موضوع : پژوهش | مقاله

روایت زخم های بی نهایت‌

به اعتقاد بسیاری از صاحب‌نظران، یکی از بسترهای اصلی و تأثیرگذار بروز و شکوفایی شعر دفاع مقدس، دست‌کم میان شاعران جوان، جشنواره‌ها و کنگره‌هایی بوده که با این موضوع برگزار شده است. بر همین اساس لازم به نظر می‌رسد برای بررسی چند‌جانبة شعر دفاع مقدس در سال‌های پس از جنگ، به این کنگره‌ها و نتیجه‌ای که از میان آنها برخاسته است نظری افکنده شود. مطلب پیش‌رو ارزیابی محمدکاظم کاظمی از سه ‌دفتر منتشرشده از سه کنگرة شعر دفاع مقدس در سال‌های اخیر است.

تمهید
دفاع مقدس‌، یکی از پایدارترین موضوعات شعر فارسی در این سه دهه بوده است‌. جریان شعری که در دوران جنگ هشت‌ساله پدید آمد، در تاریخ ادب فارسی نظیر نداشت‌؛ شاید بدین دلیل که چنین جنگی سرشار از معنویت و پشتوانة مردمی‌، در تاریخ این منطقه کم سابقه بوده است‌. جنگ‌های ما اغلب یا از نوع کشورگشایی بوده یا جنگ‌های داخلی یا مقاومت‌های پراکندة مردمی در برابر بیگانگان بوده است‌. در هیچ‌یک از این سه نوع جنگ‌، شاعران کهن فارسی نخواسته یا نتوانسته‌اند آن‌گونه جدّی و وسیع در کنار رزمندگان باشند، همچنان که در سال‌های جنگ تحمیلی بودند.
بحث در شاخصه‌های شعر دوران جنگ‌، البته مجالی دیگر می‌طلبد. آنچه ما در این نوشته در پی آنیم‌، بررسی وضعیت امروز شعر دفاع مقدس با تکیه بر سه کتاب «روایت چهاردهم‌»، «زخم سیب‌» و «این شرح بی‌نهایت‌» است که در سه سال پیاپی منتشر شده است و گزیدة آثار شاعران امروز در این موضوع را در خود دارد. این کتاب‌ها حاصل کنگره‌های چهاردهم تا شانزدهم شعر دفاع مقدس است و در مجموع نزدیک به هزار شعر از حدود سیصد شاعر را در خود دارد. با این وصف‌، به نظر می‌رسد که داوری دربارة شعر دفاع مقدس در این چند سال اخیر، بر مبنای این کتاب‌ها، تا حد کافی اطمینان‌بخش خواهد بود.

تداوم پایداری در شعر
با انقلاب اسلامی‌، تجربه‌هایی در شعر فارسی پدید آمد که تاکنون وجود نداشت. در زبان فارسی سابقه ندارد که این همه شعر دربارة یک جنبش سیاسی سروده شود، اما برای انقلاب اسلامی سروده شد. همچنین بی‌سابقه است سرودن این همه شعر در سوگ یک رهبر سیاسی که برای حضرت امام خمینی‌(ره‌) سروده شد و نیز سابقه ندارد که این همه شعر برای جنگ سروده شود و باز برای عواقب و پیامدهای آن‌، تا حدود بیست سال پس از جنگ‌، که اینک قطعی است و پیش‌روی ماست و چه بسا سال‌های دیگر هم ادامه خواهد داشت‌.
شاید اغراق نباشد اگر بگوییم شعرهایی که در سال‌های پس از جنگ در این موضوع سروده شد، از لحاظ کمیت بر شعرهای دوران جنگ غلبه دارد. شاید در هنگام پایان جنگ‌، پیش‌بینی نمی‌شد که بیست سال پس از آن نیز شاعرانی با این کمیت و کیفیت به این موضوع توجه کنند، آن هم کسانی که کمتر آن روزگاران را درک کرده‌اند و گاه حتی در همان سال‌ها پای به این دنیا نهاده‌اند.
به گمان من دو عامل اصلی‌، در تداوم این جریان شعرسرایی مؤثر بوده است‌:
عامل اول‌، همان پیامدها و عوارض جنگ است که به هر حال تاکنون بر جای مانده و سال‌ها پس از این نیز لمس و درک می‌شود. جنگ‌، ویرانه‌هایی بر جای گذاشت که باید ساخته می‌شد و مهم‌تر از آن‌، شهدا، جانبازان و مفقودانی که جامعة اسلامی هنوز خود را نسبت به آنها مسئول و مدیون احساس می‌کند. این احساس مسئولیت‌، شاید مهم‌ترین انگیزة تداوم شعر دفاع مقدّس باشد.
