عباس حری
برای آگاهی از شرح حال بنیانگذار موسسه ملی زبان به نوشته استاد علی بیاناتی که ویراستاری کتاب یادگار را بعهده داشتند مراجعه می کنیم.
این کتاب به مناسبت جشن پنجاهمین سال تاسیس موسسه که در هتل استقلال تهران برگزار شد منتشر گردید .
آقای بیاناتی در مقدمه کتاب می نگارند:
وقتی خبر رسید که مؤسسه ملّی زبان ویراستاری “یادگار” را به من محول کرده است، در این ۹۲ سالگی شادی و شعف ۲۹ سالگان را در خود حس کردم. بدنم گرم شد و شور شباب در رگهایم دوید. احساس کردم که بالاترین مدال علمی جهان را بر سینه دارم.
سـاکنان حرم سـر عفاف ملکوت
با من راهنشین باده مستانه زدند
من کجا و منزلت والای مؤسسه ملّی زبان کجا که من “یادگار” پنجاه سالهاش را ویراستاری نمایم؟ مرحبا به شما ای بزرگان! ای اساتید فرهیخته! ای دانایان که در حلقه دانش مؤسسه ملّی زبان چون شمع میسوزید و میفروزید و فرزندان ایران را زبان میآموزید! به آنها ابزاری میدهید که مشکلات و مجهولات علمی و تکنولوژی را با آن میگشایند و مقام علمی این وطن عزتمند ما را ارتقاء میدهند. مرحبا! صد مرحبا که مرا به این افتخار رسانیدید.
من خود استاد مؤسسه بودهام و سی سال (از ۱۳۴۶ تا ۱۳۷۶) در این مکتب بزرگ درس دادهام. من بیشتر و پیشتر از همه شما، از ۱۳۲۶ دکتر حرّی مؤسس و مهندس این مکتب را میشناسم و ژرفای بصیرت او را دیدهام. تواضع حرفهای و علمیاش را لمس کردهام و هرچه آموختهام در این مکتب و از این مکتب است. دکتر حرّی در پهنه آموزش زبان اندیشمند مبدعی است که ما داریم، ایران دارد. دانشآموختگان مکتبش از چراغی که از اینجا بردهاند، اکنون در دانشگاهها و مؤسسات علمی اروپا و آمریکا نورافشانی میکنند. باید عرض کنم که او از من خواسته است که نامش را بدون عناوین و القاب بیاورم، همچنین خواسته است که در مقالات اساتید نیز عناوین او را حذف کنم و چنین کردهام. از این بابت از اساتید ارجمند معذرت میخواهم.
دانشسرای عالی سال ۱۳۲۶
عباس حرّی و من هر دو فارغالتحصیل دانشسرای عالی هستیم. او از کرمان میآمد و من از همدان. در سال ۱۳۲۶ با استفاده از بورس تحصیلی مصوب دولت قوامالسلطنه، به دانشسرای عالی رفتیم. او با اینکه زبان انگلیسی را در مدرسه CMS(Church Missionary Society)کرمان از مدرسین انگلیسی آموخته بود، در دانشسرای عالی رشته ادبیات فارسی را انتخاب کرد و من رشته انگلیسی را. وقتی در مصاحبه از او پرسیدند چرا زبان انگلیسی را انتخاب نمیکنی گفت زبان انگلیسی را تا حدی که نیازهای تحصیلیام را رفع کنم میدانم. مایلم در اینجا به دقایق زبان فارسی آشنا شوم تا بتوانم مقایسه ساختاری انجام دهم که این هر دو زبان از یک خانوادهاند (هند و اروپایی).
در آن زمان دورههای لیسانس سه ساله بود و ما که بورسیه دولت بودیم اوقات فراغت بسیار داشتیم. حرّی ضمن تحصیل دردانشسرایعالی سردبیر هفتهنامه “آموزگاران” شد و سه سال این سمت را برعهده داشت. سبک نگارشش بر خوانندگان این روزنامه میافزود: واقعگرا، صریح، دور از تملق، خوشقلم، انتقاداتش کوبنده، تمجیداتش ساده و باورانگیز بود. “آموزگاران” نزدیک به ۳۸۰۰۰ خواننده داشت و قیمتش ۵ ریال بود.
