بررسی تطبیقی سه شاهکار عاشورایی
واقعه عاشورا، حقیقتى تاریخى است که شباهت غریبی با اساطیر دارد. اسطوره نه به معناى خرافه، بلکه داستانى شکوهمند و رمزناک است که پیش و بیش از آن که بیانگر واقعیات و «هست»ها باشد، تبیین نمادین «باید»هاست.
بی هیچ مقدمهای، این پرسش جدى را در عرصه عاشورا پژوهى مىتوان مطرح کرد که آیا حداقل حماسهاى همسنگ و برابر با سوک سیاوش در شاهنامه فردوسى، براى سیدالشهداء و حماسه خونین و عظیم وى در فرهنگ شیعه سروده شده است؟ پاسخ، ما هرچه باشد، بیانگر کوتاهی ما درباب آفرینش ادبی عاشورایی است.
گفتمان مسلط عاشورا، مع الاسف، گفتمانى تراژیک است که آن هم با نگاه اسطورهاى و نوعى گرایش متافیزیکى اغراقآمیز و غلوگونه آمیخته شده و بیش از این که نسبتى با واقعه حماسى / عرفانى عاشورا داشته باشد، انعکاسِ اجتماعىِ سوگواری هاى شخصى و دردهاى فردى / جمعى و بازخوانى آلام تاریخى و خشونتها و ستمهایى است که بر خود ما رفته است و عاشورا، ملجأ و پناهگاهى تا در سایه اندوهبار آن بر سرنوشت خویش گریه ساز کنیم. یا در بهترین شرایط هدف ما این است که با گریستن، برائت وجدان و سبکبارى روحانى پیدا کنیم. بدون این که تأمل و تفکرى عمیق در بنیادها، ذات و آثار این واقعه داشته باشیم.
اکتفا و اقتصار ورزیدن به بُعد کلامى واقعه و غفلت از ابعاد عرفانى و وجود شناختى عاشورا نیز از دیگر نقایص و کاستىهاى فرهنگ موجود عاشورایى است. نگاه و رویکرد پسیکولوژیک و نفسانى به واقعه عاشورا که نتیجه قهرى آن ایجاد نوعى امنیت روانى و جنبه عاطفى دارد، اگر مسبوق و مصبوغ به مبانى معرفتى و وجودى نباشد با کوچکترین شبههاى، دچار تزلزل شده و فرو مىریزد.
با بررسى کلى ادبیات عاشورا (شعر عاشورایى)، به ویژه بررسى اشعارى که طى دو دهه اخیر سروده شده است برخى کاستىها مشاهده مىشود. بىتردید، اشاره به این نکات و نقاط منفى، صرفاً با انگیزه گوشزد و هشدار به شاعران متعهد جهت اصلاح بینش و نگرش خود به عاشورا صورت میگیرد، نه تخطئه یا - خداى ناکرده - تضعیف ادبیات عاشورا. هنر اگر در قالب ادبى متناسب با آن ریخته نشود و ظرف مناسب خود را نیابد فاقد تأثیر خواهد بود.
نگارنده با بررسى و مطالعه صدها شعر مربوط به عاشورا برخى علل «در حاشیه ماندن ادبیات عاشورا» را به شرح ذیل یادآورى مىنماید:
الف. تکرار مکرّرات و زیادهگویى بدون نوآورى.
ب. شعارى بودن اشعار، کلىگویى و بىتوجهى به صبغه ادبى در آفرینش آثار عاشورایى.
ج. رجوع به وقایع غیرمستند و تحریف شده و خلاء مقبولیت تاریخى.
د. بهره جستن از بیان غیرعینى و مفهومى و به کارگیرى ترکیبات کلیشهاى و فقدان آرایههاى تصویرى و حسّى.
ه. غفلتورزى از ابعاد عرفانى، حماسى و به طور کلى ارزشی عاشورا و انحصار آن در بُعد سوگوارى و عاطفى
و. بىتوجهى به تأثیر اعجازگونه القاء غیرمستقیم مضامین عاشورا و روى آوردن به القاء بىواسطه پیامهاى عاشورا.
ز. عدم شناخت وافى نسبت به شخصیت قهرمانان کربلا و پایگاه حقیقى آنان.
ح. و از همه مهمتر، عدم تأمل عمیق فکرى و فلسفى در حادثه
عاشورا و رویارویى آگاهانه و آزادانه حسین بن على و یارانش با پدیده مرگ، و عدم استخراج اصول و مبانى وجودشناختى (اگزیستانسیالیستی)، معرفتشناختى و انسانشناختى این حادثه بزرگ و مقدس.
