پل ریکور
پل ریکور. فیلسوف و نظریه پرداز فرانسوی و از صاحب نظران هرمنوتیک و پدیدارشناسی.
زندگی
پل ریکور (Paul Ricoeur) در 27 فوریه 1913 در والانس فرانسه، در خانواده ای پروتستان به دنیا آمد. دوساله بود که پدرش را که استاد زبان انگلیسی بود در جنگ جهانی اول از دست داد و شش ماه بعد نیز مادرش چشم از جهان فروبست و پل کوچک توسط پدر و مادربزرگ خود بزرگ شد.
تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان شهر رن به پایان رساند. در این دوره معلمش ویکتور دالبیز بر او تأثیری جدی داشت و او را به فلسفه علاقهمند کرد.
ریکور در سال 1933 از دانشگاه رن فارغالتحصیل شد و برای ادامه تحصیل به دانشگاه سوربون در پاریس رفت. در پاریس با گابریل مارسل آشنا شد و در جلسات درسهای او شرکت کرد و از طریق او با فلسفه ادموند هوسرل آشنایی پیدا کرد.
در سال 1935 از دانشگاه سوربون فارغ التحصیل شد و در همین سال در امتحان آگرگاسیون فلسفه مقام دوم را در کل کشور به دست آورد و از پاییز همان سال به تدریس فلسفه در شهر کولمار پرداخت ولی طولی نکشید که پس از شروع تدریس و ازدواج با همسرش سیمون به خدمت در ارتش فرانسه و شرکت در جنگ علیه آلمان نازی فرستاده شد.
با شکست ارتش فرانسه در سال 1940، پل ریکور به همراه دوست و همکارش میکل دوفرن به اسارت افتادند و به بازداشتگاهی واقع در شمال شرقی آلمان منتقل شدند. در آنجا این امکان را پیدا کرد که به مطالعه فلسفه و الهیات آلمان از جمله آثار امانوئل کانت، فردریش هگل، ادموند هوسرل، مارتین هایدگر، کارل یاسپرس، رودلف بولتمان و کارل بارت بپردازد. همچنین همزمان با تدریس فلسفه به زندانیان فرانسوی، ترجمه جلد اول کتاب «ایدههای راهگشا» برای گونهای از پدیدارشناسی هوسرل را آغاز کرد.
با پایان جنگ جهانی دوم، ریکور کار تدریس فلسفه را در شهر کوچکی در فرانسه از سرگرفت و در کنار آن در مرکز ملی تحقیقات علمی (CNRS) در حوزه پدیدارشناسی به پژوهش پرداخت.
ریکور در سال 1948 برای تدریس تاریخ فلسفه در دانشگاه استراسبورگ برگزیده شد و از آن تاریخ همکاری با مجله «اسپری» امانوئل مونیه را آغاز کرد.
او در سال 1950 رساله دکتری خود را تحت عنوان «آزادی و طبیعت: ارادی و غیرارادی» نوشت. این رساله بعدها تبدیل به کتاب شد.
ریکور در سال 1956 به عنوان استاد تمام وقت دانشگاه سوربون انتخاب شد. در این دوره او در ارائه تحقیقات خود در زمینه پدیدارشناسی هوسرلی به طرح مسأله شکنندگی و لغزشپذیری انسان علاقمند شد و با عنوان کردن مفهوم «تقصیر» به بحث درباره «موضوع سمبولیسم شر» پرداخت که نتیجه آن دو کتاب «سمبولیسم شر» و «انسان لغزشپذیر» در سال 1960 بود. بدین گونه ریکور از تحلیل پدیدارشناختی اراده به سمبولیسم اسطورهها و سپس به نقد فلسفه آگاهی دکارت راه یافت.
در این سال ها ریکور با نقد فلسفه آگاهی دکارت به روانکاوی فروید گرایش پیدا کرد و پس از چاپ دو کتاب «جستاری درباره فروید» (1965) و «اختلاف تأویلها» (1969) در میان روانکاوانی چون ژک لاکان شهرت یافت. او در این دوره از زندگی فلسفی خود به طرح ویژگی مفهوم «اختلاف» در تأویلهای ادبی و فلسفی و دینی پرداخت.
توجه او به هرمنوتیک نخست از طریق تأویل سمبولها و سپس با توجه به تمثیلها شکل گرفت. ریکور در آثار این دوره از زندگی خود نتیجه میگیرد که واقعیت فقط با زبان مطابقت نمیکند، بلکه با متون نیز در ارتباط است. به کلام دیگر، تنها راه فهمیدن پروژههای انسانی ربط دادن آنها به وقایع جهان و بهویژه کنش انسانهاست. از نگاه او کنش فقط یک عمل ساده و دخالت در امور واقعی نیست، زیرا روایت نیز بخشی از کنش انسانی در زمان است که ایجادکننده مسؤولیت در زندگی انسان میباشد.
