موضوع : پژوهش | مقاله

گراردوس فان درلئو و پدیدارشناسى دین

گراردوس فان در لئو، مورخ ادیان، متأله و پدیدارشناس هلندى در سال ۱۸۹۰ در شهر هاگ زاده شد. از سال ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۳ در دانشگاه لیدن به تحصیل الهیات پرداخت. حوزه اصلى مورد مطالعه وى در این سالها تاریخ ادیان بود. فان در لئو در دین مصر باستان تخصص گرفت. یک سال هم (۱۴ـ۱۹۱۳) در آلمان، ابتدا در برلین و سپس در گوتینگن تحصیل کرد و سرانجام در سال ۱۹۱۶ از دانشگاه لیدن دکترا گرفت. در سال ۱۹۱۸ به دانشگاه گرونینگن دعوت شد تا کرسى تدریس در رشته تاریخ دین و تاریخ آموزه هاى مربوط به خدا در گروه الهیات این دانشگاه را برعهده گیرد. او همچنین زبان و ادبیات مصرى را در گروه ادبیات تدریس مى کرد. عنوان تاریخ آموزه هاى مربوط به خدا (the doctrine of God) بعدها از سمت اش حذف شد و پس از جنگ جهانى دوم پدیدارشناسى دین به سمت رسمى او اضافه گشت.
وان درلئو در کلیساى اصلاحى (لوترى) هلند فعال بود و به الهیات موسوم به الهیات اخلاقى که برارزش دین به عنوان واقعیتى معطوف به قلب تأکید مى کرد و آن را امرى وجودى مى شمرد پایبندى داشت. وان درلئو از ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۶ وزیر آموزش، هنرها و علوم بود. در ۱۹۵۰ اولین رئیس انجمن تازه تأسیس تاریخ ادیان شد و این اوج شهرت بین المللى او بود. فان درلئو چندى بعد در اوترخت هلند درگذشت، سال ۱۹۵۰ .

آثار اصلى:
کتابهاى فان در لئو در حوزه دین پژوهى در چند مقوله جاى مى گیرند. اغلب آثار تحقیقى اش در حوزه مطالعات تطبیقى یا مقایسه اى و نیز پدیدارشناسى است که در باره آن یک کتاب مقدماتى در سال ۱۹۲۴ منتشر ساخت و نیز کتاب مشهورى تحت عنوان پدیدارشناسى دین در سال ۱۹۳۳ که ترجمه انگلیسى آن با نام دین در ذات و مظاهرش در ۱۹۳۸ انتشار یافت. افزون براین، مقالات و کتابهاى متعددى در مورد موضوعات گوناگونى از قبیل قربانى، عرفان، بازنمایى ها و تصورات مربوط به بهشت، کودکان در پرستش، خیال ایزدى و ارتباط میان خدا و انسان به رشته تحریر درآورد.
درباره اسطوره و اسطوره شناسى و نیز جاودانگى نفس هم مقالاتى نگاشت. آثار فان در لئو در مقولات دیگر، بیشمار است. پژوهش هاى تاریخى اصلى اش مربوط به دین مصرباستان اند هرچند او درباره دین یونان قدیم هم تحقیقاتى انجام داد. او همچنین صاحب آثارى درباره آیین ها و مناسک مذهبى، هنردینى، موسیقى و دین ـ از آن جمله کتابهایى که درباره باخ و تاریخ سرودهاى کلیسایى نوشت ـ و نیز چندین اثر در زمینه الهیات است. حوزه دیگرى که فان در لئو راجع به آن کتابهایى تألیف کرد عبارتند از روش پدیدارشناسى و انسان شناسى فلسفى و الهیاتى. مجموع آثار منتشرشده فان در لئو بالغ بر ۶۵۰مورد است.