بعضی از این شاعران‌، از فرزندان یا نزدیکان این ایثارگران‌اند و بعضی دیگر که سنشان اقتضا می‌کند، از هم‌رزمان آنها بوده‌اند. اینان هیچ‌گاه نمی‌توانند احساسی را که نسبت به این ایثارگران دارند، از یاد ببرند و طبیعتاً آن را در قالب شعر بازگو می‌کنند. پس بی‌سبب نیست اگر بسیاری از شعرهای این سال‌ها، به گواهی این سه دفتر، به نوعی با عواقب و عوارض جنگ سروکار دارد.
اما عامل دوم که البته عامل اصلی نبوده، ولی تأثیر خود را در زنده ‌نگه‌داشتن موضوع دفاع مقدس بر جای گذاشته است‌، مجامع و مجالس مرتبط با این موضوع است‌؛ به‌ویژه کنگرة شعر دفاع مقدس که از دوران جنگ برگزار می‌شد و تاکنون ادامه دارد. بجاست اگر بگوییم که این کنگره‌، به‌ویژه در سال‌های آغازین‌، بسیاری را شاعر کرد و به آنها انگیزة شعر گفتن داد، به‌ویژه در آن هنگامی که همایش‌های شعری به فراوانی‌ِ سال‌های اخیر نبود و کنگرة شعر دفاع مقدس تنها گردهم‌آیی سالانة شاعران سراسر کشور به حساب می‌آمد و هرکس که آرزوی دیدار شاعران برتر انقلاب و بهره‌گیری از شعرخوانی‌شان را ‌داشت‌، ‌باید خود را به نوعی به این کنگره می‌رساند.

در نگرش محتوایی و عاطفی‌
یکی از موضوع‌ها و مضمون‌های اصلی شعر دفاع مقدس در این سال‌ها، همانند سال‌های پیش‌، بیان دلیری و شهامت رزمندگان است‌، چنان‌که در این شعر مهدی چناری دیده می‌شود:
مست از شراب جام جنون است جانمان‌
کاین‌گونه شعله‌ور شده‌، عشق از زبانمان‌
ما از هزار معرکه طوفان گذشته‌ایم‌
تمثیل سرفرازی ما، بادبانمان‌
ما آن عقاب‌های غروریم‌، که آسمان‌
شد پرده‌دار عرصه‌ای از آستانمان
همچنین در بعضی شعرها می‌توان اشاره‌هایی به عملیات‌ها، بمباران‌ها و دیگر وقایع مستقیم جنگ مشاهده کرد؛ مانند شعر «ققنوس‌» از اصغر عظیمی‌مهر که خطاب به منافقین شکست‌خورده در عملیات مرصاد سروده شده است‌:
چه اشتباه بزرگی است اشتباه شما
جهنم است فقط پاسخ گناه شما
هر آنچه نور سخن گفت‌، کور و کر بودید
نشد سپید، دریغا، دل سیاه شما
اگر که پشت به آیینه‌ها نمی‌کردید،
نمی‌شکست چنین پشت وَ پناه شما
ولی حقیقت این است که در این بیست سال‌، به مرور زمان‌، شاعران بیش از خود جنگ تحمیلی‌، با عوارض و عواقب آن درگیر شده‌اند و این خالی از دلایل و عواملی نیست‌.
به گواهی مشخصاتی که در کتاب‌های «زخم سیب‌» و «این شرح بی‌نهایت‌» از شاعران درج شده است‌، حدود هفتاد درصد شاعران‌ِ این دفترها متولد دهه‌های پنجاه و شصت‌اند و حیات یا بالندگی ادبی‌شان بعد از جنگ بوده است‌. حدود سی درصد دیگر که جنگ را درک کرده‌اند نیز به طور طبیعی آثار سروده شده در سال‌های اخیر را به کنگره فرستاده‌اند.
چنین است که ما غلبه را در این کتاب‌ها با موضوع یادکرد و تجلیل از شهدا، جانبازان و مفقودان جنگ می‌یابیم‌. باز در این میان‌، توجه به دو گروه دیگر به نسبت شهدا بیشتر است‌؛ چون آنها حضور زنده‌تری در جامعه و در ذهنیت شاعران دارند.