در انتخاب آثار گزیده و مطرح عاشورایى، توجه به موارد مزبور و لزوم حضور آنها در شعر امرى لازم و بایسته بوده، خلاء وجودى یکایک آنها به نقص و کاستى آن اثر منجر خواهد شد. چرا که بر کالبد استوار و لایزال عاشورا، خلعت و جامهاى فاخر و چشمنواز، زیبنده است و عاشورا از آثارى که سنخیت و تناسبى با آن ندارند مستغنى بوده و خواهد بود.
در این مقال و مجال اندک در پی پاسخ این پرسش نیستیم که چرا از دورة صفوی تا به حال، شعر عاشورایی ما بر مدار ترکیببند محتشم کاشانی چرخیده است و شاعران، همه، آثاری آفریده اندکه هم در صورت و هم در معنی شباهت وهمسانی غریبی با آن دارد؟تنها میتوان اشاره گون از کنار بحث عبور کرد که ادبیات در هر جامعهای جزئی از مجموعه و ارگانیزم پیچیده و در هم تنیده اجزاء آن دیار است واگر برسرزمینی خاک سرد سکون و رکود پاشیده شده باشد،از ادب وهنرآن جا نیز نبایدتازه رویی و طراوت را توقع داشت.
در این جا صرفا به معرفی و بررسی سه اثر گزیده ی عاشورایی خواهیم پرداخت. درباره ی تبیین و نقد آثار محتشم و عمان برخی کارها صورت گرفته است علاوه بر این، ترجیع بند " با کاروان نیزه" اثر علیرضا قزوه، از فاخرترین و شکوهمند ترین شعرهایی ست که تا به حال در باره ی واقعه ی عاشورا سروده شده است.بی شک میتوان این شعر را سومین ضلع مثلث ماندگار وشکوهمند عاشورایی،یعنی سوگچامه ی درخشان محتشم کاشانی و گنجینه ی اسرار عمان سامانی به شمار آورد.
ترکیببند محتشم کاشانی
این مرثیه، بسیار استادانه و زیبا سروده شده است و برخى از ادبا، این ترکیببند را «جاودانهترین سوگچامه تاریخ نظم هزار ساله پارسى» به شمار آوردهاند. به عقیده محققان و منقتدان ادبى «سروده والاى او (محتشم) هرگز مشمول گذشت روزگاران نشده است و مثل اصل مصیبت عظیم و بىمانند حضرت سیدالشهداء به مرور سالیان هیچگاه کهنگى نپذیرفته و هر روز در تجدد و تازگى بوده است»[1]. استقبال دهها شاعر بعد از محتشم تا زمان حاضر از ترکیب بند غرا و رسای او،نشانه مقبولیت، اهمیت و اثرگذاری خاص این شاعر بر متأخران است. کتیبههای منقش به ترکیب بند معروف این شاعر بلند آوازه در هیبت بیرقهای سرخ و سیاه، مهم ترین نماد قبول عام این اثربوده است. در ابتداى این ترکیببند، محتشم با تجاهل العارفى زیبا و سپس به واسطه صنعت براعت استهلال، با به دست دادن شمهاى از واقعه، از داستان غمانگیز بلندى پرده برمىگیرد. استفاده از آیات و روایات و تلمیحات مذهبى و دینى در این ترکیببند به وفور انجام شده است.
استفاده از صناعات لفظى و ادبى، بخصوص واجآرایى (آلیتراسیون)[2]، تناسب، جناس (در انواع متنوع آن)، صنعت تشخیص، اغراق[3]، استعاره و کنایه[4]... نیز از جمله اوصاف و امتیازات ترکیببند او به شمار مىرود.
در شاهکار محتشم، نوع نگاه شاعر و زاویه دید او متغیر است و به صورت سیرى از عالم خاک و نباتات تا عالم اعلى و حتى تا ذات خداوند ادامه مییابد که محتشم با رعایت ادب شرعى، به طرزى بدیع و شگفت این مسأله را چنین زیبا مطرح کرده است:
کرد این خیال، و همِ غلط کار، کان غبار / تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه برى، ذات ذوالجلال / او دردل است وهیچ دلى نیست بىملال..
با این همه در شعر محتشم، نکتهها و نقطههای دل آزاری نیز دیده میشود که از آن جمله میتوان به باور - داشتِ محتشم به جبری بودن حادثه ی عاشورا اشاره کرد، علاوه بر این محتشم چرخ را مسبب و باعث حدوث واقعه ی عاشورا میداند[5] و فقط در یک بیت! به مسأله و فلسفه ی عقوبت مخالفان امام (ع) پرداخته است.
