نجات بودایی؛ رهایی صوفی
نجات یا در معنایی تخصصی تر " رهایی "، مفهومی است که ادیان گوناگون با نظریات و دیدگاههای مختلفی بدان پرداخته اند. نجات در دین اسلام البته تنها با کوشش فردی همراه نبوده و در جایی با عنایتی خارج از حوزه وجود آدمی قرین است. این مفهوم تا به آن اندازه دارای بار معنوی مغناطیسی خاص خویش بوده که گروههای خاصی از انسانها را به نام صوفی و در مرحله پیشرفته تر عارف به وجود آورده است. صوفیان البته توجهی خاص به رهایی از تن و نجات از عالم فنا و ماده و بقا ، حرکت به سوی عالمی ابدی و حقیقی و به تعبیری دیگر حرکت از خود و بقا در خدا عطا کرده اند.
اما نجات در بودیسم به چه معنا است؟ آنچه ما با عنوان نجات در دین بودا از آن یاد می کنیم هرچند اشتراکاتی با مفهوم رهایی در ادیان دیگر دارد، ویژگیهای منحصربفردی را نیز داراست. نجات در دین بودا نه تنها رهایی از خود و رهایی از تمام آلام بشری و هرچه مسبب رنج و دردسر انسان می شود، بلکه نجات برای رسیدن به یک خلأ مطلق جهت رهایی نیز هست؛ یعنی رهایی از گردونه جهان و نجات از عالم تناسخ. غایت نهایی یک بودایی رسیدن به "نیروانا" است تا از گردونه تناسخ خارج شود. در گردونه تناسخ بودن یعنی در گردونه خیالات بودن و به رهایی رسیدن، یعنی از این گردونه خارج شدن و به مرحله ای رسیدن که هیچ چیز نمی تواند آرامش آدمی را به هم زند. به نظر بودیسم دلیل اصلی رنج انسانی، ذهن گسسته و ناآرام است .
فرد باید از طعمه خیالات رها شود تا به نجات برسد. بنابراین آنچه مانع رسیدن به هدف است خیال است و نجات یعنی خالی شدن ذهن از آنچه مانع سلوک به حساب می آید. این نوع نجات اما کاملاً متفاوت از نجاتی است که ما در عالم تصوف داریم. نجات در تصوف رهایی از تن و جدایی از دنیا برای رسیدن به عالمی برتر و به معنایی رسیدن به بهشت و همجواری با خدا معنا می دهد. اما در بودیسم نه تنها رهایی از عالم ماده، بلکه فنای محض و رسیدن به نیستی مطلق هم مدنظر است.
غایت نجات در تصوف رسیدن به خدا و بقای در اوست در حالی که در بودیسم با مفهومی به نام خدا روبرو نیستیم. زیرا بودا به مفاهیم خداشناسانه و ماوراء الطبیعی نمی پردازد، بلکه آنچه مدنظر اوست نجات انسان از رنجهایی به شمار می آید که او را وارد عالم "سمساره" یا "کرمه" می کنند. به نظر بودا پیدایش انسان، جهان و جایگاه آدمی و هستی از اهمیتی برخوردار نیست، چرا که در نظر بودا انسان در مواجهه با هستی چون موجودی است که تیری به بدن وی برخورد کرده و در این حال وظیفه ما پرسش از چگونگی اصابت تیر نیست، بلکه آنچه اهمیت دارد کمک به خارج کردن آن تیر از بدن فرد است. پس در مواجهه با نجات انسان، وظیفه اصلی ما پرسشگری از ازل و ابد و شیوه آفرینش نیست، بلکه آنچه مهم است چگونگی رهایی انسان است. اما در تصوف دستیابی به نجات همراه با شناخت جایگاه انسان و رابطه او با خدا در اولویت است و بسی مورد توجه و تأمل قرار می گیرد. با چنین تمایزی ، مفهوم مرگ نیز کاملاً متحول می شود. مرگ در اینجا در واقع نوعی نجات برای نیکان محسوب می شود. ورود به عالمی برتر ، وارد شدن به جایگاهی به نام بهشت و رسیدن به نعمتهایی برتر از این جهان است. اما ما در دین بودا به هیچ عنوان با چنین معانی و مفاهیمی روبرو نمی شویم. مرگ همواره با ورود دوباره به این جهان همراه بوده و تنها راه نجات، رسیدن به مرحله ای به نام "نیروانا" است؛ مرحله ای که در آن انسان از گردونه جهان خارج شده و به فنای مطلق دست می یابد. این مرحله البته نهایی ترین و اعلاترین حد رهایی است و افراد به شیوه های متفاوت و در زمانهای متفاوت به "نیروانا" می رسند و آن مراحل البته به چهار دسته تقسیم می شوند:
1. این مرحله، اولین مرحله است و "استریم استرنت" نام دارد. در این برهه فرد بعد از مرگ هفت دوره ای دوباره متولد می شود، اما در مرحله هشتم به مقام "نیروانا" رسیده و از عالم تناسخ خارج می شود.
