موضوع : پژوهش | مقاله

نظریه زمانى پیشرفت


1. زمان را اندازه سنج حرکت دانسته اند. مفروض این تعریف وجود مکان است و حرکت از یک مکان به مکان دیگر، زمان را به وجود می آورد پس مکان اصل است و زمان فرع آن و این از جوهرگرایی یا گوهرگرایی یونانی برمی خیزد.

2. فلسفه یونانی برای این که بتواند در مقابل سوفسطایی بایستد و بی تعینی آنها را جواب دهد، بایستی مبنایی را برای خود ترسیم کند که ثبات ببخشد و با دو مبنا سعی در ثبات بخشی کرد: 1. ایده آلیست که با عالم مثال ثبات بخشی کرد؛ 2. رئالیست که با جوهر یا گوهر به تعین بخشی پرداخت.

3. دانش های بشری براساس سه گانه های فوق شکل می گیرند: 1. بی ثباتی و بی تعینی که براساس زبان محور شکل می گیرند مثل سوفسطایی و پسامدرنیسم؛ 2. ثبات بخشی که در دو قالب الف: عالم مثال و ذهن و ایده؛ ب: جوهر و گوهر، نمای مکاتب دانش بشری در این سه گانه ها تفسیر و تشخص پذیرفته اند.

4. فهم ثبات و عدم ثبات و چارچوب های معرفتی آن، مقدمه فهم چارچوب های شناختی یک مکتب است. اسلام به عنوان یک مکتب (نه به عنوان یک دین) یک مکتب صیرورتی است، پس بر عدم تعین و عدم ثبات تاکید دارد (همیشه در اسلام این صیرورت با جمله اسمیه یا جمله فعلیه ولی با فعل مضارع که دلیل بر استمرار و گسترش دارد، نشان داده شده است). پس بایستی عناصر تفکر اسلامی در یک مقوله صیرورتی تنظیم و تحلیل شوند.

5. صیرورت اسلامی براساس زمان شکل می گیرد نه مکان. اسلام جهان را بی نهایت می داند و جهان شناسی را بر بی نهایت بنا می کند، بی نهایت از هر جهت و منظر و حیثیت و حکمت خود را براساس بی نهایت بنا می کند و این نهایت براساس زمان تعیین می شود نه مکان. پس جهان های بی نهایت ترسیم می کند که تفاوت در نوع زمان های حاکم بر آنهاست پس بی نهایت زمان بر جهان شناسی اسلامی حاکم است.

6. خداوند ظاهر و باطن است و اول آخر است و خداوند بی حد و بی وصف، جدای از ذات است و جهان براساس اسماء الهی بنیان شده است و این اسماء تجلی خداوند در جهان را ترسیم می کنند و براساس اسماء الهی که بی نهایت هستند جهان ها شکل می گیرند (یسئله من فی السموات و الارض کل یوم هو فی شان).

7. جهان همه در حال صیرورت به سوی خداست پس جهان بی نهایت (زمین و آسمان ها یا هفت آسمان و هفت زمین که دال بر بی نهایت است چون عدد هفت دال بر بی نهایت است) که در قالب یسئله من فی السموات و الارض بیان می شود و براساس سؤال از خداوند روزها شکل می گیرند که خداوند در شانی قرار می گیرد (این شان دال بر حد و محدودیت نیست) و شاید کل یوم بر تجلی بی نهایت در جهان های بی نهایت می باشد.

