مذهب آمریکایی ها
روزنامه شرق، چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۲ - ۱۴ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۷ ژانویه ۲۰۰۴
دکتر حسین دهشیار:
غنا و پویایی حیات در آمریکا برخلاف ذهنیت حاکم در گستره گیتی، ریشه در دستاوردهای تکنولوژیک و هیبت اقتصادی این کشور ندارد. در بطن پسامدرن ترین اقتصاد، فرهنگ و اجتماع، وضوح تداوم و برازندگی و از همه برجسته تر، حاکمیت و مشروعیت سنتی ترین آموزه های بشری را نظاره گر هستیم. اعتبار این باورهای پیشامدرن در این واقعیت کتمان ناپذیر نهفته است که در تمامی کلیت جامعه چه عرضی و چه طولی رسوخ دارد. در مثلث حاکمیت، مردم و جامعه، کرانمندی این باورها از چنان گریزناپذیری برخوردار هستند که حتی تحلیل های تاریخی هم از شکل دادن به یک چارچوب ادراکی عاجز هستند. چرا که بت های چهارگانه فرانسیس بیکن به لحاظ شکل گیری متمایز جغرافیایی که آمریکا نامیده می شود، هیچ گاه فرصت حیات را تجربه نکردند. بدین روی است که دوران رکود در زمینه های متفاوت حیات چه در حیطه اقتصاد سیاست، اجتماع و فرهنگ همیشه پویایی از دست رفته را در قالب «احیای مذهبی» دوباره تبلور یافته دیده است. کیفیت متفاوت حیات در آمریکا در مقام مقایسه با دیگر کشورهای غربی از لحاظ تطبیقی و با بسیاری از کشورهای غیر غربی در مقام مقایسه به شدت متأثر از ارزش های مذهبی است.
وجاهت باورهای مذهبی از این روی است که جدا از گستردگی، بهره مند از این تمایز است که از ماهیتی یکسان و همسو در بین صاحبان قدرت سیاسی و کسانی برخوردار و بهره مند است که با رأی خود آنان را به هرم قدرت روانه کردند. این بدان لحاظ است که نهادهای رسمی در زمینه انجام وظایف خود از چنان موفقیتی برخوردار بوده اند که ضرورتاً یک چشم انداز همسو حیات یافته است. نهادهای حکومتی به لحاظ قانون اساسی و هنجارهای پذیرفته شده، دارای کار ویژه خاصی هستند. الزمات جامعه دموکراتیک حکم می کند که صاحب منصبان در راستای حفظ قدرت و تداوم حاکمیت، وظایف را به گونه ای انجام دهند که مطلوب نظر مردم عادی قرار گیرد. در صورت قصور مسئولین و تصمیم گیران، پرواضح است که مکانیسم های در دسترس به وسیله شهروندان به کار گرفته می شوند و دگرگونی و جابه جایی در ساختار قدرت شکل می گیرد. بدین روی تمامی سیستم در این چارچوب اقدام می کند که مطالبات صاحبان اصلی جامعه- جدا از این که تا چه اندازه ممکن است آنان فاقد درک همسطح نخبگان باشند- برآورده شوند. پس سران در فروترین تحلیل در جهت حفظ قدرت خود، تمامی تلاش ها را انجام می دهند که نیازها و مطالبات مردم حتی الامکان متحقق گردند. در چنین سرزمینی که شهروندان نگرانی از برآوردن نیازها و خواست های مادی خود ندارند دیگر ضرورتی نمی یابند که برای دستیابی به خواست های اولیه و مادی خود به ساختاری غیر از حکومت متوسل شوند. در بستر این ذهنیت است که حیات معنوی و به عبارت صحیح رابطه مردم با خداوند، ماهیت می یابد. مردم آمریکا بر این اعتقاد هستند که همان گونه که حکومت در برابر آنان وظایفی دارد که می بایستی به انجام برساند، آنان نیز در پیشگاه خداوند، وظایفی دارند که باید آنها را حیات دهند. بنابراین مردم خود را «وظیفه مند» می دانند. این مفهوم هستی بخش نگرش مذهبی و از همه مهمتر تمایز مذهبی دراین کشور است. مردم این را یک تعهد می دانند که پاسخگوی نعمات خداوند باشند. آنان خود را مکلف می دانند همان گونه که حکومت کار ویژه خود را ضرورتاً باید انجام دهد پس الزامی است که اینان نیز الزام اخلاقی را که بر عهده دارند فرصت هستی دهند. این باور راسخ وجود دارد که از منابعی که خداوند در اختیار آنان گذاشته است می بایستی به بهترین نحو ممکن استفاده و بهره برداری گردد. منابع و امکانات می بایستی به گونه ای استفاده گردند که نه تنها استفاده خود آنان تأمین شود بلکه بیشترین میزان خشنودی و رضایت در بین دیگر افراد جامعه نیز حاصل شود. هدف رضایت شهروندان از طریق «وظیفه مند» بودن در برابر خداوند است، چه این باور است که نه تنها بهترین، بلکه عقلایی ترین وسیله جلب رضایت خداوند، خشنود ساختن بندگان اوست. در چنین بستری است که مذهب جنبه مردمی و حیات انسانی می یابد. در بسیاری از جوامع مردم عادی «طلب مند» هستند چرا که به علت عدم توانایی ساختارهای حکومتی در برآوردن مطالبات حقه مردم، مردم مجبور می شوند برای تأمین نیازهای خود مداوماً از خداوند طلب کمک کنند و او را متعهد بدانند. در چنین صورتی است که حیات مذهبی جنبه مردمی نمی یابد و همچنان ویژگی الهی خود را حفظ می کند. چون نیازهای مردم از طریق فرایندهای قانونی و کانال های زمینی برآورده نمی شوند، به همین دلیل توده ها خداوند را به طلب می گیرند و او را در مقام تنها عنصر توانا به برآوردن نیازهای خود پیدا می کنند. در چنین فضایی است که مذهب، ماهیت الهی خود را حفظ می کند. حیات مذهبی در آمریکا به لحاظ توانایی حکومت در پاسخگویی به مطالبات مردم پرواضح است که یک ذهنیت «وظیفه مندی» در بین شهروندان شکل داده است. مردم خود را در برابر خداوند متعهد می دانند و این را وظیفه غایی خود می دانند که در جامعه عامل خیر و رفاه گردند.در این چارچوب است که مذاهب، احیاگر و حیات بخش می شوند واین الزام اولیه پویایی بخشی به هستی انسانی و اجتماعی است. احساس و درک عقلانی وظیفه مندی در برابر پروردگار غایت شکوه انسانی و معنابخش حیات انسانی است و این تضمینی بر پویایی اجتماعی و سیاسی است.
نظر شما