موضوع : پژوهش | مقاله

هند بازمانده‌ استبداد کاستی‌


می‌گویند برای‌ درک‌ هر ناله‌یی‌ در هند باید به‌ سراغ‌ کاست‌ (نظام‌ اجتماعی‌) صاحب‌ ناله‌ رفت‌. هندوستان‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از خاستگاه‌های‌ تمدن‌ بشری‌ و هم‌ عصر با سومریان‌، پس‌ از حمله‌ آریاییان‌ شاهد تقویت‌ نظام‌ قشربندی‌ شد که‌ پایه‌های‌ آن‌ را دین‌ هندو استوار کرده‌ بود. هرچند ریشه‌ پیدایش‌ قشرهای‌ اجتماعی‌ را باید در متغیرهایی‌ همچون‌ سن‌، جنس‌ و مازاد تولید جست‌وجو کرد ولی‌ نظام‌ کاستی‌ فارغ‌ از این‌ متغیرها، ناشی‌ از «در خود بسته‌ بودن‌» برهمن‌های‌ هندو به‌ عنوان‌ یک‌ طبقه‌ دینی‌ و با یک‌ موجودیت‌ کاملا قانونی‌ است‌.
در تعریف‌ کاست‌، آن‌ را نظام‌ اجتماعی‌ بسته‌یی‌ می‌دانند که‌ در آن‌، افراد نمی‌توانند از یک‌ سطح‌ اجتماعی‌ به‌ سطح‌ دیگر، آزادانه‌ حرکت‌ کنند. شخصی‌ که‌ در یک‌ کاست‌ ویژه‌ به‌ دنیا می‌آید باید سراسر عمرش‌ را در همان‌ جا بگذراند. از آنجا که‌ زناشویی‌ میان‌ کاست‌های‌ گوناگون‌ ممنوع‌ است‌، هیچ‌ راهی‌ برای‌ انسان‌ وجود ندارد که‌ از کاست‌ تعیین‌ شده‌اش‌ پا فراتر گذارد. سرچشمه‌ چنین‌ نظامی‌ را می‌توان‌ در «ریگ‌ودا» به‌ عنوان‌ قدیمی‌ ترین‌ متن‌ دینی‌ جهان‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از کتب‌ مقدس‌ پیروان‌ دین‌ هندو پیدا کرد. در این‌ کتاب‌ یک‌ بار و تنها یک‌ بار به‌ طبقات‌ اجتماعی‌ اشاره‌ شده‌ است‌ و با نگرشی‌ که‌ رسوبات‌ آن‌ را قرن‌ها بعد در افکار ابن‌ خلدون‌ و دارونیسم‌ اجتماعی‌ اسپنسر می‌بینیم‌، برهمن‌ها را به‌ سر، نظامیان‌ را به‌ دست‌، کشاورزان‌ و سوداگران‌ را به‌ ران‌ و سرانجام‌ پیشه‌وران‌ و کارگران‌ را به‌ پا تشبیه‌ کرده‌ است‌.
هرچند برخلاف‌ متن‌ کتاب‌ هندوان‌، در ابتدا نظامیان‌ که‌ مردن‌ در بستر را گناه‌ می‌ دانستند، در راس‌ گروه‌ها قرار داشتند و برهمنان‌ به‌ عنوان‌ مددکار در انجام‌ مراسم‌ قربانی‌ بشمار می‌رفتند، اما بتدریج‌ که‌ جنگ‌ جای‌ خود را به‌ صلح‌ داد، دین‌ هندو که‌ بیشتر دستیار فلاحت‌ در برابر عناصر و عوامل‌ مجهول‌ بود، اهمیت‌ اجتماعی‌ پیدا کرد و دارای‌ آداب‌ پیچیده‌یی‌ شد تا آنجا که‌ وجود یک‌ میانجی‌ متخصا که‌ بتواند رابطه‌ بین‌ خدا و انسانها را اداره‌ کند، ضروری‌ شد.