گنجینه اسرار عمان سامانى
یکى از شاهکارهاى ادبیات عاشورایى، مثنوى گرانسنگ گنیجینه اسرار، اثر تاجالشعراء میرزا نورالله عمان سامانى است، مرثیهاى حماسى و عرفانى در بیان رموز و لطایف عارفانه حادثه کربلا، که به تعبیر مرحوم جلالالدین همایى در مقدمه مخزنالدرر عمان، اگر او اشعارى بجز گنجینه اسرار هم نداشت، در موفقیت او تردیدى نبود. این مثنوى ارجمند 812 بیت است و در سال 1355 تدوین شده است[6]. به حق باید گنجینه اسرار را نقطه عطفى در تاریخ ادبیات عاشورایى تلقى کرد. شروع مثنوى با مقدمهاى عرفانى و مسجع است در تحمید بارى تعالى: «معشوق مطلقى را حمد و ستایش سزاست - جل جلاله - که تمام موجودات عاشق و مقید اویند، همه راه اوست مىپویند و وصل اوست مىجویند و حمد اوست مىگویند...»[7]. مقدمه کتاب از لحاظ صناعات و زیبایىهاى ادبى قابل قیاس با متون مطرح ادبى و عرفانى است. البته تأثیر گلستان سعدى در جاى جاى آن مشهود و محسوس است. این مثنوى به قسمتهاى مختلف منقسم است و هر فصل با مقدمه و معرفى کوتاهى با جمله «در بیان...» آغاز مىگردد. فصل اول در بیان تجلى است و شروع آن ابیاتى سخت آشنا و زیبا که ترنم موزونى بر لبان شیفتگان عرفان است:
کیست این پنهان مرا در جان و تن / کز زبان من همىگوید سخن
اینکه گوید از لب من راز کیست؟ / بنگرید این صاحب آواز کیست
در من این سان خودنمایى مىکند / ادعاى آشنایى مىکند
کیست این گویا و شنوا در تنم؟ / باورم یا رب نیاید کاین منم...[8]
عمان سامانى با مقدمهای عرفانى، وارد قضیه عاشورا مىشود. جام شرابی تابسوز و مردافکن در میانه ی بزم نهاده اند و حریفی خوش و سرمست میطلبند تا جرعهای از جام بلا / ولا را بنوشد، وی باز به قصه پیامبران برمىگردد و حکایت بلایاى مقربان بزم را مىگوید، حکایت آدم و نوح و ایوب و خلیل و یونس و یوسف و یعقوب و موسى و عیسى و احمد(ص) و مرتضى(ع) و امام حسن مجتبى(ع).
مجتبى زان باده تا سرمست گشت شد دلش خون و فرود آمد به طشت
عمان به نام حضرت سیدالشهداء(ع) که مىرسد، از خود بیخود مىشود و از غیرت نمىتواند نام او را بر زبان آرد. وى خود را غرقه در دریاى خون مىبیند. چرا که آن «سخنگوى از لب خود» را یافته است:
شوخ شیرین مشرب من کیستى؟ / اى سخنگوى از لب من کیستى!
عمان این مى پرمشعله را سوزاننده مشغله عارفان مىداند، شرابى که رهروان از آن مستىها خواهند کرد. فصول بعد، شرح برخى صحنههاى عاشورا و تأویلهاى عرفانى مستفاد از آن است. این تأویلها بخصوص در بیان داستان حزین یزید ریاحى و سقای کربلا سخت شنیدنى و دلکش است.
عمان، سیدالشهداء(ع) را بحر محیط مىداند و با عتابى لطفآمیز، خطاب به علمدار عاشورا مىسراید:
اى ز شط سوى محیط آورده آب / آب خود را ریختى، واپس شتاب
آب آرى سوى بحر موجخیز / بیش از این آبت مریز، آبت بریز!
نکته جالب توجه این که عمان از فروغلطیدن به ورطه اتحاد و دام حلول به شدت مىپرهیزد و یادآورى مىکند که اتحاد ائمه و ذات الوهیت، نسبتى با آراء موهن و مردود پارهاى از غلات ندارد و چیزى شبیه نسبت آهن و آتش است.
