سرچشمه های معرفت
مقاله حاضر سعی دارد مرزهای میان علم و دین را با توجه به حوزه هایی که هر یک پوشش می دهند، تشریح کند. نویسنده بر وجود انواع علایق میان علم و دین تأکید دارد و معتقد است حوزه معرفت ممکن متعلق به علم و وظیفه دین راهنمایی و روشنگری است. نویسنده برای تبیین این دو موضوع بر نگاه گالیله و راه حلی که او برای رفع تعارض ظاهری میان علم و دین ارائه می داد و موضع وبر در برابر دین اشاره می کند.
۱- بین علم و دین انواع علایق اساساً جدا و متفاوت به چشم می خورد. این علایق از حوزه های بی شباهت تجربه ناشی می شوند که هر یک جنبه دیگری از حقیقت- واقعیت را باز می تابند و در عین حال توازی های روش شناختی چندی نیز دارا هستند. علم تا آنجا که مقدور باشد مفاهیمی کمی، قابل اندازه گیری و سنجش را به کار می برد. علم آنچه را که هست مطالعه می کند، نه آنچه را که باید باشد. علم «اخلاقاً بی طرف» است به این معنی که یافته هایش می تواند در خدمت انواع و اقسام مقاصد بشری به کار رود.
دین «گزینشگر» است. با مواردی سروکار دارد که مورد وثوق و حرمت و شیفتگی و پرستش انسان است. عقاید دینی در درجه اول با مسائل وجودی اهتدای انسان در چارچوب جست وجوی معنا و خصلت یا سرشت اساسی انسان و جهان و شناخت خویشتن و سرنوشت و زمان و تاریخ سروکار دارد. زندگی عرف اهل دین بر محور «هجرت» های بزرگ دور می زند (از تولد تا ازدواج و مرگ) و خدمت به بشر و جامعه (شفقت و عدالت) و فراتر از همه عبادت و طاعت خداوند.
از نظر کانت، علم و دین حوزه های به کلی متفاوتی را در بر می گیرد و وظایف جداگانه ای را در پیش دارند، به نحوی که هرگز نیازی به تعارض ندارند. حوزه معرفت ممکن، متعلق به علم است و علم آزادی کاملی در کشف و کاوش این حوزه با روش های خود دارد. وظیفه دین، راهنمایی و روشنگری ایثار اخلاقی ما و آرامش هر چه جامع تر بخشیدن به آن است. کانت معتقد است که نقش عقاید دینی، گسترش تبیین های علمی نیست، بلکه این است که حیات اخلاقی انسان را با ربط دادنش به «فرجامین حقیقت» روشن تر و ریشه دارتر کند.
الف- دو سرچشمه معرفت
۲- گالیله(۱۵۶۴-۱۶۴۲م) ریاضیدان، نجوم شناس و فیزیکدان ایتالیایی با نقد نظام بطلمیوسی و روش معمول در قرون وسطی، به روش شناختی تازه ای دست یافت. وی تبیین «غایت شناختی» را که از ویژگی های اندیشه گذشتگان بود به تبیین «توصیفی» مبدل کرد و به جای «چرایی» اشیاء، در پی چگونگی آنها برآمد.
گالیله کاتولیکی باورمند به کتاب مقدس بود که با دیدن تعارض اندیشه های علمی با آموزه های کتاب مقدس کوشید برای این تقابل و تعارض، راه چاره ای بجوید. از این رو قلمرو دین و انتظارهای خود از دین را بیان کرد.
