موضوع : پژوهش | مقاله

حدود دهری در فلسفه میر داماد

نویسندگان: علی اصغر ح‍ق‍دار
منبع: اندیشه حوزه 1374 شماره 1

بحث از ساختار ما بعد الطبیعی عالم امکانی، از جمله مسایل مشترک حیات تعقلی در میان عالمان دینی و محققان فلسفی بوده است و هر کدام از فرقه‏های کلامی و فلسفی درباره کیفیت ساختمان آن و با نظر به مبدأ پیدایش عالم، قایل به قسم خاصی از حدوث شده‏اند؛چه این‏که جمهور متکلمین به حدوث زمانی عالم رفته‏اند و عده کثیری از فلاسفه(مشائین و اشراقیون)به حدوث ذاتی عالم معتقد شده‏اند.حکیم فرزانه میرزا مهدی آشتیانی بحث حدوث و قدم را به منزله احوال در سلوک علمی خوانده، می‏گوید: «و هی من مهمات مسائل الحکمه النظریه؛اذ بها یعرف کیفیة تقدم الحق علی العالم و سریان الحدوث و الزوال فی شراشر العالم و ذواتها» 1 .
حکیم میرمحمدباق داماد با تأمل در نظریات متکلمان و فلاسفه در خصوص حدوث و قدم و اقسام دو گانه آن، قسم دیگری از حدوث و قدم را در مکتب فلسفی خود ابتکار کرده و آن را که محور اصلی فلسفه تجدید نظر شده مشائی وی را تشکیل می‏دهد، در مقابل حدوث ذاتی فلاسفه و حدوث زمانی متکلمان، به«حدوث دهری»نامبردارساخته است.
بحث از افکار و عقاید فلسفی میرداماد گذشته از این‏که مواد مهمی از فلسفه اسلامی را در خود جای داده است، در فهم مکتب تأسیسی ملاصدرا هم از محوریت خاصی برخوردار می‏باشد
نظریه حدوث دهری میرداماد همانند دیگر آرا و افکار فلسفی، بر مقدمات و لوازمی مبتنی است که بدون مداخله در آنها و کاوش در حول و حوش آن مبانی نمی‏توان به حقیقت این نظریه پی برد.به همین دلیل قبل از ورود به شرح و بررسی«حدوث دهری»، لازم است که اصول مقدمات این رأی میرداماد را روشن ساخته و مجموعه مسایل و مباحثی که وی در تألیف مشهور خود القبسات از سخنان فلاسفه پیشین در پی‏ریزی نظریه‏اش مورد استفاده قرار داده است، به بحث گذاشته شوند تا بر محققان معلوم شود که نظریه وی عاری از اوهام و خیالات شخصی بوده و جزو عقاید و آرای متقن فلسفه اسلامی بشمار می‏رود و نفیا و اثباتا محتاج بحثهای دقیق عقلی است.همان طور که شارح محقق قبسات، محمد بن علی‏رضا آقاجانی، نیز به این نکته تقطن یافته، گوید: «لما استقر رایه و علمه و حکمته علی تحقیق الحدوث الدهری و بعض الاوهام قد شوشت صحة ذلک حتی انه لا یصل الیه بذلک جهد کثیر من اصحاب الحکمه، و عرض لهم الشک و الحیره، و لا یستعذبه بعض ارباب الذوق ایضا، و لا یرتضیه اراد ان یذکر ان ذلک لیس علی ما یتخلوه هولاء، بل هناک فحص بالغ امره یجری علی مثل ماجری علیه کلام ناطوره القوم فی الحکمه و رئیس الصناعه ابی علی بن سینا و لیس من جملة ما عنه روساء الحکمه فی الغفلة حیث یسمی الشیخ مسبوقیه الوجود بالعدم الصریح المقابل لحصول الوجود بالفعل فی الخارج، مسبوقیة انفکاکیة غیر زمانیة بالحدوث الدهری، و یستمرعلی استعمال هذا المعنی فی اکثر المشهورة کالشفاء و النجاة و التعلیقات، و لما لم یأت بتعدیل هذا الرأی و تقویمه فیما سلف فی بیان مبادیه فیما تقدم، یجعله معنونة کما یستمر عادته فی هذا الکتاب علی تلک الطریقه 2 .