ریکور در سال 1966 به دانشگاه جدیدالتأسیس فانتر رفت و در مارس 1969 به ریاست این دانشگاه برگزیده شد. او در همان سال به دانشگاه شیکاگو دعوت شد تا به عنوان جانشین پل تیلیچ در زمینه الهیات فلسفی تدریس کند.
با شروع وقایع مه 68 در فرانسه و تظاهرات دانشجویی در دانشگاه فانتر و حمله پلیس به دانشجویان، پل ریکور از سوی گروهی از دانشجویان چپی مورد اهانت واقع شد و در سال 1970 به عنوان اعتراض از ریاست دانشگاه استعفا کرد و به مدت 20 سال از دنیای روشنفکری فرانسه کناره گرفت.
او در طی این 20 سال در دانشگاههای آمریکای شمالی از جمله ییل، مونترال و شیکاگو تدریس کرد و با جریانهای گوناگون فلسفه آنگلوساکسون آشنا شد.
آثار معروف او در این دوره عبارتند از: «تمثیل ده» (1975)، «زمان و روایت» (در 3 جلد 1985-1983) و از «متن تا کنش» (1986). این سه اثر را میتوان به عنوان چرخش دومی در زندگی فکری پل ریکور دانست. چرخش اول با توجه ریکور به مسأله زبان و هرمنوتیک گفتمان در سالهای 1960 صورت گرفت و چرخش دوم با گذر به هرمنوتیک سوژه آغاز شد. تجربه فلسفی ریکور در زمینه اختلاف تأویلها و بحث با ساختارگرایی و مکاتب تاریخی جدید او را به طرح مسأله هویت روایی جلب کرد.
پل ریکور سرانجام در روز جمعه 20 مه سال 2005 در سن 92 سالگی به دلیل ناراحتی قلبی در منزل مسکونی اش در شاتونای – مالابری در منطقه «اوت دو سن» درگذشت.
ریکور در دوران زندگی خود جوایز معتبری از قبیل جایزه هگل، جایزه کارل یاسپر، جایزه بزرگ فلسفه فرهنگستان فرانسه و جایزه جان دبلیو کلاج را دریافت کرد.
نگاهی به آثار
پل ریکور در طول نه دهه حیات، از خود آثار مهمی برجای گذاشت که مهمترین آن ها عبارتند از:
● «کارل یاسپرس و فلسفه هستی» (1947): این اثر شرحی بر اندیشه های استادش، گابریل مارسل، است.
● «گابریل مارسل و کارل یاسپرس» (1948): در این اثر اندیشه های فلسفی ریکور را می توان یافت.
● «آزادی و طبیعت: ارادی و غیرارادی» (1950): ریکور در این اثر که همان رساله دکترای وی می باشد، در مخالفت با فلسفه پراگسیس سارتر، دو بعد ارادی و غیرارادی انسان را مکمل یکدیگر می داند و بر این اعتقاد است که با وجود اختلاف میان این دو، آزادی هر فرد تعیین کننده ویژگی و هویت خاص اوست.
● «تاریخ و حقیقت» (1955): در این اثر ریکور به دفاع از لیبرالیسم معاصر و بویژه اندیشه های «جان راولز» درباره نظریه عدالت برخاسته است.
● «سمبولیسم شر» (1960): ریکور در این کتاب با عنوان کردن مفهوم «تقصیر» به بحث درباره «موضوع سمبولیسم شر» پرداخت.
● «انسان لغزشپذیر» (1960): در این کتاب ریکور به بحث درباره عدم تناسب میان دو ساحت متناهی و نامتناهی انسان میپردازد و معتقد است که این نابرابری میان دو مفهوم زندگی (Gios) و عقل (logos) در تمامی جنبههای زندگی قابل مشاهده است.
● «درباره تأویل؛ رساله ای در مورد فروید»(1965): ریکور در این کتاب به نقد «روانکاوی فروید» می پردازد.
● «درباره تأویل»(1969): در این کتاب دیدگاههای کلی ریکور در مورد هرمنوتیک و نسبت آن با پدیدارشناسی مطرح شده است. این اثر به وضوح گسست اندیشه های ریکور از شناخت شناسی هوسرل را نشان می دهد. در این کتاب ریکور ساختارگرایی «کلودلوی استروس»، «ابژکتیویسم» و «کانت گرایی فاقد سوژه متعالی» ساختارگرایان را به نقدمی کشد.