حق همىداند که غالى نیستم / اشعرى و اعتزالى نیستم
اتحادى و حلولى نیستم / فارغ از اقوار بىمعنى ستم
پرسش مهمی که در نقد شعر عمان به ذهن متبادر میشود این است که آیا دیدگاه و رویکرد عرفانی به واقعه ی عاشورا، علیرغم دل انگیزی و هوشربایی خاص خود،به نوعی غفلت از وجوه زمینی و انسانی واقعه ی عاشورا منجر نخواهد شد؟ و آیا چنین رویکردی راه را برای ورود تحریفات به فرهنگ عاشورا هموار نمی کند؟ به عنوان نمونه یکى از قضایایى که در حادثه کربلا از نگاه صاحبنظران تحریف و برساخته و قضیه جعلى محسوب است،قضیه عروسى و دامادى قاسم است که مورخان و پژوهشگران عاشورایى به شدت این مسأله را مورد انتقاد قرار داده و معتقدند که عروسى قاسم جزو تحریفات عاشورا است. اما در گنجینه اسرار این واقعه آمده است و از آن استفاده عرفانى شده است!
آرزو را ترک گفتن خوشتر است / با عروس مرگ خفتن خوشتر است
کى خضاب دستتان باشد صواب / دست عاشق را زخون باید خضاب
با کاروان نیزه سومین شاهکار ادبیات عاشورایی به شمار میآید. پیش از بررسی این ترجیع بند ضرورت دارد که اشارهای کوتاه به چند شعر درخشان عاشورایی در گستره ی ادبیات انقلاب اسلامی داشته باشیم.
1. گنجشک و جبرئیل: حادثهاى در زبان
از جمله دفترهاى شعر عاشورایى که به حقیقت باید آن را نقطه عطفى در ادبیات عاشورا تلقى کرد گنجشک و جبرئیل سروده زنده یاد حسن حسینى شاعر معاصر است. این مجموعه مشتمل بر سى شعر نو در خصوص حادثه عاشورا است[9]. از جمله نقاط قوت و استحکام این مجموعه مىتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) استفاده از عنصر تفکر و اندیشه: این عنصر تشخّص خاصى به شعر حسینى بخشیده است و آن را از بسیارى از دفترهاى شعر عاشورایى متمایز کرده است:
تبرّى مىجویم، / از سنگ جاهلى / که نرخ مروارید محمدى را شکست / از پولادى که در کوفه / برج آفتاب را به دو نیمه کرد / و در عاشورا بوسهگاه نبى را درنوردید.
ب) عطف توجه به عنصر فرم و ساختار شاعرانه، این مسأله در غالب شعرهاى مجموعه مزبور، مشهود است. به خصوص در شعر «گنج در دیوار» که از لحاظ فرمالیستى، اثرى در خور توجه است.
ج) کاربرد واژگان و عبارات روزمره یا متداول با ظرافت بینش و دیدى خاص:
آه اى عالم ربانى عشق! / در کتاب ابدى / شرح منظومه بیدارى ما را بنویس[10].
د) استفاه از بیان طنز در اثرى تراژیک: شاعر براى تعمیق گزندگى و تبیین ابعاد حماسه عاشورا در برخى شعرها به زبان طنز روى آورده است. در شعر «زیارت نواحى مقدس»، وى با بیانى طنزآلود چنین سروده است:
از نان مگو / فکر ایمان / دندان را مىشکست / و سوءهاضمه / از دو سو بیداد مىکرد...[11]
به طور کلى مجموعه گنجشک و جبرئیل در شمار دفترهاى موفق ادبیات (شعر) معاصر ایران قرار دارد و مىتواند به مثابه طلیعه مبارکى در افق ادبیات عاشورایى، درخشندگى و جلوهگرى نماید.
2. بر خشک چوب نیزهها
على معلم دامغانى، شاعر مثنویهاى بلند و نوآئین اوائل دهه هفتاد به شمار مىرود. وى بدون اعتنا به داورى برخى ناقدان، اقدام به استعمال اوزان بلند به جاى اوزان کوتاه در مثنوى نمود. تا به حدى که وى را به عنوان شاعر وزنهاى نامتعارف مىشناسند. بىتردید مهمترین شعر وى در بحر رجز، شعرى است که در خصوص حماسه عاشورا سروده است و وزن آن «مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع» مىباشد. از جمله دیگر اوصاف شعر معلم که در شعر مورد نظر کابرد داشته استفاده از ردیف در شعر است و همین امر باعث استحکام و صلابت شعر وى شده است.
