تولید اندیشه، زمینهها و آسیبها
سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامى «دام ظله» دربارهى «جنبش نرمافزارى»، لزوم بازنگرى در سیاستها وتدوین دوبارهى جهتگیرىهاى اساسى حوزه به سوى تحقق تمدن نوین اسلامى رابیش ازگذشته ضرورى نمود.
درعین حال برداشتهاى سطحى وبرنامههاى کلیشهاى و قلمداد کردن یک تشکیلات یاگروه خاص به عنوان مخاطب این سخنان ازآفتهاى این منشور مهم به شمار مىآید و مىتواند مخاطبان اصلى پیام یعنى جامعهى فرهیختگان حوزه را مایوس سازد، اما عزم و تصمیم دانش آموختگان و پیوند آنان با سیاستگذاران حوزه این مسیر پرنشیب و صعب را هموار خواهد کرد. با این پیام تولید اندیشه و نهضت نظریهپردازى نقطهى توجه صاحبنظران قرار گرفته است. در این مجال، عوامل و زمینههاى تحقق تولید اندیشه، با نگاهى آسیبشناسانه به وضعیت کنونى حوزه بازبینى مىشود.
عوامل و زمینههاى تولید اندیشه
عوامل و زمینههایى که اگر به شایستگى تحقق یابد، زمینههاى نهضت نرمافزارى شکل خواهد گرفت، عبارتند از:
مدیریت تولید انگیزه
به گفتهى امام امت (ره) «رزمندگان ما در جبههها در سلوک معنوى و عرفانى خویش ره صد ساله را یک شبه طى مىکردند.» سبب چه بود؟ در حالى که مبانى معرفتى و مباحث فلسفهى اخلاقى در قم تبیین و تدریس مىشد و دروس اخلاق مصطلح در حوزهى قم رایج و دایر بود و توصیه به اخلاق از اولین روزهاى آغاز زندگى طلبگى در دروس رسمى و در جلسات مختلف تکرار مىشد و علىالاصول در فضاى معنوى حوزه زمینههاى رشد اخلاقى و عرفانى فراهمتر مىنمود، پس علت این رشد اخلاقى عظیم در آن محیط چه بود؟
علت آن بود که حضور در میدان جنگ حق علیه باطل، به عنوان متن و نه در حاشیه، زمینه و بسترى در وجود رزمندگان ایجاد کرده بود که کوچکترین جرقههامىتوانست، استعداد متراکم انسانى و معنوى آنان را به کمال رساند. چنین زمینه و بسترى در جلسات درس و بحث رسمى و دور از هیاهوها و حوادث هیچگاه به دست نمىآمد.
اگر مىبینیم در مقاطعى از زمان، گروهى از نخبگان حوزه به قلهى معنویت و فضایل اخلاقى نزدیک شدهاند، به دلیل مدیریت انگیزههاى آنان از سوى مربیان است. هنراستاد اخلاق آن است که شاگرد خود را در متن مبارزه عینى با شیاطین قرار دهد و چنین احساسى را ایجاد نماید که در این جنگ میان نیستى و حیات طیبه تنها طریق نجات، مبارزه و میداندارى است.
به همین دلیل، اصرار مىورزیم که تولید دانش در حوزه، نیازمند ایجاد یک «حس مشترک» است. به عبارت دیگر فرهنگ و روحیهى حاکم برحوزه باید روحیهى علمطلبى و حرکت آفرینى فرهنگى باشد.
در گذشتهى حوزههاى علمیه، سربازى امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف - آرمان صنفى روحانیت محسوب و ترویج مىشد و آنگاه که طلبه به این آرمان اعتقاد مىیافت، حرکت آفرین مىشد. مهمترین آثار مکتوب تشیع نیز توسط عالمانى که خود را در صحنهى نبرد حق و باطل و در کسوت سربازى احساس مىکردند، نگاشته شده است.
