اقدس کاظمی
بانو اقدس کاظمی موسس مدرسه شبانه و اولین راننده زن در قم در سال ۱۳۱۸ در قم به دنیا آمد. در شانزده سالگی مدرک سوم متوسطه را به دست آورد. به دلیل نبود امکان ادامۀ تحصیل در این شهر بین ازدواج یا خانه نشین شدن راه سوم را انتخاب کرد. در آزمون معلمی شرکت کرد و نفر اول شد. اما سن کم او اجازه استخدام را نداد با تقاضای کبر سن از دادگاه، شش ماه بدون حقوق کار کرد تا دادگاه سن ۱۸ سال را برای او پذیرفت. اما تابستان همان سال یعنی در سال ۱۳۳۵ با سید عزیزالله برقعی از خانواده های سرشناس قم و از همکاران فرهنگی اش ازدواج کرد.
پس از تولد نخستین فرزندش در سال ۱۳۳۶ به تشویق همسرش، مجدداً به تحصیل ادامه داد. چون نمی توانست مرتب در کلاس حاضر باشد، برای کمک گرفتن از همکلاسان، علیرغم علاقه به ریاضی، در رشته طبیعی نام نویسی کرد. در سال ۱۳۴۱ در امتحانات متفرقه با رتبه اول، دبیرستان را به پایان برد و بلافاصله در رشتۀ فیزیک دانشگاه تهران پذیرفته شد. با کشته شدن همسرش در سال ۱۳۴۲ تحصیل را رها کرد و در سن ۲۳ سالگی پرورش دو فرزند دو و سه ساله را بر عهده گرفت.
فرزند دختر فارغ التحصیل علوم سیاسی است و به زبان فرانسه تسلط کامل دارد و ریاست کتابخانه پتروشیمی را عهده دار است.
پسر مهندس مکانیک است و مسلط به زبان عربی است مدتی سردبیری در مجله را بر عهده داشت و مدتی مدیر پروژه فرودگاه امام خمینی بود.
در سال ۱۳۴۷ به مدرسه عالی ترجمه راه یافت ولی مسئولیت مدیریت دبیرستان در قم، امکان آمد و شد به تهران را نمی داد. وی برای بار دوم از تحصیل چشم پوشید. با تاسیس مدرسه عالی قضایی در قم در سال ۱۳۴۹ به تحصیل در این رشته ادامه داد و سرانجام در سال ۱۳۵۴ در رشته حقوق قضایی فارغ التحصیل شد. این تاریخ بود با ورود پسرش به دانشگاه که آن را «نقطه عطفی» در زندگی اش می داند.
یاد گذشته تصویر نه چندان دلچسبی در ذهنش پدید می آورد و به دردهای گذشته می اندیشد:
این درد سال ها با من است که تمام استعدادهای من در شهر قم مدفون شد. این درد را هنوز برای جامعه قم احساس می کنم. مخصوصاً برای زنان قم. من در ریاضی اعجاز می کردم به دلیل نبود امکانات در این شهر، تمام تلاش هایم متوقف شد در ۱۶ سالگی بالإجبار درس را رها کردم و برخلاف میل درونی در رشته طبیعی ادامه دادم و علیرغم عشق به ریاضی از حقوق سر در آوردم.»
حقوق را با هدف خاصی برگزید. برای رسیدن به سرنخی از چگونگی قتل همسرش که در شهریور ۱۳۴۲ اتفاق افتاد. «متأسفانه اصل قضیه همچنان مکتوم ماند. البته بعد از انقلاب مطالبی را برایمان مطرح کردند که ساواک ایشان را کشته. ولی چون خودم به آن نرسیدم نمی توانم بر آن تکیه کنم.»
او که از سال ۱۳۳۴ به مدت ۲۰ سال در مراحل مختلف آموزش و پرورش قم تا ریاست دبیرستان و راهنمای تعلیماتی خدمت کرده است می گوید با تمام مسائل این منطقه آگاه است «در تمام این سال ها از این که می دیدم چه استعدادهای درخشانی در قم می خشکد رنج می بردم. متأسفانه این مسئله در تمام برهه ها در قم روی می دهد. و هیچ کس برای جوانان و مخصوصاً دختران و زنان قم فکر نمی کند.»
سومین دبیرستان دخترانه دولتی قم را علیرغم این که تأسیس مدرسه غیر انتفاعی برایش آسان تر بود دایر کرد. همواره تأکیدش بر دولتی بودن مدارس بود. زیرا تأسیس دبیرستان آذرمیدخت در باجک قم را بسیار مفید یافته بود.
«با خواهش من خانوادۀ سلامت، زمین مدرسه را به صورت موقوفه در اختیار آموزش و پرورش گذاشت. که از طریق آقای عصار رییس وقت اوقاف تهران انجام شد. امروز به نام بنت الهدا صدر دایر است.
در مورد تأسیس دبیرستان شبانه در قم همین ضرورت وجود داشت که حدأقل حضور زنان و دختران برای ادامه تحصیل کمتر شود و مشکلی که برای خودم پیش آمد، ادامه نیابد.
خانم هایی که ازدواج کرده بودند و تمایل به تحصیل داشتند راه به جایی نداشتند و من با ده شاگرد شروع کردم.»
مسئولیت های مختلف اجتماعی را عهده دار بود از جمله: مسئولیت امور زنان بچه های بی سرپرست در زندانها، مدرسه، اردوها و با حکم وزیر دادگستری عضو علی البدل در امور زندان ها، بازرس انجمن حمایت زندانیان، در کمیته حمایت از مصرف کننده و فرمانداری شد.