از این نظر می‌توان گفت که این شعرها چون اغلب دارای زمینة تجربی ملموسی هستند و شاعران از چشم‌دیدها و احساسات خود سخن می‌گویند، نسبتاً به‌روز و غالباً دارای جنبه‌های عاطفی و کاربردی نیرومند است.
عناصر زندگی امروز را در این شعرها بیش از پیش می‌توان یافت‌. انسان‌ها اغلب انسان‌های واقعی روزگارند، با همان احساساتی که یک انسان معمولی و البته قدری برتر از معمولی در این موقعیت دارد. برای مثال اندوه و غصه‌ای که در خانواده‌های ایثارگران به طور طبیعی وجود داشته است و در سال‌های جنگ کمابیش پنهان داشته می‌شد، اکنون بیشتر در شعرها بروز می‌یابد. در آن سال‌ها، آشکارکردن این اندوه‌، آن‌قدرها شایسته و مطلوب دانسته نمی‌شد و البته از حق نگذریم‌، این خانواده‌ها هم به واسطة شور انقلابی خود، کمتر این احساس اندوه را داشتند.
ولی به هر حال‌، این ضایعه‌ها و اثراتشان‌، چیزی نیست که بتوان در درازمدت آنها را پنهان داشت‌. به همین سبب‌، در آثار این سال‌ها موارد بیشتری از آنها می‌بینیم‌. در اینجا بعضی حقایق بازگونشده‌، بازگو می‌شوند:
هنوز می‌شنوی‌؟ از غروب می‌گویم‌
... از این دقایق‌ِ «ای کاش خوب‌» می‌گویم‌
از این دقایق‌ِ مادر شکسته‌، بابا، پر
از آرزوی نشستن به روی دوش پدر
از آرزوی محالی که «من پدر دارم‌»
از این همیشه خیالی که «من پدر دارم‌» ...
در بعضی از شعرها، به سبب‌ِ همین برخورداری از تجربه‌های عینی‌، طرح‌های روایی تازه‌ای آزموده شده است‌، یعنی شاعر به جای یک تجلیل کلّی و عام از شهید یا جانباز یا مفقودالاثر، یک موقعیت خاص را ترسیم و بازگو می‌کند، برای مثال موقعیت مراسم عقد در شعر پروانه نجاتی‌:
عاقد دوباره گفت‌: «وکیلم‌؟» پدر نبود.
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود
گفتند: رفته گل‌ ... نه ‌... گلی گم‌ ... دلش گرفت‌
یعنی که از اجازة بابا خبر نبود
هجده بهار، منتظرش بود و برنگشت‌
آن فصل‌های سرد که بی‌دردسر نبود
ای کاش نامه یا خبری‌، عطر چفیه‌ای‌
رویای دخترانة او بیشتر نبود
عکس پدر، مقابل آیینه‌، شمعدان‌
آن روز، دورِ سفره به جز چشم‌ِ تر نبود
عاقد دوباره گفت‌: «وکیلم‌؟» دلش شکست‌
یعنی به قاب عکس‌، امیدی دگر نبود
او گفت‌: «با اجازة بابا ... بله ‌...» بله‌
مردی که غیر خاطره‌ای مختصر نبود
گاهی شاعر با تغییر مخاطب یا لحن بیان‌، نوعی تمایز در کار می‌آورد، چنان که حمید عابدیها در شعر «ای دوستان آسمانی‌» با مخاطب قراردادن شهیدان‌، آن هم با لحنی صمیمی‌، شعری متفاوت سروده است‌:
بعد از سلام گرم‌، آیا حالتان خوب است‌؟
ای دوستان آسمانی‌! وضع مطلوب است‌؟
... خوش بگذرد، هرچند جای بدگذشتن نیست‌
جایی که می‌گویند خوبان جای محبوب است‌
آنجا خبر دارم که بازار وفا گرم است‌
جنس جفا البته اینجا سخت مرغوب است‌ ...
و همین‌طور است شعری که حامد شاهین‌مهر برای دختر همسایه می‌گوید، ولی اینجا قضیه کاملاً متفاوت است و البته غافلگیرکننده‌:
شعری برای دختر همسایه گفته‌ام‌
شعری برای دختر همسایه‌ام کژال‌
شعری که غصه می‌خورد و درد می‌کشد
شعری پر از همیشه و هرگز، پر از محال‌
آری محال‌، امر محال است اینکه او
درمان شود به قرص‌، به دکتر، به اسپری‌
دکتر نوشته است که او شیمیایی است‌
یعنی که مرده است در او نای و مری
همین‌گونه است شعرهای «دوازده روایت از جنگ‌» از عبدالرضا شهبازی و «دلوایه‌» از سید وحید سمنانی.