همچنین، یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که بحث از افکار و عقاید فلسفی میرداماد گذشته از این‏که مواد مهمی از فلسفه اسلامی را در خود جای داده است، در فهم مکتب تأسیسی ملاصدرا هم از محوریت خاصی برخوردار می‏باشد و یکی از معابر اصلی دستیابی صدر المتألهین به آرای ابتکاری خود در حکمت متعالیه به شمار می‏رود.
نوشتار حاضر که نگارش موجز قبس اول از کتاب القبسات-شاهکار فلسفی میرداماد-را تشکیل می‏دهد، اهم مقدماتی که وی در رهیابی به نظریه حدوث دهری به آنها نظر داشت است را به بحث می‏گذارد.
تعریف حدوث و تقسیمات آن
مراد از مفهوم حدوث، مسبوقیت وجودی شئ بر عدم آن است، و در مقابل، قدم هر شئی عدم مسبوقیت وجود آن بر عدم است.از آن جا که دو معنای حدوث و قدم از عوارض ذاتی وجود از آن حیث که وجود است(موضوع فلسفه)بوه، بحث از حدوث و قدم و اقساط آنها داخل در مسایل علم کلی بوده و شیوه کاوش برهانی را می‏طلبد.
شکل‏گیری مفاهیم فلسفی حدوث و قدم بر اساس توسع مفاهیم عرفی آنان بوده و فلاسفه با تعمق در وصف اضافی شئ واحد به شئ دیگر و زمان سپری شدن حیات شئ اول به لحاظ زیادتی یا کمی وجودی نسبت به شیئ دوم-که عامه آن شئ را که دارای زمان بیشتر است قدیم و آن را که زمان کمتری دارد حادث گویند-مفهوم حدوث و قدم را به تعریفی که ذکر شدند، همانند دیگر مباحث عامه فلسفه، به نوعی از تجرید و تعمیم اعتبار کرده‏اند و در اقسام اولیه وجود، مصادیق حادث و قدیم آن را به ثبوت‏رسانده‏اند 3 .
حدوث و قدم ذاتی
بر مبنای آنچه در تعریف حدوث آورده شد، فلاسفه عوالم امکانی را نسبت به واجب الوجود حادث دانسته و مسبوقیت عالم را مربوط به ذات ممکنات شمرده و گفته‏اند که این عوالم به واسطه علتی خارج از ذات خود متصف به حیثیت وجودی بوده و بدون لحاظ روابط علی معدوم هستند.آنان از این امر به«حدوث ذاتی»تبعیر کرده‏اند؛ چه این‏که ممکن نظر به ذات آن مستحق عدم بوده و استحقاق وجود را از غیر (واجب الوجود)دریافت می‏کند و از آنجا که ماهیت هر ممکنی مغایر با وجود آن است و در مباحث مربوط به وجود و ماهیت هم به اثبات رسیده که حیثیت وجودی اصیل بوده و حیثیت ماهوی اعتبار عقل است، پس متعلق جعل هم همان ذات وجود ممکن خواهد بود و لذا حدوث هر ممکنی از حیث ذات او حادث ذاتی بوده و در نظر به ذات واجب الوجود که عاری از ماهیت بوه و انیت وجودی آن همان ماهیت اوست، قدیم ذاتی می‏باشد.بنابر این شایسته است عوالم امکانی که به لحاظ وجود خود محتاج به فیاض علی الاطلاق بوده و ذاتا متعلق به او هستند به وصف«فقر ذاتی»خوانده شوند.
ملاصدرا در توضیح فقر ذاتی که همان تعلق ذاتی ممکنات به جاعل، در سطح عالی، بوده و تعبیر دقیقی از حدوث ذاتی مصطلح فلاسفه است می‏گوید:«الفقر الذاتی اعنی کون الشی متعلق الذات بجاعله، و بعبارة اخری، کون الموجود بما هو موجود متقوما بغیره و الماهیة لا تعلق لها من حیث هی هی بجاعل و لیست هی ایضا بما هی هی موجودة، فلا حدوث لها بهذا المعنی و لا قدم و لا قدیم بهذا المعنی ایضا الا الواجب و لا بأس بأن یصطلح فی القدیم و الحادث علی هذا المعنی و ان لم یشتهر من القوم 4 ».