زبان و ساختار زبانى اشعار على معلم نیز از سویى ریشه در سبکهاى خراسانى، هندى و عراقى دارد و از دیگر سوى متوجه دگرگونى زبانى در شعر معاصر است و این تلفیق، برجستگى و تشخّص خاصى به شعر وى بخشیده است. وفور تلمیحات و اشارات قرآنى - روایى نیز جلوه خاصى به شعر وى بخشیده است. شعر عاشورایى معلم با بیان واقعه اسارت و بر نیزه بردن سرهاى امام حسین(ع) و اصحاب وى شروع مىشود:
روزى که در جام شفق مل کرد خورشید / بر خشک چوب نیزهها گل کرد خورشید
استفاده از استعارههاى دلنشین و تصویرسازى شاعران در جا جاى مثنوى مزبور مشاهده مىشود:
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم / خورشید را بر نیزه گویى خواب دیدم
بر صخره از سیب زنخ برمىتوان دید / خورشید را بر نیزه کمتر مىتوان دید
شعر معلّم را گذار از مرحلة تأثر به مرحلة تفکّربرشمرده اند و این سخنی گزافه نیست، چرا که تاریخ مرثیه سرایی این مرز و بوم، با پدیده ی تحریک عواطف و اثر گذاری احساسی، همزاد بوده است ومهمترین عنصرى که این مثنوى را از سایر اشعار عاشورایى متمایز ساخته و برتر مىنشاند توجه به بعد حماسى و شکوهمند عاشورا و اجتناب از رویکرد عاطفى محض و منفعلانه به این واقعه است. نهیب و سرزنشى بیدارگرانه که جانهاى خفته را مخاطب قرار داده و آنان را به تفکر در علل واقعه و اندوهخوارى بر سکوت استمرارى آنان فرامىخواند:
در برگ ریز باغ زهرا برگ کردیم / زنجیر خائیدیم و صبر مرگ کردیم
چون بیوگان ننگ سلامت ماند بر ما / تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما
علاوه بر این لازم است ذکری از شعرهای عاشورایی سلمان هراتی، موسوس گرمارودی،جلیل واقعطلب، محمدکاظم کاظمى، محمدعلى مجاهدى، محمدرضا آقاسی و... در میان آورد.
با کاروان نیزه، اما نگینی تابناک بر انگشتری ادب عاشوراست این ترکیب بند،آمیزهای از ویژگیهای دو سبک عراقی وهندی است هم عاشقانه سرایی و کلمات گدازان و سوزناک و عشق آلوده ی سبک عراقی در آن بسیار به کار رفته است وهم نازک خیالیها و باریک اندیشیهای سبک هندی: قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من / امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر
عشق توام کشاند بدین جا، نه کوفیان / من بینیازم از همه، تو بینیازتر....
معاصرت زبانی و پرهیز از شکستن کلمات و کهن گرایی، نیز بر دل انگیزی شعر افزوده است :
اشارههای شاعرانه و طعن آلود به اشخاص / وقایع تاریخی نیز به رئالیستی شدن فضای شعر کمک کرده است :
پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت / آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند
این مردمان غریبه نبودند،ای پدر / دیروز در رکاب تو شمشیر میزدند
ماندند در بطالت اعمال حجشان / مُحرم نگشته تیغ به تقصیر میزدند
در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان / بر عشق، چار مرتبه تکبیر میزدند
شعر در یک بافت و ساختار تراژیک و سوگناک پدید آمده و با سلوکِ راوی / شاعر در پردههای دلکش و خون افشان عاشورا ادامه مییابد [12] و علیرغم این که اندوهی ژرف بر کلمات آن سایه افکنده است چندان لطیف و دلنشین توصیف شده است که شوری غریب در ذهن و جان مخاطب بر میانگیزد:
از دست رفته دین شما، دین بیاورید! / خیزید، مرهم از پی تسکین بیاورید!
دست خداست، این که شکستید بیعتش / دستی خدای گونهتر از این بیاورید!
وقت غروب آمده، سرهای تشنه را / از نیزههای بر شده، پایین بیاورید
مشب برای خاطر طفل سه سالهام / یک سینه ریز، خوشهی پروین بیاورید!
گودال، تیغ کند، سنانهای بیشمار / یک ریگزار، سفرهی چرمین بیاورید!
سرها ورق ورق، همه قرآن سرمدیست! / فالی زنید و سورهی یاسین بیاورید!
در نگاهی گذرا ازدریچه نقد صورتگرایی به این شعر میتوان به موارد ذیل اشاره کرد.
