عرفان اسلامی، مسیحی و بودایی اشتراک یا افتراق؟
نگاه تطبیقی به عرفان اسلامی، مسیحی و بودایی و بیان اشتراکات و اختلافات آنها مجالی به وسعت چندین کتاب میطلبد. این نوشته برخی از نمودهای چشمگیر فرهنگ عرفانی مکاتب یاد شده را بررسی میکند. باشد که مقبول مردم صاحب نظر شود.
معرفت نفس
یکی از اساسی ترین پرسشهای بشر شناخت مبدا، معاد و خویشتن است. انسانها همیشه در پی این بودهاند که کیستند، از کجا آمدهاند، چه شدهاند و به کجا میروند.
درتاریخ آیین هندو، دو فرقه مبتدع به نامهای جینی (Jainism) و بودایی (Budhism) (۱) ظهور کردند. این دو مکتب می کوشند، با سلوک اخلاقی و ریاضتهای ویژه، انسان را در گرایش به جهان درون و فرورفتن در اعماق وجود مدد رسانند. بوداییان معتقدند آزادی و نجات انسان، برای رسیدن به غایتخویش، فقط از راه خویشتن شناسی تحقق میپذیرد. (۲)
این خویشتنشناسی و درون کاوی در دنیای مسیحیت به گونهای دیگر رخ مینماید. «پولس» (۳) که دومین مؤسس سیحیتخوانده میشود، (۴) با طرح اصل آزادی ضمیر و حریت روح، به نفی شریعت پرداخت. به اعتقاد او، حقیقت مسیح در باطن مؤمن تجلی میکند و او را به سر منزل رستگاری رهنمون میشود. از این رو، ضرورت ندارد پیوسته به دستورهای رسمی و قوانین دینی رجوع شود. (۵) البته برخی از شاخههای عرفان مسیحی به بخش از احکام شریعت توجه دارند.
در عرفان اسلامی، این خویشتنشناسی به قدری ظریف و دقیق با خداشناسی گره میخورد که نظیر آن در عرفان بودایی و مسیحی دیده نمیشود. امیرمؤمنان و فخر عارفان علی (ع) میفرماید: «من عرف نفسه فقد عرف ربه; هر کس خود را شناخت تحقیقا خدا را شناخته است.» (۶) حضرت این شناخت را برترین شناختها میداند: «افضل المعرفة معرفة الانسان نفسه; برترین شناخت، شناخت نفس است.» (۷) درباره پیوند خویشتنشناسی و خداشناسی در عرفان اسلامی میتوان گفت، معرفتخداوند سبحان دو گونه است:
۱. شناخت کنه و حقیقتحق تعالی
بسیاری از محققان این شناخت را ناممکن میدانند; ولی گروهی معتقدند، اگر ادراک حضوری باشد، درک کننده به اندازه ظرفیت وجودیاش حقیقت و کنه خدا را در مییابد; زیرا خداوند تعالی علت نفس است و نفس وجود متنزل علتبه شمار میآید. از این رو با ادراک حضوری نفس (شهود قبلی) کنه و حقیقتخدای تعالی به نحو تمام و کمال شناخته نمیشود. معلول به اندازه خود، کمال علت را میشناسد.
۲. شناخت آثار، صفات و شؤون حق تعالی
این معرفت ممکن است; زیرا شناخت آثار و صفات و شؤون نفس، درهمان مرتبه خود، با آثار و صفات و شؤون حضرت حق تعالی سنخیت دارد; همان گونه که ذات اقدس خداوند دارای صفات و شؤونی است; برای مثال، صفات ذاتی حق تعالی عین ذات او است; هر یک از صفات ذاتی عین دیگری است; صفات ذاتی عینا و مصداقا واحدند، گرچه مفهوما تعدد دارند (۸) ; علم به ذات درباره حق تعالی یعنی حضور خود ذات برای ذات. (۹) نفس هم با صفات خود همین نسبت را دارد. اگر نفس با این ویژگیهای ذاتی و صفاتی شناخته شود، برترین شناختها است که در پی آن انسان به عرفان رب هم نائل میگردد; زیرا از سویی نفس از همه چیز به انسان نزدیکتر است و از سوی دیگر، ذات و صفات و شؤون او با ذات و صفات و شؤون ذات اقدس الاهی سنخیت دارد.
ظاهر شریعت
در آیین بودا به اعمال ظاهری چندان توجه نمیشود. بودیسم میگوید: «وصول به غایت و حیات حقیقی انسان، با انجام دادن مراسم قشری عبادی و ریاضتهای طاقت فرسا حاصل نمیشود، بلکه با کشف و شهود میتوان به واقعیت مطلق نائل آمد.» (۱۰) بودا میگوید: «راه وصول به مقصد و طریقه نجات هر سالک طالب همان تکیه به نفس و اعتماد به نیروی ذاتی خود او است که باید به وسیله تهذیب وتزکیه باطن خلاصی حاصل کند.» (۱۱) البته احکامی چند به نام احکام عشره وجود دارد که هر بودایی باید آنها را رعایت کند. (۱۲) این احکام از تراوشهای مکتب بودا است و بخشی از آن با شرایع آسمانی سازگار نیست.