مراد صدرا از اصطلاح فلاسفه، گفتار آنان در صنع و ابداع الهی است که فلاسفه مشاوجود شئ بعد از معدومیت صرفه مطلقه را به اعتبار ذات امکانی و افاضه دائمی واجب «ابداع»نامیده‏اند.
شیخ الرئیس در تعریف ابداع می‏گوید:«الابداع هو أن یکون من الشئ وجود لغیره متعلق به فقط دون متوسط من مادة او آلة او زمان 5 ».
همچنان که قبول موجودیت ذاتی ممکنات را در ظرف وجودی آنان که حیثیت حقیقی‏شان بوده می‏دانند و آن را به«حدوث ذاتی»اصطلاح کرده‏اند-چونان که از ملاصدرا نقل می‏شود-در قسم دیگری از حوادثی که مافوق مرتبه زمانیات هستد، همان مسبوقیت وجود حادث به عدم صریح محضی که مقابل حصول بالفعل وجود در متن واقع بوده را«صنع»نامیده‏اند، چنان که خواجه نصیر الدین طوسی در شرح کلام ابن سینا می‏گوید:«یرید بالصنع ایجاد الشی مسبوقا بالعدم 6 ».
مراد صدرا از اصطلاح فلاسفه، گفتار آنان در صنع و ابداع الهی است که فلاسفه منشا وجود شئ بعد از معدومیت صرفه مطلقه را به اعتبار ذات امکانی و افاضه دائمی واجب«ابداع»نامیده‏اند
میرداماد با تقسیم حدوث در معنایی که خارج از حیطه زمان است به وجود شئ بعد، صرف معدومیت مطلق و بعدیت ذاتی و وجود شئ به معدومیت صریح محضه ذاتی، در بیان حدوث ذاتی می‏گوید:«فالحدوث بالمعنی الذی لا یستوجب الزمان و هو وجود الشی بعد صرف العدم البحث علی نوعین، لانه لا یخلو اما ان یکون هو الوجود الشی بعد صرف لیسیته المطلقة، بعدیة بالذات، بان تکون مرتبة وجوده الحاصل بالفعل بعد مرتبة لیسیتة المطلقة من حیث نفس ذاته الغیر المنافیة لفعلیة الذات من تلقا.الجاعل و تحقق الوجود بالفعل بافاضة الفاعل ایاه.و هذا النع هو المسمی«حدوثا»ذاتیا و الافاضه علی‏لی هذا السبیل تسمی عندهم«ابداعا»و لا تصادم بین الفعلیه و الوجود فی نفس الامر، من جهه الاستناد الی افاضة الفاعل، و البطلان و اللیسیه بحسب نفس جوهر المهیه.الیس من المستبین ان نفس الامر من مرتبه نفس المهیة بما هی هی؟ 7 .
حدوث و قدم زمانی
نظر دیگری که درباره عالم از حیث حادث بودن یا قدم آن ابراز شده گفتار محققین از متکلمان است که قائل به«حدوث زمان»ممکنات بوه و سبق زمانی را برای آنها در زمان موهوم محقق دانسته‏اند.مبنای این قول همان طور که شیخ الرئیس گزارش می‏دهد 8 مقایسه حال فاعل با مفعول خود بوده که اهل کلام با نظر به تقدم زمانی فاعل بر مفعول به تقدم زمانی واجب بر ممکنات قایل شده‏اند و هر دو طرف اضافه را داخل در قطعات زمان گرفته‏اند.با این حال تقدم فاعل بر مفعول و تأخر آن از فاعل خود که هر دو در ظرف زمان استقرار دارند، دست بوده ولی با تأمل در محل بحث که صدور عوالم امکانی از مبدأ واجب علی الاطلاق است پی به نادرستی این قول می‏بریم، چه این‏که در بحث از حدوث عالم، یک طرف اضافه(مبدأ)خارج از زمان و زمانیات بوده و بخشی از طر ف دیگر آن(عوالم جسمانی)مستقر در ظرف زمان و آمیخته با زمانیات می‏باشد و از آن جا که وجود عاری از زمانی-که مقدار حرکت جواهر جسمانی است-تقدم بالذات بر وجود توأم با حرکت دارد(که«تکوینیات»نامیده می‏شوند)، بنابر این نمی‏توان به حدوث زمانی ممکن نسبت به واجب قایل شد، اگر چه همانطور که گفته شد، در میان حادثات امکانی می‏توان تقدم و تأخر را با نظر به مبدأ زمانی جاری دانست، نظیر مسبوق بودن امروز به عدم آن در دیروز و مسبوقیت حوادث امروز به عدم آنها در دیروز.