حال چگونه مىتوان این آرمان مقدس را منشا تحرک آفرینى در راستاى تولید دانش و دستیابى به تمدن نوین اسلامى قرار داد؟
به نظرنگارنده طرح برخى موضوعات قابلیت این را دارند که منشایى براى ایجاد انگیزه و تحرک براى تولید دانش شوند. به عنوان مثال:
- موضوع جهانىسازى اگر به معناى آرایش تمامیت کفر در مقابل تمامیت ایمان تفسیر شود و ابعاد مختلف آن از تولید دانش و مفاهیم در خدمت اهداف نظام سرمایهدارى و سریان یافتن پیش انگارههاى ماتریالیستى در علوم انسانى، از جمله اخلاق، هنر، حقوق، جامعهشناسى، سیاست و اقتصاد باشد؛
- توزیع مفاهیم مادى به منظور تغییر قدر متیقنها و ایجاد عرفهاى جدید باشد؛
- استفاده از سازمانهاى بینالمللى به مثابه ابزار فشار و سلطه باشد؛
- ایجاد ادبیات جدید متناسب با فرهنگ لیبرالیستى براى مفاهمه با جامعه جهانى باشد؛
- طرحهاى خاص نظام استکبارى براى تضعیف روحانیتشیعه و مقابله با اصولگرایى اسلامى باشد؛
- این همه، آنچنان ملموس ترسیم و تبیین شود، که حوزه خود را در متن نبردى سهمگین بر سرتمامى هویتخویش احساس کند و چنین حسى در تمامى پیکرهى این نهاد مقدس خودنمایى کند، زمینهاى فراهم شده است که با مدیریت صحیح مىتوان به راحتى انگیزههاى ایجاد شده را در مسیر تولید مفاهیم جدید و ایجاد پایههاى تمدن نوین اسلامى به کار گرفت و حوزه را از پرداختن به منازعات جزئى و امور خرد به موضوعات محورى و کلان معطوف کرد و جهانى اندیشید و حوزه را در جایگاه هدایت تحولات جهانى تعریف کرد.
اصلاح نظام آموزشى و پژوهشى
مشکلات موجود در سیستم حوزهها، مدیریتحوزه را بر آن داشته است که با اصلاح ساختار آموزشى و جایگزینى متون جدید و ایجاد رشتههاى تخصصى، گامى به سوى پیوند میان نظام آموزشى و نیازهاى نظام اسلامى بردارد، اما متاسفانه این اصلاحات، ناکافى و گاه در خلاف مسیر مورد انتظار بوده است. باید اذعان کرد که نظام آموزشى کنونى حوزه به ویژه با حاکمیت نظام «ترمى - واحدى» نمىتواند به شایستگى در مسیر تولید دانش و نظریهپردازى قرار گیرد.
دو معضل مهم «ضعف پایههاى علمى» و «عدم پیوند با موضوعات پیچیده و نو به نو» کارآمدى حوزه را در عصر جدید با مشکل مواجه کرده است.
تاسیس برخى دانشگاهها و مراکز تخصصى در حوزه که در اصل به منظور پیوند میان حوزه و علوم جدید تحقق یافت، نیز به دلیل ضعف نگاه کارشناسانه و فقدان نگاهى جامع به علوم جدید، در عمل بیش از آنکه به کارآمدى حوزه بینجامد به تاثیرپذیرى از ادبیات فلسفى غرب و ایجاد جریان روشنفکرى سطحى و بحران هویت در قشرى از فارغالتحصیلان منجر شده است!
تنظیم چرخهى تولید و توزیع اندیشه
نظریههاى علمى از زمانى که به شکل یک جرقهى علمى ضعیف متولد و تا هنگامى که مبناى عمل و اصل مورد وفاق مىشوند، چه مراحلى را باید طى کنند؟ آیا تولید دانش نیازمند مدیریت در این مراحل نیست؟
به نظر مىرسد به دلیل آنکه چرخهى علمى تعریف شدهاى براى تقویت، نقد و تکمیل احتمالات و نظریات علمى ترسیم نشده است، گاهى نظریات مورد اعتنا واقع نمىشوند، به ثبت نمىرسند و حتى ذهن شخص اندیشمند هم - به دلیل حس خود کمبینى ناشى از عدم حمایتسازمان - به آن نظریات اهتمام نمىورزد. گاهى هم نظریات بدون طى کردن مسیر مورد نیاز و طرح در جامعهى علمى حوزه، به فضاى عمومى جامعه راه مىیابند، موافقت و مخالفت گروهى ناآشنا به مبانى و ابزارهاى علمى را برمىانگیزند و حتى مستند دستگاههاى برنامهریزى و قانونگذارى کشور واقع مىشود.
