موضوع : پژوهش | مقاله

زنان و کودکان دهکوه


توران نامزد عباس بود ولی در دوران نامزدی، عباس با ستاره آشنا شد و نامزدش توران را رها کرده و با ستاره ازدواج می کند. یک سال پس از ازدواج، عباس به علت انجام کاری خلاف به زندان می رود. ستاره از عباس در پی زندان رفتن او، طلاق می گیرد و به خانواده توران می گوید شما اقبال اتن بلند بود که دخترتان با عباس وصلت نکرد.
در این گزارش ابتدا درباره کودکان و سپس درباره زنان دهکوه، با استناد به کتاب های اریکا فریدل، توصیفی از فرهنگ روستایی ایران طی نیم قرن گذشته ارائه می کنم. خانم اریکا فریدل یک انسان شناس استاد دانشگاه میشگان آمریکا که از سال 1965 تاکنون در یکی از روستاهای ایران به نام دهکوه مطالعه فرهنگ روستایی ایران مشغول است. مطالعات او تا حدودی الگویی از تحولات و وضعیت روستاها در ایران در چند دهه اخیر بطور کلی است. فریدل خود درباره میزان تعمیم پذیری داده هایش اگرچه با احتیاط زیاد سخن می گوید اما در نهایت می پذیرد که تاحدودی قابل تعمیم اند و می نویسد:
اگرچه تا زمانیکه اتنوگرافی های متعدد از روستاهای مختلف ایران نداریم نمی توان گفت وضعیت بچه های دهکوه قابل تعمیم به بچه های تمام روستاهای ایران است، اما من با توجه به مسافرت ها و مشاهداتی که از روستاهای مختلف ایران از سال 1965 تاکنون داشته ام، گمان می کنم «شباهت های» بین روستاها بخصوص از نظر عوامل و اصول فلسفی کلی تعلیم و تربیت بچه ها بسیار بیش از «تفاوت های» آنهاست. آنچه بچه ها در روستا یاد می گیرند متناسب زندگی آینده آنها در هر جای ایران است (مقدمه کتاب کودکان دهکوک).
آنگونه که فریدل توضیح می دهد دهکوه نام مستعاری است که او برای این ده انتخاب کرده است و نام واقعی آن را در کتاب هایش ذکر نمی کند. اما مشخصات این روستا را به دقت توضیح می دهد. بواقع نیز نام واقعی روستا برای هدف های دانشگاهی و علمی که او دارد اهمیتی ندارد. به تعبیر فریدل دهکوه هم یکی از 26000 روستای ایرانی است که از نظر فرهنگی شباهت های آنها بیشتر از تفاوت های شان است. دهکوه روستایی شیعی مذهب، دارای زبان لری،. چهار هزار نفر جمعیت، در کنار دو رودخانه در استان لرستان در جنوب غربی ایران است. زمستان های سرد و پر برف، بهار بارانی و تابستان های گرم دارد و اطراف آن صخره ها و مزارع فرا گرفته است که در حدود صد و ده سال پیش بنیانگذارده شده و از آن زمان تاکنون بخصوص از 1975 توسعه و تحول پیدا کرده است. روستایی است آرام و صلحجو . در دهکوه بندرت نزاع جمعی رخ می دهد و اینگونه نزاع ها بسیار مضموم دانسته می شود . مردم آن عشایر و یکجانشین هستند و در 1970 ساختار قبیله ای و عشیره ای آن فرو ریخت و در ساختار سیاسی و اداری حکومت قرار گرفت.
