موضوع : پژوهش | مقاله

موانع هنر متعالی

تفکر و تخیل‌ انسان‌ در ساحت‌ خیال‌ به‌ هر حال، همیشه‌ حالت‌ آیینگی‌ دارد. اصل‌، آن‌ است‌ که‌ این‌ آیینه‌ رو به‌ چه‌ جهتی‌ داشته‌ باشد؟ گاهی‌ روی‌ به‌ آسمان‌ می‌کند و نتیجه ‌اش‌ هنر ملکوتی‌ و قدسی‌ شرق‌ و غرب‌ می‌شود. گاهی‌ روی‌ به‌ طبیعت‌ می‌کند و طبیعت‌ را تخیل‌ و تقلید می‌کند و در مرتبه ‌ای‌ و حال‌ دیگری‌ روی‌ به‌ عالم‌ تحت‌ طبیعت‌ می‌نماید که‌ حاصل‌ بازتاب‌ سوررئال‌ و صورت‌های‌ زشت‌ هیولایی‌ است. بنابر این‌، سه‌ افق‌ برای‌ انسان‌ در هنر به‌ وجود می‌آید؛ اول‌ افق‌ اعلی‌ و قدس‌، دوم‌ افق‌ وسطی‌ و طبیعت‌ و سوم‌ افق‌ اسفل‌ و مادون‌ طبیعت. در اولی‌ و دومی‌، زیبایی‌ مثالی‌ حقیقی‌ و زیبایی‌ طبیعی‌ زمینی‌ و در سومی‌ زشتی‌ بر هنر غلبه‌ پیدا می‌کند؛ چه‌ این‌ زشتی‌ مربوط‌ به‌ هنر جادویی‌ آفریقایی‌ و آسیایی‌ و اروپایی‌ و آمریکایی‌ باشد و چه‌ مربوط‌ به‌ هنر نفسانی‌ مدرن‌ غرب‌ و همه‌‌ نحله‌های‌ آبستره‌ و اکسپرسیون‌ و سوررئال‌ و غیره‌‌ آن. در این ‌طلب‌ و تمنای‌ ملکوتی‌، عکس‌ مه ‌رویان‌ بستان‌ خدا در کار نیست‌، بلکه‌ ارضای‌ هوای‌ نفس‌ و میل‌ به‌ سیطره‌ وهمی‌ بر عالم‌ و آدم‌ و الحاد در اسماء حسنای‌ الهی‌ است. ‌
به‌ همین‌ ترتیب‌، در دنیای‌ شرق‌ و غرب‌ و در دنیای‌ جدید و مدرن‌، تجربه‌های‌ هنری‌ متفاوتی‌ ظهور و بروز می‌کند. جادوگران‌ اگر هزاران‌ سال‌ پیش‌ با ماسک‌ها و آرایش‌های‌ جادویی‌ و عجیب‌ و غریب‌ پیکره‌ها، صورت‌های‌ هیولایی‌ را نقاشی‌ می‌کردند یا می‌تراشیدند و در عصر مدرن‌ هنرمندان‌ علنی‌ تجربه ‌ای‌ مشابه‌ دوران‌ غلبه‌ جادوگران‌ بر شرق‌ و غرب‌ دارند، تفاوت‌ صرفا در باور ظاهری‌ و بی‌ باوری‌ است‌ وگرنه‌ هر دو به‌ یک‌ معنی‌ می‌رسند. زشتی‌ و وحشت‌ صورتک‌های‌ جادوگران‌ تفاوتی‌ ظاهری‌ با صورت‌های‌ آبستره‌ و انتزاعی‌ هنر مدرن‌ ندارد. ظاهر تجربه‌ها و کارهای‌ هنری‌ مدرن‌ ربطی‌ به‌ اعمال‌ جادوگرانه‌ برای‌ تصرف‌ اجسام‌ و ارواح‌ دیگران‌ ندارد، اما فرم‌ و صورت‌ آثار مدرن‌ شبیه‌ به‌ آثار جادویی‌ است. شما در آثار فرانسیس‌ بیکن‌ و پیکاسو یا مونش‌ یا انسور که‌ چهره‌های‌ هیولایی‌ انسانی‌ را در فرم‌ خنزیر و خوک‌ و میمون‌ و مار و غیره‌ به‌ نمایش‌ می‌گذارند، اعتقادی‌ به‌ مبدا ملکوتی‌ برای‌ این‌ تصاویر نمی‌بینید و یا نمی‌بینید که‌ در نظر آن‌ها این‌ تصاویر از عالم‌ ملک‌ اسفل‌ باشد؛ بلکه‌ این‌ صورت‌ها صرفا در تجربه‌های‌ سیال‌ ذهن‌ به‌ ظهور می‌آید. این‌ جریان‌های‌ سیال‌ ذهن‌ دم‌ به ‌دم‌ بر ذهن‌ فرود می‌آیند. آنها گاهی‌ فرم‌ دارند و گاه‌ بی ‌فرمند؛ گاه‌ در ترکیبی‌ از فیگور و حجم‌ و صورت‌ حیوانی‌ در نظر می‌آیند و گاه‌ نیز از این‌ مراتب‌ جدا می‌شوند و روی‌ می‌آورند به‌ هنر انفجاری‌ و هنر زمینی‌ و هنر مفهومی‌ و مانند آن. در اینجا اشیاء دور ریختنی‌، درهم‌ می‌آمیزند و صورت‌ هیولایی‌ ترکیبی‌ ایجاد می‌کنند. گاهی‌ آرتیست‌ها خودشان‌ را رنگ‌ می‌کنند و به‌ نمایش‌ می‌گذارند!
