (8)
از خانواده قاضى نعمان نیز اطلاعاتى در دست نیست، به جز اشاره هایى که در بعضى منابع به پدر او شده است. ابن خلکان مى گوید: «وکان والده ابوعبدالله محمد قد عمر ویحکى اخبارا کثیرة نفیسة حفظها وعمره اربع سنین وتوفى فى رجب سنة احدى وخمسین وثلاث مائة وصلى علیه ولده ابوحنیفة المذکور ودفن فى باب سلم وهو احد ابواب القیروان وکان عمره مائة واربع سنین». (9)
این تعابیر نشان مى دهد که پدر قاضى نعمان عمرى طولانى داشته و اهل علم و فضل بوده و روایات بسیارى را از برداشته است. در مقدمه المجالس والمسایرات آمده است: «ولعل اباه کان داعیا من دعاة الفاطمیین، حسب ما تشعر به عبارة ابن خلکان نقلا عن ابن زولاق: ابوحنیفة النعمان بن محمد الداعى، فعبارة الداعى قد تعنى الوالد ایضا»؛ (10) تعبیر «داعى» که ابن خلکان در نام قاضى نعمان آورده است، ممکن است صفت محمد نیز باشد، یعنى پدرش داعى اسماعیلى بوده است. فرهاد دفترى مى گوید: «آنچه مسلم است این است که پدرش پیش از سال 311ق به کیش اسماعیلى گرویده بود». (11) البته وى هیچ دلیلى براى این مطلب ذکر نمى کند. (12)
در مورد فرزندان قاضى نعمان نیز این نکته اهمیت دارد که آنان وارث علم و فضل پدر بودند. قاضى دو پسر داشت که در مغرب متولد شدند و در مصر وفات یافتند. فرزندان قاضى نعمان بر مسند پدر تکیه زدند و قضاوت در دستگاه فاطمى تا سال 441ق در این خاندان باقى ماند.
عموم تذکره نویسان وفات قاضى نعمان را در ماه رجب سال 363 ق ذکر کرده اند، اما بعضى دیگر ماه جمادى الآخر همان سال را ذکر مى کنند. در مقدمه المجالس والمسایرات نیز همین قول پذیرفته شده است؛ آصف فیضى مى گوید: «وتوفى بالقاهرة فى 29 من جمادى الثانیة سنة 363 وصلى علیه الامام المعز لدین الله». (13)
عظمت مکانى و جایگاه رفیع قاضى نعمان وعلاقه وارادت فراوان خلیفه بافضل فاطمى به او، خلیفه را بر آن داشت تا خود، قاضى را در تابوت بگذارد و بر او نماز بخواند: «حزن المعز لموته و اضجعه فى التابوت و دفنه فى داره بالقاهرة». (14)
موقعیت علمى
نام قاضى نعمان همواره با تعریف و تمجید فراوان و ستودن مقام شامخ علمى او همراه بوده است. تمام متونى که سرگذشت او را ذکر کرده اند، حتما این نکته را یادآور شده اند که او نه تنها در زمان خود، که در طول تاریخ اسماعیلیه فقیهى ممتاز و یگانه به شمار مى رفته است. حتى تذکره نویسانى که مذهب او را قبول ندارند و او را باطنا زندیق مى شمارند، نتوانسته اند فضل و علم او را انکار کنند.
ابن خلکان، به نقل از تاریخ امیرمختار مسبحى، مى گوید: «کان من اهل العلم والفقه والدین والنبل على ما لامزید علیه وله عدة تصانیف». (15)
آصف فیضى مى گوید: «کان القاضى النعمان رجلا ذا مواهب عدیدة، غزیر العلم، واسع المعرفة باحثا محققا مکثرا فى التالیف عادلا فى احکامه». (16)
یافعى مى گوید: «کان من اوعیة العلم والفقه والدین». (17)
قاضى نورالله شوشترى مى گوید: «در غایت فضل و از اهل قرآن و عالم به معانى آن بود و عالم بود به وجوه فقه و اختلاف فقها و عارف بود به وجوه لغت و شعر و تاریخ، و به حلیه عقل و انصاف آراسته بود و در مناقب اهل بیت چندین هزار ورق تالیف نموده بود به نیکوترین تالیفى و لطیف ترین سجعى». (18)
احمد بن عثمان ذهبى، که خود سنى است، مى گوید: «وله ید طولى فى فنون العلم والفقه والاختلاف ونفس طویل فى البحث فکان علمه وبالا علیه». (19)
فعالیت هاى سیاسى اجتماعى
قاضى نعمان در دستگاه فاطمیان وظایف خطیرى چون قاضى القضاتى را برعهده داشته است. قاضى از ابتداى دعوت فاطمیان همراه آنان بود و چهار خلیفه فاطمى را خدمت کرد. تالیفات قاضى نعمان از عوامل مهم تحکیم پایه هاى حکومت فاطمى به شمار مى روند. به تعبیر آقاى حسینى جلالى، محوریت اندیشه و خطدهى فکرى با قاضى نعمان بود، به همان سان که خلفاى فاطمى مدار حرکات سیاسى بودند. (20)
وى خدمات قاضى نعمان را با استفاده از آنچه خودش در المجالس والمسایرات نقل کرده است، چنین ذکر مى کند:
از سال 313 تا 322 ق مؤلف مسئولیت رساندن اخبار را به عبیدالله وقائم عهده دار بوده است. من نمى دانم که این مسئولیت دقیقا چه کارى بوده است؛ احتمال دارد که صرف خدمت یا مراقبتى بوده است.