۱۳۲۹، اجرای درس نمونه و خودنویس استاد
ما هر دو در خرداد ۲۹ فارغالتحصیل شدیم. زندهیاد دکتر عیسی صدیق مروج آموزش و پرورش نوین ایران که چند نوبت در کابینههای مختلف عهدهدار وزارت آموزش و پرورش بود، اجرای درس نمونه سال را به حرّی واگذار کرد. استاد و شاگرد بسیار به هم نزدیک بودند و یک بار با هم به کرمان، زادگاه او رفتند. دکتر صدیق بارقه معلمی را بهطور آشکار در جبین شاگرد خود میدید.
اجرای درس نمونه بهوسیله حرّی، چند بار با تحسین دکتر صدیق و آخر کار با قیام و تشویق ۱۵۴ نفر فارغالتحصیلان دانشسرای عالی که مستمعین درس نمونه بودند روبهرو شد. موضوع درس”تشبیه” در اشعار نظامی گنجوی بود. مدرس جوان با چیرگی چشمگیر بر سالن توأم با فصاحت و روشنی کلام، جلسه درس را با این سه بیت به پایان برد.
آبتنی لیلی
پـرنـد آسـمون گون بـر میـان زد بشد در آب و آتش بر جهان زد
تن صـافش چو میغلطیـد در آب تو گویی قاقمی بر روی سنجاب
چو بر سر آب میانداخت از دست فلک بر ماه مروارید میبسـت
توضیحات حرّی در مجسمساختن آب و آتش و سببآوردن این تضاد بهوسیله شاعر، سـالن را غرق تحسین کرد. وقتی درس تمام شد دکتر صدیق او را در بغل گرفت و بسیار تمجیدکرد. دکتر صدیق میگفت از ۱۳۱۸ که اولین دوره فارغالتحصیلی دانشسرای عالی بوده، تاکنون درسی به این فصاحت و آمادگی معلم و تسلط بر سالن ندیدهام. آنگاه خودنویس خود را به او جایزه داد.
دبیرستان حکیم نظامی قم
پس از دانشسرای عالی چون استاد ناگزیر به خدمت در شهرستانها بود، به قم رفت. او خاطرات ماندگاری از سالهای تدریس در دبیرستان حکیم نظامی قم دارد: آشنایی با دکتر محمدحسین بهشتی، موسی صدر، دکتر علی محسنی، هوشنگ ظهیری، دکتر هرمز ظهیری، دکتر عباس پوستی رئیس دپارتمان فارموکولوژی دانشگاه تهران، عبدالعلی میرزایی، محمد جوادی، قاسم مشیر، دکتر عباس طباطبایی، محمد مظاهری، دکتر حسین عزتی میر هاشمی، محمد خطیبی و مرتضی رسولی ثمره سالهای تدریس در این شهر مقدس است.
دکتر علی محسنی انجمنی بهنام دانشآموختگان حکیم نظامی قم برپا کرده و ریاست آنرا عهدهدار است و همه ساله مجالسی در بزرگداشت اساتید حکیم نظامی بهوسیله این انجمن ترتیب داده میشود.
تدریس در دبیرستان البرز
استاد پس از اتمام سنوات خدمت در شهرستانها، در سال ۱۳۳۴ به تهران میآید و در دبیرستان البرز بهتدریس میپردازد. دبیرستان (کالج) البرز از مدارس نامی تهران بود. صیت بلاغت استاد در تدریس زبان انگلیسی بهتدریج در محافل آموزشی تهران میپیچد و سالبهسال گستردهتر میشود. شورای فرهنگی بریتانیا از استاد دعوت میکند که در سالن آموزشی آن شورا سخنرانی کند. گیرایی این سخنرانی که با حضور جمعی از آموزشیان، فرهنگیان و دانشگاهیان انجام گردید، موجب میشود که شورای فرهنگی بریتانیا بورس تحصیلی در دانشگاه لندن را در رشته آموزش زبان انگلیسی: Teaching English as a Foreign Language برای استاد به لندن پیشنهاد کند. با این پیشنهاد موافقت میشود و استاد در شهریور سال ۱۳۳۷(سپتامبر ۱۹۵۸) عازم انگلستان میشود.
