موضوع : پژوهش | مقاله

امکان اسلامى ساختن رشته هاى علمى و ضرورت آن


جناب حجة الاسلام والمسلمین اکبر میرسپاه، نامى آشنا در میان طلاب و دانشجویان فلسفه اسلامى و از چهره هاى فرهنگى فعال و پرتلاش مى باشند. یکى از چهره هاى روحانى که سالیان سال در زمینه هاى فقه، اصول، تفسیر، منطق، فلسفه، جامعه شناسى و مدیریت به تحصیل، تدریس و تحقیق مشغول بوده اند. در گفتگویى کوتاه برآن شدیم تا با آثار علمى و عملى و افکار و حاصل ره آورد یک عمر تحصیل ایشان آشنا شویم.


معرفت: بسم االله الرحمن الرحیم. در خدمت یکى از محققان و پژوهشگران ارجمند حوزه، جناب حجت الاسلام والمسلمین اکبر میرسپاه هستیم. ضمن تشکراز ایشان، در ابتدا، تقاضا داریم که سیر تحصیلى خود را بیان بفرمایند.
حجة الاسلام میرسپاه: اوّل اردیبهشت سال 1333 در تهران متولّد شدم. جریان تحصیل و تدریس این جانب از ابعاد و حوادث بسیارى برخوردار است که ذکر حتّى مختصر آنها، چندین صفحه را به خود اختصاص مى دهد؛ بنابراین نه در حوصله این گزارش کوتاه مى گنجد و نه تناسبى با این گفتگو دارد؛ پس بطور گزینشى به چند مطلب اشاره مى کنم:
1ـ پس از پایان امتحانات نهایى کلاس ششم ابتدایى، در تابستان همان سال (1346) به تحصیل علوم حوزوى مشغول شدم.
2ـ یک سال در تهران، در مدرسه حاجّ ملا محمد جعفر (که به جهت آن که جناب آقاى مجتهدى دام بقائه اداره آن را به عهده داشته و دارند به مدرسه آقاى مجتهدى مشهور است) تحصیل کردم.
3ـ از سال دوم، به قم مشرّف شدم و به توفیق حقّ جلّ و علا، از همان بَدو ورودمان به قم در مدرسه منتظریّه (حقانى) مشغول به تحصیل شدم که این دوره تا هفت سال ادامه یافت.
4ـ پس از آن، چند سالى بطور آزاد به تحصیل پرداختم تا آنکه در برنامه آموزش مؤسسه «در راه حق» شرکت کردم و تا پایان دوره آموزشى گروه «الف» ادامه دادم.
5ـ ضمن تحصیلات حوزوى به دروس دبیرستانى نیز ادامه دادم و دیپلم در رشته ادبى را دریافت کردم.
6ـ از سال 1361 با تأسیس دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، با حفظ شؤون حوزوى، در این دفتر مشغول به کار تحقیقى در گروه جامعه شناسى شدم و این کار تا 1371 ادامه داشت.
7ـ دوره سطح را تقریباً در شش سال به پایان بردم. و تقریباً دوازده سال خارج فقه شرکت کردم. خارج اصول را قدر مسلّم این است که چندین سال کمترازفقه شرکت کرده ام.
در مورد اساتیدم باید عرض کنم که بحمدالله در این مدّت اساتید بسیارى را دیده ام و خود را مدیونِ همه آنان مى دانم و از خداوند براى همه آنان طلبِ پاداش جزیل دارم. بعنوان نمونه مى توانم از این بزرگان یاد کنم:
حضرات آیات: وحیدخراسانى، مصباح یزدى، جوادى آملى، شهید قدّوسى، خزعلى، مظاهرى، محمّدى گیلانى، احمدى میانجى، لنکرانى (شیخ حسین (رحمه الله))، شاه آبادى (محمد) (رحمه الله) و...

معرفت: بیشتر در چه زمینه هایى به تحقیق پرداخته اید؟
حجة الاسلام میرسپاه: حوزه هاى مطالعاتى من، بیشتر در زمینه هاى فقه، اصول، تفسیر، منطق، فلسفه، جامعه شناسى و مدیریت بوده است.