باری‌، شاید به سبب همین غنای عاطفی است که شاعران‌، به‌ویژه جوانان‌، از بعضی تفنن‌های رایج در غزل این سال‌ها احساس بی‌نیازی کرده‌اند. انتخاب ردیف‌های موقوف به مصراع بعد یا شکستن کلمات در میان دو مصراع یا نگارش پلکانی غزل را در این کتاب‌ها کمتر می‌توان دید و حتی شاعرانی مثل سید مهدی موسوی که دستی در این هنرمندی‌ها دارند، در اینجا معتدل‌تر سروده‌اند. فقط در یکی دو مورد، موقوف ساختن مصراع‌ها به هم دیده می‌شود، مانند این غزل از عبدالرضا کوهمال جهرمی‌:
با چشم‌های دوخته بر در، که سال‌هاست‌
پاسخ نداده گریة مادر که سال‌هاست
دیگر ندیده است کسی پشت پنجره‌
آن چشم‌های سبز مشجّر که سال‌هاست
پروانه‌های خسته و گل‌ها به پای او
ماندند تا دقیقة آخر که سال‌هاست
اما دغدغة دیگری که از واپسین سال‌های جنگ شروع شد و تاکنون ادامه یافته است‌، پیامدهای اجتماعی جنگ و مواجهة گروه‌های گوناگون جامعه با آن است‌. به واقع جنگ از دیرباز محکی برای سنجش میزان وفاداری گروه‌های مختلف اجتماعی به انقلاب و ارزش‌های آن بوده است‌. این را در شعر معروف «خیابان هاشمی‌» محمدرضا عبدالملکیان و بعضی آثار مرحوم سلمان هراتی و علی‌رضا قزوه می‌توان حس کرد. این نوع اشعار، به سبب اینکه زمینه‌های اجتماعی‌ِ سرایش آن هر روز بیشتر و پررنگ‌تر می‌شود و تضادهایی که لازمة این موضوع است‌، در جامعه بیشتر به نظر می‌رسد، همچنان به حیات خود ادامه داده و همچنان با جنگ گره خورده است‌.
این شاعران برای پیوند مضامین اجتماعی با شعر دفاع مقدس‌، دو انگیزة مهم دارند؛ یکی انگیزه‌، وام‌گرفتن عاطفی و محتوایی از جنگ برای قوّت‌بخشیدن به این مبارزة اجتماعی و عدالت‌خواهانه است و دیگری‌، شاید به نوعی مشخص‌کردن موضع شاعر تا او را به سبب انتقادهایش ضدّ انقلابی نپندارند.
به هر حال‌، شعرهایی در این حال و هوا در این دفترها می‌توان یافت‌. به گمان من اینها از آثار ارزشمند و هدفمند در این مجموعه‌هاست و البته معترفم که گاهی عیار شاعرانگی‌شان بسیار بالا نیست‌.
آن‌سو
تابوت‌ها را شماره می‌کنند
لاشه‌های ناوها را / از دریا بیرون می‌کشند
و سبیل ژنرال‌های شکست‌خورده را / دود می‌دهند
و این‌سو
بوتیک‌های سلسبیل‌
کرکره‌هایشان را می‌کشند پایین‌
تا جنس‌های تازه را
بچینند توی ویترین‌
صرافی‌های چهارراه استانبول‌
نرخ طلا را
بالا و پایین می‌کنند
و نمایندگان کوکاکولا و نستله‌
قراردادهای صادراتشان را
یک سال دیگر
تمدید می‌کنند
و
سرباز پیر، خیره در اوهام دوردست‌
در امتداد مه‌زده‌ای از خیال‌ها
در خاطرات له‌شده در کوچه‌های شهر
در خاطرات گم‌شده در قیل و قال‌ها ...
خیره به برج‌های فرا رفته تا به ماه‌
آن‌سوتر از تصوّر خام خیال‌ها
آن‌قدر دوردست که دیگر نمی‌رسد
تا قاب گنگ پنجره‌، بانگ بلال‌ها
... در بوی تند مادگی پرسه‌های شهر
از یاد رفته جرئت عصیان یال‌ها
تا چشم کار می‌کند، آری قیامت است‌
تکرار غمزه‌های ملیح غزال‌ها
و از این دست است شعرهای «اشتعال‌» عباس احمدی‌، «آبروی کوچه‌» محمدمجتبی احمدی و «می‌خواهم دریا را بردارم‌» عبدالحمید انصاری‌نسب از کتاب «این شرح بی‌نهایت‌» و شعر «ب ـ مثل پرستو» رضا فلاّح از کتاب «روایت چهاردهم‌».