گذشته از این، با قبول حدوث زمانی باید به فنای فاعل بعد از ایجاد مفعول ملتزم بود که مفعول، به وجود عینی خود، مستغنی از فاعل می‏گردد و این فقر وجود ممکنات که‏در حال حدوث و وجود خود محتاج به غنی بالذات می‏باشند در منافات آشکار قرار دارد.
افزون بر این، تالی فاسدهای دیگری به دنبال دارد که در کتب فلسفی مذکور هستند.
حدوث و قدم دهری
سید الحکما محقق داماد با تعمق در توابع دو قول حدوث ذاتی و حدوث زمانی عالم به نظریه سومی که اساس فلسفه مشابی وی را تشکیل می‏دهد دست یافته و آن را«حدوث دهری»نامیده است.میرداماد سخن خود را مبتنی بر مقدماتی از گفتار فلاسفه پیشین قرار داده و مراد از حدوث دهری را مسبوقیت وجود به عدم صریح محض که مقابل حصول وجود بالفعل در حاق واقع است، گرفته است.همان طور که در بحث از حدوث ذاتی گذشت، این نوع از مسبوقیت یکی از دو قسم حدوثی است که اقتضای زمانی ندارد و غیر از وجود شئ بعد از لیسیت مطلق ذاتی است.
مراد صدرا از اصطلاح فلاسفه، گفتار آنان در صنع و ابداع الهی است که فلاسفه مشا وجود شی بعد از معدومیت صرفه مطلقه را به اعتبار ذات امکانی و افاضه دائمی واجب«ابداع»نامیده‏اند
وی در اشاره به قول مختار خود بعد از بیان حدوث ذاتی می‏گوید:«...و اما ان یکون هو مسبوقیه الوجود بالعدم الصریح المحض المقابل لحصول الوجود بالفعل فی متن الواقع و هو الذی رامه بقوله بعد لیس غیر مطلق، بل بعد عدم مقابل خاص فی ماده لا مسبوقیه بالذات، بل مسبوقیة انسلاخیة انفکاکیة غیر زمانیة و لا سیالة و لا مقدرة و لا متکممة.و هذا النوع ان هو الا الحدوث الدهری و افاضة الوجود من بعد العدم الصریح الغیر المتقدر تسمی عندهم«احداثا»و«صنعا»و لا یجتمع العدم الصریح و الوجود بالفعل‏بحسب نفس الامر فی مادة و لا فی موضع اصلا 9 ».
مقدمه دیگری که اساس حدوث دهری جناب میرداماد را تشکیل می‏دهد، اقسام سه‏گانه اکوان وجودی و نسبت آنها به یکدیگر است که از جمله کاوشهای فلسفی مشایین بوده و در بحث از کیفیات ساری در عوالم امکانی و غلبه واجب به آنها از اهمیت بسزایی برخوردار است.میرداماد در اشاره به حقیقت نفس الامری این اکوان می‏گوید:«فاذن تتحصل للحصول فی نفس الامر اوعیة ثلاثة:فوعاء الوجود المتقدر السیال او العدم المتقدر المستمر للمتغیرات الکیانیة بماهی متغیره، زمان.و وعاء صریح الوجود المسبوق بالعدم الصریح، المرتفع عن افق التقدر و اللاتقدر، للثابتات بما هی ثابتات، و هو حاق متن الواقع، دهر.و وعاء بحث الوجود الثابت للحق المتقدس عن عروض التغیر مطلقا، و المتعالی عن سبق العدم علی الاطلاق و هو صرف الفعلیة المحضة الحقة من کل جهة، سرمد.و کما ان الدهر رافع و اوسع من الزمان، فکذلک السرمد اعلی و اجل و اقدس و اکبر من الدهر.فالحدوث بحسب سبق العدم الصریح احق الاسماء و اجدرها به الحدوث الدهری 10 ».