معرفت: قدرى در باره آثار منتشره و یا غیر منتشره خود، ما را آشنا سازید.
حجة الاسلام میرسپاه: از سال 1358 کار نویسندگى را شروع کردم و نخستین اثر، که کار مشترکى بود با آقایان حجج اسلام محمّدى عراقى و محمود رجبى، به نام «چند درس در باره ایدئولوژى اسلامى» در همین سال منتشر شد.
«در سهایى در باره شناخت قرآن» که باز کار مشترکى بود با برادران مذکور در سال 1359 منتشر شد. تحقیقاتى در زمینه فقه، اصول، معارف قرآن و فلسفه و... دارم، که البته به این صورت که هست قابل انتشار نیست، با رسیدگى ها و تکمیل هایى مى تواند قابل انتشار باشد.
«درآمدى بر جامعه شناسى اسلامى» در دو مجلد، که کار مشترکى است با گروه جامعه شناسىِ دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، مقالاتى تحقیقى در زمینه هاى فلسفى و غیره که در بعضى از سمینارها و یا کنفرانسها ارائه گشته است و در تعداد محدودى منتشر شده اند و... حاصل تحقیقات من بوده است.

معرفت: علاوه بر تحقیق، جناب عالى در مراکز علمى، فرهنگى به امر تدریس نیز مشغول بوده اید. در این زمینه، مقدارى توضیح دهید.
حجة الاسلام میرسپاه: حدود چهار سال پیش از انقلاب، تدریسهاى عمومى ام را آغاز کردم و تاکنون آن را ادامه داده ام. از نظر زمینه هاى مورد تدریس، بطور عمده مى توانم از این موضوعات نام ببرم: ادبیات، منطق، فلسفه، کلام، تفسیر، اخلاق، جامعه شناسى و مدیریت. هرچند در مکاتب خواهران و بعضى از مراکز در شهرهاى مختلف و نیز بعضى از دانشگاههاى کشور تدریس داشته ام اما بیشترین حجم تدریس ام، در حوزه علمیه قم، خصوصاً در بخش آموزش مؤسسه در راه حق، که اکنون در مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى (رحمه الله) ادغام شده است، بوده است.

معرفت: شما ضمن دو جلسه کنفرانس، به تاریخهاى بهمن 1372 و آذر 1373، در بنیاد فرهنگىباقرالعلوم (ع) از اسلامى ساختن رشته هاى علمى سخن گفتید. درصورت امکان، اصل مدّعا را بیان کنیدتا زمینه اى براى طرح چند سؤالى که بطور جدّى در این ارتباط مطرح است، فراهم آید؟
حجة الاسلام میرسپاه: وقتى سخن از اسلامى یا غیر اسلامى بودن یک رشته علمى مى رود، اسلامى یا غیـراسلامى بودنِ خود آن علم مراد است نه علما و یا کاربرد آن رشته علمى.
هر چند از لحاظ ادبى، براى اسلامى شمردن یک رشته علمى، ادنى مناسبت کافى است اما، هرگز نمى خواهیم به ادنى مناسب اکتفا کنیم.
سخن در اصل، راجع به علوم حقیقى است اما علوم وضعى را به همین طریق مى توان قیاس کرد. اسلامى بودن یک علم بدین معناست:
الف ـ رو آوردن به آن علم، رشد بخشهاى معینى از آن، مجموعه اصولِ موضوعه آن و نحوه نگرش به پدیده ها و امور واقع، همه بر اساس بینشهاى اسلامى، تصحیح و در صورت عدم امکانِ تصحیح، آن علم از آن مسائل تهذیب شده است.
ب ـ مسائلى که به مقتضاى تعالیم کتاب و سنت باید به آنها افزوده شود، افزوده شده است؛ پس آن علم تکمیل نیز گشته است.
ج ـ همانطور که در آن بحث گفته شد: تحصیل هر علمى، یک سیر و سلوک است. در علمِ اسلامى این سیر و سلوک با معارف اسلامى، توجیه شده است.
علمى که این امور (تصحیح، تهذیب، تکمیل و توجیه) در آن رخ داده باشد، چگونه ممکن است داراى رنگ و بو و طعم ویژه اى نباشد. در عین این که ذرّه اى به علمیتِ آن آسیب نرسیده است؛ زیرا در این فرایند نه اختلاط و جابجایىِ غلطِ روشها مطرح است و نه کاستن واقع بینى.
ما این ویژگى را که از آنِ خودِ علم است نه عالم و یا کاربردِ علم، به «اسلامى» بودن تعبیر مى کنیم.