استاد از هر قسمت تحصیل در دانشگاه لندن بهره میگیرد و بهقول خودش “همچون تشنهای که به چشمهای گوارا میرسد” خود را از آن سیراب میکند و شب و روزش را به غور در اقاریر اساتید و بحث و فحص با سایر همدرسان که از کشورها و قارههای دیگر به این دوره آمده بودند صرف میکند. در دفتر خاطرات او در این باب چنین میخوانیم:
۲ فوریه ۱۹۵۹(۱۳ بهمن ۱۳۳۷)
Wales
امروز صبح ساعت ۱۰:۳۰ تدریس عملی داشتم. با یکی از همدورهایها که از شیلی میآید یک کلاس مشترک گرفتیم. کلاس سوم او خیلی آماده بود. درسش را کاملاً تهیه کرده بود. از من خواست که شروع کنم. من مودبانه تقاضایش را رد کردم. او شروع بهتدریس کرد. تلفظش قدری اشکال داشت. اما طرح درس خیلی پخته و سنجیده به کمکش آمد. بیشتر بچهها راضی و دو سه تا ناراضی بودند. وقتی نوبت من شد من روی تلفظ کار کردم و نقایص او را بدون اینکه به او بر بخورد بهطور غیر مستقیم اصلاح کردم. بچهها خیلی راضی شدند. آخر ساعت که میخواستیم از کلاس خارج شویم، از بچهها خواستم که برای او دست بزنند. این کار او را خیلی خوشحال کرد. ظهر با هم نهار خوردیم. او طرح درسش را کاملاً برایم توضیح داد و من خیلی از او آموختم. آخر سر از من تشکر کرد که از بچهها خواسته بودم برایش کف بزنند.
وزارت آموزش و پرورش
استاد در مراجعت از لندن میخواست به دانشگاه تربیت معلم برود. وزارت آموزش و پرورش با پیشنهادش موافقت نکرد. سال ۱۳۳۹ برای آموزش و پرورش سال وفور متخصصین آمریکایی در بسیاری از فعالیتهای کشور بود. این وزارت مترجمین زیادی که قابلیت حضور در جلسات مشترک را داشته باشند نداشت. این بود که با اعزام استاد به دانشگاه موافقت نکردند و باو مسئولیت جذب و تربیت مترجمان جدید را دادند. دکتر حرّی در یکی از یاداشتهایش چنین آورده است.
۱۷/آذر/۱۳۳۹
روز دوشنبه آینده در رامسر آخرین روز سمینار است که وزیر هم شرکت میکند و باید نتیجههای ملموسی به او بدهیم. دکتر فاطمی مرا مامور القاء مسایل به وزیر کرده است. کار سختی است و اجری هم ندارد. خیلی از مزایای این سمینار نصیب من نمیشودو هر بار سنگینی هم که هست روی میز من میریزند.
بیکارهها و بادمجان دور قاب چینها هم فرصت دارند و هم اینگونه زرنگیها را. برای ماشینم که هفته پیش یاتاقان سوخت و هزار و پانصد تومان خرج دارد پول ندارم. باید این کار را ول کنم. بدرد نمیخورد. هم باید گزارش بنویسم، هم آنها را ترجمه کنم هم بعضی مترجمین اشتباهاتی دارند که میترسم آخر سر دستگاه از چشم من بداند. خدا کند وزیر اینقدر کار داشته باشدکه به القای مسائلی که دکتر فاطمی از من خواسته است انجام دهم، نرسد. خیلی خسته شدهام.