اینها شعبده ‌بازی‌های‌ مدرن‌ و کارهای‌ جادویی‌ مدرن‌ است‌ بدون‌ جادو، و شیطان ‌پرستی‌ بدون‌ شیطان. یعنی‌ در واقع‌ هنرمند‌ غربی‌ و مقلدان‌ شرقی‌ او به نوعی‌ می‌گرایند و حتی‌ نفس‌ به‌ معنی‌ متافیزیک‌ یونانی‌ آن‌ در این‌ نگاه‌ مدرن‌ منتفی‌ است. ‌
در اینجا از ناخودآگاه‌ هنرمند سخن‌ می‌گویند. در آثار موسیقی ‌دانی‌ که‌ آهنگ‌های‌ طبیعی‌ را با جیغ‌های‌ عجیب‌ وغریب‌ و اصوات‌ و اسباب‌ غیرمتعارف‌ می‌آمیزد، و در سینمای‌ هالیوود که‌ عمده‌ آثارش‌ موضوعاتی‌ جادویی‌ و هیولایی‌ مثل‌ هری‌ پاتر و ارباب‌ حلقه‌ها و بسیاری‌ از فیلم‌های‌ فانتزی‌ شده‌ است. همین‌ عالم‌ را می‌بینیم. این‌ همان‌ جادوگری‌ بدون‌ جادو و شیطان‌ پرستی‌ بدون‌ شیطان‌ است. در حالی‌ که‌ در عالم‌ کهن‌، قائل‌ به‌ حقیقی ‌بودن‌ این‌ مراتب‌ بودند. در نظر پیشینیان‌، در عالم‌ بشری‌ هیچ‌ چیزی‌ لغو و بی ‌پایه‌ و پوچ‌ نبود. اما در هر حال‌، آینه‌ خیال‌ انسان‌ بنا بر جهتی‌ که‌ گرفته‌ و سمت‌ و سویی‌ که‌ جستجو کرده‌ است‌، عالمی‌ متناسب‌ با این‌ جهت‌ را پیدا می‌کند؛ مانند دیش‌های‌ ماهواره ‌ای‌ که‌ تصویرهای‌ متفاوت‌ را بنا بر جهات شان‌ می‌گیرند.