8. مکان های متفاوت در جهان های متفاوت شکل می گیرند و جهان های متفاوت در زمان های متفاوت شکل می پذیرند و این جهان ها در عرض و تقابل با هم نیستند بلکه محیط و محاط است و فرق محیط و محاط در زمان است مثل دنیا و آخرت پس مکان در این جهان ها یک امر واقعی نیست بلکه یک امر اعتباری است پس مکان ها براساس زمان ها انتزاع و اعتبار می شوند و این بی تعینی براساس زمان های متفاوت و بی نهایت شکل می گیرند و ترسیم می شوند پس مکان ها که ترسیم کننده تعین های مادی می باشند در فلسفه اسلامی نقش اعتباری و انتزاعی دارند. (مثل ملی گرایی و وطن پرستی)

9. فلاسفه متاخر اسلامی که مفاهیم فلسفه تعینی و رئالیستی ارسطوئی را اخذ کرده اند و سعی کرده اند آن را با اسلام ممزوج کنند مجبور شده اند که در مفاهیم تعینی آنها تحرک و بی تعینی تزریق کنند مثل حرکت جوهری که جوهر در مقابل عرض همیشه یک حالت ثبات دارد و جوهر ثابت می ماند و عرض متفاوت و تفسیر می یافت ولی در فلسفه متاخر اسلامی جوهر نیز سیال می شود و حرکت از عرض به جوهر و گوهر تسری می یابد (گوهر مثل طلا و الماس که فسادپذیر و متغیر و متفاوت نمی شود و غبار زمانه در آن تاثیری نمی گذارد و با پاک شدن به راحتی طلا و جواهر و گوهرها تجلی پیدا می کنند به همین دلیل به آنها جوهر و گوهر گفته می شود.)

10. در بین فلاسفه اسلامی متاخر نیز زمان به عنوان یک عرض و یک میزان سنج حرکت در مکان تفسیر نشده است بلکه به آن حیثیت وجودی داده شده است که بر اصالت زمان و اعتباریت مکان صحه گذاشته شده است چرا مکانیت زمانی می تواند حقیقی باشد که تقابل باشد و مختصات پیدا کند ولی زمانی که جهان محیط و محاط باشد تقابل و مختصات وجود ندارد پس مکانیت وجود ندارد. فقط می توان از جهان محاط به جهان محیط با شهود رفت (نه با تخیل یا زبان مثل عرفان سنی غربی یا پسامدرنیسم).

11. در اندیشه های پیشرفت گرایی مثل هگل، زمان و تاریخ اصل واقع شده است و جغرافیا دیده نشده است و علت آن نیز اصالت زمان است و اعتباری بودن جغرافیا است، ولی علوم تجربی گرایی بعد از رنسانس به مکان اصالت داده شده و این همراه با حاشیه نشینی مذهب شروع شد. و جای آن ملی گرایی و جغرافیاگرایی وطنی نشست چرا که مذهب، تشکیک زمانی ترسیم می کند و ملی گرایی مرزبندی جغرافیایی به وجود می آورد جنگ کاتولیسم و پروتستانیزم جنگ زمان گرایی و مکان گرایی بود که رشد مکان گرایی را در یهودیسم بود که در تفسیر یهودی از مسیحیت یا پروتستانیزم تجلی پیدا کرد و با زمان گرایی کاتولیسم درگیر شد.

12. تعین های مادی گرایی از مکان گرایی جهان مدرن ناشی می شد و جدایی ماده از انرژی و انفصال های جهانی و... نقطه مرکزی جهان مدرن بود که امروزه با جهان پسامدرن مرز ماده و انرژی در حال فروریختن است و فضای ماکرو و میکرو در جهان فرورفتن در الگوهای عام جهانی است و به همین دلیل برای طی کردن مکان های با فاصله میلیاردی سال نوری بایستی از فضای بین زمانی گذشت تا به فهم جهان بی نهایت رسید به همین دلیل جهان های موازی (نظریه انیشتاین) وجود ندارند بلکه جهانی محیط و محاط وجود دارند که تبدیل زمانی برای طی کردن این جهان ها بسیار ضروری است و این رهیافت پیشرفت و انقلاب های علمی و شناختی جهانی در آینده است (باز تولید تئوریک معراج پیامبر (ص)).

 

منبع: / هفته نامه / پگاه حوزه / 1388 / شماره 271، دی ۱۳۸۸/۱۰/۰۰
نویسنده : ابراهیم فیاض

نظر شما