نگاهى به اندیشه:
اصلى ترین و اصیل ترین یارى اى که فان در لئو به دین پژوهى رساند رهیافت پدیدارشناسانه وى در پژوهش راجع به داده هاى دینى وخودپدیده دین است. او در پى آن بود که در کثرت و انبوهى داده هاى مربوط به دین ساختار و معناى منسجمى بیابد. او با همین رهیافت و طرز تلقى، طرح هاى الهیاتى کوته اندیشانه در تفسیر و تأویل، ارزیابى و داورى را که در روزگارش شایع بود رد مى کرد. فان در لئو بدین ترتیب راه را براى انواع تحقیقات درباره معانى گوناگون مربوط به داده هاى دینى و معنى دینى بالقوه پدیده هاى اساسى طبیعى و انسانى هموار ساخت. مشخصه پدیدارشناسى فان در لئو، جهت گیرى رواشناختى آن و جایگاه آن به عنوان یک فن و رشته الهیاتى است.
در این نوع رهیافت و طرز تلقى، فان در لئو قویاً برروانشناسى و بویژه آنطور که خود در ۱۹۲۸ مطرح کرد بر روانشناسى ساختارى در معناى مورد نظر دیلتاى تکیه مى کرد. او حتى از «روانشناسى» به جاى «پدیدارشناسى» دین سخن مى گفت هرچند تصور او در مورد روانشناسى با مفهوم روانشناسى تجربى امروزین تفاوت بسیار دارد. مقصود او از روانشناسى دین در اینجا آن است که فرد از طریق تجربه شخصى خویش به دین و مقولات آن بپردازد. این عقیده او که فهم و شناخت (understanding) و نه تبیین (explanation) باید هدف دین پژوهى باشد طنینى مشابه با نظرات اندیشمندان و محققانى چون کارل یاسپرس، ادوارد اسپرانگر و لودویگ بینسوانگر در دهه ۱۹۲۰ در مورد هدف روانشناسى دارد. در این فهم و شناخت روانشناسانه از طریق تجربه، ذهنیت (subjectivity) محقق یک عامل بایسته و ضرورى است که نمى توان آن را نادیده گرفت. محقق براى فهم و شناخت یک پدیده دینى به عنوان نمودى انسانى، باید اجازه دهد که آن پدیده در کلیت اش بر وى اثر بگذارد و مقصود فان در لئو این بود که این کار مى بایست به شکلى روشمند در حوزه دین و نیز در سایر حوزه هاى انسانى از قبیل تاریخ و روانشناسى صورت بگیرد. این طریق خاص فهم و شناخت، مستلزم آن است که محقق پدیده هاى دینى را به درون زندگى خویش راه دهد وآنها را «تجربه کند» و در عین حال واقعیت کارکردى و غایى آنها را در بین دو هلال قرار دهد (epoche) یعنى پدیده هاى دینى را آن گونه که هستند و به تجربه بر او اثر مى گذارند در نظر بگیرد. فان در لئو مى افزاید که چنین فهم و شناخت روانشناسانه اى براى آنکه کنترل و اصلاح شود بایددر معرض تحقیق و بررسى تجربى قرارگیرد. دقیقاً همین طبیعت انفسى (subjective) تجربه فهم و شناخت آنگونه که فان در لئو آن را مطرح ساخته است که مورد ایراد برخى محققان قرارگرفته است زیرا این رهیافت ممکن است به برداشت هاى ناروا و نادرست در تحقیقات هرمنوتیکى بینجامد. بحث درباره ارزش و اعتبار پدیدارشناسى فان در لئو براى هرمنوتیک که جهتى روانشناختى دارد همچنان ادامه دارد.
در نزد فان درلئو پدیدارشناسى دین واجد بنیادى الهیاتى (theological) است. تجربه مربوط به شعائر مذهبى و آیینى (sacramental) واقعیت از یک سو و کشمکش میان وجوه انفسى و عینى (Subject and object) تجربه دینى از سوى دیگر که در اساس و بنیان پدیدارشناسى او از دین قرار دارند مبناى الهیاتى شان را برطبق نظر او، در آموزه تجسد (incarnation) مى یابند. پدیدارشناسى دین براى فان درلئو جایگاهى الهیاتى داشت. در واقع او از آن به «الهیات پدیدارشناختى» تعبیر مى کرد. اساساً آن یک فن و رشته الهیاتى بود که مى کوشید معناى داده هاى دینى را در تجربه معتقدان بیابد. فان درلئو این الهیات پدیدارشناختى را مرحله میانى بین الهیات «تاریخى» که به واقعیت هاى تاریخى نظر دارد از یکسو، و الهیات «نظام مند» systematic)) ازسوى دیگر که معطوف به وجود و حقیقت غایى است مى داند. الهیات پدیدار شناختى چون به بحث درباره جایگاه پدیده دین در نسبت با ارزش هاى غایى و واپسین نمى پردازد خود را به مسأله معنى پدیده و وصف آن محدود و مقید مى کند.