خانم فریدل تاکنون دو کتاب درباره این روستا با عناوین «زنان دهکوه» (1989) و «کودکان دهکوه» (1997) منتشر کرده است. در هر کتاب ذر یک مقدمه نسبتا مبسوط مباحث نظری و روش شناختی و کلیات ایده های اصلی کتاب را شرح می دهد. سپس با استفاده از روش داستانی و روایی، مشاهدات و گفت و گوهایش با روستاییان در زمینه زنان و کودکان جداگانه عرضه می کند. در هر داستان به تشریح و تبیین یک موضوع مرتبط با زنان یا کودکان می پردازد. فریدل درباره مطالعاتش در کتاب «کودکان دهکوه» می نویسد: «گرچه من داده های این کتاب را در سفرهای سال های 1989، 1992 و 1994 گرد آورده ام اما من از سال 1965 درباره بچه ها، بازی ها، بهداشت، سلامتی و مواد فولکلوریک دهکوه اطلاعات جمع می کردم.»
آنچه برای من در مطالعات فریدل اهمیت دارد، تغییرات گسترده ای است که طی چند دهه اخیر در ابعاد مختلف دهکوه رخ داده است. اگرچه فریدل خود به نحو مشخص تبیین و تشریح این تغییرات را منظور نداشته است، اما در جای جای کتاب های او این تغییرات توصیف شده اند. در زمینه تحول فرهنگی در دهکده می نویسد:
برخی از فعالیت ها ، آداب و رسوم و باورها طی سی سال گذشته تغییر کرده اند و وضعیت اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک دهکوه به شدت عوض شده است. اما در سطحی که من اکنون در این جا درباره بچه ها صحبت می کنم تغییرات کمی رخ داده است و چیزهای اندکی کاملا منسوخ شده اند. ایده ها و باورهای تازه به ده راه پیدا کرده است. اما هیچ گونه تغییر عمیقی در شیوه هایی که با بچه ها رفتار می شود و مفهومی که از بچه ها در ذهن بزرگسالان شکل می گیرد ایجاد نشده است.
شاید این نکته که در اصول کلی و بنیادین فرهنگ روستایی دهکوه تحولی رخ نداده است صحیح باشد اما همانطور که فریدل خود اشاره می کند تغییرات بسیاری در ابعاد مختلف زندگی دهکوه بوجود آمده است و این تغییرات را می توان در اغلب روستاهای ایران مشاهده کرد. در کتاب «زنان دهکوه» در فصل دوم، آنجا که به تصیف فضاها در دهکده می پردازد درباره تغییر فضا و خانه های ده می نویسد:
در دهه گذشته از خان ها سلب قدرت شده است، دزدان خلع سلاح شده اند، رونق کم کم به درون کوچه های دهکده راه یافته است، و بهبوده راه ها و جاده ها، مسیر دهکده به جهان را هموارتر و بازتر کرده اند. تعداد زیادی از خانواده های جوان بافت قدیمی دهکده را ترک کرده و بیرون ده خانه های جدید به سبک شهر ساخته اند. این خانه های جدید دارای باغچه و دیوار ها – نه چندان برای دفاع در مقابل دشمن بلکه بیشتر جلوگیری از چشم افراد غریبه –هستند. (ص 29).
همچنین درباره تحول ساختار سیاسی روستا در کتاب «کودکان دهکوه» می نویسد:
از سال 1970 که دولت ساختار قبایل را با ساختارهای اداری و سیاسی حکومت همبسته و منسجم کرد و سال های طولانی ستم سیاسی، جنگ و قحطی تمام شد، مردم دهکوه امیدهایی برای بهبود شرایط زندگی و آینده بچه های شان پیدا کردند. چیزی که مردم محل شیوه مدرن زندگی می شناسند شامل نوعی تعدیل ساختارهای اقتدار و قدرت نیز هست.