دانشگاه تربیت معلم
در فروردین سال ۴۰ موافقت شد که استاد به دانشگاه تربیت معلم برود و این توفیقی بود. دانشجویان که از دی سال گذشته از معلم محروم بودند مقدم استاد را گرامی داشتند. استاد از همان بادی امر با کار جدی شروع میکند. دانشجویان هم همکاری میکنند. بعضی روزها برای جبران کمبودهای سال پیش دانشجویان تا پاسی از شب گذشته میمانند. استاد هم کارایی داشت، هم دلسوزی و دانشجویان او را حلقهوار درمیان خود میگرفتند. یکی از این شاگردان سیدعلی میرعمادی است که استاد در خاطراتش او را دانشجوی کامل عیار مینامد. تاثیر تعالیم استاد را پس از ۳۷ سال در سال ۱۳۷۷ در تالار وحدت دانشگاه تبریز خواهیم دید که زیر عنوان “تالار وحدت دانشگاه تبریز”خواهد آمد.
خبر تأسیس مؤسسه ملّی زبان
برکهای در کویر
تلاقی با اندیشههای ۱۲۸ جوان پر امید که با داشتن دانشنامه B.A. از دانشگاههای مختلف به دانشگاه تربیت معلم آمده بودند و هفتهای سه نوبت به امید کسب صلاحیت معلمی در آمفیتئاتر دانشگاه گرد هم میآمدند و به نظرات و اندیشههای استاد در آموزش زبان و راهها و ناهمواریهای این کار خطیر گوش میدادند گاه تحسین و گاه تنقید میکردند و بعضاً به پاسخهایش دل میدادند، به استاد آموخت که چرخه آموزش زبان کشور به تعمیر و تعویض نیاز دارد. باید سقفهای خفه و کوتاه موجود شکافته و طرحی نو افکنده شود. از گفته خودش مدد میگیرم:
“آنچه مرا در این راه دراز بیعلامت و ناهموار تشویق میکرد و جرأت میداد که در باره ایجاد یک مؤسسه آموزش زبان کوشا باشم Comment کوتاه اما سنجیده و مسئولانه پرفسور Bruce Pattison رئیس دپارتمان آموزش زبان انگلیسی در دانشگاه لندن بود. که از بخت مساعد استاد راهنمای من هم بود و هر هفته یک ساعت ضمن صرف قهوه و پک زدن به پیپ دست مرا استادانه میگرفت و پابهپا میبرد و از مجهولات متعدد و گاه بیمعنی من عبور میداد و بعضی اوقات هم میگفت.
Abbas! I’m sorry! I don’t think I have been able to find solutions to the problems.
عباس! معذرت میخواهم. من فکر نمیکنم توانسته باشم راهحلهایی برای مسائل پیدا کرده باشم.
من در برابر این همه بزرگی، فتوت و تواضع خجالت میکشیدم و در دلم او را پیامبرگونه ستایش میکردم و از خدا میخواستم که قدری از این تواضع ملکوتی را به من ارزانی دارد. بههر حال از تعداد مسائلی که در طول هفته با آنها مواجه میشدم نکاستم و اگر راهحلی را که ارائه میداد قانعکننده نبود یا دست و پا شکسته میفهمیدم، نمیگفتم فهمیدم. این مشکلات در نیمه اول سال بسیار زیادتر از اوقات دیگر بود.”
پرفسور Pattison معتقد بود که شاگردش خواهد توانست در بهتر ساختن وضع آموزش زبان کشورش مؤثر باشد. همه میبینیم که این باور به حقیقت پیوست (comment پرفسور Pattison در باره شاگردش در کتاب دیگری تحت عنوان “سرگذشت یک مکتب” A Tale of a School آمده است).
استاد خبر تأسیس مؤسسه ملی زبان را در خرداد ۱۳۴۰ در صدر اخبار و با امضاء و ذکر عنوان علمی خود بهوسیله جرائد به اطلاع جامعه رسانید. یکی از آنها تأسیس مؤسسه ملی زبان را با توجه به فقر آموزشی کشور “برکهای در کویر” نامید. آگهیها و اعلامیههای آموزشی مؤسسه ملی زبان با رعایت موازین و حساسیتهای جامعه شناسی، عاری از گندهگوییهای عوامانه و وعدههای بازاری تنظیم میشد. همه چیز جاذبه و حلاوت خاص خودش را داشت و مشتری برجوشید. در شروع کار در آن برهوت آموزشی ۲۷۳ نفر با شهریه ۸۵ تومان در ترم جا رزرو کردند. آنگاه نوبت به انتخاب معلم رسید.