از سال 322 تا 334ق در زمان خلیفه دوم فاطمى، القائم بامرالله، مؤلف همان مسئولیت رساندن اخبار را به خلیفه به عهده داشت و به استنساخ کتب براى اسماعیل فرزند قائم نیز مى پرداخت.
از سال 334 تا 341ق هنگامى که اسماعیل خلیفه سوم فاطمى شد و لقب ابى طاهر المنصور بالله را بر خود نهاد، جایگاه مؤلف تا قضاوت ارتقا یافت. خود مى گوید: «من اولین کس بودم که منصب قضاوت را به من داد ونامم را بلند گردانید و مقامم را نکو داشت». (21)
از سال 334 تا 337ق منصور او را قاضى شهر طرابلس کرد.
در سال 341ق در عهد معز، خلیفه چهارم فاطمى، شوکت و عظمت نعمان افزایش یافت، چرا که نعمان قبل از خلافت وى با او ارتباط وثیقى داشت. «آنچه را مى خواستم به عرض منصور بالله برسانم، ابتدا به معز لدین الله عرضه مى کردم؛ اگر نظر او مساعد بود، انجام مى دادم و آنچه را نمى پسندید ترک مى کردم». (22)
همین پیروى مطلق ازمعز راه را براى وصول نعمان به مراتب بالا در دولت فاطمى هموار کرد و او را از بزرگان اندیشه اسماعیلى قرار داد. قاضى از فرصت به دست آمده بهترین استفاده را برد و بسیارى از کتاب هایش را در این دوره منتشر کرد.
در سال 362ق معز به مصر نقل مکان کرد و رکن مستحکم خلافت فاطمى شد. نعمان نیز همراه او به مصر رفت و معز با کمک هاى فکرى او، پایه هاى حکومت را بر مبنایى اسلامى و شیعى استوار کرد و شهر قاهره را بنیان نهاد.
در سال 363ق - کم تر از یک سال بعد از ورود به مصر - قاضى نعمان درگذشت. (23)
باید توجه داشت که هرچند آثار زیادى از قاضى نعمان برجاى مانده اما بسیارى از جوانب زندگى او بر ما مخفى است و اطلاع چندانى از آن در دست نداریم.
خدمات فرهنگى
یکى از جنبه هاى بسیار برجسته شخصیت قاضى نعمان اهتمام او به نویسندگى است. او به دلیل تالیفات فراوان، در زمره پرکارترین نویسندگان فاطمى قرار گرفته است. هنوز هم کتاب هاى او در میان گروه هایى از اسماعیلیه متداول است.