کودکان دهکوه
بزرگسالان خیلی به کودکان تعلق خاطر دارند و به رفاه آنها علاقه مندند اما وقتی وقتی از آنها می پرسیم چیزی و حرفی برای گفتن ندارند. ب در دهکوه مشروبات الکلی و قمار اصلا وجود ندارد تنها تعدادی تفنگ و مقدار کمی افراد سیگاری در بین آنها هست. منابع مالی محدودشان به آنها اجازه نمی دهد که سرمایه شان را جز خرج خانواده و بچه ها در مسیر دیگری هزینه کنند.. از اینرو اهالی اینگونه اظهار می کنند که آنچه دارند برای بچه هاست. چه ها دارایی های بزرگ ترهای شان محسوب می شوند و قواعد و الگوهای سخت ساختار اقتدارگرایانه خانواده بر آنها حاکم است. در این ساختار خدا در راس، سپس پدر، و بعد طبیعت قرار دارد. مسئولیت و اطاعت دو رکن این ساختار اقتدارگرایانه است. مسولیت از آن پدر و مادر است که باید از بچه ها مراقبت کند و نیازهای آنها را تآمین نماید. و اصول سخت تربیتی از بالا به پایین اعمال می شود و پدر می تواند درصورت لزوم از قدرت و زور استفاده نماید. اما اطاعت از پایین به بالاست. کودکان باید از اصول و فرامین پدر اطاعت کنند. نظم سلسله مراتبی ساختار اقتدارگرایانه دهکوه مبتنی بر معیارهای سن و جنس است. زنان پایین مرتبه تر از مردان بالای ده سال اند. و بچه ها و دختران پایین ترین مرتبه اند. مردان در رأس خانواده به مثابه حاکمان مطلق هستند ... روابط اجتماعی اقتدارگرایانه با تمام اصول اخلاقی و عقلانیت های آن در دهکوه و ایران به طور کلی فشارها و سخت گیری های سنگینی بر دوش کودکان تحمیل می کند. با وجود این ها کودکان در کنار اطاعت از قواعد و اصول اقتدارگرایانه و زیستن در چارچوب محدودیت های سخت گیرانه تابع بودن، در عین حال آن ها می آموزند که چگونه بزرگترها را فریب دهند و منابعی برای «قدرت ضعفا» فراهم سازند. بچه ها به رغم کمبود ها و محدودیت ها، از زندگی راضی هستند و با این محدودیت های سخت گیرانه سازگار شده اند و کمتر برای بهره برداری از فرصت های اندکی که برای شان پیش می آید اقدام می کنند
بچه های دهقانان بی سواد اکنون از شهرها با عناوین دکتر و مهندس به ده باز می گردند. برخی از زنان صاحب شغل و درآمد شده اند و این اشتغال موقعیت اقتدار شوهرشان را تغییر داده است، بچه ها دیگر به مثابه داراییهای اقتصادی پدرشان نیستند. بچه ها اعن از پسر یا دختر دارای حق برخورداری از خدمات بهداشت، غذای سالم، آموزش، عقیده و زندگی برای خود در آینده هستند.
طی بیست و پنج سال گذشته منبع درآمد اغلب خانواده های دهکوه از منابع سنتی کشاورزی و دامپروری به منابع جدید مانند حقوق دولتی (معلمی، کارمندی در بانک و کار در سازمان های دیگر دولتی)، دستمزد های کارگری در زمینه ساختمان سازی، معاملات، فروشگاه ها، رانندگی کامیون و وسایل نقلیه، تعمیر اتومبیل و وسایل برقی و الکترونیکی خانگی و قالیبافی تغییر کرده است (ص 3). برای چند سالی دو نانوایی بجای نان پزی خانگی، تآمین کننده نان روستاییان بود. دو قصابی گوشت روستاییان را فراهم می کرد. یک شیرینی و تنقلات فروشی هم به اهالی کیک و آجیل و تنقلات می فروشد. دختران معمولا از این فروشگاه چیزی نمی خرند زیرا با وقار دخترانه آنها سازگار نیست. طی سال های اخیرآ یک رستوران و چایخانه هم در روستا تآسیس شده است. روستا اکنون چند تاکسی و کامیون و یک عکاسی دارد که از جشن های عروسی فیلمبرداری می کند. در طی این سال ها