متاسفانه افکار عمومى حوزهى ما آنقدر که نسبتبه ژورنالیستى شدن فقه و ورود یک احتمال بدون پشتوانه به عرصهى افکار عمومى حساس است، به زندانى شدن و جمود برآنچه هست، واکنش نشان نمىدهد.
چه بسا توسعهى فقه ژورنالیستى و نظریهپردازى عوامانه نیز گاه ناشى از بسته بودن فضاى بحث و بررسى در حوزه و عدم ترسیم همان چرخهى علمى است. با ترسیم این چرخهى علمى است که پس از طى مراحلى، یک نظریه مىتواند دیدگاهى تثبیتشده در جامعهى علمى شود و آنگاه است که «یکى ازنظریههاى مطرح در حوزههاى علوم دینى» فراتر از یک نظر شخصى اعتبار مىیابد و پس از طى مراحلى مىتواند در موضع عمل، مستند دستگاه برنامهریزى و سیاستگذارى قرار گیرد.
البته در این صورت میزان اتقان نظریهها در موضع عمل نیز مطلبى دیگر است که باید در این چرخه لحاظ شود.
ضرورت حمایت از تولید اندیشه و آفات آن
یک اندیشمند، هم در مرحلهى تولید اندیشه و هم نشر و توزیع آن، نیازمند حمایت است.
متاسفانه امروزه چنانکه شایسته است، کار تولیدى ارزشمند به شمار نمىآید.
- وقتى ارزشگذارى و ارزیابى مؤسسات و پژوهشگران براساس تعداد آثار منتشره است نه کیفیت آن؛
- وقتى پژوهشهاى تولیدى هم تراز پژوهشهاى تالیفى و تتبعى حمایت مالى و اعتبارى مىشوند؛
- وقتى در مؤسسات علمى کسانى که تقریرکنندهى مباحث اساتید بزرگاند، جایگاهى مطمئنتر از مستشکلان و نوآوران دارند؛
- در شرایطى که آثار علمى ارزشمند به خوبى در جامعهى فرهیختگان توزیع نمىشود؛
- در شرایطى که اندیشمندان را دغدغهى معاش به خود مشغول داشته است؛
- و بالاخره در زمانى که فرهنگ مادى، سطح انتظارات فرهیختگان حوزه را دستخوش تغییر کرده و رسالت صنفى روحانیتبه حاشیه رانده مىشود و پژوهشگر زندگى خود را با دیگران مقایسه و احساس کمبود مىکند، نمىتوان به نوآورى براساس یک سازماندهى علمى امید بست!
از سوى دیگر گاهى فرهنگ مریدپرورى در مجامع علمى و پژوهشگاهها برفعالیت علمى سایه مىگسترد. در این صورت پژوهشگران در رتبهى اول، مرید استادند و براساس همین رابطه در جلسهى بحثشرکت کردهاند و در نتیجه نمىتوانند ناقدان مؤثر و مفیدى باشند.
حریمسازىها و تقدسهاى بىمورد نیز شخصیتهاى والا را چنان در هالهاى از قدسیت قرار مىدهد که کمتر کسى جرات نقد جدى آراى چنین اشخاصى را - به ویژه اگر در قید حیات باشند - دارد.
حمایت از نخبگان نیز گاه کلیشهاى و مدرکگرایانه است و عناوینى چون عضویت در هیات علمى گاهى اوقات به منظور تامین معاش افرادى است که یا زمان نشاط علمى را سپرى کردهاند و یا پس از برطرف شدن دغدغهى مالى، فعالیت علمى خود را براى مؤسسات دیگر یا به طور شخصى دنبال مىکنند.
گاهى نیز احساس مىشود که به نام حمایت از نخبگان چنان سفرهاى گسترده مىشود که مصداق توسعه در مفهوم «نخبه» است.
در کنار همهى اینها، حمایت از تولید اندیشه، نیازمند اصلاحاتى در فرهنگ عمومى حوزه است - که بیان شد - و هم نیازمند بازنگرى در حمایتها است.
در اینباره علاوه بر آنکه نیازمند مراکزى براى شناسایى استعدادهاى درخشان هستیم، باید در سطوح مختلف و متناسب با شرایط هر شخص و هر سطح علمى حمایتهارامتنوع کرد.
تاسیس مدارس ویژه، افزایش حمایتها در قالب حمایت از فعالیت علمى (نه حمایت از اشخاص)، اصلاح روشهاى سازمانى به منظور حمایت اعتبارى از استعدادهاى درخشان و سرمایهگذارى بر توزیع اندیشه در سطح دانشوران و عموم مردم از راهکارهاى حمایتى است.