او به خاطر تلاش برای بهداشت و تنظیم خانواده که شعار «کفایت دو فرزند» را مطرح کرد، تکفیر شد. «در سمیناری که به همین سبب تشکیل شده بود با برخوردهای تندی رو به رو شدم. حتی وقتی برای تشرف به مکه اقدام کردم، گفتند این کافر است نباید به خانه خدا برود و بقیه زائران هم پرونده هایشان را پس گرفتند که با کافر همراه نشوند. چون به نظر آنها با برنامه خدایی مبارزه می کردم. معتقد بودم که نباید گدا پروری شود. چون نتیجه آن را پر شدن زندان های کشور می دانستم و امروز هم متأسفانه مبتلا به آن هستیم.»
در سال ۱۳۵۴ با قبولی پسر در دانشگاه، به تهران و به فرهنگ شمیران منتقل شد. چندی مدیریت مدرسه ایران و آلمان را عهده دار بود. همزمان بعد از ظهرها در انجمن اولیاء و مربیان به عنوان کارشناس تربیتی و مسئول برگزاری انجمن های خانه و مدرسه در تهران کار می کرد. اولین برنامه مشاوره را در انجمن اولیاء و مربیان پیشنهاد داد. می گوید: «در این سال ها در شبانه روز تنها سه ساعت می خوابیدم.»
در سال ۱۳۵۶ برای اخذ پروانه وکالت اقدام کرد اما با پیروزی انقلاب کار به تأخیر افتاد و در سال ۵۸ هم کانون وکلا بسته شد. در سال ۱۳۶۶ تقاضایش مورد پذیرش قرار گرفت. می گوید: «با تضییع حقم از صدور آن خودداری شد و مدتها شکایت من هم راه به جایی نبرد. متأسفانه شرایط جامعه به گونه ای است که پاسخ ضعیف داده نمی شود.»
او شعر هم می گوید و نخستین شعرش را در شرایطی تقریباً در حالت بیهوشی سرود. با فوت همسرش این حس در او بیدار شده بود. در سال ۴۴ که مسئولیت معاونت دبیرستان پروین اعتصامی را بر عهده داشت تلفنی به او اطلاع داده شد که پسرش با ماشین تصادف کرده است وقتی به منزل رسید با مشاهده پسرش در حال بازی فوتبال، دانست یک کار ایذایی بود. با در آغوش کشیدن فرزندش روی تخت بیمارستان چشم گشود. نیمه های شب اولین شعر را بدون دانستن نظم و قافیه سرود.
«بیا ای جان جانانم دمی در خانه ام امشب که چون موی سیاهت تیره شد کاشانه ام امشب»
همراهان با این تصور که وصیت نامه می گوید متن را یادداشت کردند، روز بعد در دبیرستان سروده اش را دو تن از دبیران، استاد فقیهی و ابوالفضل مصفا خواندند و مورد تشویق قرار دادند. اما تا سال ۱۳۴۹ مشغله زیاد مجال شعر گفتن نداد.
سال ۶۹ با دعوت از سوی انجمن ادبی، در سنین بعد از ۵۰ سالگی کارهایش شروع شد.
وی نخستین راننده زن در شهر قم است. می گوید: «زمانی که تصمیم گرفتم آموزشی رانندگی ببینم یعنی سال ۱۳۴۶ در شهر قم رانندگی زن اصلاً قابل هضم و پذیرش نبود. حتی در تهران هم خانم های کمی رانندگی می کردند به همین دلیل با مشکلات عدیده ای رو به رو شدم. حتی خانم ها به من فحاشی می کردند، جلوی ماشین را می گرفتند. بعضی از آقایان با ماشین های جیپ قراضه از کنار ماشین فولکسی که به من تعلیم می داد طوری عبور می کردند که گلگیر ماشین را می بردند ولی مقاومت کردم و کنار نکشیدم. صدمه زیادی دیدم انگ ها و برچسب های زیادی به من زدند بخصوص با فرهنگ جامعه، برای زنی که همسر از دست داده و تنها زندگی می کند و در سنین جوانی است به راحتی اتهام وارد می شود. و حالا همه نادم و پشیمانند. حالا وقتی در قم در سنین بالا قدم میزنم از من حلالیت می طلبند» وی اولین داوطلب عضویت در تیم والیبال قم نیز بود. کلاس هفتم بودم قرار شد که در مدرسه ایراندخت دخترها در رشته والیبال ورزش کنند، وی داوطلب شد می گوید: «پیش از ثبت نام در مدرسه، با پسر بچه های محل والیبال بازی می کردم. در مدرسه هم از این اقدام استقبال کردم، بعد از ظهرها در مدرسه آقای صاحب نسق به ما تعلیم می داد. سر و صدای ما همسایگان را به پشت بام می کشید آنها این حرکت را کفر می دانستند و پوست هندوانه را از اشغال و خاک و خاشاک پر میکردند و از بالا روی سر ما می ریختند.» .
تألیفات:
آذرین مهر (دیوان شعر) سال ۷۴، (مژگان نامه) تخلص شاعر سال ۷۸، «قصۀ منظوم کربلا» سال ۷۹، «زن ناکامی و موفقیت» زیر چاپ، شرحی از زندگی نویسنده، «کتاب مداد» (کودکان) به سرقت رفته است، بررسی مسئله طلاق، زیر چاپ.
کتاب های آمادۀ چاپ: سفرنامۀ ۱۴ معصوم- کلام امیرانه- زندگی نامۀ منظوم بزرگان- دیوان شعر- مجموعه وصایای شهدا (منظوم) و زنان شاهنامه.
تهیه و تنظیم: آقای مجید داداش نژاد
منبع: کتاب اولین زنان تألیف عذرا دژم
نظر شما