گالیله برای حل تعارض «علم و دین» چند راه را پیشنهاد کرد:
۱-۲- گالیله در آغاز بر این باور بود که خداوند هم نگارنده «کتاب تکوینی طبیعت» است و هم فرستنده «کتاب تدوینی وحی» . وی در یکی از نامه هایش می نویسد:
«به نظر من در بحث از مسائل فیزیکی، باید بنای کارمان را نه بر اعتبار نصوص مقدس بلکه بر تجارب حسی و برهان های ضروری بگذاریم. زیرا هم آیات کتاب مقدس و هم آیات طبیعت هر دو کلمه خداوندند.» (۱)
گالیله، طبیعت را تنها منبع معرفت علمی می داند و طبیعت و متن مقدس را دو راه هم تراز برمی شمارد که آدمی را به سوی خداوند رهنمون می سازند. بدین واسطه، گالیله «متشابهات» کتاب مقدس را در «محکمات» علم جدید، تفسیر می کرد.(۲)
۲-۲- گالیله علاوه بر تبیین روش علمی و معرفی طبیعت به عنوان تنها منبع معرفت علمی، درباره روش فهم کتاب مقدس نیز چنین می گوید:
«اگر کسی در تفسیر کتاب، همیشه افکار خود را در معنای لغوی و ساده کلمه، محصور کند، ممکن است دچار خطا شود. به همین دلیل، ممکن است افزون بر تناقض ها و مطالب دور از حقیقت، بدعت گذاری های شدیدتری نیز در کتاب مقدس پدیدار شود. برای مثال، لازم خواهد آمد که وجود پا و دست و چشم و عواطف انسانی و جسمانی مانند: خشم، پشیمانی، تنفر و حتی از یاد رفتن آن چه در گذشته است و ناآگاهی بر آن چه پیش می آید، به خداوند نسبت داده شود.پس نباید به اتکای شهادت عبارت های کتاب مقدس که ممکن است معنی متفاوتی در بر داشته باشد، در اشیاء مادی که تجربه حسی، آن را در برابر دیدگان ما قرار داده یا برهان های لازم، آن را بر ما مدلل ساخته است، تردید کنیم.» (۳)
اکنون اگر بنا را بر این بگذاریم که لازم نیست استنباط های فیزیکی که در حقیقت به ثبوت رسیده اند، با عبارت های کتاب مقدس تطبیق شوند بلکه باید عدم مداخله این عبارت ها با آن استنباط ها مدلل شود. در این صورت، پیش از آن که یک قضیه فیزیکی مردود شناخته شود، باید ثابت شود که کاملاً مدلل نشده است. (۴)
بنابراین راه حل گالیله برای حل تعارض علم و دین، جداسازی قلمرو دین از قلمرو علم است. وی می گوید که کتاب مقدس از حقایق علمی سخن نمی گوید، بلکه به معارف معنوی می پردازد که برای رستگاری انسان سودمند است، حقایقی که برتر از عقل و استدلال است و به مدد مشاهده، کشف نمی شود.
گالیله بر این باور بود که متکلمان در ستاره شناسی هیچ رأی و نظری ندارند و با ستاره شناسان بر سر چیزی رقابت نمی کنند. حتی کتاب مقدس نیز در موارد نادری که به این گونه مطالب می پردازد، اندیشه و ادراک مخاطبان قدیمی خویش را در نظر دارد. یعنی به شیوه گفتار عامه و فهم زمان نزول، توجه می کند. بنابراین برای معرفت علمی باید روش های علمی مشاهده و تجربه را به کار گیریم. (۵) وی تأکید می کند که الهیات، عالی ترین اندیشه های ملکوتی را در بر دارد و به همین مناسبت در میان دیگر علوم، بر جایگاه بلندی تکیه زده است. وی سپس نتیجه می گیرد که: «پس از آشکار شدن مقام والای الهیات، می توان گفت اگر این حکمت بلندپایه، خود را به مقام اندیشه های پایین تر و حقیرتر درباره علوم فرعی فرونکاهد و به آنها توجه نکند _ چون با سعادت ابدی، ارتباطی ندارد- در این صورت، آموزندگان این حکمت نباید ادعا کنند که حق دارند درباره مباحث مربوط به حرفه هایی که نیاموخته و بدان عمل نکرده اند، فتوا دهند. آری، این قضیه مانند آن است که حکمران مستبدی که نه پزشک است و نه معمار، چون خود را آمر مطلق می داند، بنابر هوس خویش، به تجویز دارو و ساختمان سازی دست زند. در نتیجه، هم جان بیماران بی نوا را به خطر اندازد و هم موجب فرو ریختن سریع ساختمان هایی شود که بر پا کرده است.(۶)
