حامیان واقعی هنر موسیقی
رضا مهدوی
هنر و اقتصاد هنر در صورت پذیرش متولیان امر میتواند در توسعه و ارائه راهکارهای نوین به دیگر بخشهای تولید و اقتصاد مثمر به ثمر قرار گیرد.اما امروزه پس از سالیان دراز در نبود جایگاه ویژه برای تولید ملی نیازمند عزمیملی هستیم.
این عزم ملی میباید در تمامیشاخههای صنعتی، کشاورزی، پزشکی، فرهنگی و هنری و حتی سیاسی دوشادوش همدیگر و به موازی هم با یک چشم نگریسته شوند. تولید ملی در هنر موسیقی یعنی ساختن و منتشر کردن آثاری که به تحکیم مبانی اعتقادی و حس ملیگرایی اصیل (دور از ناسیونالیسم غربی یا روحیه لیبرالیستی) کمک کند. سرمایه هنری که همانا تولید برای رسیدن به شاخص ارزیابی برای رسیدن به توسعه محوری است و در نهایت زیربنای اقتصاد هنر است به معنی مجموعهای از استعدادهای خلاق، قابلیتهای هنری، امکانات مالی و توان مدیریتی در فرایندی است که از آهنگساز و نوازنده و ترانه سرا و خواننده و ضبط و مدیر تولید و ناشر و غیره را در میدان کاری خود تعریف میکند و چهارچوبها را ترسیم میکند. شناخت از امکانات موجود و نیازهای واقعی جامعه و کوشش در جهت فراهمآوری هر آنچه زمینهساز تولید و عرضه است و خارج از وضع موجود برای رسیدن به وضع موعود باعث میشود بسیاری از ضعفها و کمبودها تبدیل به فرصتهایی شود که زمینهساز امکانات جدید برگرفته از نیروهای خلاق و کارآمد و پرانرژی شود. در اینجا بحث اصول مدیریتی انکارناپذیر است، چرا که تجربه نشان داده یک مدیر خلاق و ژرفنگر همیشه توان مضاعفی را از امکانات و وضع موجود استخراج میکند و فضایی مملو از اعتماد سازی را چاشنی ساخته و در نهایت به سود چرخه تولید و نشر خواهد شد. به عبارتی از فضای خلق«ذهن فردی» به خلق«ذهن جمعی» برای آینده اقتصاد موسیقی از توان مدیریتی به شرط دارا بودن مشاوران و معاونان قوی تر از خود تلاش میکند.امروزه سرمایهگذاری در موسیقی چیزی شبیه به محال شده است. مباحثی چون رعایت نکردن کپیرایت، دانلودها، زمان طولانی سیر اخذ مجوزها، سیستم ناکارآمد پخش، همه و همه باعث فراهم نشدن یک سیستم اصولی و مدون اقتصاد موسیقیایی است.سرمایه، همیشه مفهوم مادی ندارد. اتفاقا اصل سرمایه هر فرد، خانواده و سرزمین و سرمایه معنوی اوست که در طریق صحیح، سود مادی هم به ارمغان میآورد. نوسازی، از تک تک افراد آغاز و به جامعه ختم میشود، سرمایهها نیز در ابتدای به صورت فردی، سپس خانوادگی و در نهایت تبدیل به سرمایههای اجتماع میشوند. بدین ترتیب میتوان از خلاقیت فردی ذهنی به خلاقیت جمعی ذهنی برای ترسیم آیندهای بهتر سخن به میان آورد و این کار نیازمند برنامهریزی و مدیریت کارآمد و دقیق است برای ثمر بخشی و تضمین مستحکم آن.مشارکت بخش دولتی و بخش خصوصی روند تولید ملی را به توزیع ملی تبدیل میکند. در چرخش متقابل تولید به توزیع و توزیع مجدد است که حمایت از سرمایهها را معنا میدهد. دولتها وظیفه حمایت مادی و معنوی را دارند. اما چگونه؟ هدفمند بودن و جهتیابی درست حتی با کمبود بودجه و نقدیندگیها میتواند کارگشا باشد. ساماندهی صحیح سیستمها براساس دانش روز و تجربه حقیقی در میدانهای کار و نه با تئوریبافی و کپیکاری از مدلهای خارجی میتوان چرخه صحیح تولید و توزیع را به راه بیندازد. مردم ایران زمین دوستدار و حامیهنر و هنرمندان هستند. گفتن این حرف که مردم مدتی است خرید آثار هنری بهویژه موسیقیایی را از چرخه خرید سبد خانوار حذف یا محدود کردهاند صحیح به نظر نمیآید. موضوع برمیگردد به سیاستهای حمایتی نظارتی که میباید هر روزه شرایط را به سمت سهل و آسان شدن در وهله اول برای ناشران و در وهله دوم برای مردم بنماید.نبود تبلیغ مناسب در اشکال گوناگون، نبود یا کمبود فروشگاههای تخصصی، نبود سیاستهای روشن و شفاف از صنف موسیقی، نبود تمرکز قوای فکری برای چشم اندازی توسعه نگر و بسیاری نبودهای دیگر که کافی است با اندک بی تدبیری فضای روحی روانی سرمایهگذاری مخدوش کند. حال اگر تمامیاین نبودها تبدیل به بودها شود و آثار به طریق اصولی و رسمیدر دیدگان مردم قرار گیرد و چرخه تولید و نشر اصلاح شود آیا مردم حامیان واقعی هنر نیستند؟