هر کسی‌ به‌ هر تقدیر به‌ قدر وجودش‌ نصیب‌ می‌برد. به‌ قول‌ حافظ‌؛
تو و طوبی‌ و ما و قامت‌ یار
فکر هر کس‌ به‌ قدر همت‌ اوست‌
هنر هر کس‌ به‌ قدر همت‌ اوست. به ‌هر حال‌، جهان‌، جهان‌ آزادی‌ و اختیار است‌ و ما آزادیم‌ و مختار و هر آنچه‌ را طلب‌ می‌کنیم‌ بدان‌ می‌رسیم‌ و مانعی‌ برایمان‌ وجود ندارد الا نفسمان. راز انسان‌ و تراژدی‌ او در همین‌ اختیار و مرگ‌ آگاهی‌ و موت‌ اختیاری‌ اوست. با این‌ مراتب‌ است‌ که‌ از افق‌ اسفل‌ تا افق‌ اعلی‌ برایش‌ انکشاف‌ پیدا می‌کند. او می‌تواند به‌ عوالم‌ متکثر خیال‌ رجوع‌ کند و در نهایت‌، هر کشف‌ و شهود در او یک‌ صورتی‌ پیدا می‌کند. به‌ همین‌ سبب‌، قوه‌ خیال‌، کامل ‌ترین‌ قوا در نظر حکمای‌ انسی‌ و اهل‌ معرفت‌ است. در نظر ابن‌ عربی‌، قوه‌ خیال‌ کامل ‌تر از قوه‌ عقل‌ است. خیال، توانایی‌هایی‌ دارد که‌ عقل‌ ندارد. ابن ‌عربی‌ قوه‌ حس‌ را نیز بعضا برتر از عقل‌ می‌داند. او معتقد است‌ که‌ عقل‌ منشا خطاست‌ وگرنه‌ خیال‌ و حس‌ درست‌ می‌بینند. منتها‌ عقل‌ فضولی‌ می‌کند و احکامی‌ را صادر می‌کند و عالم‌ خیال‌ را به‌ ساحت‌ حیوانیت‌ متعلق‌ می‌بیند و صورت‌های‌ خیالی‌ را بی‌ پایه‌ تلقی‌ می‌کند. اما مولانا در پاسخ‌ این‌ جماعت‌ می‌گوید: «فلسفی‌ مر دیو را منکر بود، خود همان‌ دم‌ سخره‌ دیوی‌ بود.» او خود اسیر دیو نفس‌ است‌، اما دیو را منکر می‌شود؛ یعنی‌ شیطان ‌پرستی‌ بدون‌ شیطان. ‌
با این‌ اوصاف‌، مفهوم‌ خیال‌ در عالم‌ هنری‌ کهن‌ و نو متفاوت‌ است. در عوالم‌ خیال‌، صورت‌های‌ متفاوتی‌ انکشاف‌ و ظهور پیدا می‌کند. به‌ نظر داود قیصری‌، کشف‌ و انکشاف‌ به‌ معنی‌ رفع‌ حجاب‌ است‌ و در اصطلاح‌ عرفا به‌ معنی‌ اطلاع‌ بر ماورای‌ حجاب‌ است. از معانی‌ غیبی‌ و امور خفیه‌ و آن‌ یا معنوی‌ است‌ و یا صوری؛ و مراد از صوری‌، اموری‌ است‌ که‌ در عالم‌ مثال‌ است‌ از راه‌ حواس‌ پنج‌ گانه‌ و آن‌ هم‌ یا به‌ طریق‌ مشاهده‌ است‌ مانند دیدن‌ و مکاشفه صور ارواح‌ و انوار روحانی‌ و یا به‌ طریق‌ سماع‌ است‌ مانند شنیدن‌ حضرت‌ رسول؛ و کشف‌ معنوی‌ عبارت‌ از کشفی‌ است‌ که‌ مجرد از حقایق‌ باشد و عبارت‌ از طرز معانی‌ غیبی‌ و حقایق‌ عینی‌ است. کشف‌ علاوه‌ بر دو صورت‌ معنوی‌ و صوری‌، با دو وجه‌ مجرد و مخیل‌ نیز در کار است. عزالدین‌ محمود کاشانی‌ می‌گوید: کشف‌ مجرد آن‌ است‌ که‌ آنچه‌ را آدمی‌ دیده‌ باشد به‌ عین‌ آن‌ واقع‌ شود که‌ به‌ دیده‌‌ روح‌ بدون‌ تصرف‌ خیال‌ دیده‌ و آنچه‌ دیده‌ در عالم‌ شهادت‌ واقع‌ شود. و کشف‌ مجرد خوانند که‌ قوه‌ متخیله‌ در آن‌ هیچ‌ تصرف‌ ننماید و آن‌ را لباس‌ خیالی‌ نپوشاند. اما کشف‌ مخیل‌ آن‌ است‌ که‌ انسان‌ در خواب‌ یا در واقع، بعضی‌ از مغیبات‌ را دریابد و نفس‌ با وی‌ در آن‌ مشارکت‌ نماید و به‌ قوه‌ متخیله، آن‌ را از خزانه‌‌ خیال‌، کسوت‌ صورتی‌ مناسب‌ از محسوسات‌ درپوشانده؛ این‌ را کشف‌ مخیل‌ خوانند و هر حقیقت‌ که‌ بر او کشف‌ گردد، آن‌ را در کسوت‌ خیالی‌ مناسب‌ مشاهده‌ کند. این‌ مراتب‌ در حکمت‌ انسی‌ اسلامی‌ ظهور و بروز کرده‌ است‌ که‌ کامل ‌ترین‌ صورت‌ تلقی‌ هنری‌ را نیز به‌ همراه‌ دارد.

منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۸۷/۱۱/۰۷
نویسنده : شراره گل محمدی

نظر شما