موضوع : پژوهش | مقاله

اخوان قطر و تجربه اسلام گرایی


هجوم سرکوب گرانه عبدالناصر به اخوان المسلمین در سال 1954 بازتابهای سیاسی ای به نفع اخوان المسلمین در جهان غرب و اسلام داشته است، زیرا نخبگان اخوان ناچار به مهاجرت به خارج مصر شدند. جزیره عربی قطر نیز در شمار مناطقی است که اینان بدان مهاجرت کردند. برای مثال عبدالبدیع صقر، شیخ یوسف قرضاوی، عبدالمغر عبدالستار، احمد العسال وکمال ناجی و چند تن دیگر به این کشور کوچیدند. حضور این چند تن از اخوان در کشوری کوچک مانند قطر، بر مردم آن که با دین واهل دیانت خو گرفته اند، تاثیر معنوی شگرفی داشت. این شخصیتهای اخوانی، با جلسات درس و سخنرانی های خود در مساجد و همایش سراها، بخش هایی از جامعه را شیفته خود ساختند. آنان در تاسیس وزارت آموزش و پرورش و تدوین نظام تربیتی و آموزشی کشور قطر و انتخاب گروه های آموزشی در همه مراحل ابتدایی و راهنمایی و متوسطه، نقشی پر رنگ داشتند.
شیخ علی بن عبدالله آل ثانی به این مجموعه از اخوانی ها که به نیک خلقی و پاک خویی برجسته بودند، گرایش شدید داشت و این اطمینان عموم مردم را به آنان افزایش می داد. به نظر می رسد که این گروه از اخوان بر فعالیت فردی انداموا پافشاری داشتند تا دو دلی و بدگمانی دیگران را به خویش بر نیانگیزند؛ به ویژه آن که شبهه گرایش حزبی، همواره اخوانی های گریخته به خارج مصر را دنبال می کرد و دستگاه اطلاعاتی جمال عبدالناصر هر جا که دستش می رسید، این تهمت را به اخوانی ها می چسباند.
این گروه وزارت آموزش و پرورش و دانشکده دینی را تاسیس کردند و روابط شخصی و اقدامات فردی آنان، نقشی سترگ در پایه افکنی جریان اسلامگرا در درون قطر داشت. این جریان در مراحل آغازین خود، از نوشته های سید قطب، فتحی یکن و دیگر متفکران اخوان المسلمین تاثیر پذیرفته بود.
بنابراین مراحل نخست گسترش اخوان المسلمین در قطر در سیمای گسترش فکری (و نه جنبشی) بوده است. قطر به ویژه دردوره 1960 م تا 1980 م شاهد مرحله ای پر رونق از فعالیتهای فکری اسلامی بوده است. شایسته گفتن است که اخوانی ها شیوه تربیتی را پیشه کرده بودند و تربیت برایشان شکل هایی گوناگون داشت که بسیار در خور طبیعت بیابانی جزیره عربی ـ و طبعاً قطر ـ بود؛ شکل کوچ، چادر نشینی، اردوگاه و دیگر شکل های در خور، همه این فعالیتها به شکلی خود جوش و بیسازمان دهی انجام می شد. چهره های اخوان المسلمین که در آن روزها از مصر به قطر می آمدند و به این چادرها و کوچه ها فراخوانده می شدند، جلسات سخنرانی و درس برگزار میکردند و این کارها، آثاری ژرف بر جوانان قطری که آینده سازان این کشور بودند، مینهاد هم زمان این نسل از جوانان، الفتی گروهی و رفاقتی اجتماعی را در میان خود احساس کرد که پیش از آن احساس نمیکرد، باگذشت زمان و با توجه به تاثیر پذیری آنان از نوشته های سید قطب و فتحی یکن و... و بر خورد مستقیم آنان به اخوانی های گریخته از مصر، رفته رفته احساس کردند که اخوانی شده اند. بی آن که متوجه شوند که اخوان المسلمین مصر با دولت سر ستیز دارد ولی در قطر با دولت سر آشتی. در دل