می‌توان مضامین کلّی شعر دفاع مقدس در سال‌های اخیر را تجلیل از ایثارگران (شهدا، جانبازان و مفقودان‌)، یادکرد از وقایع جنگ‌، بازتاب‌های اجتماعی جنگ‌، عاشورا و مقاومت لبنان و فلسطین دانست‌. ولی به راستی مجموعة این مضامین برای شعر پایداری کافی و جامع به نظر می‌آید و سهم هریک از اینها در این مجموعه‌ها، مقدار مطلوب خود را دارد؟ من گمان می‌کنم که این تناسب و جامعیت‌، به تمام و کمال حفظ نشده است و بعضی موضوع‌ها به نسبت بعضی دیگر فربه‌تر و بعضی دیگر، کم‌رنگ یا حتی غایب‌اند.
حجم نسبتاً چشمگیری از شعرها به پیامدهای عاطفی و انسانی جنگ اختصاص یافته است و در مقابل اینها، بعضی موضوع‌ها در سایه یا در اقلیت مانده است‌. موضوعی که به راستی در سایه است‌، نگاهی کلّی و نظری به ماهیت جنگ و ضرورت آن در دنیاست‌. اینکه جنگ کجاها خوب است و کجاها خوب نیست؟ حقیقت این است که بعضی انسان‌ها در موقعیتی قرار می‌گیرند که ناچارند این پدیدة نامطلوب جهان هستی را ادامه بدهند و حتی به خاطر این کار ستوده می‌شوند. پس چیزهایی نامطلوب‌تر از جنگیدن هم در دنیا هست که گاهی برای محو آنها مجبور به پذیرش و تداوم جنگ می‌شویم‌. این چیزهای نامطلوب‌، در این شعرها به خوبی ترسیم نشده‌اند.
هر جنگی در دنیا، حداقل دو طرف دارد، طرف دوست و طرف دشمن‌. ستایش از طرف دوست البته کاری است ارجمند، ولی چه چیزی حضور این طرف در جنگ را توجیه می‌کند؟ وجود آن دشمن‌. پس توصیف چهرة دشمن و توجیه ضرورت مقابله با او، یکی از موضوع‌های اصلی شعر جنگ می‌تواند باشد و این چیزی است که در شعر این سال‌ها نسبتاً غایب است‌.
چنین که به نظر من می‌رسد نگاه ارزیابانه به خود ماهیت جنگ و شناسایی دشمنان‌، در شعر این سال‌ها کمتر دیده می‌شود. حتی می‌توان گفت که جنگ به حاشیه رفته و فقط پیامدها و عوارض آن مانده است و شاعران نیز اغلب به همین پیامدها مشغول‌اند، بدون ریشه‌یابی تاریخی و فکری آنها. به همین سبب‌، شعرهایی از این نوع که اینک می‌بینیم‌، در این مجموعه‌ها بسیار نیست‌:
سهمت را از زندگی‌مان که برداری‌،
ناگهان‌،
تمام بچه‌های شهر
عربی حرف می‌زنند و در کلاس‌های درس‌
به جای پیرهن دهقان فداکار
پرچم ملّی عراق‌، نماد می‌شود
...
سهمت را از زندگی‌مان که برداری‌
حتی پروانه‌ها
پیله‌هایشان را با کیسه‌های درهم و دینار
طاق می‌زنند،
غروب‌ها،
سربازان خارجی مصدق را قرق می‌کنند و
بر سر در ارگ‌، پوسترهای رنگی‌
از امیران عرب نصب می‌شود و
ادکلن‌هایی با بوی گاز خردل‌
ویترین مغازه‌ها را پُر می‌کند
و؛
شکست رابطه‌هایی که بین دنیا بود
شکست حرمت انسان شکست‌، تنها بود
جهان فلسفه‌بافی‌، جهان سردرگم‌
معادلات انیشتین و بمب‌های اتم‌
جواب فلسفة نیچه در «ابر انسان‌»،
جنازه‌های ورم‌کرده بود در باران‌
صدای چکمه زمین را تکان تکان می‌داد
صدای خردشدن‌های استخوان می‌داد
و باز به موازات این‌، نگاه شاعران غالباً به همین جنگ تحمیلی محدود مانده است و از دیگر جنگ‌هایی که هم‌اکنون در جهان ادامه دارد غافل‌اند، مگر درگیری‌های لبنان و فلسطین.