2. در مرحله دوم که "وانس ریترنر" نام دارد انسان دوباره به دنیا می آید ، به "نیروانا" می رسد و از "سمساره" خارج می گردد.
3. مرحله "نور ریترنر" مرحله ای است که فرد یکباره به دنیا می آید، هرگز به این دنیا باز نمی گردد و دوباره متولد نمی شود اما بعد از مرگ به "نیروانا" نمی رسد بلکه وارد جهانی آسمانی می شود و سپس بعد از مدتی در آنجا ماندن به" نیروانا" می رسد.
4. مرحله چهارم که "آرهت" نام دارد مرحله ای است که فرد بعد از یکبار به دنیا آمدن به "نیروانا" واصل شده و از گردونه تناسخ خارج می شود. البته این مرحله مختص به بودا بوده و کسی دیگر در آن شریک نیست.
بودیسم در تحولاتش به دو فرقه "ماهایانه" و "هینایانه" تقسیم می شود. در فرقه "ماهایانه" بهترین حد نجات هنگامی است که فرد به مقامی پرشکوه برسد، یعنی به مرحله ای برسد که برای نجات و ارشاد دیگران، "نیروانای" خود را به تأخیر انداخته، در این جهان باقی مانده و خود را وقف ارشاد و راهنمایی مردم نماید. البته در فرقه "هینیانه" رسیدن به "نیروانا" حد اعلای نجات آدمی است.
اما در تصوف، عرفا برای رسیدن به مقام عرفان حقیقی به منازل و مقاماتی قایلند که در عمل باید طی شوند و بدون عبور از آن منازل، وصول به نجات غیرممکن است. اصولاً صوفیه فقر و تجرد را سعادت دانسته اند، اما این سعادت در حقیقت هدفی دیگر را درخود پنهان دارد و آن هدف رسیدن به کمال مطلق یعنی فناست. بنابراین عشق صوفیانه از آن جهت هدف شمرده می شود که وصول به کمال و رسیدن به حقیقت پس از گذشت از مراحل شریعت و طریقت است. اما وصول به نجات بدون فنا ممکن نیست و وصول به فنا نیز جز از طریق عشقی شدید میسر نمی گردد.
این نگاه مقایسه ای مجمل در باب رویکرد صوفیه و بوداییان نسبت به نجات نشان می دهد این مفهوم تا چه اندازه تحت تأثیر کل جهان بینی این دو مکتب قرار دارد و بدون توجه به این مابعدالطبیعه و جهانبینی شناختی از مفهوم نجات یا رهایی در آیینهای تصوف و بودیسم به دست نمی آید.
منبع: / روزنامه / قدس ۱۳۸۴/۰۷/۰۹
نویسنده : حسین فرزانه
نظر شما