این اتوپیای اسلامی، این گروه کوچک از جوانان قطری ـ که شمارشان از یکصد تن فراتر نمی رفت ـ در نیمه دهه هفتاد بر ضرورت انتخاب مسئولی برای نظارت بر این فعالیتها (تربیتی، تفریحی و برگزاری مراسم) پا می فشردند. از این جا اختلافات درونی ای سر بر آورد که بیشتر ساختگی و صوری و بر آمده از ظریف اندیشی های این جریان بود تا اختلافی عینی و واقعی. زیرا قطر، نیازی به تشکیلات اخوان المسلمین و مانندآن نداشت. وانگهی این گروه کوچک از دوستان همدل چه نیازی داشتند که خود را به دایره حزبی و انتخاب داخلی و مانند آن بیفکنند؟ چنین ساز و کارهایی در کشوری مانند مصر که جمعیت چند ده میلیونی دارد و شمار زیادی از آن زیر خط فقر زندگی میکند، قابل فهم است، اما در کشور کوچکی مانند قطر که از کمی جمعیت رنج میبرد و مردمش در رفاه نسبی قابل قبولی زندگی میکنند، قابل درک نیست. زیرا هیچ تفسیری برای جریانی اخوانی در قطر مناسبتر از این نمی بینیم که آن را نوعی شیفتگی نسبت به اخوانی های گریخته از سرکوب عبدالناصر بدانم که این شرایط سخت هم کسانی مانند شیخ یوسف قرضاوی و عال و صقر ناجی و عبدالستار را پرورد.
این گروه از جوانان، هیچ گونه آموزش سیاسی ندیده و حساسیتی را که مقامات سیاسی همه کشورهای جهان به شکل گیری سازمان های دگراندیش یادارای پروژه سیاسی متفاوت دارند، درک نمی کردند.
پنج سال پس از تشکیل سازمان جدیدی که شکل و محتوایی ساده داشت، برخی دانش آموختگان از خارج برگشتند (1980 ـ 1981) و به این مجموعه پیوستند و پرسشهای جدی ازدرون مجموعه مطرح شد: مارکسیتیم؟ و به کجا می رویم؟ و آیا پروژه ای با خود داریم که بتوانیم بار آن را تاب آوریم؟ آیا این همان است که خواسته ایم؟ در این میان صلاح و مصلحت مردم قطر چیست؟ آیا ایده و دگم حزبگرایی در آینده پیامدهایی خواهد داشت؟ آیا پوشیدن این لباس در خور اندام قطر است؟ جالب توجه است که این مجموعه با تمام این پرسشها با استواری و جدیت و دور اندیشی رویا رو شد و چند تن را به کار بررسی تفصیلی این پرسش ها و واکاوی اندیشه بنیان گذار جماعت اخوان المسلمین ـ حسن البنا ـ و تطبیق این اندیشه بر تجربه اخوان در مصر و خارج مصر گماشت. بررسی پرسشها و یافتن پرسش برای آنها و تطبیق اندیشه حسن البنا بر تجربه اخوان مصر و خارج مصر، چند سالی به درازا کشید و گویا تا سال 1991 یا نزدیک به آن ادامه یافت. یافته این پژوهش و بررسی به ویژه در بخش دوم آن که تا هنوز منتشر نشده، آن بود که اندیشه حسن البنا، ایستا مشخصی نسبت به دولت ندارد و از مشکلات داخلی حکومت، مدیریت، اقتصاد، امنیت، نظریه روابط بین الملل، اقتصاد و آموزش در آن خبری نیست. بخش دوم و منتشر نشده این پژوهش، که قطریهای هوشمند تدوینش کردند، نظامی منسجم را در پاسخ به پرسشها تدوین کرده و سازمان اخوان المسلمین را به شکلی واقع بینانه و دقیق مورد مطالعه و کاوش قرار داده است. در این بخش، سازمان اخوان المسلمین از حیث ساختار، رهبری، فرهنگ حاکم بر سازمان و مدیریت سازمانی بررسی شده است، هم چنین به مطالعه مجاری قدرت سازمان اخوان یعنی منابع انسانی، نظام ارتباطات و همکاری درون گروهی پرداخته شده است و در ادامه نظام معرفتی درون سازمانی و توده های مخاطب و حوزه رقابت درون سازمانی و هزینه های نزاعی که این سازمان آمادگی پرداخت آن را دارد، واکاوی شده است. بعد دیگر این مطالعه، معطوف به برنامه ریزی است. یعنی این که آیا برنامه ای عملی، مبنای کار اخوان المسلمین در مصر قرار گرفته است. و آنان اکنون برنامه ای را در حال اجرا دارند؟ و اگر پاسخ مثبت است، چه میزان از این برنامه را تحقق بخشیده و چه مقدار تا تحقق هدف نهایی باقی مانده است؟ اینها پرسشهای مهم و اساسی و در خور ژرف نگری بودند؛ به ویژه آن بخش که به صحرای جزیره عربی و آرامش تاریخی آن مرتبط می شد. قطری ها بخش نخست پژوهش خود را با عنوان «فکر البنا» (اندیشه البنا) منتشر کردند ولی بخش دوم آن را با عنوان «سازمان اخوان» که بخش مهمتر است و در آن تشریحی عملی و واقع بینانه و دقیق از اوضاع سازمان اخوان ارائه شده که در طول تاریخ این سازمان از سال تاسیس آن 1928 در اسماعیلیه مصر تاکنون بی سابقه است منتشر کردند.
اخوانی های قطری پس از این تلاش پژوهشی در سال 1999 به این نتیجه دست یافتند که تشکیلات اخوان المسلمین قطر را منحل کنند و این تصمیم را نیز در سطح بین المللی پوشش تبلیغاتی دادند.
قطریها با این تصمیم هوشمندی و زمانشناسی خود را نشان دادند. این تصمیم آنان را از گرفتار شدن به بسیاری از مشکلاتی که برادرانشان در دیگر کشورهای جزیره عربی مانند امارات متحده عربی و سلطنت عمان بدان گرفتارآمدند، نجات داد. از یکی از تدوین کنندگان هر دو بخش این پژوهش پرسیدم: اکنون پس از این همه سالها نظرت درباره اخوان المسلمین مصر چیست؟ پاسخ داد: به اسفنجی تبدیل شده اند که همه نیروها را مکیده و خشکانده است. آنان هر جا که بوده اند، به خشکاندن وهرز دادن نیروها کمک کرده اند و این کار در آخر کار به نظام ها کمک کرده است. آنان نقش کارکردی خود را به سود دولت مصر ادا میکنند، بی آن که خود احساس کنند.
با یکی دیگر از اخوانی های سابق قطری همین سؤال را در میان نهادم؛ پاسخ داد: اشکال اساسی اخوان المسلمین مصر این است که قطب نما ندارند. آنان به کار روزمره و نزاع بر سر اتحادیه ها و صنفها و انجمن های دانشجویی و سلطه بر مساجد مشغولند و در کشاکش این همه کار، رویکرد راهبردی و اندیشه روشمند بلند مدت ندارند. اگر چه اخوان المسلمین مصر نسبت به شاخه های اخوان در کشورهای عربی، جایگاه قلب را نسبت دیگر اندام بدن دارد، اما این قطب، رابطه ای ضعیف و بسیار ساده با شاخه هایش دارد و ارتباطی از اموار و پویا و مداوم میان آنان برقرار نیست. قطب نیز در هیچ جسمی به تنهایی نمی تواند زنده بماند. قطب هم نیازمند حرکت بقیه اعضا است؛ چرا که کار قلب هم خون رساندن به همین اعضاء است. وانگهی اخوان المسلمین در مصر، در سایه نظام فکری متعصب (دگم) قرار دارند و می خواهند این دگم اندیشی را به همه شاخه هایش در خارج هم سرایت دهند و این معقول پذیرفتنی نیست و همین سبب شده تا این جماعت، بیشتر به عامل طرد نیروهای خوش فکر تبدیل شود تا به عامل جذب آنان.