نمی‌شد به راستی گرایش این کنگره به سوی مفهوم کلّی پایداری در سطح جهان و در کل‌ّ تاریخ بشری باشد؟ یعنی هم در تاریخ گذشته و هم در جهان امروز، همه وقایعی را که می‌تواند در مجموعة «پایداری‌» بگنجد، رصد کنیم و شاعران را نیز به آن سوی جهت دهیم‌؟ این چیزی است که البته بدون این جهت‌بخشی‌، به صورت خودجوش در بعضی آثار روی نموده است‌، مثل شعر «یا من یحیی العظام و هی رمیم‌» از علی‌محمد مؤدب‌:
می‌دانم گرگ‌های انگلیسی به سودای یوسف فاطمه‌
آتش می‌زنند چاه‌های عراق را
آنان زخم ذوالفقار را چشیده‌اند
می‌دانند وقت طلاست‌
فضاپیماهاشان کرات دیگر را دید می‌زنند
و پزشکانشان قلب کودکان را شنود می‌کنند
دی ان ای ابرهه را یافته‌اند
و روانه‌اش کرده‌اند با لشکری از نهنگ‌های آهنی به خلیج فارس‌
به خشکاندن غدیر و کوثر
و شعر «اینجا دهکدة جهانی است‌!» از عبدالحمید انصاری‌نسب‌:
شما کلمات مرا ندیده‌اید؟
از گوانتانامو گریخته‌
به گوری دسته‌جمعی ریخته‌اند
توی حلبچه سوخته‌اند
و عدالت / پای افغانستان است‌
که می‌رود روی مین‌
محمدالدوره است / که پخش می‌شود روی زمین‌ ...
شاید اختصاص بخش‌هایی به شعر عاشورا و لبنان و فلسطین در سال‌های اخیر، به همین ملاحظه بوده باشد تا شاعران نگاهی وسیع‌تر بیابند و از چنبرة تکرار سخنان همدیگر به درآیند. ولی این جریان اگر در سال‌های آینده هم با همین موضوع‌ها ادامه یابد، خود تبدیل به یک کلیشة دیگر خواهد شد و به نوعی دیگر، شاعران را محدود خواهد کرد.
باری‌، به نظر من باید مظاهر پایداری را در گونه‌های مختلف‌، جای‌های مختلف و سطوح مختلف اجتماعی پیدا کرد و آنهایی را که برای جامعة امروز ضروری به نظر می‌رسد، در منظر شاعران نهاد، وگرنه شعرها به طرزی خطرناک‌، تکراری و یکنواخت خواهد شد، چنان‌که این یکنواختی را می‌توان کمابیش در این سه دفتر مشاهده کرد.

حضور جوانان و بانوان‌
چنان‌که پیش‌تر هم اشاره کردیم‌، بیش از دو سوم شعرهای این کتاب‌ها را شاعران زیر سی سال سروده‌اند. این به‌راستی شایان توجه است که حتی شاید در سال‌های پیش پیش‌بینی نمی‌شد‌. قضیة مهم‌تر، قوّت نسبی این شعرها، حتی در مقایسه با آثار پیش‌کسوتان این عرصه است‌. حقیقت این است که تقریباً هیچ‌یک از شاعران نسل قبل‌، در کنگره‌های اخیر نتوانسته‌اند حتی در همان حدّ و حدود بیست سال پیش خویش ظاهر شوند. ولی این را هم نباید انکار کرد که هنوز هم درگیری این نسل از شاعران با قضیة جنگ‌، بیشتر از جوان‌هاست‌. جوان‌ترها چنان‌که اشاره شد، بیشتر به پس از جنگ توجه و عنایت دارند.
و موضوع درخور توجه دیگر، حضور نسبتاً پررنگ بانوان شاعر در این عرصه در سال‌های اخیر است به‌گونه‌ای که بیش از یک سوم شاعران منتخب کنگرة شانزدهم را تشکیل می‌دهند. کافی است این را با تعداد بانوان شاعر در کنگره‌های اولیه مقایسه کنیم و تفاوت را دریابیم‌.