برهمن‌ها به‌ عنوان‌ مربی‌ نسل‌ جوان‌ و ناقلان‌ تاریخ‌، ادب‌ و قوانین‌ نژادی‌ توانستند هر نسل‌ را چنان‌ بپرورند که‌ احترام‌ بیشتری‌ برای‌ روحانیان‌ قائل‌ شوند و برای‌ فرقه‌ خود حیثیت‌ و اعتباری‌ را بنیاد نهند که‌ طی‌ قرون‌ بعدی‌ آنها را به‌ مقامات‌ عالی‌ در جامعه‌ هند برساند. آنها خود را فوق‌ انسان‌ و الهی‌ معرفی‌ کردند و حتی‌ سلام‌ دیگر گروهها را نمی‌پذیرفتن د. مردم‌ نیز به‌ گونه‌یی‌ برای‌ آنها احترام‌ قائل‌ بودند که‌ از پا گذاشتن‌ بر روی‌ سایه‌ آنها خودداری‌ می‌کردند و گروهی‌ نوشیدن‌ بزاق‌ دهان‌ برهمن‌ها را عامل‌ نیل‌ به‌ رستگاری‌ و یا وسیله‌یی‌ برای‌ بهبود جسمانی‌ می‌پنداشتند.در این‌ بین‌ گروهی‌ از مردم‌ هند نیز خارج‌ از چهار کاست‌ فوق‌الذکر قرار داشتند که‌ به‌ آنها «پاریا» یا نجسها می‌گفتند. این‌ گروه‌ از انسان‌ها که‌ از اسیران‌ جنگی‌ و بردگان‌ تشکیل‌ می‌شدند فقط‌ در ساعت‌ معینی‌ از روز حق‌ داشتند در انظار عمومی‌ ظاهر شوند. با این‌ همه‌، آزادی‌ اندیشه‌ در این‌ قاره‌ همواره‌ مورد احترام‌ بوده‌ و هیچ‌ کس‌ به‌ نوع‌ اعتقاد همسایه‌ خود توجهی‌ ندارد. جدای‌ از این‌ به‌ گفته‌ مورخ‌ یونانی‌ همراه‌ اسکندر مقدونی‌ آنها مردمانی‌ شریف‌، درستکار و راستگر بوده‌اند.
شاید بتوان‌ وجود چنین‌ خصایلی‌ را در بین‌ اعضای‌ جامعه‌ هندی‌ ناشی‌ از قدرت‌ بیش‌ از اندازه‌ برهمن‌ها دانست‌ که‌ با نظارت‌ مستمر و ضمانت‌های‌ اجرایی‌ بسیار قوی‌ مانع‌ از رشد کجروی‌ها می‌شدند. برهمن‌ها با استناد به‌ قوانینی‌ همچون‌ «سام‌ سارا» یا تناسخ‌، «دارما» یا مناسک‌ و «مانو» یا اطاعت‌ ازقانون‌، از سویی‌ کاست‌های‌ فرودست‌ را به‌ زندگی‌ بهتر پس‌ از مرگ‌، در صورت‌ رعایت‌ قوانین‌، امیدوار می‌کردند و از سوی‌ دیگر تهدید به‌ خروج‌ از کاست‌ را، در صورت‌ عدم‌ رعایت‌ قوانین‌، همچون‌ شمشیر داموکلوس‌ بر بالای‌ سر پیروان‌ خود به‌ چرخش‌ در می‌آوردند. به‌ هر روی‌ اندک‌ اندک‌ صدای‌ مخالفت‌ با چنین‌ نظام‌ اجتماعی‌ بلند شد. اما آنان‌ که‌ در مقابل‌ عقاید برهمن‌ها ایستادند از جنس‌ خود آنها بودند، یعنی‌ مهاویرا با بنیانگذاری‌ دین‌ «جاینی‌»، بودا را «بودیسم‌» و نانک‌ که‌ دو دین‌ اسلام‌ و هندو را درهم‌ آمیخت‌ و از آن‌ میان‌ دین‌ «سیک‌» را به‌ وجود آورد.
مهاویرا به‌ صورت‌ نظری‌ و بودا با جملاتی‌ نه‌ چندان‌ صریح‌ به‌ بنیانهای‌ نظام‌ کاستی‌ حمله‌ور شدند و سرانجام‌ کار به‌ جایی‌ رسید که‌ نانک‌، با تاؤیرپذیری‌ از برابری‌ افراد در دین‌ اسلام‌، طبقات‌ کاست‌ را چیزی‌ جز یک‌ شوخی‌ نمی‌دانست‌. آخرین‌ ضربه‌ مهم‌ را به‌ این‌ نظام‌، گاندی‌ وارد آورد. او که‌ میهن‌ پرستی‌ خود را تابع‌ مذهب‌ خود می‌دانست‌ با این‌ نظام‌ مخالفت‌ علنی‌ کرده‌ و نجسها را بندگان‌ خداوند یا هاریجان‌ نامید، او بعدها به‌ کمک‌ جواهر لعل‌ نهرو اصل‌ اول‌ قانون‌ اساسی‌ هند را به‌ برابری‌ انسانها اختصاص‌ داد و مخالفت‌ با آن‌ را جرم‌ اعلام‌ کرد. اما با این‌ همه‌ نظام‌ کاستی‌ اکنون‌ نیز در مناطق‌ روستایی‌ و دور از شهر که‌ مردم‌ از یکدیگر شناخت‌ بیشتری‌ دارند حاکم‌ است‌.اما به‌ راستی‌ چرا این‌ نظام‌ که‌ به‌ بخشهایی‌ از جامعه‌ بطور فاحشی‌ ظلم‌ می‌کرد این‌ چنین‌ دوام‌ آورد? جدای‌ از قدرت‌، ذکاوت‌، لیاقت‌ و فداکاری‌ برهمنان‌ و نظامیان‌ که‌ نظام‌ کاستی‌ را حمایت‌ می‌کرد باید به‌ عدم‌ آگاهی‌ طبقات‌ پایین‌ کاست‌ از موقعیت‌ پایگاه‌ واقعی‌شان‌ در نگاه‌ دیگران‌ نام‌ برد. طبقات‌ پایین‌ کاست‌ با وجود این‌ عدم‌ آگاهی‌ خود را افراد شایسته‌ تصور می‌کردند و در نتیجه‌ به‌ هنجارهای‌ جامعه‌ سرتعظیم‌ فرود می‌آوردند. اما زنجیره‌ بی‌اعتبارسازی‌ دیگران‌ نیز در بقای‌ این‌ نظام‌ نقش‌ اساسی‌ بازی‌ می‌نمود.