الف) شعر با کاروان نیزه از انسجام (integritas )بر خوردار است.یعنی بریده بریده وتودهای فاقد نظم وپراکنده تلقی نمی شود وواجد کلیت است. البته نباید از یاد برد که این کلیت درسایه سار وحدت موضوعی وعاطفی متعلق شعر به دست آمده است.
ب) این شعر دارای ویژگی هماهنگی(consonantia) به مفهوم لزوم یکپارچگی وتناسب در اثر است. این تناسب هم در گستره ی کمیت خود را نشان داده است وهم در حوزه ی کیفیت.این نکته نیز لازم به یادآوری است که در شعر «باکاروان نیزه»، هماهنگی، صرفا از نظر فرم بیرونی وساخت اثر نیست، بلکه شامل تناسب میان صور خیال و جنبههای احساسی و عاطفی نیز هست.
ج) مهم ترین نکتهای که در نقد صورتگرایانه ی شعر مزبور باید به آن اشاره شود این که در این شعر عنصر درخشش (claritas) یعنی وجود جوهر زیبایی شناختی و «آنِ» نهفته در اثر، مشهود و محسوس است. چیز یکه از آن به افسون شعر یا سِحر کلام تعبیر کرده اند. اثر گذاری و تحریک عاطفی و ادراکی مخاطبان در شعر مزبور را میتوان مرهون همین لطیفه ی مُلهمه و «آنِ وصف ناشدنی» دانست.
از دیدگاه نقد اسطورهای نیز حضور و ظهور اسوهها و اسطورهها در این شعر چشم گیر است. البته حضور اسطوره در این شعر قزوه صرفا در حد ذکر نام و استفاده از آنها به عنوان پیرایههایی در تعابیر شعری در حد سطوح ولایههای بیرونی شعر نیست، بلکه بهره گیریهایی تصویری بیشتر مبتنی بر تشبیه یا استعاره است.این شکل از استفاده،اگر چه در حد یک تلمیح یا اشاره بر اساس زمینههای قابل تداعی صورت گرفته است، اما در اکثر بندهای شعر،در توان القایی و تاثیری شعر مفید افتاده است، بیآنکه منزلت حضور اسوهها را در شعر کلیشهای یا نازل نماید...
پینوشتها
[1]. ترکیببند محتشم به خط شکسته منسوب به درویش عبدالمجید، دیباچه شادروان سیدحسن سادات ناصرى، تهران، انجمن خوشنویسان ایران، 1365، ص 15.
[2]. روزى که شد به نیزه سر آن بزرگوار / خورشید سر برهنه برآمد زکوهسار (واجآرایى 9 بار)
[3]. بودند دیو و دد همه سیراب و مىمکید / خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا (سلیمان، خاتم، دیو)
- و آنگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد / نوعى که عقل گفت قیامت قیام کرد (جناس اشتقاق)
- خاموش محتشم که دل سنگ آب شد / بنیاد صبر و خانه طاقت خراب شد (تشخیص: سنگ)
- خاموش محتشم که به سوز تو آفتاب / از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد (اغراق)
[4]. کاش آن زمان که کشتى آل نبى شکست / عالم تمام غرقه دریاى خون شدى (کشتى، استعاره از حضرت سیدالشهداء است)
- از صاحب عزا چه توقع کنند باز / آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند (صید حرم، کنایه از امام حسین(ع) است)
[5].ای چرخ! غافلی که چه بیداد کردهای / وز کین، چهها در این ستمآباد کردهای!
[6]. عمان سامانى، مقدمه گنجینة الاسرار، به کوشش فریدون حداد سامانى، بىجا، نشر عمان، 1372، ص 27.
[7]. همان، ص 23.
[8]. همان،، صص 24 و23.
[9].حسن حسینى، گنجشک و جبرئیل، تهران، افق، 1371، ص 32.
[10]. همان، ص 82.
[11].همان، ص 20.
[12]. یکی از امتیازات این ترکیب بند، کاربرد زبان روایت اول شخص است. این مسأله هم به صمیمیت فضای شعری کمک کرده و هم یادآور اتحاد وجودی شاعر با واقعه و بیانگر عدم انفکاک از ذهن و زبان مخاطبان آن در هر زمان و مکان است. پیش از قزوه، در مثنوی درخشان علی معلم دامغانی این هنرنمایی صورت گرفته بود. 1385 / 10 / 25
منبع: / سایت / سایت پرس و جو ۱۳۸۵/۱۲/۱۵
نویسنده : سید عبدالحمید ضیایى
نظر شما