این عضو سابق اخوان المسلمین قطر معتقد است که مهمترین مساله ای که جامعه قطری از آن رنج میبرد، فسردگی جامعه مدنی است، زیرا مردم هنوز به سطحی مطلوب از رشد مدنی نرسیده است. از این رو است که انجمن حقوق بشری در آن شکل میگیرد که رئیس و هیات مدیره و بودجه آن را دولت تعیین میکند و دولت بر فعالیت هایش نظارت و اشراف دارد و چنان است که این انجمن به جای آن که نقض حقوق بشر از سوی دولت را کشف و در برابر آن مقاومت کند، آن را لاپوشانی میکند. این جوان قطری عضو سابق اخوان المسلمین که اکنون نیازی به وجود این تشکیلات در قطر نمی بیند، معتقد است که فعال سازی جامعه مدنی و نهادهای مدنی و دمیدن روح در کالبد آن، به بالا بردن سطح آگاهی جامعه می انجامد و این خود بر فعالیت سیاسی و اجتماعی و آموزشی و حقوقی در جامعه قطری بازتاب مییابد. این جوان هوشمند هشدار می دهدکه به رغم اندک بودن جمعیت قطر و با وجود توانایی مالی و اداری دولت، نسبت بی سوادی بسیار بالا است نسبت بی سوادی در قطر 9% و در کویت 7% و در عربستان سعودی 23% و در امارات متحده عربی 3/12% و در بحرین 4/13 % و در سلطنت عمان 6/18 % و در یمن %47 است. وی می افزاید که جهان امروز نسبت بی سوادی و نسبت افراد قادر به نوشتن و خواندن را می سنجد.
وی در ادامه می گوید که ما در جزیره عربی نیازمند رونوشت برداری از تجربه مصر ـ یعنی تجربه اخوان المسلمین ـ نیستیم. زیرا شرایط عینی و واقعی مصر، پیدایش و ظهور جماعت اخوان المسلمین را در سال 1928 توجیه می کند ولی مصر در وضعیت کنونی اش نیازمند این مشکل یا این چار چوب حرکتی نیست. ما می گوییم نیازمند قلب یا مرجعیت کار آمد هستیم و نه تشکیلات ما نیازمند اندیشه راهبردی و فهم وضعیت بومی و اقلیمی و جهانی هستیم و نیازمند تجهیز به ابزارهای کاوش روشمند و درست و مناسب با عصر و شرایط زمانه. اگر چنین قلب و مرجعیتی چه فرد و یا مجموعه ای افراد ـ فراهم آمد و مراکز و نهادهای مناسب هم در اختیار وی و یا آنها قرار گرفت، آنگاه خواهد توانست آن الگویی از ارشاد و هدایت اسلامی را که این منطقه اقتضایش را دارد، مطابق آنچه که شریعت متسامح اسلام می طلبد پیاده کند، بی آن که به تجربه تشکلی سیاسی و شاخه بندی های آزارنده آن تن در دهد که بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی تجربه کرده اند و حساسیتی افراطی نخبگان حاکم و دولتهای ما را برانگیخته است. این از یک سو اما از دیگر سو، برجسته ترین نشانه تجربه اخوان المسلمین قطر که در سال 1999 پایان یافت، غیرعادی بودن آن است. زیرا نه احساسات اسلامی و نه آرمان شهری اسلامی و نه حتی لوایحی اجرایی و یا قوانین و آیین نامه ها همانند شاخه اخوان المسلمین کویت و امارات و تا حدی شاخه عربستان سعودی و سلطنت عمان و بحرین، پشتوانه آن نبوده است. قطری ها معتقدند که لوایح و قوانین و آیین نامه ها، مانع رشد طبیعی و خود جوش جماعتها می شود و به گمان من اگر روند جماعت اخوان در قطر همانند دیگر همسایگانش مبتنی بر لوایح و آیین نامه ها بود، گفت و گوی فعالانه داخلی اشان در سال 1999 به انحلال این تشکیلات نمی انجامید.