به‌ اینگونه‌ که‌ افراد طبقات‌ پایین‌ کاست‌ که‌ خود را کم‌ ارزش‌ احساس‌ می‌کردند، با بی‌اعتبارسازی‌ افراد دیگری‌ از طبقه‌ خودشان‌ یا طبقه‌ پایین‌تر، وجهه‌ خودشان‌ را بالا می‌برد ند. در مجموع‌ چنین‌ شرایطی‌ باعث‌ ایجاد همبستگی‌ اجتماعی‌ ناقا و آشفته‌یی‌ می‌شد که‌ دلیل‌ آن‌ نامناسب‌ بودن‌ یا از دست‌ رفتن‌ مناسبت‌ بین‌ مبنای‌ تقسیم‌ و توزیع‌ اجتماعی‌ و موازین‌ توزیع‌ استعدادهای‌ طبیعی‌ افراد بود. ماحصل‌ این‌ همبستگی‌ اجتماعی‌ آشفته‌ و ناقا، عدم‌ مقاومت‌ مردم‌ هند در مقابل‌ هجوم‌ نظامی‌ خارجیان‌ بود. به‌ گواه‌ تاریخ‌ اغلب‌ آنانی‌ که‌ سعی‌ در گشودن‌ دروازه‌های‌ جغرافیایی‌ هند داشته‌اند، موفق‌ بوده‌ زیرا هر اندازه‌ جامعه‌یی‌ منابع‌ مادی‌ و امتیازات‌ معنوی‌ را نابرابر توزیع‌ کند، به‌ همان‌ نسبت‌ نیز تعداد اعضایش‌ که‌ ارزشهای‌ آن‌ جامعه‌ را بپذیرند و به‌ آنها احترام‌ بگذارند و حاضر باشند در راه‌ آرمان‌هایش‌ فداکاری‌ کنند، کمتر خواهد بود. در این‌ بین‌ همسایه‌ غربی‌ شبه‌ قاره‌ هند یعنی‌ ایران‌ نیز نظام‌ کاستی‌ را در عهد ساسانی‌، هر چند نه‌ بشدت‌ هندوان‌، تجربه‌ کرده‌ است‌. حداقل‌ در اوستا مردم‌ به‌ چهار گروه‌ روحانیان‌، سپاهیان‌، کشت‌ کاران‌ و پیشه‌وران‌ تقسیم‌ می‌شوند و شاهان‌ ساسانی‌ نیز بر این‌ اعتقاد بودند که‌ از سری‌ که‌ دم‌ گشته‌ و یا دمی‌ که‌ سرگشته‌ باید بیش‌ از هر چیز ترسید. چنین‌ تفکری‌ که‌ با پشتیبانی‌ مغان‌ همراه‌ بود، ایران‌ زمین‌ را در خصوص‌ تهاجم‌ بیگانگان‌ در موقعیتی‌ مشابه‌ همسایه‌ شرقی‌ خود قرار داده‌ بود. به‌ همین‌ دلیل‌ نیز می‌توان‌ ردپای‌ اسکندر، عرب‌ها، قبایل‌ شمالی‌ ایران‌، مغول‌ و در سده‌های‌ حاضر، اروپا را در این‌ سرزمین‌ مشاهده‌ کرد.


منبع: / روزنامه / اعتماد ۱۳۸۲/۰۵/۰۸
نویسنده : محمد رضا اسکندری‌ تربقان

نظر شما