گالیله در نامه دیگری می نویسد: «به گمان من، هیچ یک از حکیمان الهی نخواهند گفت که علوم هندسه، ستاره شناسی، موسیقی و پزشکی در کتاب مقدس به شیوه ای عالی تر از کتاب های ارشمیدس، بطلمیوس، بوئیتوس و جالینوس بیان شده است.»(۷)
ب- وهم زدایی از جهان
۳- الهیات مبین خردورزی در عرصه ارزش های مقدس است. هیچ علمی به طور مطلق از پیش فرض فارغ نیست و هیچ علمی نمی تواند ارزش اصلی خود را به کسی که منکر این پیش فرض هاست، ثابت کند. اما الهیات هر آیینی، به دلیل کارکردها و درنتیجه، برای توجیه خود چند پیش فرض اساسی دارد. معنا و دامنه این پیش فرض ها متفاوت است. مسأله اصلی این است که این «معنا» را چگونه تبیین کنیم که از نظر فکری پذیرفتنی باشد؟ سخن کانت درباره «شناخت شناسی» در باره این موضوع صادق است. نقطه عزیمت کانت این بود که «حقیقت علمی وجود دارد و معتبر است»، او سپس می پرسید: «براساس چه پیش فرض های فکری، حقیقت، امکان پذپر و معنی دار است؟»
الهیات آیین های مختلف به این پیش فرض اساساً مذهبی و فلسفی بسنده نمی کنند، بلکه همواره با پیش فرض دیگری به پیش می روند، مبنی بر این که برخی «الهامات» حقایقی هستند که برای رستگاری لازم اند و به همین دلیل، هدایت معنی دار زندگی را امکان پذیر می سازند؛ بنابراین باید به این الهامات معتقد بود. پیش فرض دیگر الهیات این است که بعضی حالات ذهنی و اعمال، از نظر کیفی مقدس اند، یعنی شیوه ای از زندگی یا دست کم عناصری از زندگی ای را تشکیل می دهند که از نظر مذهبی معنی دار است. در این جا الهیات با سؤال دیگری روبه رو می شود: چگونه می توان از این پیش فرض ها، که بی چون و چرا باید پذیرفته شوند، در چشم اندازی جهانی تفسیری معنی دار به دست داد؟ از نظر الهیات، این پیش فرض ها در فراسوی محدوده«علم» قرار می گیرند. آنها مظهر «آگاهی» در معنای متداول آن نیستند، بلکه نوعی «دارایی» هستند. کسی که «دارای» ایمان یا سایر حالات مقدس و روحانی نیست، نمی تواند الهیات یا هر دانش دیگری را جایگزین آن کند.
۴. آیا علم، که قدرتی مشخصاً غیرمذهبی است، راهی «به سوی خدا»ست؟ امروز هیچ کس تردیدی ندارد که علم پدیده ای غیرمذهبی است، حتی اگر به آن نزد خودش هم اعتراف نکند. پیش فرض اولیه زندگی در اتحاد با خداوند، خلاصی از عقلانیت و ذهن گرایی علم است. وبر می گوید: «علم «فارغ از پیش فرض»، که تعهدات مذهبی را در کار خود دخالت نمی دهد، چیزی درباره «معجزه» و «وحی» نمی داند. اگر می دانست به «پیش فرض ها»ی خود وفادار نبود. مؤمن هم «معجزه» را قبول دارد و هم «وحی» را، اما علم «فارغ از پیش فرض» می خواهد به چنین شخصی بقبولاند که اگر بناست این فرآیند بدون دخالت های ماورای طبیعی، که در تبیین تجربی به عنوان عوامل علی قابل قبول نیستند، توضیح داده شود، این کار باید به شیوه ای که روش علمی حکم می کند انجام پذیرد و مؤمن می تواند بدون آن که از عقیده خود دست بکشد، این کار را انجام دهد.»(۸)
حال می توان پرسید که چگونه انسانی می تواند اخلاق «موعظه برفراز کوه» را «به طریق علمی رد کند»؟ مثلاً این جمله را: «در مقابل شر مقاومت نکن» یا «طرف دیگر صورتت را پیش بیاور»؟ وبر در این باره می گوید: «بدیهی است که از چشم اندازی این جهانی و غیرمذهبی، این نوع اخلاق از سلوکی مفلوکانه حکایت دارد.»(۹)
ج) نتیجه
۵. در این بررسی- مجمل- سعی شد نگاهی به «علم و دین» در اندیشه های گالیله و ماکس وبر داشته باشیم.