معرفت: ضمن تشکر، لطفاً درهمین ارتباط، به چند سؤالى که بطور جدّى مطرح است پاسخ بفرمایید:
1ـ چرا «اسلامى ساختن علم» تعبیر نمى کنید بلکه مى گویید «اسلامى ساختن رشته هاى علمى»؟
2ـ آیا منظور شما واقعاً همه رشته هاى علمى است و یا خصوص علوم انسانى مى باشد؟
3ـ آیا فکر نمى کنید این گونه موضع گیرى ما را به ورطه «نسبیّت معرفت و حقیقت» بکشاند؟
4ـ وقتى شما به خود حقّ مى دهید که از «اسلامى ساختن رشته هاى علمى» دم بزنید پس باید به صاحبان ملل و نحلِ دیگر هم حقّ بدهید که به رشته هاى علمى، رنگِ ملّت و نحله خویش بزنند و اگر چنین شود، فکر نمى کنید که آشفته بازارى در علوم بر پا شود که نتیجه آن، زدگى از علم و رو آوردن به سفسطه باشد و در نهایت به زیان همه تمام شود؟
حجة الاسلام میرسپاه: به طور کلى باید عرض کنم: جواب همه این سؤالها از آنچه در آن دو کنفرانس بیان شده منطقاً قابل استفاده است امّا قبول دارم که آنچه در آن کنفرانس ها مطرح شده، بسیار خلاصه مى باشد؛ به همین جهت همان وقت متذکّر شدم که مطالب مطروحه، اصولِ تدوین یک کتاب را تشکیل مى دهند. اکنون، با توجّه به آنچه گفته شد، به پاسخ سؤالها مى پردازم:
ج 1: علم داراى اصطلاحات مختلفى است که از نظر وسعت و ضیقِ شمول مفهومى، بسیار متفاوت مى باشد. بنابر وسیعترین اصطلاح، حتّى به یک قضیّه «علم» اطلاق مى شود. همین که یک قضیّه مشتمل بر حکمى است و از وراء خود حکایت مى کند، کافى است که بر آن «علم» اطلاق کنیم و حال آنکه مراد ما چنین چیزى نیست بلکه مراد: مجموعه اى از قضایاست که داراى محورى واحدند و با یکدیگر تناسب دارند و در نتیجه، یک منظومه معرفتى را تشکیل مى دهند. بنابر این آن علمى مراد است که هویتى مجموعى دارد و باید آن را بصورت یک جریان نگریست. به این جهت است که به سراغ تعبیر «رشته هاى علمى» رفتیم تا ذهن شنونده به جاهاى دیگر نرود. مثلاً فکر نکند که ما مى خواهیم حتّى تک قضیّه اى در ذهن را (مثل دو ضرب در دو، مساوى با چهار است) به اسلامى و غیر اسلامى تقسیم کنیم.
ج 2: همانطور که در بحث تصریح شده است، منظور همه رشته هاى علمى است و جهت آن نیز توضیح داده شده است و براى عدم اطاله کلام از تذکّر آن در اینجا خوددارى مى کنم.
ج 3: هرگز چنین نیست؛ زیرا ابتناء بینشى نظرى بر بینشى بدیهى و باز ابتناء بینش نظریى بر بینش نظرىِ قبل، به هیچ وجه به معنى «نسبیّت گرایى» نیست. نکته اساسى اینجاست که یک «نسبیّت گرا» براى معرفت، مصدر اساسى و شناختهاى خود معیار قائل نیست و حال آنکه ما چنین چیزى را قائلیم و در موضعِ مناسب، به تبیینِ آن پرداخته ایم. بنابر این، اگر علم را بصورتى که بیان شد، یعنى منظومه اى معرفتى که بانقد وردّ وتکمیل بصورت آبى جارى است و قطعاً مجموعه اى از قضایاى بدیهى نیست، درنظر آوریم نه تک قضیّه اى بریده از قضیّه اى دیگر، طرح «واقعیّت گرایى» و «عینیّت» در قضایاى علمى، براى امر مورد ادّعا مشکلى نخواهد آفرید.
ج 4: در برخوردهایى که تا به حال با بعضى از دوستان داشته ام، نگران کننده ترین سؤال، این سؤال بوده است؛ امّا همانطور که در بحث مذکور اشاره شده است باید عرض کنم: منظور شما از حقّ دادنِ به آنها چیست؟ اگر این است که صرفاً «امکانِ ذاتى» چنین رنگ زدنى را بپذیریم، آرى مى پذیریم. و اگر فراتر از «امکان ذاتى» یعنى «امکان وقوعى» را قصد مى کنید، نه، نمى پذیریم. این مانند آن است که کسى بگوید: چون شما با وسیله اى به این محصول دست یافته اید پس هر کس، هر وسیله اى داشت، باید به این محصول دست یابد و حال آنکه بدست آوردنِ این محصول، فقط از طریق وسیله اى که امکانِ تحصیل از طریق آن باشد، صورت مى گیرد و با اثباتِ مخدوش بودنِ وسایل دیگر، مطلب به اینجا مى انجامد: چیزى که باید از طریق وسیله تحصیل شود، بدونِ وسیله تحصیل شود و عدم امکان وقوعى که عرض کردم، همین است.
بنابراین، نه آشفته بازارى برپا مى شود و نه پیامدهاى سو، چنین آشفته بازارى در امر مورد ادّعاى ما، قابل طرح خواهد بود و جاى تأسف است که سخن از زیان پیش کشیده مى شود؛ برعکس، بنده جدّاً معتقدم که نه تنها سودهاى مادّى اصلاً قابل قیاس با سود « اسلامى شدن رشته هاى علمى» نیست بلکه در میان سودهاى معنوى کمتر سودى است که به این پایه برسد. اتقان مدّعى بقدرى روشن دیده مى شود که از دید این حقیر، بسیار عجیب مى نماید که بعضى از دوستان نه تنها تأیید نمى کنند بلکه اظهار مخالفت نیز مى کنند.