فرهاد دفترى مى گوید:
قاضى نعمان نویسنده اى پرکار بود. بیش از چهل رساله به نام او ثبت کرده اند. ظاهرا وى بیشتر عمر خود را به تصنیف و تالیف آثار متعدد خود در فقه و نیز موضوعات دیگرى از قبیل تاریخ، تاویل و حقایق گذرانیده است. از قرار معلوم و به روایت داعى ادریس، در هر آنچه که نوشته مشورت و راى امامان همزمان خویش را خواستار شده است واساسا در نتیجه این سنت و روش کار بوده است که اسماعیلیان چنان مرجعیت رفیع و احترامى براى وى قائل هستند. (24)
دکتر مصطفى غالب در مورد اهمیت کتب قاضى نعمان مى گوید: «وتعتبر مؤلفاته من الدعائم القویة التى رکز علیها المذاهب الاسماعیلى ولا تزال کتبه حتى یومنا هذا من اقوم الکتب لدى الاسماعیلیة». (25)
خلیفه فاطمى المعز لدین الله درباره اهمیت آثار قاضى نعمان گفته است: «من اتى بعشر عشیر ما اتى به النعمان ضمنت له عندالله الجنة». (26)
دقت در موضوعات مختلف کتاب هاى قاضى نعمان و سبک نگارش و فصل بندى کتب و روانى نوشته هاى او ما را به این مهم رهنمون مى شود که نویسنده از توانایى علمى بسیار بالا و قدرت تالیف بى مانندى برخوردار بوده است. (27)
تعداد آثار و تالیفات قاضى نعمان را مختلف نقل کرده اند. «ایوانف کتابهاى او را 45 اثر دانسته است ولى به این که این کتب در کجاست اشاره اى نکرده است». (28)
«پونا والا، نویسنده اسماعیلى، تعداد کتاب هاى او را 62 عدد مى داند». (29)
فراوانى آثار قاضى نعمان، با توجه به مناصبى که داشته، جنبه اى قابل توجه در کار اوست. به علاوه، قاضى نعمان در میدان هاى مختلف قلم زده است: فقه، تاریخ، تاویل، عقاید، وعظ و ردیه بر مخالفان. مصطفى غالب به نقل از ایوانف کتب قاضى نعمان (30) را چنین برمى شمارد: (31)
یازده کتاب در فقه: 1. کتاب الایضاح، 2. مختصرالایضاح، 3. کتاب الاخبار فى الفقه، 4.مختصر الآثار فیما روى عن الائمة الاطهار، 5. الاقتصار، 6. القصیدة المنتخبة، 7. دعائم الاسلام و ذکر الحلال والحرام والقضایا والاحکام، 8. منهاج الفرائض، 9. الاتفاق والافتراق، 10. المقتصر، 11. الینبوع.
سه کتاب در اخبار: 1. شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار، 2. قصیدة ذات المحنة، 3. قصیدة ذات المنن.
نه کتاب در تاویل: 1. تاویل القرآن، 2. تاویل الشریعة، (33) 3. اساس التاویل، 4. شرح الخطب التى لامیرالمؤمنین على، 5. کتاب التوحید و الامامة، 6. اثبات الحقائق فى معرفة توحید الخالق، 7. حدود المعرفة فى تفسیر القرآن و التنبیه على التاویل، 8. نهج السبیل الى معرفة علم التاویل، 9. الراحة والتسلى.
پنج کتاب در رد مخالفان: 1. اختلاف اصول المذاهب، (34) 2. الرسالة المصریة فى الرد على الشافعى، 3. الرد على ابن سریبح البغدادى، 4. ذات البیان فى الرد على ابن قتیبة، 5. دامع الموجز فى الرد على العتقى.
چهارده کتاب در عقاید: 1. القصیدة المختارة، 2. کتاب الهمة فى آداب اتباع الائمة، 3. کتاب الطهارة، 4. الارجوزة، 5. مفاتیح النعمة، 6. کتاب الدعاء، 7. کتاب عبادة یوم ولیلة، 8. کیفیة الصلاة على النبى، 9. التعقیب والانتقاد، 10. کتاب الحلى والثیاب، 11. کتاب الشروط، 12. منامات الائمة، 13. تاویل الروایات، 14. التفریع والتصنیف.
پنج کتاب در وعظ و تاریخ: 1. رسالة الى المرشد الداعى بمصر فى تربیة المؤمنین، 2. کتاب المجالس والمسایرات والمواقف والتوقعیات، 3. معالم الهدى، 4. المناقب لاهل بیت رسول الله، 5. افتتاح الدعوة.
تقریبا نیمى از این کتب اکنون موجودند و بقیه یا از بین رفته اند و یا در دسترس نیستند.
کتب موجود قاضى نعمان را حسینى جلالى چنین برشمرده است:
1. الاخبار، 2. اختلاف اصول المذاهب، 3. الارجوزة المختارة، 4. اساس التاویل، 5. افتتاح الدعوة، 6. الاقتصار، 7. الایضاح، 8. تاویل الشریعة، 9. تربیة المؤمنین بالتوقیف على حدود باطن الدین (تاویل الدعائم)، 10. تقویم الانام، 11. التوحید، 12. دعائم الاسلام فى مسائل الحلال والحرام والقضایا والاحکام (معروف ترین کتاب نعمان)، 13. ذات البیان، 14. الراحة والتسلى، 15. الرسالة المذهبیة فى العقائد الاسماعیلیة، 16. شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار، 17. الطهارات، 18. قصیدة فى الامام الحسین، 19. المجالس والمسایرات، 20. مختصر الآثار فیما روى عن الائمة الاطهار، 20. مفاتیح النعمة، 22. المناقب والمثالب، 23. المنتخبة (قصیده اى فقهى)، 24. منهاج الفرائض، 25. الهمة فى آداب اتباع الائمة، 26. الینبوع، 27. کتاب یوم ولیلة فى الصلاة المفروضة.