● «نقش استعاره»(1975): استعاره در اندیشه های ریکور حلقه رابط بین هرمنوتیک، زبان و نظریه ادبی است. ریکور در این اثر از کشف راز گذر معنا به مصداق بحث می کند. او استعاره را در واحد «سخن» معتبرمی داند، در حالی که ارسطو «نام» را حامل اصلی استعاره می دانست و امروزه در زبانشناسی «امیل بنونیست» استعاره را در سطح «گزاره» و «جمله» مطرح می کند. «استعاره زنده»، محور اصلی افکار و اندیشه های ریکور را «روایت» شکل می دهد.
● «تمثیل ده» (1975)
● «زمان و روایت» (در 3 جلد 1985-1983)
● «متن تا کنش» (1986)
● «در مکتب پدیدارشناسی» (1986): ریکور در این اثر به آرا و اندیشه های ادموند هوسرل و تحلیل پدیدارشناسی او پرداخته است. پدیدارشناسی در مطالعات «هرمنوتیک مدرن» ریکور جایگاه خاصی دارد زیرا به اعتقاد او پدیدارشناسی، راه را برای این رشته از مطالعات ادبی ـ فلسفی بازکرده است.
● «خویشتن همچون دیگری»(1990): ریکور در این اثر واسطه های فلسفی بین زبان و کنش را معرفی می کند و مباحثی نظیر؛ هرمنوتیک گادامر، درهم شدن افق ادراک سوژه ها، کنش گفتاری و پدیدارشناسی هوسرل در مورد «نیت سوژه» را مطرح کرده است.
اندیشه
پل ریکور در دهه های 1940 و 1950 به سبب نوشته هایش در پدیدارشناسی وجودی و نیز به عنوان مترجم و مفسر آثار و اندیشه های هوسرل شهرت یافت. در این تحقیقات و مطالعات اولیه ریکور به نفع تأملات روشمند هوسرل در کتاب تحقیقات منطقی به عنوان روشی برای بسط و گسترش منسجم اگزیستانسیالیسم گابریل مارسل استدلال می نماید. او با هوسرل هم عقیده است که ارزش روش پدیدارشناسانه در این است که آگاهی را آگاهی به چیزی می داند، حرکتی به بیرون از خود فرد، به شی، یا پدیده ای که مورد توجه قرار گرفته است. اما تصدیق می کند که هوسرل در آثار بعدی اش با حذف نیروهای خود یا من استعلایی برای درک بی واسطه جهان، توصیف پدیده ها در نفس الامر را به آگاهی (consciousness) وامی نهد.
ریکور با این اعتقاد که همه فهم و شناخت انسان توسط مفروضات تاریخمندش در مورد جهان خارج تعیین می شود خاطرنشان می کند که باید در برابر گرایشات ایده آل گرای هوسرل مقاومت کرد، توسط فلسفه ای که هرمنوتیک (تفسیر و تأویل) نشانه ها و نمادها را به تنه توصیف پدیدارشناختی اعیان خارجی پیوند می زند.
این حرکت به طرف «پدیدارشناسی هرمنوتیک» در پاره ای از آثار ریکور از جمله «آزادی و طبیعت: ارادی و غیرارادی» و «سمبولیسم شر» بیان شده است.
ریکور در آثار اولیه اش راجع به شاکله و ساختار اراده انسان می گوید: انسانها بین آزادی و طبیعت، بین نیروهای فرارونده تخیل و ویژگی همواره محدودکننده تجربه های خبری و وابسته به چشم انداز گرفتارند. با تحلیل اندیشه ورزانه این دو قطب وجود انسان است که امکان نیل به خود نامنقسم و تبدیل شدن به یک روح کمال یافته و کامل فراهم می شود. نکته مهم و تأمل برانگیزی که ریکور در اینجا مطرح می کند این است که خودیت یا خودی (selfhood) حاصل فعل و فعالیت است و نه یک داده (given) که در انتظار دریافت منفعلانه از سوی فاعل شخصی باشد.
به عقیده ریکور راه حل مسأله هویت شخصی در تمایز نهادن میان هویت به عنوان یکسانی و این همانیت (sameness) و هویت به عنوان خودیت یا خودی (selfhood) نهفته است. در اولی تأکید بر تداوم و پیوستگی بی خلل در زندگی فرد است. اما در خودیت تأکید بر تفسیر و تأویل صادقانه زندگی فرد است. عموما مفهوم هویت به صورت مبهم به کار می رود یا به عنوان یکسانی و این همانی مورد اشاره قرار می گیرد با این نتیجه که خود (self) اساساً برحسب گوگیتوی دکارتی به فهم درمی آید یعنی یک جوهر ثابت که در گستره زمان عمل می کند.