این حضور پررنگ‌، البته خاص شعرهای حوزة دفاع مقدس و اصولاً خاص شعر نیست، در همة عرصه‌های فرهنگی ـ علمی دیده می‌شود، ولی با این همه نباید بعضی از عوامل را دخیل در موضوع دانست‌. ما پیش‌تر گفتیم که در شعرهای این سال‌ها، پشت صحنة جنگ و بعد از جنگ بیشتر دیده می‌شود و البته در این صحنه‌ها، زنان حضور بیشتری داشته‌اند. این شعرها البته بیشتر جنبة عاطفی‌، آن هم عواطفی خانوادگی دارند تا جنبة حماسی‌. پس باز هم طبیعی است که زنان در این حوزه فعال‌تر و مؤثرتر از همیشه باشند.

در میان قالب‌ها
مقایسه‌ای گذرا میان این کتاب‌ها و کتاب‌هایی مثل «مجموعه شعر جنگ‌» منتشره در بیست و چند سال پیش‌، به وضوح، غلبة تدریجی غزل و قالب‌های نو را نشان می‌دهد. در این کتاب‌ها تقریباً هیچ قصیده‌ای نمی‌توان یافت و رباعی‌هایی که هست نیز چندان رنگ و رمق خاصی ندارد.
ولی چنان‌که گفتیم‌، غلبه با غزل است و شعر نو، آن هم بیشتر شعر سپید. در این میان‌، البته می‌توان یکنواختی نسبی غزل‌ها را دریافت‌. تنوّع فضا و مضامین در این غزل‌ها بسیار نیست و در مجموع آدمی را بسیار امیدوار نمی‌کند. با این همه‌، این غزل‌ها از آن فضای کلّی و شعاری و سرشار از ترکیب‌سازی دهة شصت فاصله گرفته است و از لحاظ زبان و آرایه‌های ادبی نسبت به آن شعرها بسیار برتری دارد. اگر هم مواردی از این دست دیده می‌شود، بسیار نیست و غالباً متعلق به شاعران نسل پیش است‌:
اینان که مست از ساغر «قالوا بلی‌َ»یند
فصلی نوین از صفحة کرب و بلایند
فریادشان چون موج سیل‌آسای دریاست‌
همزاد کوه‌اند و خروش آب‌هایند
در امتداد خطّ گلگون شهادت‌
دلدادگان دشت خونین بلایند
شعرهای نو، ولی پستی و بلندی بیشتری دارد و سبب هم این است که سرودن این‌گونه شعر، کمتر نیازمند مقدمات و سلوک چندسالة شاعری است‌. پس شاعری با کمترین توانایی شعری هم می‌تواند به گمان خود شعر نو بسراید و به کنگره‌ای بفرستد. از سویی دیگر، شاعری که فضای شعر کهن را برای جولان فکر و احساس خود تنگ یافته است نیز بیشتر گرایش به این قالب‌ها می‌یابد؛ یعنی گاه شعر نو یک مرحله فراتر از شعر کهن به حساب می‌آید. این است رمز این افت‌وخیز نسبتاً بسیار.
چنین است که تنوع و تمایز در شعرهای نو بیشتر حس می‌شود. بیشتر شعرهایی که طرح تازه و ابتکاری دارند یا به مضامین دور از دسترس‌تری اختصاص یافته‌اند، در قالب‌های نو سروده شده‌اند، مثل «ب ـ مثل پرستو» از رضا فلاح، «بوی خرما» از سلمان قربانی، «بچه که بودم‌ ...» از علی‌اصغر کرمی.
از سویی دیگر، در شعرهای بخش لبنان و فلسطین‌، نسبت نوسروده‌ها به قالب‌های کهن‌، بیشتر از شعرهای دفاع مقدس است‌. البته موضوع جدید و اصطلاحات و نام‌هایی که کمتر در شعر کهن ما آمده است‌، شاعر را به نوسرایی ترغیب می‌کند. ولی به گمان من علّت دیگر می‌تواند این باشد که این شعرها بیشتر کوششی بوده‌اند تا جوششی‌؛ یعنی در آنها احساس مسئولیت بیشتر از عواطف سهم داشته است‌. در چنین حالتی‌، طبیعتاً آن وجه از شعر که با عواطف بیشتر گره خورده است یعنی وزن و قافیه‌، کمرنگ‌تر می‌شود.
و باز شاید به همین سبب است که در شعرهای عاشورایی‌، برعکس بسامد غزل بالاتر از شعر نو است و البته در این مورد، باید پیوند شعر عاشورایی با محافل و مجالس مردمی را هم یک عامل میل‌دهندة شاعر به سوی قالب‌های کهن دانست.