اگر چه هدف ارائه پاسخی به حل تعارض و تقابل میان علم و دین نبود اما ایجاد سؤال هایی درباره مهمترین نکات فکری این دو اندیشمند که غالباً مغفول هم مانده است می تواند انگیزشی باشد برای بررسی و مداقه در مجالی دیگر. ماحصل رویکرد گالیله و وبر به دین را می توان توضیحی- نقادانه به شکل ذیل آورد:
۱-۵. انتظار گالیله از دین، در معارف معنوی که به کار رستگاری آدمی می آید، محدود می شود. از این رو، دریافت معارف علمی از کتاب مقدس را غیرمنطقی می پندارد.
۲-۵. گالیله عرضه مطالبی علمی در کتاب مقدس را «عرضی» دین می داند و بر این اعتقاد است که نباید در لابه لای مطالب آن، در پی شناخت واقعیت بود؛ چرا که وی معتقد است کتاب مقدس در این موارد، بر آن بوده است که به تناسب ادراک و فهم مخاطبان پیشین خویش با آنان سخن بگوید، نه این که واقعیت های علمی را بیان کند.
۳-۵. با اندکی تسامح می توان گفت که نگاه گالیله به مقوله علم و دین و زدودن مجادلات میان آنها «هرمنوتیکی» است. او بنا را بر تفسیر و تأویل می گذارد و معتقد است چون خالق کتاب تکوین و تشریح، یکی است و کتاب مقدس و طبیعت هر دو «کلمه خداوند» هستند، باید آیات متعارض را با علوم و معارف علمی و متشابهات کتاب مقدس را با محکمات علم جدید، تأویل و تفسیر کرد. در این جا این سؤال پیش می آید که اگر گالیله کتاب تکوین و تشریع را «کلمه خداوند» می داند پس چرا پژوهش خود را براساس تجربه های حسی بنا نهاده است، نه اعتبار نصوص مقدس؟
گالیله طبیعت را تنها منبع معرفت علمی معرفی می کند و معتقد است که «تجربه های حسی»، قطعی اند. اما امروزه در فلسفه علم خلاف این ادعا ثابت شده است.
۴-۵. گالیله برای حل تعارض متون دینی با آموزه های علمی روبه سوی «نسبی گرایی» می آورد و چرا که در پی جست وجو برای فهم کتاب مقدس از دستاوردهای تغییر پذیر علمی و تجربی است.
۵-۵. گالیله سعی دارد با جدا کردن قلمرو دین از علم آن را به «معارف معنوی» منحصر کند. در ضمن این که او از معارف علمی و معنوی تعریف دقیقی ارائه نمی کند.
۶-۵. وبر ماهیت دین را کاملاً جدا از علم می شمارد و الهیات را مبین خردورزی در عرصه ارزشهای مقدس می داند.
۷-۵. وبر پیش فرض های الهیات هر آیینی را برای پذیرش علمی، واجد آن می داند که این پیش فرض ها «معنا» شوند تا از نظر فکری پذیرفته شوند.
۸-۵. وبر معتقد است که طبیعت خاص هر دین، همانا «کارکرد» ساده موقعیت اجتماعی قشری که از آن دین پیروی می کنند نیست. این که دین نماینده «ایدئولوژی» آن قشر نیست و «بازتاب» منافع مادی یا معنوی آن قشر به حساب نمی آید.
۹-۵. وبر معتقد است هر قدر عوامل اجتماعی، که اقتصاد و سیاست به آنها شکل می دهند، تأثیرشان بر نظام اخلاقی یک دین مشخص زیاد باشد، باز هم این نظام عمدتاً بر منابع مذهبی و مهمتر از آن، بر محتوای بشارت ها و وعده های آن مذهب متکی است.
هر نسل تازه یک بار دیگر به شیوه ای بنیادین به تفسیر مجدد بشارت ها و وعده های آن می پردازد. در این تفسیرهای مجدد و مکرر وحی پیامبرانه با نیازهای جامعه مذهبی سازگار می شود. وقتی چنین چیزی روی بدهد، دست کم آموزه های دینی با «نیازهای دینی» هماهنگ می شوند.
منبع: / روزنامه / همشهری ۱۳۸۴/۰۷/۱۷
نویسنده : مسعود خیرخواه
نظر شما