نظارت بر عملکرد مؤسسات پژوهشى
اگر نظارت را به معناى ارزیابى توانمندىها و مشکلات نهادها، کمک به بازسازى و بازپرورى و کمک به ارتقاى کارآمدى و نشاط علمى مؤسسات بدانیم، ضرورت نظارت مسلم است.
سازمان ناظر باید به منظور یافتن آسیبها و ارائهى پیشنهادات اصلاحى، پیوسته رفتارهاى هر سازمان علمى و آموزشى را مطالعه و نقاط کور و بحرانزا را به منظور اصلاح، شناسایى و نهاد مورد نظر را به سمت جریان تولید دانش هدایت کند.
هدایت کلى جریان تولید دانش
برخلاف گذشته، در دوران حاضر نمىتوان جریان تولید اندیشه را جریانى اتفاقى و براساس جرقههاى غیر منتظره و براساس انگیزههاى صرفاشخصى دانستبلکه تابعى از سیاستگذارىهاى مراکز اصلى و راهبردى هر نظام و تابع تخصیص امکانات، اعلام نیازها و هدایتهاى سازمانیافته و ناشى از دغدغههاى بنیانگذاران و مراکز قدرت است.
تاکید بر نیازمندى نظام اسلامى به جریان تولید دانش حکیمانه، اما ناکافى است.
باید به روشنى سهم هر یک از رشتههاى علمى، میزان ارزشمندى تولید نظریه در هر یک از عرصهها و حوزهها مشخص و جریان تولید دانش به سمت نقاط حساس و مهم هدایتشود. به طور مثال:
- باید مشخص کرد که از میان وظایف اساسى حوزه در حل مسایل نظام اسلامى؛
- تدوین شاخصههاى رشد اقتصادى و فرهنگى و سیاسى براساس موازین اسلامى؛
- تدوین الگوى جامع شخصیت فرد مسلمان در ابعاد اخلاقى و اعتقادى و عملى؛
- پاسخ به پرسشها و شبهات؛
- بالندگى و ترمیم فقه، متناسب با تمدنسازى اسلامى؛
- بازنگرى در اصول موضوعه و پیش انگارهاى علوم انسانى و تدوین علوم انسانى جدید؛
- و دهها محور دیگر، کدامیک داراى اولویت اساسى و نیازمند اهتمام ویژه است و میزان تخصیص امکانات به هریک از بخشها، متناسب با اولویتها و اهمیتها چقدر است؟
از این رو، ایجاد مرکز مطالعات استراتژیک حوزه که از یک سو مهمترین نیازهاى عالم بشرى و جامعه اسلامى را تحلیل و طبقهبندى و از سوى دیگر به تدوین سیاستهاى اصلى حوزه و جهتگیرى تولید اهتمام کند، لازم به نظر مىرسد.
تدوین سیاست ارتباطى حوزه
درونگرایى و عدم ارتباط سازمان یافته با دنیاى بیرون، آفت مهم نهادى است که خود را عهدهدار تولید مىداند.
نهادهاى درونگرا عموما با معضل غرور تشکیلاتى و صنفى به یافتههاى خود و تحقیر دیگران و همچنین ناکارآمدى و بیگانگى از فرهنگ عمومى و عدم تسلط بر تحلیل موضوعات مواجهاند و همیشه در انتظار آن هستند که دیگران آنان را کشف و توانمندىهاى آنان را درک کنند.
تدوین سیاست ارتباطى حوزه با نظام اسلامى، دانشگاهها و مراکز تولید اندیشه، رسانهها و مراکز تبلیغى، ادیان توحیدى و غیرتوحیدى، نظام بینالملل و دهها مورد دیگر و تدوین برنامهى اجرایى در این موارد مىتواند جریان تولید دانش را بانشاط و جهتمند سازد و جریان تبادل اندیشه را پویا نماید.
از زاویهاى دیگر نیز مىتوان بر اهمیت ارتباط سازمان یافته تاکید کرد. امروزه شکاف میان نظریه و عمل از معضلات اساسى نظام اسلامى است.