مسیحیت، به عنوان یک دین الاهی، شریعت دارد; ولی کم و کیف آن در طول تاریخ دچار تحریف و انحراف گشته است. با ظهور «پولس» که نخستیهودی بود و پس از پذیرش مسیحیت مدعی شد حضرت عیسی (ع) ماموریت امت را به وی سپرده است، (۱۳) شریعتی که حضرت عیسی (ع) برآن مهر تایید گذاشت نسخ گردید. به اعقتاد او، با تجلی مسیح درقلب مؤمن رجوع به دستورهای دینی ضرورت ندارد. به هر روی، آنچه نزد او مهم است، ایمان به مسیح است نه عمل به شریعت. پطرس، حواری دیگر مسیح، بر حفظ شریعت تاکید میکند. اختلاف پولس و پطرس، آینده دو شاخه اصلی کاتولیک و پروتستان را در گستره اعمال عبادی و شریعت ترسیم کرد. پروتستانها که پیرو پولساند، معتقدند اعمال صالح میتواند شخص نجات یافته را ارتقا دهد. (۱۴) به طور کلی، مسیحیتبه آیین هایی اعتقاد دارد که میتوان آن را اعمال عبادی تلقی کرد; اما با توجه به فاصله گرفتن این اعمال از ریعتحضرت عیسی مسیح (ع) میزان کار آمدی آنها قابل نقد و بررسی است.
در عرفان اسلامی، شریعت و طریقت و حقیقتبه همدیگر گرهای ناگشودنی خوردهاند. نقطه امتیاز عرفان اسلامی در ابعاد گوناگون زندگی خود را نشان میدهد. سکولاریزم از ساحت قدس آن فرسنگها فاصله دارد; شریعت آن ساخته و پرداخته انسان هایی که به پارهای از عجایب نفس دستیافتهاند، نیست; شریعت ناب آن، برخلاف مسیحیت، هرگز دستخوش تحریف و دسیسه سلیقههای نظریه پردازان دینی نشده است; رعایت واجبات و محرمات آن حتی برای مؤمنان به کمال رسیده الزامی است و وصول به حقیقت از التزام به شریعت ذرهای نمیکاهد.
از دیدگاه اسلامی، سیر و سلوک عرفانی بخش دقیقتر و لطیف شریعت است نه راهی مستقل در کنار راه شرع. اگر اصطلاح شریعت رابه احکام ظاهری اختصاص دهیم، باید بگوییم طریقت در طول شریعتیا در باطن آن قرار دارد; برای مثال شریعت احکام ظاهری نماز را تعیین میکند و طریقت عهدهدار راههای تمرکز حواس و حضور قلب و شروط کمال عبادات است. شریعتبر انجام عبادات به انگیزه مصونیت از عذاب الاهی و رسیدن به نعمتهای بهشتی تاکید دارد و طریقتبه خالص کردن نیت از هر چه غیر خدا استسفارش میکند; همان که در روایات اهل بیت (ع) «عبادت احرار» نامیده شده است. شرک در شریعت همان شرک جلی، مانند پرستش بتها، است; اما در طریقت انواع دقیقتری از شرک (خفی و اخفی) مطرح است; در طریقت هر گونه امید بستن به غیر خدا و بیم داشتن از غیر او و کمک خواستن از غیر او – در صورتی که بر اساس اطاعت امر الاهی نباشد – نوعی شرک شمرده میشود. (۱۵) احکام شریعت هر چه بیشتر با احکام طریقت گره خورد و عمق پیدا کند، از کمال بیشتری برخوردار میشود و انسان را به مرتبه بالاتری از حقیقت میرساند. نه شریعتبدون طریقتبه آن حقیقت ناب میرسد و نه طریقتبدون شریعت.
این نیم نگاه نشان میدهد معارف بلند عرفان اسلامی به قدری ناب، ظریف، دقیق و خردمندانه است که دستاوردهای عرفانی مکاتب دیگر با آن قابل مقایسه نیست. معارف برآمده از عرفان اسلامی جویندگان حقیقت را به روشنترین راه معرفت و تشنگان کمال را به زمزم ناب وصال دوست رهنمون میشود.
البته دراین باب حتی در حد اشاره نیز سخنان ناگفته بسیار است; برای مثال موضوعاتی چون: توحید، ترک دنیا، رابطه دنیا و آخرت، آثار تکوینی ریاضت، فرق معرفت نفس با قدرت نفسانی و مقام فنا که میتواند از دیدگاه عرفانی هر سه مکتب (اسلامی، مسیحی و بودایی) بررسی شود. به امید فرصتی دیگر.
پینوشت:
۱. ر. ک: تاریخ جامع ادیان، جان ناس، ترجمه علی اصغر حکمت، ص ۱۱۰.
۲. ر. ک: ادیان ومکتبهای فلسفی هند، داریوش شایگان، ص ۱۲۰- ۱۶۷.
۳. ر. ک: کلام مسیحی، توماس میشل، ترجمه حسین توفیقی، ص ۱۴۰.
۴. همان.
۵. کلام مسیحی، ص ۶۱۶.
۶. میزان الحکمه، ج ۶، ص ۱۴۲.
۷. همان، ص ۱۴۰.
۸. نهایة الحکمة، محمدحسین طباطبائی، ص ۲۸۴ و ۲۸۵.
۹. همان، ص ۲۸۸.
۱۰. ادیان و مکتبهای فلسفی هند، ص ۱۲۰- ۱۶۷.
۱۱. تاریخ جامع ادیان، ص ۱۳۰.
۱۲. همان، ص ۱۲۸.
۱۳. همان، ص ۶۱۴.
۱۴. درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیت، محمد رضا زیبایی نژاد، ص ۱۵۹ و ۱۶۰.
۱۵. ر. ک: مجله معرفت، شماره ۲۱، ص ۷ و ۸.(مقاله عرفان و حکمت اسلامی، استاد محمد تقی مصباح)
نظر شما