معرفت: این چه علمى است که فقط به مسلمانان قابل ارائه است و فقط براى آنها قابل قبول مى باشد؟
حجة الاسلام میرسپاه: توجّه کنید! همانطور که در بحث مذکور نیز گفته ام: طرح مسأله به این گونه، مغالطه آمیز است. باید گفت: حقائق به تناسبِ نیاز به مقدّماتِ کسب، طبقه بندى مى شوند. بنابر این، علم اسلامى، مجموعه حقائقى است که پذیرش آن مجموعه در کلّیّت و جامعیّتِ آن، متوقّف بر پذیرش حقائقى دیگر است.
توضیح آن که: وقتى از یک مثلاً جامعه شناسِ مسلمان سؤال مى شود: چرا شما بگونه خاصّى در مباحث وارد و از آنها خارج مى شوید؟ چرا شما در انتخابِ موضوعاتِ تحقیق، متفاوت با دیگران مشى مى کنید؟ چرا مسائلى را مطرح مى کنید که دیگران به آنها نمى پردازند و چرا بگونه اى به حقائق اجتماعى مى نگرید که با نگرش دیگران متفاوت است و چرا و چرا... ؟ این جامعه شناسِ مسلمان جواب نمى دهد: ما اسلام را پسندیده ایم و اسلام هم چنین مى پسندد. و یا: ما در جامعه اسلامى رشد کرده ایم پس طبعاً با همین حال و هوا مى اندیشیم و مشى مى کنیم. بلکه جواب مى دهد: ما به بینشهایى بنیادین دست یافته ایم که منطقاً مقتضىِ چنان امورى است که ذکر شد. و البته آن بینشها طورى نیست که فقط براى ما قابل حصول باشد. شما هم مى توانید به آنها برسید. کافى است که به قصد تحرّى حقیقت به بحث بنشینیم.

معرفت: متشکریم.

 

منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره ۱۶، ویژه نامه فلسفه اسلامی
گفت و گو شونده : اکبر میرسپاه

نظر شما