اما آثار مفقود قاضى نعمان عبارت اند از:
1. الآثار النبویة، 2. الاتفاق والافتراق، 3. اصول الحدیث، 4. الامامة، 5. البلاغ الاکبر والناموس الاعظم (درباره اصول دین)، 6. تاویل القرآن، 7. التفریع والتصنیف لمن لایعلم العلم، 8. الدامع الموجز فى الرد على العتکى، 9. الدعاء، 10. الرد على الخوارج، 11. ذات المحنة، 12. ذات المنن، 13. الرسالة المصریة فى الرد على الشافعى، 14. کیفیة الصلاة على النبى، 15. کتاب فیما رفضته العامة من کتاب الله وانکرته، 16. معالم الهدى، 17. نهج السبیل الى معرفة علم التاویل، 18. التعقیب والاتحاد، 19. الحلى والثیاب، 20. الشروط، 21. منامات الائمة، 22. رسالة الى المرشد الداعى بمصر فى تربیة المؤمنین، 23. المغازى. (35)
معرفى اجمالى چند اثر مهم قاضى نعمان
1. دعائم الاسلام:
مهم ترین اثر قاضى نعمان کتابى است با نام دعائم الاسلام و ذکر الحلال والحرام والقضایا والاحکام. این کتاب، اثرى فقهى و بیشتر نقل حدیث (36) است و به اختلاف روایات اشاره اى ندارد. امروزه این کتاب یکى از مصادر مهم حدیثى و فقهى اسماعیلیه و همین طور شیعه اثناعشرى است. فرهاد دفترى مى گوید:
یکى از اساسى ترین تالیفات قاضى نعمان در باب فقه کتاب دعائم الاسلام است که به خواهش معز که شخصا بر نوشتن آن نظارت دقیق داشت، نوشته شده است. دعائم که منبع اصلى مطالعه فقه اسماعیلى فاطمى است، از زمان معز به بعد سند و قانون نامه رسمى فقهى اسماعیلیان فاطمى شد و هنوز هم مهم ترین متن فقهى براى اسماعیلیان طیبى از جمله اسماعیلیه بهره است. دعائم از دومجلد تشکیل شده است: جلد اول درباره عبادات است و از هفت ستون دین اسلام (بنابر مذهب اسماعیلیه) یعنى ولایت، طهارت، صلات، زکات، صوم، حج و جهاد بحث مى کند. بدین ترتیب، اسماعیلیان فاطمى به عنوان اهل تشیع، ولایت وطهارت را به ارکانى که مورد شناخت اهل تسنن قرار گرفته بود اضافه کردند. جلد دوم دعائم درباره معاملات، یعنى اموردنیوى است، مانند خوراک، لباس، وصایا، ارث، نکاح و طلاق. (37)
2. افتتاح الدعوة: (38)
این کتاب یکى از مصادر مهم تاریخ فاطمیان است. فرحات الدشراوى در مقدمه افتتاح الدعوة مى گوید: «برایم روشن است که الافتتاح مهم ترین و اصلى ترین منبع براى شناخت وضعیت فاطمیان در مغرب است؛ کلید فهم مجهولات تاریخى فاطمیان در سرزمین ما و روشنگر حقیقت دعوت آنان و نمایانگر نور تمدنى است که در عهد آنان جلوه گر شده است». (39)
«افتتاح نص اصلى روایت تاریخ مربوط به پیدایش دعوت فاطمیان در مغرب است، یعنى ماخذ عمده اى که دیگر نقل هاى مربوط به قرون چهارگانه پنجم، ششم، هفتم و هشتم هجرى از آن نشات گرفته اند». (40)
فرهاد دفترى در مورد افتتاح الدعوة مى گوید: «این کتاب که تالیف آن در 346ق به پایان رسیده، تاریخچه اوضاع و احوالى را که زمینه ساز استقرار خلافت فاطمى بوده است، دربردارد و منبع عمده تمام نوشته هاى اسماعیلى (و بعضى از نوشته هاى غیر اسماعیلى) درباره این موضوع است». (41)
3. المجالس و المسایرات والمواقف والتوقیعات:
این کتاب که بیشتر جنبه تاریخى دارد، در پى بیان مسائلى است درباره چهار خلیفه نخست فاطمى مخصوصا «معز». (42)
قاضى در مقدمه این کتاب مى گوید: «وان اذکر فى هذا الکتاب ما سمعته من المعز من حکمة وفائدة وعلم ومعرفة عن مذاکرة فى مجلس او مقام او مسایرة وما تادى الى من ذلک عن بلاغ او توقیع او مکاتبة». (43)
قاضى نعمان تاریخ هر مجلس را دقیقا نقل مى کند و این از نکات جالب این کتاب است. کتاب فوق که براى شناخت زندگى و افکار نخستین خلفاى فاطمى بسیار مفید است، به خوبى جایگاه خود قاضى نعمان را نیز در دستگاه فاطمى نمایان مى سازد. نکات دیگرى نیز در این کتاب مطرح شده است، همانند: (44)
الف) بعضى از مسائل عقیدتى، مثل امامت، مسائلى در ظاهر و باطن و...؛
ب) مشکلاتى که فاطمیان در راه گسترش دعوت خود با آن مواجه بودند؛
ج) میزان دانش ومعلومات مهدى، قائم، منصور ومعز وسیاست داخلى وخارجى آنان.
4. شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار:
این کتاب که در شانزده جزء تالیف شده، کتابى است روایى که قاضى نعمان در آن، همانند کتاب دعائم الاسلام، احادیثى را که امامان اسماعیلیان فاطمى از پیامبر روایت یا تایید و تصدیق کرده اند و نیز احادیثى را که از خود امامان مورد قبولشان روایت شده، مانند احادیث منقول از امام جعفر صادق (ع)، جمع آورى کرده است.
قاضى نعمان در این کتاب به نقاط مهم زندگى اهل بیت (ع) از حضرت على (ع) تا امام جعفر صادق (ع) اشاره کرده و در مورد فضایل امام على (ع) و دیگر ائمه اهل بیت (ع) به نحو مبسوط سخن گفته و شبهات مخالفان را پاسخ داده است. وى در این کتاب، پس از بیان حالات و فضایل ائمه به فرقه هاى به وجودآمده بعد از امام صادق (ع) اشاره و به نوعى آنها را رد مى کند. (45)
5. تاویل الدعائم:
این کتاب در بیان تاویل باطنى احکام و فرایضى است که در کتاب دعائم الاسلام آمده است. این کتاب از مهم ترین کتاب هاى تاویلى اسماعیلیه و شاید اولین تالیف در تاویل احکام یعنى تاویلات فقهى است. قاضى نعمان در کتب تاویلى خود حد وسط را پیموده است، یعنى در تاویل و باطنى گرى افراط نکرده است. به تعبیر مصطفى غالب: «وتمتاز مؤلفات القاضى النعمان بعدم الاغراق فى التاویل الذى نلمسه فى کتب الدعاة الاسماعیلیة التى وضعوها فى ادوار الستر». (46)
قاضى نعمان پیش از این که این کتاب را به پایان برساند، درگذشت. وى تقریبا نیمى از مطالب طرح شده در دعائم، یعنى تا پایان کتاب جهاد را که آخر جلد اول کتاب دعائم الاسلام است، در تاویل الدعائم بیان کرده است.
مذهب قاضى نعمان
مهم ترین مسئله درباره زندگانى قاضى نعمان مذهب اوست. از آن جا که قاضى یک خصیت برجسته و صاحب آثار ارزشمندى است، مسلما مذهب او در شناخت وى و آثارش تعیین کننده و راهگشا خواهد بود.
در مورد مذهب قاضى نعمان اختلافات فاحشى در اقوال و نظریات بزرگان دیده مى شود. ظاهر امر از اسماعیلى بودن وى حکایت مى کند، چرا که او سال هاى طولانى در دمت خلفاى فاطمى بوده و در دربار آنان منصب قاضى القضاتى را برعهده داشته است.
کتاب نامه
1. ابن تغرى بردى، جمال الدین ابى المحاسن یوسف: النجوم الزاهرة، وزارة الثقافة والارشادالقومى، بى تا.
2. ابن خلکان، احمد بن محمد بن ابى بکر: وفیات الاعیان فى انباء ابناء الزمان، 8ج، دارالفکر والصادر، بیروت، بى تا.
3. افندى، عبدالله: ریاض العلماء، تحقیق سید احمد حسینى، چاپ قیام، قم، 1401ق.
4. الولید، على بن محمد: تاج العقائد ومعدن الفوائد، تحقیق عارف تامر، دارالمشرق، بیروت، 1986م.
5. امین، سید محسن: اعیان الشیعة، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، بى تا.
6. بحرالعلوم طباطبایى، سیدمحمد مهدى: الفوائد الرجالیة، مطبعة الآداب، نجف، چاپ اول، 1386ق.
7. تسترى، محمد تقى: قاموس الرجال، جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم، 1415ق.
8. تهرانى، آقابزرگ: الذریعة الى تصانیف الشیعة، دارالاضواء، بیروت، چاپ سوم، 1403ق.