هرچند، در عمل، یک پدیدارشناس الهیاتى معناى پدیده هاى دینى را نهایتاً در پرتو معناى دینى «راستین» که از طریق ایمان بدان علم پیدا مى کند تفسیر و تأویل مى نماید. خود کتاب دین در ذات و مظاهرش گواه برایمان فان درلئو در مقام یک مسیحى است.
این کتاب پدیده هاى دینى را در پنج بخش تشریح و توصیف مى کند: سه مرحله نخست عبارتند از امرعینى(object) یا متعلق دین، امرانفسى و درونى (subject) دین، و امرعینى و انفسى در تعامل و اثرگذارى متقابلشان .بخش چهارم به «دنیا» و بخش پنجم به «صورتها» (forms) و اشکال (دینها و بنیانگذاران) مى پردازد. در نظر فان درلئو دین عبارت است از مواجهه و برخورد انسان با «قدرت» (power)، قدرت به عنوان یک مقوله فلسفى و طنینى الهیاتى. به دید او، از لحاظ فلسفى دین یکى از نتایج این واقعیت است که انسان زندگى را آن گونه که به وى داده شده است، نمى پذیرد. او در جست و جوى قدرت در زندگى است، چیزى که برتر و متعالى است و انسان سعى مى کند معنایى در زندگى بیابد و آن را در یک کلیت معنادار جاى دهد و سامان بخشد. بنابراین از نظر فان درلئو دین نهایتاً مرتبط است با فرهنگ که حاصل تلاش خلاقانه آدمى است. جان مک کوارى در توضیح این نظر فان درلئو مى نویسد: «انسان نه تنها حیات دارد، بلکه در زندگى اش طالب قدرت است. دین آنگاه ظاهر مى شود که قدرت انسان با قدرت دیگرى مواجه مى شود، نظیر نیروى مانا در دین ابتدایى. «نیرویى عجیب و کاملاً متفاوت در حیات انسان ظاهر مى شود» البته پدیدارشناسى نمى تواند این نیرو را در ذات خود درک کند، بلکه تنها مى تواند در پدیدارهایى که به تجربه درمى آیند، آن را بشناسد.» (تفکر دینى در قرن بیستم ‎/ ۳۳۰).
ژاک واردنبورگ در نوشته اى که یکى از منابع اصلى مقاله حاضر است، مى نویسد: مکاتب الهیاتى در صدد پذیرفتن دیدگاههاى الهیاتى فان درلئو برنیامدند و برخى آثار و اندیشه هاى مهم وى انعکاس چندانى نداشته است. به علاوه محققان دین پژوه با هر جهت گیرى اى، طرز تلقى او در مورد استفاده از پدیدارشناسى در الهیات را نپذیرفتند. به علاوه ایراداتى هم به غفلت نسبى فان درلئو از واقعیتهاى تاریخى و اجتماعى وارد شده است و همین طور تصور او از مفهوم فهم و شناخت.
اما گذشته از اطلاعات و بصیرتهایى که به دست مى دهد، یکى از یاریهاى مشخص فان درلئو به مباحث دین پژوهى عبارت است از توجه دادن به مسأله نقش محقق در امر تحقیق و پژوهش در حوزه علوم انسانى به طور اعم و مطالعات دینى به طور اخص. در کار پدیدارشناسى او کشمکشى روشن میان مشارکت و پایبندى محقق به موضوع مورد تحقیق و فاصله اش با آن وجود دارد. او حتى این دو مؤلفه را نمایانگر دو ساختار اساسى انسان شناختى یعنى ذهنیت «ابتدایى» و ذهنیت «مدرن» مى داند. از بسیارى جهات فان درلئو مسائلى را پیش بینى و مطرح کرد که پس از جنگ جهانى دوم در فلسفه وجودى و هرمنوتیک در آلمان و فرانسه مورد کاوش قرار گرفت. مفروضات خود او تا حدود زیادى متأثر از تفکر الهیاتى هلند در آغاز قرن بیستم بود و این به او اجازه مى داد که نسبت به عقاید و آراى دیلتاى، هوسرل، اسپرانگر، لوسین لوى برول و دیگران پذیرنده باشد. فان درلئو در تحقیقش براى رسیدن به شناخت درستى از پدیده هاى مربوط به انسان، مخالف با هرگونه تفسیر و تأویل ایده آلیستى راجع به انسان بود.
اندیشه هاى فان درلئو و بصیرتهایى که در مورد مباحث دین و به طور کلى علوم انسانى به دست داد، هنوز هم محل استفاده و تأمل برانگیز است. برخى از آثار فان درلئو که به انگلیسى ترجمه و منتشر شده است، عبارتند از:

دین در ذات و مظاهرش:
پژوهشى در پدیدارشناسى (،۱۹۳۸ چاپ اصلاحى در ۱۹۶۳ و ۱۹۶۷)، زیبایى مقدس و دنیوى: امر قدسى در هنر (۱۹۶۳). تاکنون هیچ اثرى درباره فان درلئو یا از او به فارسى ترجمه و منتشر نشده است.

امر قدسى در هنر:
کیتاگاوا در شرح کوتاهى که درباره کتاب مهم فان درلئو به نام «زیبایى مقدس و دنیوى: امر قدسى در هنر» نگاشت، این سخن میرچا الیاده ـ دین پژوه معروف رومانیایى درباره فان درلئو را نقل مى کند که او «یک شاعر، موسیقیدان، مرد کلیسا و پس از آزادى هلند مدتى وزیر آموزش کشورش بود.» کیتاگاوا در ادامه مى نویسد: اما فان درلئو در درجه اول یک «پدیدارشناس» بود و دلمشغول بحث نظام مند راجع به «آنچه اتفاق مى افتد» نه چرایى حوادث یا اهداف و مقاصدى که از وقوع آنها مورد نظر بوده است. از این رو، کتاب امر قدسى در هنر را مى توان پژوهشى پدیدارشناسانه راجع به ارتباط میان هنر و دین یا بین زیبایى و امر قدسى دانست. شکلهاى هنرى که در این کتاب به طور عمده مورد مطالعه قرار گرفته است، عبارتند از: رقص، معمارى، موسیقى، هنرهاى زیبا، نمایش، سخن پردازى و بلاغت. فان درلئو در سایر نوشته هایش از دو مقوله «ابتدایى» و «مدرن» سخن به میان مى آورد، اما نه به عنوان دو مرتبه عقلى، بلکه به عنوان توصیفى از دو نوع ساختار متفاوت. نظریه او آن است که روزگارى بود که هنر و دین تقریباً معادل هم بودند. در دنیاى ابتدایى یا ماقبل مدرن «آواز، نیایش بود، درام یا نمایش اجراى الهى محسوب مى شد و رقص هم یک آیین مذهبى بود.» به عبارت دیگر، انسان دوره پیش از مدرن زندگى را به شکل دایره هاى متحدالمرکز مى دید و نه آنگونه که انسان مدرن مى بیند، مجموعه اى از شکلهاى منفک و جدا از هم.
به عقیده فان درلئو در طول زمان، وحدت و یگانگى ابعاد گوناگون زندگى از دست رفت و «علم، هنر، دین از هم جدا شدند و محدوده اى منفک و مخصوص به خود پیدا کردند.» انسان مدرن قادر نیست خودش را همزمان در دوایر چندگانه اى ببیند، آن گونه که انسان ابتدایى مى دید. «وقتى مى رقصیم، نیایش نمى کنیم. وقتى نیایش مى کنیم، نمى رقصیم و وقتى کار مى کنیم، نه مى رقصیم نه نیایش مى کنیم.»
به ناگزیر هر هنرى خودش را از وضعیت «اولیه» و «دینى اش» جدا مى کند و استقلال و غیر وابستگى اش را تثبیت مى نماید که نتیجه آن ضعف وفاقه هم دین و هم هنر است. فان درلئو از باب نمونه مى گوید: «مثلاً الهیات مدرن این بصیرت کتاب مقدس را به فراموشى سپرده که خداوند حرکت (movement) است و هر روز در شأنى. «بدبختى الهیات این است که همیشه فراموش مى کند که خداوند عشق است، حرکت است. رقص این را به یادمان مى آورد.» اما فان درلئو در اینجا از توصیف پدیدارشناختى فراتر مى رود. او مى کوشد یک «زیبایى شناسى الهیاتى» (Theological Aesthetics) بپرورد. او خالصانه و امیدوارانه مى گوید: هستند مسیحیان و معتقدانى که آموخته اند «از طریق مظاهر و تجلیات پروردگارشان، همه عالم شهادت (manifest) را دوست بدارند. شاید هنوز هم کسانى باشند که خادم زیبایى اند و از امر قدسى آگاه، امر قدسى اى که فزونتر از زیبایى است». او مى نویسد: «شاید هنوز هستند کسانى که در برابر بت بعل زانو نمى زنند، بت یک مسیحیت جعلى یا یک هنر جعلى، بلکه در برابر خداوند زانو مى زنند، همیشه و هر جا.»


منبع: روزنامه ایران ۱۳۸۳/۰۶/۰۷
 

نظر شما