ریکور در سراسر آثارش پیوسته در مورد ماهیت ظنی و بحث انگیز گوگیتوی دکارتی سخن می گوید. او نیز مانند هایدگر خود (self) را با فاعل شناسایی (subject) یکی نمی گیرد. خود متمایز از گوگیتو است. در عبارت مشهور دکارت (گوگیتو ارگوسوم = من می اندیشم پس من هستم)، «من هستم» مقدم بر «من می اندیشم» است.
ریکور برخلاف دکارت و مکتب او، دلمشغول یک نقطه شروع معین برای فلسفه از قبیل خود مستقل و قایم به ذاتی که در مورد همه چیز شک می ورزد نیست. از نظر او کافی است که از زبان شروع کنیم و به تأمل در مورد نمادها و معانی نهفته در زبان بپردازیم.
ریکور در کتاب «سمبولیسم شر» با تأمل و تعمق در جهان های مبهم و پیچیده داستان و نماد به بحث درباره این پرسش نهایی اش می پردازد که «معنی وجود انسان چیست؟» انسان بودن یعنی جدا شدن از خود زیرا همه انسانها اگرچه مقدر است که به کمال برسند، به ناگزیر اسیر حریف و هماوردی بزرگتر از خودشان هستند. طنز تلخ این وضع ناگوار به طور مؤثری در قصه هبوط آدم به شکل نمادین بیان شده است. ریکور معتقد است قصه آدم اگرچه به طور مرسوم به منابع تاریخی ارتباط دارد اما به منزله اسطوره ای سبب شناختی راجع به نبرد کیهانی میان خیر و شر که مقدم بر تصمیم آدم است عمل می کند. آدم به خاطر تصمیم آزادانه خویش مسئول است ولی با وجود این در انقیاد یک نیروی شر بیرون از خود قرار دارد. ازاین رو انسانها به عنوان موجوداتی که هم آزادند و هم مجبور مثل آدم مسؤول و اسیراند یا به تعبیر دقیق تر مسؤول اند که دربند باشند.
کتاب «سمبولیسم شر» تحقیقات دینی را به آستانه یک روش شناسی جدید رساند، به عنوان رشته ای تأویلی و نه یک رشته فلسفی یا جزمی محض. پژوهشهای دینی، تحقیقی عمومی راجع به معنی گفتارهای نمادین هستند و نه یک توجیه و تبیین عقل گرایانه از اعتقادات دینی یا دفاعی مرسوم از آموزه ها و اعتقادات سنتی.
ریکور به نفع ارزش اولیه صورتهای شعری اسطوره ای (mythopoetic) در فهم و شناخت معنی وجود انسان در دنیایی سرشار از حضور و غیبت امر قدسی و نه نحوه های فلسفی یا الهیاتی محض گفتار استدلال می کند. برتری نسبی اسطوره بر فلسفه یا خیال (Fiction که به معنی قصه و روایت داستانی هم هست) و بر عقل در قدرت قصه های دینی خلقت برای پرده برداشتن از نیروهای مختلف در عمق وجود انسان آشکار می شود. این نیروهای مختلف در وجود انسان را فقط به طور غیرمستقیم برپایه تخیل اسطوره ای می توان به تصور درآورد و نمی توان آن را مستقیماً از طریق تحلیل اصالت عقلی راجع به تاریخ و فرهنگ مطالعه و بررسی کرد. اسطوره ها و حکایت های عبریان و یونانیان در مورد بی نظمی نخستین، هبوط آغازین، خروج از بهشت، تقدیر سوگناک و نظایر آنها سرشار از معانی ای هستند که نحوه های مختلف تحقیق اصالت عقلی که از پیش هرگونه ارزش و حقیقت نمایی درمورد وضع انسان را ازاین اسطوره ها ونمادها نفی می کنند راهی به آنها ندارند. مقصود این نیست که نمادپردازی های دینی اموری غیرعقلی اند بل نکته این است که عقلی بودن یا وجه عقلی نماد فقط در دسترس نظریه پرداز و محققی قرار دارد که برای تأثیر و نفوذ ادبیات اسطوره ای ارزش قایل است.