9. - : طبقات اعلام الشیعة، مؤسسه اسماعیلیان، قم، چاپ دوم، بى تا.
10. - : نوابغ الرواة، بیروت، 1392ق.
11. حاجى خلیفه، عبدالله القسطنطنى الرومى: کشف الظنون عن اسامى الکتب والفنون، دارالفکر، 1402ق.
12. صامدى، ابراهیم بن حسین: کنز الولد، تحقیق مصطفى غالب، دارالاندلس، بیروت 1416ق.
13. حر عاملى، محمد بن حسن: امل الآمل، تحقیق سید احمد حسینى، مطبعة الآداب، نجف اشرف، بى تا.
14. حسینى تفرشى، سید مصطفى: نقد الرجال، تحقیق مؤسسة آل البیت، چاپ اول، 1418ق.
15. حنبلى، ابن عماد: شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، 8ج، مکتبة قدسى، قاهره، 1351ق.
16. خوئى، ابوالقاسم: معجم رجال الحدیث، مدینة العلم، قم، بى تا.
17. دفترى، فرهاد: تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره اى، نشر و پژوهش فرزان روز، تهران، چاپ اول، 1378.
18. ذهبى، شمس الدین: سیر الاعلام النبلاء، تحقیق مجدالدین ابن عزاته عمرودى، 17ج، دارالفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق.
19. - : دول الاسلام، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1405ق.
20. زرکلى، خیرالدین: الاعلام، 8ج، دارالعلم للملائین، چاپ نهم، 1990م.
21. سبحانى، جعفر: موسوعة طبقات الفقهاء، مؤسسه امام صادق (ع)، قم، 1418ق.
22. شوشترى، قاضى نورالله: مجالس المؤمنین، کتاب فروشى اسلامیه، تهران، 1375.
23. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان: الارشاد، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، بى تا.
24. - : تصحیح الاعتقاد، منشورات رضى، قم، 1363.
25. شهر آشوب، محمد بن على: معالم العلماء، مطبعة الحیدریة، نجف، 1380ق.
26. عسقلانى، ابن حجر: لسان المیزان، دارالفکر، بیروت، چاپ اول، 1407ق.
27. غالب، مصطفى: اعلام الاسماعیلیة، دارالیقظة العربیة، بیروت، 1964م.
28. قاضى نعمان، نعمان بن محمد: اختلاف اصول المذاهب، تحقیق مصطفى غالب، دارالاندلس، بیروت، بى تا.
29. - : افتتاح الدعوة، تحقیق فرحات الدشراوى، الشرکة التونسیة، بى تا.
30. - : الهمة فى آداب اتباع الائمة، تحقیق دکتر محمد کامل حسین، دارالفکر العربى، بى تا.
31. - : المجالس والمسایرات، تحقیق الحبیب الفقى، ابراهیم الشبوح ، محمد الیعلاوى، تونس، 1978م.
32. - : تاویل الدعائم، تحقیق عارف تامر، دارالاضواء، بیروت، چاپ اول، 1415ق.
33. - : دعائم الاسلام وذکر الحلال والحرام والقضایا والاحکام، تحقیق آصف فیضى، مؤسسة آل البیت (ع)، قم، 1383ق.
34. - : شرح الاخبار فى فضائل ائمة الاطهار، تحقیق حسینى جلالى، دارالثقلین، بیروت، چاپ اول، 1414ق.
35. قاضى، وداد: الکیسانیة فى التاریخ والادب، دارالثقافة، بیروت، 1974م.
36. قرشى، ادریس عمادالدین: عیون الاخبار وفنون الآثار، تحقیق مصطفى غالب، دارالاندلس، بیروت، 1416ق.
37. قمى، عباس: فوائد الرضویة، بى جا، بى تا.
38. کاظمى، اسدالله: مقابس الانوار، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، بى تا.
39. کرمانى، حمیدالدین احمد: راحة العقل، تحقیق مصطفى غالب، دارالاندلس، بیروت، چاپ دوم، 1983م.
40. مادلونگ، ویلفرد: مکتب ها و فرقه هاى اسلامى در سده هاى میانه، ترجمه جواد قاسمى، انتشارات آستان قدس، چاپ اول، 1375.
41. مازندرانى، محمد بن اسماعیل: منتهى المقال فى احوال الرجال، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1416ق.
42. مامقانى، محمدحسن بن عبدالله: تنقیح المقال فى علم الرجال، مطبعة المرتضوى، نجف، 1352ق.
43. مجلسى، محمد باقر: الوجیزة فى علم الرجال، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، چاپ اول، 1415ق.