. تولید ملی در هنر موسیقی یعنی ساختن و منتشر کردن آثاری که به تحکیم مبانی اعتقادی و حس ملیگرایی اصیل (دور از ناسیونالیسم غربی یا روحیه لیبرالیستی) کمک کند. سرمایه هنری که همانا تولید برای رسیدن به شاخص ارزیابی برای رسیدن به توسعه محوری است و در نهایت زیربنای اقتصاد هنر است به معنی مجموعهای از استعدادهای خلاق، قابلیتهای هنری، امکانات مالی و توان مدیریتی در فرایندی است که از آهنگساز و نوازنده و ترانه سرا و خواننده و ضبط و مدیر تولید و ناشر و غیره را در میدان کاری خود تعریف میکند و چهارچوبها را ترسیم میکند. شناخت از امکانات موجود و نیازهای واقعی جامعه و کوشش در جهت فراهمآوری هر آنچه زمینهساز تولید و عرضه است و خارج از وضع موجود برای رسیدن به وضع موعود باعث میشود بسیاری از ضعفها و کمبودها تبدیل به فرصتهایی شود که زمینهساز امکانات جدید برگرفته از نیروهای خلاق و کارآمد و پرانرژی شود. در اینجا بحث اصول مدیریتی انکارناپذیر است، چرا که تجربه نشان داده یک مدیر خلاق و ژرفنگر همیشه توان مضاعفی را از امکانات و وضع موجود استخراج میکند و فضایی مملو از اعتماد سازی را چاشنی ساخته و در نهایت به سود چرخه تولید و نشر خواهد شد. به عبارتی از فضای خلق«ذهن فردی» به خلق«ذهن جمعی» برای آینده اقتصاد موسیقی از توان مدیریتی به شرط دارا بودن مشاوران و معاونان قوی تر از خود تلاش میکند.امروزه سرمایهگذاری در موسیقی چیزی شبیه به محال شده است. مباحثی چون رعایت نکردن کپیرایت، دانلودها، زمان طولانی سیر اخذ مجوزها، سیستم ناکارآمد پخش، همه و همه باعث فراهم نشدن یک سیستم اصولی و مدون اقتصاد موسیقیایی است.سرمایه، همیشه مفهوم مادی ندارد. اتفاقا اصل سرمایه هر فرد، خانواده و سرزمین و سرمایه معنوی اوست که در طریق صحیح، سود مادی هم به ارمغان میآورد. نوسازی، از تک تک افراد آغاز و به جامعه ختم میشود، سرمایهها نیز در ابتدای به صورت فردی، سپس خانوادگی و در نهایت تبدیل به سرمایههای اجتماع میشوند. بدین ترتیب میتوان از خلاقیت فردی ذهنی به خلاقیت جمعی ذهنی برای ترسیم آیندهای بهتر سخن به میان آورد و این کار نیازمند برنامهریزی و مدیریت کارآمد و دقیق است برای ثمر بخشی و تضمین مستحکم آن.مشارکت بخش دولتی و بخش خصوصی روند تولید ملی را به توزیع ملی تبدیل میکند. در چرخش متقابل تولید به توزیع و توزیع مجدد است که حمایت از سرمایهها را معنا میدهد. دولتها وظیفه حمایت مادی و معنوی را دارند. اما چگونه؟ هدفمند بودن و جهتیابی درست حتی با کمبود بودجه و نقدیندگیها میتواند کارگشا باشد. ساماندهی صحیح سیستمها براساس دانش روز و تجربه حقیقی در میدانهای کار و نه با تئوریبافی و کپیکاری از مدلهای خارجی میتوان چرخه صحیح تولید و توزیع را به راه بیندازد. مردم ایران زمین دوستدار و حامیهنر و هنرمندان هستند. گفتن این حرف که مردم مدتی است خرید آثار هنری بهویژه موسیقیایی را از چرخه خرید سبد خانوار حذف یا محدود کردهاند صحیح به نظر نمیآید. موضوع برمیگردد به سیاستهای حمایتی نظارتی که میباید هر روزه شرایط را به سمت سهل و آسان شدن در وهله اول برای ناشران و در وهله دوم برای مردم بنماید.نبود تبلیغ مناسب در اشکال گوناگون، نبود یا کمبود فروشگاههای تخصصی، نبود سیاستهای روشن و شفاف از صنف موسیقی، نبود تمرکز قوای فکری برای چشم اندازی توسعه نگر و بسیاری نبودهای دیگر که کافی است با اندک بی تدبیری فضای روحی روانی سرمایهگذاری مخدوش کند. حال اگر تمامیاین نبودها تبدیل به بودها شود و آثار به طریق اصولی و رسمیدر دیدگان مردم قرار گیرد و چرخه تولید و نشر اصلاح شود آیا مردم حامیان واقعی هنر نیستند؟
نظر شما