لوایح و قوانین و آیین نامه هایی که در درون تشکیلات اخوان به طور عام و شاخه های آن در کشورهای عربی خاورمیانه اجرا می شود، مانع پویایی گفت وگوی داخلی و رشد طبیعی فرهنگ حاکم در درون جماعت می شود و رویکرد سری و ذهنیت تقیه ای شیعیان سرکوب شده و روح گسست از جامعه را تثبیت میکند و این وضع کار را به جایی رسانده که در این کشورها پدیده اسلام گرایی برای برخی از مردم، نامفهوم است. آنچه جالب توجه و سبب خوشایند اینان از این چند تن در قطر است این است که آنان از آستانه حزب گرایی گذشتند و به فضای جریانی رسیده اند که ظرفیت تلاقی و گفت و گو و اختلاف نظر و پیش از هر چیز، روابط انسانی را دارد و چنین اموری در تشکلهای سیاسی فعال در جوامع جهان سومی و در راس آن جوامع پیشرفته به لحاظ سیاسی شبه ممنوع است و به جای ایده حزب گرایی ایده جریان سازی می نشیند. تفاوت این دو در آن است که حزب عبارت است از گروهی از افراد که بر سر منظومه ای از اندیشه ها به مثابه برنامه حکومتی که حزب برای در دست گرفتن آن تلاش میکند، اجماع دارند؛ در حالی که جریان، فراهم آمده از گروهی از افراد با مشروب های مختلف است که بر سر مساله ای معین و در زمانی معین توافق نظر دارند، بی آن که این توافق را به مثابه برنامه ای برای حکومت و یا تلاش برای آن به شمار آورند. جالب توجه است که اخوانی های قطر بارها اخوانی های امارات را نصیحت کردند که از رها کردن ایده تشکیلات حزبی دست بردارند، زیرا پی آمدهای خطرناک و سنگینی دارد و اهداف کلان برای تحرک قابل تحقق است، بی آن که نیازی به سازمان و تشکیلات رسمی ای باشد که حساسیت دولت را بر انگیزد و چه بسا وادارش کند دست به سرکوب مستقیم ببرد؛ چنان که در بسیاری از کشورهای عربی و از جمله کشورهای خلیج اتفاق افتاده است و می افتد. ایده تشکیلات همان ایده حزب است که بر یک عامل اساسی مبتنی است و آن کنترل عضو است. درحالی که در جریانها، چنین عاملی، اساسی نیست. بلکه جریان نافی و بلکه در برخی کشورهای به لحاظ سیاسی پیشرفته مانند اروپا غربی ضد سیطره است، خطرناکی عامل کنترل در این است که مشوق نظامی شدن تشکیلات است و این نظامی شدن، برخی احزاب را به ریسکهای پیش بینی نشده در عالم نزاع سیاسی می کشاند.
از این رو است که حکومتها و نخبگان حاکم نسبت به ایده حزب نوپدید حساسیت دارندو به درک خاستگاه های فکری و حرکتی آنها و جست و جو دردرون آن و شناسایی بینادگذاران و رد یابی منابع مالی آن تمایل دارند. زیرا هر حزبی، نهادها (کمیسیونها، دفاتر، کارمندان، سالنها و چایخانه و...) دارد که اداره آنها نیازمند منابع مالی قوی است. حکوتها مشتاقتند تا منابع مالی احزاب را شناسایی کنند و سرنخها و اهداف سیاسی و ارتباطات خارجی احتمالی اشان را کشف کنند. تمام این موارد پرسشهای اطلاعاتی ای است که حکومتها پیش از صدور مجوز برای حزب مورد مطالعه قرار می دهند. اما اگر جماعتی چه اخوان و چه غیر اخوان ـ اقدام به تشکیل سازمانی سری و زیر زمینی کند، نگرانی بیشتر دولتها را بر می انگیزاندو شیوه ابتدایی دولتها و قدرتهای عربی دربرخورد با نیروهای سیاسی در اثر چنین نگرانی ای پر رنگتر می شود و پیگردها و بزرگ نمایی ها آغاز می شود. برای پیشگیری از این رویارویی نا برابر، حتی اقدام به انحلال تشکیلات چنان که در تجربه قطری دیدیم ـ عین حکمت است.

 

منبع: / هفته نامه / پگاه حوزه / 1388 / شماره 264، مهر ۱۳۸۸/۰۷/۰۰
مترجم : مجید مرادى
نویسنده : عبدالله فهد النفیسی

نظر شما