44. - : بحارالانوار، 110 ج، مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ سوم، 1403ق.
45. مزى، جمال الدین ابى الحجاج یوسف: تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، مؤسسة الرسالة، چاپ سوم، 1415ق.
46. مقدس اردبیلى، محمد بن على: جامع الرواة، کتابخانه آیت الله مرعشى، قم، 1403ق.
47. موسوى خوانسارى، محمد باقر: روضات الجنات فى احوال العلماء والسادات، 8 ج، مکتبة اسماعیلیان، قم، بى تا.
48. نمازى شاهرودى، على: مستدرکات علم رجال الحدیث، چاپ شفق، تهران، چاپ اول، 1412ق.
49. نورى طبرسى، حسین: خاتمة مستدرک الوسائل، مؤسسة آل البیت (ع) لاحیاء التراث، چاپ اول، 1415ق.
50. یافعى یمنى، ابومحمد عبدالله: مرآة الجنان وعبرة الیقظان، 5 ج، مؤسسة الاعلمى، بیروت، چاپ سوم، 1390ق.
پى نوشت ها:
1) قاضى نعمان، دعائم الاسلام، تحقیق آصف فیضى، ص 11.
2) همو، المجالس والمسایرات، تحقیق الحبیب الفقى، ابراهیم الشبوح، محمد الیعلاوى، ص 6.
3) Gottheil
4) المجالس والمسایرات، مقدمه، ص 6.
5) همان، ص 79.
6) تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 287.
7) الاعلام، قاموس تراجم، ج 8، ص 41.
8) ص 6.
9) وفیات الاعیان، ج 5، ص 416.
10) ص 7.
11) پیشین، ص 286.
12) حسینى جلالى در مقدمه شرح الاخبار مى گوید: «وذکر محمد بن حارث الخشنى ترجمة نصها: «محمد بن حیان الذى کان شیخا عالى السن وکان صاحب الصلوة بسوسة وکان مدنیا صحب ابن سحنون فتشوق فکان لذلک مستترا». جاء فى هامش المجالس احتمال کون صاحب الترجمة والد النعمان وهو احتمال وجیه جدا، فان وصف ابن خلکان ایاه بطول العمر یطابق تماما وصفه بعلو السن واظن ان کلمة «حیون» تصغیر لکلمة «حیان» وان هذه الکلمة غلبت على المؤلف فیما بعد لشیوعها عند عامة الناس، فاذا ثبت ذلک فتکون الاسرة مدنیة الاصل هاجرت الى المغرب واظن ان کلمة «تشوق» تصحیف لکلمة «تشیع» حتى یناسب کونه علة للاستتار» (ج 1، ص 25). این مطلب درست به نظر نمى رسد، چرا که مطلب نقل شده در پاورقى المجالس و المسایرات چنین است که: «یذکر محمد بن حارث الخشنى فى باب من شرق ممن کان ینسب الى علم من اهل قیروان محمد بن حیان... کان مدنیا صحب ابن سحنون «فتشرق» فکان لذلک مستترا». جداى از این که ایشان تعبیر تشرق را تشوق نقل کرده اند، که به نظر مى رسد اشتباه چاپى باشد، شایسته بود با توجه به این که این تعبیر یعنى «شرق» و «تشرق» دو مرتبه در متن به کار رفته است، ایشان دقت بیشترى بفرمایند و آن را تصحیف تشیع نشمارند. قاضى نعمان در افتتاح الدعوة (ص 79) مى گوید: «واستشهر امر ابى عبدالله ببلد کتامه وسمى المشرقى لقدومه من المشرق. ثم نسب الیه کل من بایعه ونحل فى دعوته وسموا المشارقه واذا دخل الواحد منهم فى ذلک قیل: تشرق»؛ و در جاى دیگر (افتتاح الدعوة، ص 52) گفته است: «وعرف ابوعبدالله وشهر امره بالمشرقى ومن ادعاه ودخل فى امره نسب الیه فقیل انه مشرقى، فسموا المشارقة». این تعبیر کاربردى مشخص دارد و تصحیف تشیع نیست ولى دقیقا به همان معناى تشیع به کار مى رود. خود ابوعبدالله شیعه و به ابوعبدالله شیعى معروف بود.
از این رو هم تعلیل «فکان لذلک مستترا» درست مى شود و هم این مفهوم به دست مى آید که محمد بن حیان - اگر پدر قاضى نعمان باشد - به مذهب شیعه درآمده است. البته حسینى جلالى در بحثى که در پیرامون مذهب خانواده قاضى نعمان دارد به این مطلب توجه کرده و گفته است: «ان معنى العبارة لایستقیم فان التشرق لا یمکن ان یکون سببا للتستر فان الاستتار انما یکون لسبب معقول وطبیعى ان یتستر بسبب تشیعه لاخوفا من الفاطمیین (او) ان کلمة التشرق کانت تعنى التشیع عند اهل المغرب آنذاک فلا یکون تستره الا لتشیعه» (شرح الاخبار، ج 1، ص 39).