گزینش استاد
حقالتدریس مؤسسه در ساعت ۲۲۵ ریال یعنی ۵ ریال بیشتر از شورای فرهنگی بریتانیا، انجمنهای فرهنگی ایران و آمریکا و آلمان بود. این ۵ ریال اضافه “از طرف اساتید مؤسسات خارجی به علوّ ارزش مقام معلم در مؤسسه ملی زبان تعبیر شد. این همان تعبیری است که بنیانگذار مؤسسه بدون اینکه بر زبان آورد میخواست بهجامعه القاء کند. این بود که نامدارانی همچون دکتر علاءالدین پازارگادی استاد دانشگاه، منوچهر مرزبان معاون سابق دانشجویی سفارت ایران در لندن، علیاکبر شاکرین معاون وزارت آموزش و پرورش، محمدعلی نقیبزاده مدیر کل دفتر وزارتی را به مؤسسه ملی زبان جلب کرد. استادان و معلمان بزرگی همچون کمال فاضل، فریدون یزدانفر، حسن براتی، احمد قاضی، کیومرث مدبر، فتاح کاویان، حسن میرسیدی، نادر پرتوی، دکتر فهیم، محقق، محسنی، قدرت یزدیان، یوسف ناصحی، ایراندخت وکیل، ناصر صدری، علی امانی، محمود پورسینا، دکتر پرویز بیرجندی، محمدعلی عبیدی و دهها تن دیگر از زنان و مردان دانشمند، زباندان و زبانشناس در کلاسهای مؤسسه به فرزندان ایران زبان آموخته و آنانرا با این ابزار ضروری دانش اندوزی جهان آشنا ساختهاند.
من نیز در سال ۱۳۴۳ در زمره استادان مؤسسه ملی زبان برگزیده شدم. و در فضای علمی و فرهنگی بیشائبهای، مشعل زبانآموزی این مکتب را بهسهم خود روشن نگه داشتم.
ذکر خاطرهای از سالهای تدریس در مؤسسه را در اینجا مناسب میبینم. آوازه شهرت مؤسسه ملی زبان در سراسر کشور پیچیده بود. زبانآموزانی از شهرهای دیگر مثل قم، ساوه، گرمسار، ورامین، کرج هفتهای سه روز با وسایل نقلیه نه چندان فراگیر آن سالها (دهه چهل) به مؤسسه میآمدند و پس از اتمام کلاس در همان روز به شهرهای خود باز میگشتند. روزنامهها در باره کارائی آموزشی مؤسسه خبر مینوشتند. مجله سپیدوسیاه که تیراژی بالا و خوانندگان زیاد داشت در مقالهای مؤسسه را به کلیدداری تشبیه کرده بود که قفلهای کشورهای دیگر را میگشاید و راه را برای ترقی جوانان برومند ایران باز میکند.
بازدید رئیس شورای فرهنگی بریتانیا
آوازه مؤسسه، رئیس وقت شورای فرهنگی بریتانیا Mr. Bach را به دیداری از مؤسسه ترغیب کرد. با دکتر حرّی تماس میگیرند و میخواهندکه وقت مناسبی برای دیدنش از مؤسسه تعیین شود. در دفتر یادداشت دکتر حرّی در این باره میخوانیم:
۱۷ /۱۱/۴۶
امروز از شورای فرهنگی بریتانیا زنگ زدند، خانم تلفنکننده که لهجه اسکاتلندی داشت و “r”ها را غلیظ تلفظ میکرد بهخصوص حرف ر اسمم، گفت Mr Bach میخواهد با شما صحبت کند. گفتم مسرورم با ایشان صحبت کنم. ذهنم به اینجا کشید که حتماً Mr Bach پروندهام را بهعنوان بورسیه ۹ سال پیش مطالعه کرده و گزارشهای تحصیلیم را ورق زده است. حالا نمیدانستم که موضوع صحبتش چه خواهد بود. پس از لحظهای صدای مهربان Mr. Bach به گوشم رسید، احوالپرسی کرد. و بیمقدمه گفت اگر اجازه بدهید مایلم از مدرسه شما دیدن کنم. گفتم بسیار مفتخر خواهیم بود. گفت ما خیلی خوشحالیم که شما بهعنوان Scholar شورای فرهنگی بریتانیا مدرسهای درست کردهاید. تشکر کردم و برای دوشنبه هفته بعد ساعت ۱۰ صبح قرار گذاشتیم.