حوزه متصدى پژوهش و ارائهى دیدگاههاى دینى است، امادستگاههایى که مسئول برنامهریزى و تبلیغاند و به ترویج الگوهاى عملى مىپردازند، بدون ارتباطى تعریف شده با جامعهى علمى حوزه، ساز خود را مىنوازند که نتیجهى آن شکاف میان روحانیت و فرهنگ عمومى است.
اطلاعرسانى سازمان یافته
امروزه مشکل حوزهها، تنها عدم پاسخگویى به پرسش نیست، بلکه علاوه بر آن عدم شناخت موضوعات، پرسشها و مسائل نوین جامعه و عدم پاسخگویى به روز و متناسب با فرهنگ و ادبیات مخاطبان نیز از مشکلاتى است که با آن دستبه گریبان است.
بسیارند فضلایى که با وجود علاقمندى به حل معضلات و پاسخگویى به پرسشها از تحلیل صحیح موضوعات عاجزند و این آسیب، ناشى از عدم حضور حوزویان در متن تحرکات اجتماعى و عدم آشنایى با ادبیات مفاهمه با نسل جدید است. از این رو، اطلاعرسانى مستمر و سازمان یافته که طلاب را از بدو ورود به حوزه با موضوعات، ضرورتها و تحولات آشنا و روحانیت را براى انجام عملیات فرهنگى پیوسته مهیا نگاه دارد، ضرورى به نظر مىرسد.
پرورش مدیران فرهنگى
مدیر شخصى است که سیاستهاى کلان را به برنامه تبدیل و جریان یافتن سیاستها را در عمل هدایت و کنترل مىکند. متاسفانه به مقولهى مدیریت در نظام کنونى حوزه چندان اهتمام نمىشود و آنچنان که باید شناخته شده نیست و به حق مىتوان یکى از مهمترین معضلات حوزه را ضعف در ناحیهى مدیریت و عدم اهتمام به پرورش مدیران فرهنگى دانست.
به همین دلیل است که امروزه مدیریت، فعالیتى اجرایى تلقى مىشود و در ارزشگذارى بهایى کمتر از پژوهشگرى دارد، حال آنکه مدیر، قواى محرکه هر مجموعه است.
پیامد این نگرش آن است که بسیارى از مدیران مدارس، مؤسسات علمى و نهادهاى حوزوى از نظرعلمى و فرهنگى و یا از نظر تسلط بر فنون مدیریت ضعیف و آسیبپذیرند و در چنین شرایطى نمىتوان محصولات پژوهشى تولیدى و پرورش فرهیختگان و نخبگان را از این مراکز انتظار داشت.
حضور افرادى در مناصب مدیریتى که به مقولهى پژوهش نگاهى کمیتگرا دارند، سطح محصولات پژوهشى را به شدت تنزل داده است.
اصلاحات سازمانى
تناسب ساختار و محتوا، اصلى پذیرفته شده در نظام مدیریت است. به این معنا که بخشهاى هر سازمان، روشها و سیاستهاى سازمانى و اجرایى حاکم بر آن، در محصولات و نتایج کار مؤثر است.
از اینجا مىتوان دریافت که تقویت جریان تولید اندیشه در حوزه نیز سازمانى متناسب با خود را مىطلبد. به عنوان مثال: باید در بازنگرى عمیق وضعیتسازمانى مدیریتحوزه، وضع موجود را که مبتنى بر تفکیک مدیریت آموزش، پژوهش، فرهنگى و شهرستانها است، با سازمانى که براساس تفکیک میان معاونت تحصیلات مقدماتى، معاونتسطوح متوسطه، معاونتسطح عالى و معاونت رشتههاى تخصصى و نیمه تخصصى استوار است، مقایسه کرد و تاثیر هر یک از دو ساختار را بر جریان تولید اندیشه مطالعه نمود.
به علاوه باید براساس نیازمندىهاى نظام اسلامى بخشهایى را به سازمان افزود و یا حذف کرد.
بنابر آنچه گفته شد:
ضعفهاى موجود یا به ضعف افراد باز مىگردد، یا به ضعف سیاستها و برنامهها و یا به ضعف ساختارها و روشها.
در برنامهى اصلاحى حوزه به سمت تولید دانش، باید به سهم هر یک از عوامل به طور دقیق توجه نمود.
منبع: / فصلنامه / پیام حوزه / شماره 37 ۱۳۸۵/۰۰/۰۰
نویسنده : محمد رضا زیبایىنژاد
نظر شما