13) مقدمه دعائم الاسلام، ص 11. داعى ادریس هم وفات قاضى را در جمادى الثانیة مى داند (عیون الاخبار، ج 6، ص 200).
14) مقدمه شرح الاخبار، ص 23 (به نقل از الاتعاظ، ص 201).
15) پیشین، ج 5، ص 415.
16) مقدمه دعائم الاسلام، ص 11.
17) مرآة الجنان، ج 2، ص 278.
18) مجالس المؤمنین، ص 538 (به نقل از ابن زولاق).
19) سیر اعلام النبلاء، ج 12، ص 284.
20) مقدمه شرح الاخبار، ص 17.
21) المجالس والمسایرات، ص 81.
22) همان، ص 351.
23) مقدمه شرح الاخبار، ج 1، ص 20- 23 (با تلخیص).
24) پیشین، ص 287.
25) اعلام الاسماعیلیه، ص 590.
26) داعى ادریس، عیون الاخبار، ج 6، ص 49. این عبارت را مصطفى غالب چنین آورده است: «من یؤدى جزءا مما اداه النعمان اضمن له الجنة بجوار ربه» (اعلام الاسماعیلیه، ص 590).
27) براى نمونه مى توانید به کتاب هاى دعائم الاسلام، شرح الاخبار، تاویل الدعائم و اختلاف اصول المذاهب مراجعه کنید.
28) مقدمه شرح الاخبار (به نقل از دلیل الادب الاسماعیلى، ص 27- 40).
29) همان (به نقل از مصادرالادب الاسماعیلى، ص 51- 68).
30) براى اطلاع بیشتر از کتب قاضى نعمان و کیفیت آنها مى توانید به عیون الاخبار، ج 6، ص 41- 48 مراجعه کنید.
31) پیشین، ص 591.
32) آقابزرگ تهرانى مى گوید: «عده مؤلف کتاب المرشد الى ادب الاسماعیلیة من کتبه المؤلفة فى الحقائق بعد ذکره اولا، دعائم الاسلام من کتبه الفقهیة وکلامه صریح فى تعددهما، (الذریعة، ج 8، ص 198).
33) حمیدالدین کرمانى این کتاب را از آثار المعز لدین الله برشمرده است و مسلما حرف او، که متقدم تر و مطلع تر است، معتبرتر است (راحة العقل، ص 109).
34) این کتاب بیشتر کتابى اصولى است و به رد ادله اجتهاد سنى مى پردازد. ابن حجر در لسان المیزان (ج 6، ص 201) درباره این کتاب گفته است: «کتاب الخلاف یرد فیه على ادلة الاجتهاد وینصر الاسماعیلیة».
35) شرح الاخبار، ج 1، ص 41- 71 (با تلخیص). باید توجه داشت که بسیارى از کتب ذکرشده خلاصه دیگر کتب قاضى نعمان هستند که به دست خود او خلاصه شده اند و برخى دیگر قسمت هایى از کتاب هاى دیگر او هستند که به عنوان کتاب مستقل مطرح شده اند. در ضمن، در انتساب بعضى از این کتب به قاضى تردید وجود دارد. در اسامى کتاب هاى او نیز اختلاف فراوان مشاهده مى شود که با تامل در دو نقلى که از مصطفى غالب و آقاى حسینى جلالى آمد این اختلاف به خوبى مشهود است.
36) روایات نقل شده در این کتاب مرسل هستند و به سند آنها اشاره اى نشده است. عدم نقل سلسله سند روش قاضى نعمان است و او فقط در کتاب الایضاح به راویان اشاره کرده است.
37) پیشین، ص 287.
38) نام هاى دیگر این کتاب عبارت اند از: ابتداء الدعوة للعبیدیین، افتتاح الدعوة و ابتداء الدولة و....
39) ص ج ود.
40) همان.
41) پیشین، ص 110.
42) منابع بعدى که درباره زندگانى معز نوشته شده اند، همه از این کتاب قاضى استفاده کرده اند؛ به عنوان نمونه رک: عیون الاخبار، ج 6.
43) ص 47.
44) رک: مقدمه المجالس والمسایرات.
45) از نیمه جزء 14 کتاب به بعد.
46) پیشین، ص 594.
منابع:
1. http://www.hawzah.net/Per/Magazine/HA/009/ha00904.asp
نظر شما