مقدمه دیگری که اساس حدوث دهری جناب میرداماد را تشکیل می‏دهد، اقسام سه گانه اکوان وجودی و نسبت آنها با یکدیگر است
وی سپس در تأیید کلام خود مطالبی را در این باره از تعلیقات شیخ الرئیس نقل می‏کند که بیانگر ارتباط فی ما بین اکوان سه گانه فوق است، به این بیان که وجود زمانی (زمان)دایما در تغییر و سیلان بودنه، نسبت متغیر با متغیر در آن جریان دارد و وجود با زمان (دهر)چون با زمان است و از طرفی محیط به زمان بوده به معنای نسبت ثابت به متغیر است و وجود ثابت ازلی(سرمد)که دارای نسبت ثابت با ثابت است و محیط به دهراست.بنابر این عدم زمانی برای امری که امتداد زمانی دارد، مستلزم عدم صریح دهری است-چون که دهر فوق زمان است-و به این بیان، از عالم حادث به حدوث دهری تعبیر می‏شود.
میرداماد برای تبیین بهتر نظر خود به توضیح وجودات اکوان سرمدی و دهری و زمانی می‏پردازد و نظر به حصول شئ در وقت تحقق آن در وعایی(دهر)که غیر از ارتقاع تحقق از زمان وجودش است می‏گوید:«فقد تلخص من ذلک کله ان الباری الحق الواجب الذات سبحانه بجمیع جهاته و صفاته، موجود فی السرمد، لا فی الزمان، و لا فی الدهر. بل متعالیا عنهما، و متقدسا عن لوازمهما و عوارضهما و خواصهما و احکاهمها، سرمدا ازلا و ابدا.و الجواهر الثابتة بمالها من الصفات و العوارض من فرایض الکمالات و نوافلها، موجودة فی الدهر، لا فی السرمد و لا فی لازمان بوجه من الوجوه اصلا. و المتغیرات المعروضة للسیلان و الفوت و اللحوق، بما هی متغیرات، انما هی موجودة فی الزمان، لا فی السرمد و لا فی الدهر، و لاحظ لها بهذا الاعتبار من الوجود فی الدهر مطلقا.فاما من حیث ان کلا منها ثابت الحصول فی وقته، غیر مرتفع التحقق عن زمان وجوده ابدا، اذ وقت حصول الشی.لا یکون وقتا للاحصوله اصلا بالضروره الفطریه، فهی من هذه الجهة موجودة فی الدهر، لا فی السرمد و لا فی الزمان، فلیتثبت 11 ».
میرداماد بعد از این‏که حدوث دهری را به اثبات رسانده به دفع سخن متکلمان در حدوث زمانی و زمان موهوم می‏پردازد و به تأویل حدوث ذاتی که شایع در میان فلاسفه است دست زده و آن را در مقام مفهوم با حدوث دهری مختلف می‏داند و در تحقق خارجی و نفس الامری هر دو قول را متلازم با هم می‏شمرد.
وجه مشترک این دو قسم از حدوث، بر اثبات حاق واقع بعد از عدم صریح محض مبتنی بوده که دارای نفس الامریت بوه و اعم از تحقق وجود بالفعل به افاضه فاعل است.میرداماد در بیان جمع بین آرای مشایین و اشراقیون در بحث از حدوث عالم و اشاره‏به وجه مشترک حدوث ذاتی و دهری که در هماهنگی با اجماع نقل و کلام انبیای الهی هم قرار دارد می‏گوید:«فاذن انما المعقول من مذهب الارسطوطالیسیین، ان الباری الاول جل ذکره، انما یتقدم علی بعض اجزا العالم الاکبر اعنی المبدعات، تقدما بالذات بحسب المرتبة العقلیة فقط، لا تقدما انفکاکیا فی الوجود بحسب حاق الواقع البات، فهی متخلفة عنه سبحانه، فی المرتبة العقلیة بحسب حدوثها الذاتی، لا فی متن الاعیان الخارجة عن لحاظ الذهن، و حاق الواقع الصریح بحسب الحدوث فی الدهر، و علی البعض الاخر اعنی المکونات، تقدما ذاتیا بحسب المرتبة العقلیة، لما لها من الحدوث الذاتی فی حد جوهر الذات، من تلقاء نفس المهیة و المعلولیة فی الوجود الخارجة، لما لها من الحدوث الدهری، من جهة سبق العدم الصریح علی وجودها فی الدهر، فهی متخله عنه سبحانه فی المرتبة العقلیة و فی حاق الاعیان الخارجة جمیعا.