چهار مرکز آموزش قالیبافی برای دختران و زنان جوان راه اندازی کرده اند اما موفقیت اندکی داشته اند زیرا شرایط کار در قالیبافب بسیار سخت، ساعات کار طولانی و درآمد آن بسیار ناچیز است. اکنون هیچیک از زنان قالیبافی که به سبک عشایر می بافند دیگر شاگرد و دستیار ندارند. مهارت ها و محصولات آنها قدیمی و از مد افتاد شناخته می شود. جوانان تمایل به کار شدید در کشاورزی ندارند اما در زمینه آموزش که منجر به دستیافتن حرفه ای در رشته های مهندسی یا پزشکی شود تلاش می کنند. آنها در زمینه تجارت و شغل آزاد سرمایه گذاری می کنند. مدارس پر هستند اما پول و سرمایه بقدر کافی وجود ندارد. اغلب فعالیت ها و مغازه های جدید در کنار روستا در ضلغ شرق به غرب آن ساخته شده اند. پسران جوان سوار بر اتومبیل ها، کامیون ها، ترکتورها، موتورسیکلت و موتور اغلب آزادانه در کوچه ها و خیابان های ده رفت و آمد و گشت و گذار می کنند اما بندرت می توان دختران را در بین آنها دید. خیابان ها و کوچه ها فضاهای مردانه اند و تنها به پسران و وسایل نقلیه تعلق دارند. جوانان سوار بر کامیون ها، نیسان پاترول و تراکتورها در کوچه ها و خیابان ها مانور می دهند و این سرگرمی جوانان ده است. بچه ها قربانیان این رفتارها در خیابان اصلی ده هستند. خیابان خطرناک و فاسد شده است. بچه هایی که در خیابان ها بزرگ می شوند چون نظارت و کنترل لازم بر روی آنها صورت نگرفته است، رفتار و منش مناسب در آینده نخواهد داشت.
بچه ها جز روزهای سرد، باران و برفی اغلب وقت خود را در بیرون سر می کنند زیرا داخل خانه ها اغلب چیزی برای سرگرمی آنها وجود ندارد. خانه برای بچه ها محلی برای تغذیه، خواب و دیدن پدر و مادر است. اگرچه با آمدن تلویزیون نگرش بچه ها به فضاهای خانه بخصوص اتاقی که تلویزیون در آن قرار دارد، عوض شده است. وقت برنامه کودک یا وقت برنامه های سرگرم کننده، بچه ها اغلب پای تلویزیون و در خانه خودشان یا پدر بزرگ ها و بستگان شان هستند. شب ها نیز اغلب بچه ها در حالیکه پای تلویزیون هستند خواب شان می برد.

زنان دهکوه
فریدل گزارش ناامیدکننده ای از وضعیت زنان دهکوه ارائه می کند و تآثیر تحولات دوره مردن و برنامه های مدرنیزاسیون بر روی زنان را منفی ارزیابی می نماید. فریدل می نویسد: «برای زنان دهکده، جهان طی دهه گذشته برای زنان به طور پیوسته در حال تنگ و کوچک شدن بوده است. متآسفانه اکنون این نکته آشکار شده است که آموزش برای زنان، بر خلاف مردان، به آسانی فرصت شغلی و یک زندگی راحت و آسوده طبقه متوسط ایجاد نمی کند. نظم اجتماعی جدید که در دهه گذشته شکل گرفته نه تنها درهای تازه ببه روی زندگی زنان نگشود، بلکه برخی درهای گشوده قدیمی را هم بست. انبارها، کاهدان ها و اسطبل های خالی (که در نتیجه افول دامپروری رخ داد)، دیگر فرصت زیستن در چراگاه ها و کمپ ها در تابستان ها را از زنان گرفت، بخاطر آب لوله کشی درون خانه، دیگر نیازی به رفتن به چشمه نیست، خانه های جدید زنان را پشت دیوارهای خانه منزوی کرده است، این خانه ها فرصت های گاه و بیگاه با هم بودن زنان را از آنها گرفته است، زنان از رقص های جمعی و زیبای محلی شان منع شده اند، دهکده پر از غریبه ها شده است و درست نیست که در جمع آنها ظاهر شوند. با مردانه شدن بیشتر فضاهای عمومی دهکده، زنان ناگزیرند بیشتر در خانه محبوس بمانند» (Friedle 1989: 4).