در روز موعود دکتر حرّی کلاس مرا برای بازدید Mr. Bach منظور کرده بود. صبح اول وقت که مؤسسه رفتم بهمن گفت آقای بیاناتی! آماده باشید ممکن است امروز یک visitor داشته باشید، گفتم کی هست ؟گفت Mr Bach رئیس شورای فرهنگی بریتانیا. کمی مکث کردم، و گفتم باشد، بیاد، اشکالی نداره. قدری از ساعت ۱۰ گذشته بود، من در کلاس مشغول تدریس بودم، در زدند، در را باز کردم، صورت سرخ و خندان یک انگلیسی را دیدم که کنار رئیس مؤسسه ایستاده بود. دکتر حرّی ما را به هم معرفی کرد، ما دست دادیم. دکتر حرّی اجازه خواست که Mr Bach درسی را که میدهم مشاهده کند. با تبسم پذیرفتم و Mr Bach بدون رئیس مؤسسه وارد کلاس شد و در گوشهای کنار یکی از بچهها نشست.
عنوان درس Honey Bird بود و من چند سطر از آن را تدریس کرده بودم. مرغ عسلخوار با چهچهه و آوازخوانی بهسوی درختی که زنبورها در آن عسل میساختند در پرواز بود. چهچهه مرغ عسلخوار مردی روستایی را که در آن حوالی بود متوجه کرد. مرغ عسلخوار به درخت خود رسید، بر تنه آن نشست و از سوراخی که در آن تعبیه کرده بود به لیسیدن عسل مشغول شد. پس از اینکه عسل سیری خورد به سوی آشیانه خود به پرواز در آمد. روز بعد که دوباره به قصد خوردن عسل آمد و بر درخت نشست اثری از کندو نیافت. مرد روستایی کندو را برده بود.
پس از اتمام درس و سوال و جواب از بچهها، رو به Mr Bach کردم که با اشتیاق به کلاس و واکنشهای شاگردها مینگریست. از او پرسیدم:
Bayanati: Can you make a word with “honey”?
Bach: Yes, sir. I can.
Bayanati: Please.
Bach: Honey-moon, sir.
Bayanati: Very good Mr Bach, thank you.
Bach: You’re welcome, sir.
من درباره honey-moon به بچهها توضیح دادم و کلاس با خنده و شادی تمام شد. آخر سر هر چه کردم که رئیس شورای فرهنگی بریتانیا قبل از من از کلاس خارج شود قبول نکرد.
این داستان و این بازدید نتیجه خوبی برای رئیس مؤسسه به بار آورد. دو سه ماه بعد او را با درجه B۲ که همردیف معاونین وزارتخانهها بود برای بازدید مدارس زبان انگلستان دعوت و بهطوری که در مراجعت میگفت پذیرایی خوبی هم از او کرده بودند. باید بگویم چون Mr Bach از کلاسم پیش دکتر حرّی تعریف کرده بود، او هم یک کلاس درس علاوهبر کلاسهای قبلی به برنامه درسیام اضافه کرد.