ریکور در نمادپردازی شعر می نویسد: «نماد (Symbol) موجب اندیشه می شود، و اندیشه به نماد باز می گردد» او نماد یا رمز را یک بیان و تعبیر کثیرالمعنی می داند که واجد منطقی نهان در دلالت دوگانه است. نمادها از این حیث که به چیزی فراتر از خودشان دلالت دارند مانند نشانه ها هستند. اما نمادها برخلاف نشانه ها که واجد مجموعه ای بالنسبه آشکار و قراردادی از دلالت ها و معانی اند دارای معنی های مختلفی هستند که تشخیص شان دشوار است و به عمق شان نمی توان رسید. ریکور خاطرنشان می کند که انسانها پیش از آنکه وارد زبان استعاری یا مجازی (Figurative) شوند ساکنان دنیای نمادها و اسطوره ها هستند و از آنجا که هیچ راه میانبری به خودی یا خودیت وجود ندارد تنها با پیمودن «راه طولانی» تأویل و به واسطه نیروی آشکارکننده نماد است که انسان می تواند به درک و شناخت عمیق تری از خود برسد.
ریکور برآن است که انسان مدرن دیگر نمی تواند همچون گذشته اعتقاد ابتدایی به امر قدسی داشته باشد. چیزی از دست رفته است، از دست رفتنی علاج ناپذیر: بی واسطگی اعتقاد (of belief immediacy). اما اگرچه دیگر نمی توان برطبق اعتقاد ابتدایی و بی واسطه به نمادپردازیهای بزرگ با آنها زندگی کرد می توان به واسطه تفسیر و تأویل، طنین امر قدسی را شنید. از این رو، در هرمنوتیک یا تأویل است که نماد موهبت معنی وتلاش برای فهم از طریق کشف معنی با هم جمع می شوند. آگاهی نقادانه برای آنکه کامل شود نیازمند گشودگی نسبت به دنیای نمادین است.بدین ترتیب صدای امر قدسی دوباره به گوش می رسد.
ریکور طی دهه های 1960 و 1970 به طور سیستماتیک تلاش کرد یک نظریه عام راجع به تفسیر (interpretation) (با کاربرد آن درمطالعات دینی) از کار درآورد.
آثار ریکور در این دهه نظریه های بعدی مربوط به تخیل و متن را به فراسوی تعلق خاطر پیشین او به اسطوره و نماد می برند. ریکور به مدد الهیاتی ناظر به نمادها که در چارچوب فلسفه تأویل گرای قاره ای قرار دارد بدیلی نسبت به رهیافتهای اصالت عقلی به دین فراهم می کند.
در هرمنوتیک فلسفی او چنانکه گفته شد معرفت یک عطیه و موهبت است: باید آن را دریافت کرد پیش از آن که بتوان در مورد آن شک ورزید. این موهبت به عموم داده می شود. از همین روست که ریکور در برابر اصالت عقل فردگرایانه دکارت، موضوع بین الذهنیت (inter subjectivity) را مطرح می کند. فقط به واسطه مباحثه با دیگری است که امکان فهم وشناخت یک متن یا یک تجربه فراهم می شود. از این رو، دیالوگ میان ادیان و نیز با غیر دینداران و گفت و گو و تعامل میان رشته ای جایگاه مهمی در آثار ریکور دارد.
دامنه فعالیت علمی ریکور بسیار وسیع است از جمله فلسفه زبان، روانشناسی، تاریخ نگاری، روش شناسی علوم اجتماعی، نظریه ادبی و مطالعات دینی. توجه داشتن به رشته ها و حوزه های مختلف فکری وفرهنگی و ارتباط بین رشته ای یکی از ویژگیهای مهم نگرش اوست.
او فیلسوف مباحثه و تأمل است و این اصل سقراطی را تجسم می بخشد که حقیقت منطقی دو سویه دارد. مارک والاس در مقدمه ای که برگزیده آثار ریکور درباره دین ومطالعات دینی نوشته است می گوید: به رغم مرگ ارزشهای فوق طبیعی و سرزدایی از عالم، تفکر مبتنی بر مباحثه و منطق دوسویه ریکور توأم با شوق به ارزشهای معنویی است که گذشتگان آن را احساس می کردند اما اکنون در عصر تکنولوژی به بوته غفلت و فراموشی افتاده اند و یکی از تزهای اصلی ریکور این است که سیر به سوی خودی یا خودیت وبه تعبیری نیل به هویت اصیل هنگامی میسر می شود که انسان به واسطه تعامل درونی با دنیاهای متن (Text - worlds) ادبیات، اسطوره و دین وجود نویی دریافت کند.
منابع:
1. http://www.iran-newspaper.com/1384/840406/html/think.htm
2. http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1384/840301/news/akhar.htm
3. http://fa.wikipedia.org
4. http://jomhouri.com/a/05let/003687.php
5. http://www.iraninstitute.com/1382/820205/html/think.htm
نظر شما