داستان اول «درباره باداری در سن بالا پری جان و چگونگی برخوردار او با شرمساری ناشی از آن» است. پری جان در سن زیر بلوغ ازدواج می کند و پیش از تولد نخستین فرزندش، چهار بار سقط جنین دارد. اولین نوزادش نیز ساعاتی پس از تولد از دنیا می رود. شش فرزند بعدی او سالم به دنیا می ایند وبجای می مانند. اکنون دو دخترش ازدواج کرده اند و یکی از آنها دارای یک فرزند و دیگر باردار است. پری جان بعد از سال ها، ناگهان در می یابد که او نیز بار دیگر باردار شده است. طعنه ها و کنایه ها و شوخی های اهل ده او بسیار شرمند و خجل می سازد. شرمنده است که چرا هنوز بعد سال ها، همچنان با همسرش هموخواب شده است. بعد از تولد فرزند هفتم، تصمیم به خوردن قرص های ضدبارداری می کند. ولی این قرص ها با تن او ناسازگارند و او را بیمار می کند. ناگزیر مصرف آنها را رها می کند. اما مدتی بعد، بار دیگر باردار می شود. این بار پری جان موضوع را جز به همسرش با هیچکس در میان نمی گذارد. بر اثر حادثه ای در ماه های اول بارداری پاهایش می سوزد. بعد از مدتی بخاطر درد پاها ناگزیر می شود که خمیده راه برود. او برای جلوگیری از توجه مردم از بارداریش، خمیده راه رفتن را تا هنگام زایمان ادامه می دهد. هنگام زایمان، بدوان مراجعه به دکتر و قابله، خود محرمانه وضع حمل می کند. روز بعد از زایمان به علت کسالت، بستگانش در می یابند که او فرزند دیگری به دنیا آورده است. وقتی دختر بزرگش از او می خواهد که دیگر بچه دار نشود، پری جان می گوید: «تا ببینیم خدا چه می خواهد». پری جان اکنون صاحب هشت فرزند زنده و پنج بارداری ناموفق بوده است.
داستان سوم درباره طلا خانم و عقیم بودن اوست. طلا دختری از یک خانواده پر جمعیت است که دنبال همسری برای خود می گردد. او در نهایت با یوسف ازدواج می کند. آنها در خانه پدری یوسف می مانند و یک خانواده گسترده می شوند. بعد از مدتی یوسف و طلا درمی یابد که نمی توانند بچه دار شوند. مادرطلا تمام درمان های محلی را به نوبت بکار می گیرد تا دخترش باردار شود اما تاثیری نمی گذارد. در دهکوه از نظر اجتماعی پذیرفته نیست که مردان همسرشان را به دلیل عقیم بودن طلاق دهند یا ازدواج مجدد کنند. از اینرو آنها تلاش می کنند که مشکل را حل کنند و در غیر این صورت با هم زندگی را ادامه دهند. یوسف طلا را به دکتری در شهر می برد. به رغم اینکه قرار گذارده بودند هر دو معاینه شوند، اما یوسف از این کار پرهیز می کند. دکتر تشخیص می دهد که طلا مشکلی ندارد اما مقداری دارو برای او تجویز می کند تا طلا باردار شود. اما این نیز تاثیری نمی کند. طلا از اینکه بستگان شوهرش او را به عقدکنان عروس های جوان دعوت نمی کنند و بطورکلی او را منزوی کرده اند ناراحت است و تمام ناراحتی هایش را بر سر شوهرش خالی می کند. تا روزی یوسف عصبانی می شود و طلا را کتک می زند. طلا حرف های دلش را برای یوسف بازگو می کند و از او می خواهد که خانه پدری اش را ترک کنند. یوسف می پذیرد و به خانه دیگری می روند و در آنجا با آرامش و آسایش زندگی خود را ادامه می دهند.