کنفرانس ترجمه دانشگاه تبریز
ترجمه صحیح و امین برای ما که در راه بهرهگیری از تکنولوژی کشورهای مترقی گام بر میداریم، امری حیاتی است. جای خوشوقتی است که در ایران مترجمان خوب که هم به مسئولیتهای حرفهای واقف و هم بر معضلات این مهم آگاه باشند کم نداشتهایم. نجف دریابندری، دکتر کوروش صفوی، احمد قاضی، محمود بهآذین، مسعود فرزاد، دکتر کاظم لطفیپور ساعدی، رضا سیدحسینی، دکتر سیدعلی میرعمادی، دکتر محمد شهبا، دکتر مهدی نوروزی، دکتر علی خزاعیفر، مصطفی رحیمی، کاوه دهقان، دکتر مهدی سمسار، دکتر کاظم زرنگار، دکتر بهزاد قادری، دکتر لطفالله یارمحمدی و بسیاری دیگر که در اینجا فضای کافی برای ذکر نامشان نداریم، از نامداران عرصه ترجمه ایرانند. آثار این بزرگان در تنویر اذهان مردم کتابخوان و کتابدان ما سهم نمایانی داشته است. دکتر مهدی سمسار از روزنامه نگاران برجسته ایران و دانشجوی مؤسسه ملی زبان بود. او ساختارهای زبان انگلیسی را در مرحله عالی و پیشرفته در اینجا آمو خت و دانشجوی کلاس دکتر حرّی بود.
دانشگاههای برتر ایران به این مهم زیاد اعتنا دارند و به اهمیت رونق ترجمه برای کشور واقفند. از جمله این مراکز دانشگاه تبریز است که تا کنون چند کنفرانس برای تشریح و تحلیل مسائل ترجمه ترتیب داده است. در کنفرانس سال ۱۳۷۷ که از ۱۵ تا ۱۷ اسفند در آن دانشگاه بر گزار گردید رئیس مؤسسه ملی زبان را به این کنفرانس دعوت و از او خواستند که علاوهبر سخنرانی در یکی از جلسات کنفرانس مقالهای نیز برای درج در نشریه کنفرانس بدهد (این مقاله در بخش سوم کتاب چاپ شده است). دکتر حرّی دعوت دانشگاه را پذیرفت و در کنفرانس شرکت نمود. واقعهای را که در آخرین روز کنفرانس و در دقایق خدا حافظی رخ میدهد از دفتر خاطرات او نقل میکنم.
تالار وحدت دانشگاه تبریز
۱۷/۱۲/۱۳۷۷
امروز نزدیک به دو هزار نفر نویسنده، مترجم، دبیر، دانشیار و استاد در تالار وحدت دانشگاه تبریز در آخرین روز کنفرانس ترجمه جمع بودند. در آخرین لحظات کنفرانس بودیم. نیمی از جمعیت در حال رد و بدلکردن کارتهای ویزیت و گرفتن E-mail یکدیگر بودند. ناگهان غرش بلند گو در فضا پیچید.
“آقایان! استادان! عزیزان! بچهها! خواهش میکنم گوش کنید! گوش کنید! آقایان لطفاً به جای خودتان برگردید. خواهش میکنم! ”
این صدا، صدای جذاب و پر طنین دکتر سیدعلی میرعمادی بود. همان دانشجوی “کامل عیار” ۳۷ سال پیش دانشگاه تربیت معلم که مدارج علمی را طی کرده، کتابها نوشته، هزاران دانشجو تربیت کرده و امروز مدیر این کنفرانس شکوهمند است.
” آقایان، متشکرم که توجه میفرمائید. من میخواهم امروز به شما یکنفر را معرفی بکنم که در اینجا حضور دارد. من الان فهمیدم که او اینجاست.
بله او اینجاست و معلم بزرگ ایران است. او به همه ما آموخت که چگونه معلمی کنیم. این معلم بزرگ دکتر عباس حرّی است.
جناب دکتر بفرمایید اینجا، بفرمایید.