شعرها و فضاهای خاص‌
شاید به واسطة آن محدودیت محتوایی که گفتیم‌، فضای شعرها غالباً مشابه است‌، با عناصری محدود که بسیار تکرار می‌شوند. بیشتر شعرها یک گفت‌وگو یا درددل است با یک شهید یا یک جانباز یا یک مفقودالاثر. در این میان‌، عناصری هم که سازندة تخیّل شاعران‌اند، اغلب تکرار می‌شوند مثل «پلاک‌» و «استخوان‌» که البته ارتباطشان با موضوع بسیار است‌، ولی باز هم تکرارشان بیش از حد می‌نماید.
شعرهای روایی در این مجموعه‌ها بسیار نیستند و به رویدادهای خاص و لحظات ویژه از زندگی‌، کمتر توجه شده است‌، مگر در شعرهایی از نوع «لا لا لا لا» از علی بهمنی که به‌راستی اثری است خاص‌، با یک طرح ویژة روایی‌. این شعر، در قالب یک لالایی سروده شده و لحنی محاوره‌ای دارد، همراه بهره‌مندی بسیار خوب از ضرب‌المثل‌ها و آداب‌ورسوم عامیانه‌. در اینجا فقط پاره‌هایی کوتاه از آن نقل می‌شود:
قرآن و اسفند گرفت رو سرش‌
بی‌بی چه‌طو یه‌باره سوخت اخترش‌
«سنبل ایمون داره می‌ره جبهه‌
نومزد ریحون داره می‌ره جبهه‌»
پونزده سالش نبود، ولی راهی شد
هم‌قدم کبوتر چاهی شد ...
پونزه سالش نبود که پوتین پوشید
پونزه سالش نبود که مرگو چشید
تیک تیکه و تیک تیکه و تف‌دیده‌
حالا جواب ننه‌شو کی می‌ده‌؟
یه برگ خشکیده تو باد آوردیم‌
بیا ننه‌، برات دوماد آوردیم‌
ریحون مش سلیمونو خبر کن‌
بگو که روسری گلی‌تو سر کن‌
ریحون برات عشق و جنون آوردیم‌
دومادو تو حجلة خون آوردیم
همین‌طور است شعرهای «تهمتن‌» پریسا مقصودی‌، «به روی دفتر نقاشی‌» نورمحمد ناصری و «چهار اپیزود از سناریوی دلتنگی‌» پروانه نجاتی از کتاب «این شرح بی‌نهایت‌» و «نقاشی‌» نجمه بنائیان بروجنی و «جنگ تمام شده است‌» علی‌اصغر داوری از کتاب «زخم سیب‌» که پاره‌ای از این آخری آورده می‌شود:
برگشته‌ام‌
در آستانة در
بازوانت را می‌گشایی‌
و من‌
با آستین‌هایی که به جیبم سنجاق است‌
تنها چهل درصد آغوش برایت آورده‌ام‌
در بعضی از این شعرها، چنان‌که دیدیم‌، پیوندی ظریف میان حماسه و تغزّل رخ داده است که جالب است‌. در این شعر از غلام‌رضا سلیمانی این خاصیت را پررنگ‌تر می‌توان حس کرد:
... بعد از گلوله‌، برگ و برم سوخت‌، آسمان‌
اما اجازه داد بیاید بهار من‌
بعد از گلوله‌، منتظرم سوخت دختری‌
آری‌، خدا نخواست شود سوگوار من‌
در خاطرات آلبومم ایستاده است‌
یک زن کنار صندلی چرخدار من
و در شعری از اعظم قلندری‌، این قصه رنگی غم‌آلود یافته است‌:
... من‌
دختری که همة آب‌های جهان را
پشت سرت ریخت‌
پا روی بخت پسری گذاشتم / که عاشق خدا بود
با پلاکش نیامد
اصلاً قرارمان این نبود
قرارمان این نبود که‌
«عکس تو را توی قاب بگذارم‌»
اما به این پیمانه که شعرها در فضای پشت جبهه و بعد از جنگ‌، چنین خاص و صمیمی شده است‌، در فضای خود جنگ نشده است و کمتر می‌بینیم که صحنه‌هایی از خود جنگ با چنین دقت یا هنرمندی‌ای توصیف شود.

* منابع در دفتر نشریه موجود است.

منبع: ماهنامه زمانه 1389 شماره 91 و 92، شهریور و مهر ۱۳۸۹/۰۷
نویسنده : محمدکاظم کاظمی‌

نظر شما