روایت ششم با عنوان «نامزدی، تجاوز و حدسی درباره سرنوشت توران» داستان زندگی یک دختر جوان است. توران نامزد عباس بود ولی در دوران نامزدی، عباس با ستاره آشنا شد و نامزدش توران را رها کرده و با ستاره ازدواج می کند. یک سال پس از ازدواج، عباس به علت انجام کاری خلاف به زندان می رود. ستاره از عباس در پی زندان رفتن او، طلاق می گیرد و به خانواده توران می گوید شما اقبال اتن بلند بود که دخترتان با عباس وصلت نکرد. بعد از آزادی عباس، برادران توران او را از محمودآباد تا دهکوه برای مدرسه رفتن از ترس عباس با او همراه می شدند. اما روزی که توران به تنهایی از مدرسه به خانه می رفت، عباس که پشت درختی پنهان شده بود، به توران حمله ور شده و دستانش را بسته و با انگشتش به توران تجاوز می کند و متواری می شود. پزشک قانونی توران را معاینه می کند و او را همچنان دوشیزه تشخیص می دهد. قاضی حکم می کند به محض یافتن عباس، توران باید با او ازدواج کند. اما توران نمی پذیرد. زنان روستا گردهم جمع شده و عده ای معتقد بودند که توران باید خودکشی کند، عده ای دیگر معتقد بودند اگر خانواده عباس یک گردنبند طلا و هزار تومان پول به توران هدیه کند، خانواده توران او را مجبور به ازدواج با عباس خواهند کرد. برخی نیز معتقد بودند اگر سرنوشت توران این باشد که به عقد عباس درآید، عاقبت سرنوشت آنها را در کنار هم قرار می دهد.

نتیجه
فریدل از تکنیک «تاریخ زندگی» برای ارائه نتایج مطالعات طولانی میدانی و مردم نگاری اش استفاده می کند. او دوازده مطالعه موردی انجام می دهد و دوازده شرح زندگی یا به تعبیر خودش «داستان اتنوگرافیک» را بیان می کند. این روایت های داستان های اتنوگرافیک اند به این معنا که «وقایع این داستان ها نه تنها واقعا رخ داده اند بلکه مهتر از آن کلیه کنش ها و عواطف و احساسات همراه شان، در درون یک زمینه فرهنگی رخ داده اند، و من وقایع نگار و مترجم وقایع رخداده و آنچه مردم دهکوه درباره آنها می گفتند بودم» (زنان، ص 7). هر یک از روایت ها دارای یک مسئله کانونی است و از طریق آن روایت ما بافت اجتماعی و فرهنگی که این مسئله ها یا چالش های زندگی رخ می دهند و معنا می شوند، آشنا می شویم. در عین حال، هر یک از روایت ها مبتنی بر شرح یک مسئله ای است که «تعداد زیادی از موقعیت هایی که زنان دهکوه با آن آشنا هستند، مواجه می شوند ، یا دوست دارند که در آن وضعیت قرار گیرند، یا آرزو می کنند هرگز با آن مواجه نشوند» (همان ص 6).