***
با خود گفتم پروردگارا! حلا برم چی بگم؟ رفتم بهطرف پلههای سن. خودم را از پلهها بالا کشیدم رفتم روی سن. وقتی دیدم دکتر میرعمادی با آن جثه سنگین پیش پایم زانو زد و با کرامتی که داشت خواست پایم راببوسد، دست انداختم زیر شانههای سنگینش و یکجوری بلندش کردم و جبین مردانهاش را بوسیدم. رفتم بهطرف تریبون. هنوز نمیدونستم چی بگم که مناسب حال و هوای این مجلس متعالی و شایسته این استاد بزرگ و بزرگوار باشد. در این تفکر و تأمل بودم که گفتهای از ژان ژاک روسو به خاطرم رسید و دیدم که از این بهتر چیزی شایسته موقعیت و منزلت این مجلس شکوهمند نیست. پشت تریبون قرار گرفتم:
جناب دکتر میرعمادی، استادان عزیز، خانمها، آقایان
۳۷ سال پیش از بخت و اقبال مساعد با گروهی قریب به ۱۲۰ نفر که قبلاً دانشنامه B.A. خود را احراز کرده بودند، در دانشگاه تربیت معلم کار میکردم. هدف برنامه این بود که این جمع را برای دبیری دبیرستانها آماده کنیم. اوقات سودمندی با هم سپری میکردیم. من با احتیاجات آنها آشنا میشدم و آنها با تجربهها و یافتههای من. یکی از این بچهها سیدعلی میرعمادی بود که امروز تمشیت این کنفرانس را بر عهده دارد. بارک الله بر میرعمادی. آفرین بر او. و اما نکتهای که باید آنرا با حروف برجسته تری یادداشت کنم اینست که من از آن بهار سال ۴۰ تا به امروز این استاد فرهیخته را ندیده بودم. به نظر ایشان من معلم خوبی بودهام. شاید چنین باشد.
روسو میگوید یکی از نشانههای معلم خوب اینست که شاگردانش از خودش بهتر بشوند. این امر اکنون واقعیت یافته و من آمادهام که سر درس دکتر میرعمادی بنشینم و از یافتههایش بهرهمند شوم.
حضار بپا خاستند و کفزدنها و تحسینهای آنان دقیقهای ادامه یافت. خاطره کنفرانس تبریز با سخنان دکتر حرّی به این پایان خوش رسید و هرگز از خاطرها محو نخواهد شد.
کتابهای درسی
بهطوری که ملاحظه فرمودهاید عدهای از اساتید مقالات خود را در باره کتابهای درسی نوشتهاند که از نظر خوانندگان خواهد گذشت. خانم قاضیان مدیر دروس مؤسسه نیز مقالهای در همین زمینه نوشتهاند که در یادگار چاپ میشود. مقاله کاملاً گویا و جامع است. شاید برای من ذکر یک مطلب در اینجا ضرور باشد که Horri’s English Series حاصل ۷۰ سال تجربه عملی و زاده مطالعات و تفحصات آموزشی مردی است که شاگردانش او را سرمایه علمی بزرگی برای ایران میدانند. سری کتابهایش این ظرفیت را دارد که نیازهای مقدماتی و میانه زبان جویان را علاوهبر کشور عزیزمان ایران، در کشورهای غیر انگلیسی زبان مانند چین، افغانستان، تاجیکستان، ترکیه و کشورهای عربی منطقه نیز بر آورده سازد.
در اینجا بهموقع میدانم که از مساعی آقای محمدعلی یزدانی استاد مؤسسه که علاوهبر آموزش، مسئولیتهای دیگری نیز بر عهده دارندو در تنظیم و انتشار یادگار از لحاظ امور کامپیوتری هیچگونه مضایقهای روا نداشتهاند سپاسگزاری نمایم.
***
مایلم اساتیدی که به “یادگار” مقاله فرستادهاند آگاه باشند که ویراستاری مقالات آنان فقط از نظر نارساییهای املایی یا Spelling صورت گرفته است. هیچگونه دخل و تصرف یا حذف و اضافهای در اصل مقالات نشده و صواب یا ناصواببودن مطالب بر عهده نویسندگان آنهاست. من پارهای مقالات را استادانه یافتم و همه آنها را صادقانه.
بار دیگر از مباهاتی که دکتر حرّی بنیانگذار مؤسسه با سپردن ویراستاری “یادگار”به اینجانب داده است سپاسگزارم.
علی بیاناتی
استاد دهههای ۴۰ تا ۷۰ مؤسسه ملی زبان
مرداد ۱۳۹۰
نظر شما