و المستبین من سبیل الافلاطونییین، ان التقدمین الذاتی و الانفکای و التخلفین بحسب المرتبة العقلیه و بحسب الواقع فی ظرف اعیان، یعمان القبیلتین جمیعا، فالعالم الاکبر، باسره و بجمیع اجزائه، من عالمی الخلق و الامر، و اقلیمی الغیب و الشهاده، بالاضافه الی الباری الحق سبحانه بحسب التاخر بالذات و التاخر التخلفی فی منزلة هذا الحادث الیومی مثلا، و ان هذا الامن جهه الحدوثین الذاتی و الدهری، لکل ما فی عوالم الخلق و الامر و اقالیم الغیب و الشهاده علی الاطلاق العمومی و الاستیعاب الشمولی.
فهذا هو السبیل المستبین، و علیه اجماع السفراء السانین الشارعین، من الانبیاء المرسلین و الاوصیاء المعصومین، و اطباق اهل الزلفی الذین عوضدوا بالوحی و العصمة فی الاولین و الاخرین.و بذلک یستتب«کان الله و لم یکن معه شی»و سائر صرایح النصوص فی الکتاب الکریم، و السنة الشریفة، و احادیث العترة الطاهرین و الرقةالقدیسین.ت فاذن قد استبان ان حریم النزاع هو الحدوث الدهری، لا غیر.فعندنا کل حادث ذاتی، فهو حادث دهری ایضا.و الحدوثان و الدهری مختلفان فی المفهوم، متلازمان فی التحقق 12 ».
منابع و مآخذ
(1)تعلیقه بر شرح حکمت منظومه، میرزا مهدی آشتیانی، ص 338.
(2)منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، شرح کتاب القبسات، آقاجان، ج 2، ص 313
(3)شرح تحفه الحکیم(کمپانی)، علی‏اصغر حقدار، مطلع اول از منزل دوازدهم، ص 151.
(4)الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه، صدر الدین الشیرازی، ج 3، ص 250.
(5)الاشارات و التنبیهات(مع شرح الطوسی و الرازی)، ابن سینا، ج 3، ص 120.
(6)شرح الاشارات و التنبیهات، خواجه نصیر الدین طوسی، ج 3، ص 67.
(7)کتاب القبسات، میرداماد، قبس اول، ص 4.
(8)الاشارات و التنبیهات(مع شرح الطوسی و الرازی)، ج 3، ص 67.
(9)کتاب القبسات، قبس اول، ص 4.
(10)همان، ص 7.
(11)همان، ص 16.
(12)همان، ص 25.
کتابنامه
1)تعلیقه بر شرح منظومه حکمت سبزواری، میرزا مهدی مدرس آشتیانی، به اهتمام عبد الحواد فلاطوری و مهدی محقق و مقدمه انگلیسی پروفسور ایزوتسو، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1372 ش.
2)منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران از عصر میرداماد و میرفندرسکی تا زمان حاضر، جلد دوم، تهیه و تحقیق و مقدمه و تعلیق از سید جلال الدین آشتیانی با مقدمه تحلیلی از فرانسوی از هنری کربن، انستیتو ایران و فرانسه پژوهشهای علمی در ایران، چاپ اول، 1354 ش.
3)شرح تحفه الحکیم محقق کمپانی(اصفهانی)، علی‏اصغر حقدار، مخطوط، 1371 ش.
4)الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، صدر الدین الشیرازی، جلد سوم، دار احیاء التراث العربی، الطبعه الثالثه، 1981 م.
5)الاشارات و التنبیهات(مع شرح الطوسی و الرازی)، ابن سینا، الجزء الثالث، دفتر نشر کتاب، الطبع الثانی 1403 ق.
6)کتاب القبسات، محمد بن محمد یدعی باقر الداماد الحسینی(میرداماد)، به اهتمام دکتر مهدی محقق، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1367 ش.

نظر شما