از لحاظ روش شناختی فریدل درباره مطالعه اش می نویسد روایت های کتاب «زنان دهکوه»، «روایت هایی درباره زنان دهکده نیست بلکه روایت های زنان دهکده است» Friedl 1989: 5)). منظور فریدل از روایت زنان این است که او نمی خواهد از منظر فمنیستی یا انتقادی به مسائل فقر یا سلطه و ستم زنان که در مطالعات زنان رایج است، روایتی درباره زنان ایران ارائه کند بلکه او می خواهد «خلاء ای که در شناخت ما در زمینه فهم زنان خودشان از موقعیت شان دارند پر کند. اینکه زنان خود چگونه فرهنگ را بکار می برند، فهم شان از روابط شان چیست، و فلسفه شان در ساختن زندگی شان و زندگی وابسته گان شان چیست ..به عبارت دیگر روایت های این کتاب فهم زنان دهکوه از جهان شان است». فریدل تلاش می کند تا از طریق روایت های زنان دهکوه «مرزهای شناختی و کنش را که زندگی در درون چارچوب های آن برای زنان در یک اجتماع کوچک روستایی شیعی در ایران رخ می دهد، ترسیم کند» تا بتواند «به آن سطحی از واقعیت که مردم با چالش های وجودی زندگی – چالش هایی که بقا و معنا در سطح عملی و فلسفی ساخته می شوند - سرو کار دارند» پی ببرد. به تعبیر فریدل این «رهیافت اگزیستانسیالیستی» به زنان ایران برای فهم «ابعاد کیفی زندگی» نها کمتر پرداخته شده است (همان 5).
می توان مطالعات او درباره فرهنگ روستایی ایران را از زاویه دید و روش اتنوگرافیک، منحصربفرد دانست. زیرا در مطالعات روستایی ایران اولا اکثر مطالعات بر ابعاد اقتصادی (مانند مسائل کشاورزی و اصلاحات ارضی) یا ابعاد سیاسی (مانند ساختار قدرت در روستاها و مسائل ارباب و رعیت یا کدخدا و ساختار قشربندی و سازمان اجتماعی روستاها) مطالعه شده اند. بخش عمده دیگر مطالعات نیز درباره چوگونگی برنامه های توسعه روستایی است. اما مطالعه فرهنگ روستایی ایران اغلب به جمع آوری های ساده مواد فولکلوریک و توصیف آداب و رسوم محدود بوده است. ما بندرت گزارش های علمی روشمند درباره کیفیت زندگی، وضعیت روابط بین شخصی روستاییان، چگونگی تربیت، تغذیه، خانواده، روابط زن و شوهر، جایگاه وضعیت زنان، کودکان، و بطور کلی سبک زندگی روستاییان در اختیار داریم. فریدل در کتاب «کودکان دهکوه این کمبود منابع را اینگونه توضیح می دهد:
«اگرچه بیش از نیمی از جمعیت ایران زیر 15 سال است، اما تعداد اندکی از روان شناسان، محققان تعلیم و تربیت و علوم اجتماعی واقعآ درباره چگونگی رشد کودکان، چه رسد به فرهنگ آنها تحقیق کرده اند. منابع درباره کودکان در ایران اندک است. می توان تحقیق را از هر جایی آغاز کرد، از یک شهر یا یک دهکده یا یک چادر عشایری، و درباره هر موضوعی که در زمینه کودکان تحقیق کنیم پیشگام هستیم.»
دلایل زیادی برای این امر وجود دارد. شاید مهمترین آن، اهمیت نداشتن فرهنگ روستاست. از نظر عملی و نظری، گفتمان های روستاشناسی در ایران عمدتآ معطوف به مسائل مرتبط با سیاست و قدرت بوده است. از اینرو بسیاری از مسائل مانند اصلاحات ارضی یا برنامه توسعه روستایی مانند خدمات بهداشتی و آموزش روستایی مورد بررسی قرار گرفته اند. بهر حال، مطالعات اریکا فریدل از لحاظ نوآوری روش شناسانه و همچنین توجه به موضوعات فرهنگی، اهمیت زیادی دارند.
تاریخ انتشار در سایت: ۷ خرداد ۱۳۸۷منبع: / سایت / فرهنگ شناسی ۱۳۸۶/۰۱/۱۷
نویسنده : نعمت الله فاضلی

نظر شما