شعر پایداری در مراسم عزاداری
شاید در تاریخ هیچ حادثهای را نتوان یافت که به اندازة عاشورا در نسلهای پس از خود تأثیرگذار بوده باشد؛ چنانکه از پس قرنها هنوز چون داغی تازه رخ مینماید و تأثیر خود را در شعر و هنر آیندگان مینمایاند. بهراستی نمیتوان حادثة بزرگ دیگری را یافت که با گذشت چهارده قرن، عالَمی را اینچنین در پی خود حیران ساخته باشد و هر سال تازهتر از سال پیش، جماعتی از بزرگ و کوچک و پیر و جوان و زن و مرد، به پاسداشت و برپاداری یاد آن کمر همت بندند. گفتوگو از این واقعة سترگ خود مجالی دیگر را میطلبد، اما آنچه در این فرصت در پی آنیم روایت از حادثة دیگری است که عاشورای ایرانیان نام گرفته و با این حادثة عظیم پیوندی ناگسستنی یافته است. جنگ تحمیلی که شوری عاشورایی داشت و فرهنگ خود را در سلوک و معیشت جامعة ایرانی جاری ساخت، معبری بود برای پای نهادن مفاهیم و نشانههای دفاع هشتساله در میان مراسم و آیینهای مذهبی. این تقارن از دید بعضی امری راستین و از نگاه برخی بدعتی ناصواب است. بدیهی است بررسی این موضوع به پژوهشی عمیق و باپشتوانه نیاز دارد. اما در این مجال اندک لازم دیدیم که در میان مداحان اهل بیت به سراغ کسی برویم که با عالم شعر مأنوستر است و خود نیز در روایت از جنگ و دفاع مقدس دستی دارد؛ از همین رو دقایقی را به گفتوگو با حاجسعید حدادیان نشستیم تا حرفهای او را دربارة روایت از جنگ در میان هیئتهای مذهبی بشنویم.
جناب آقای حدادیان در سالهای جنگ و پس از آن شاهد بودیم که در برخی هیئتها و مراسم عزاداری، در کنار واقعة عاشورا، گاهی اشعاری در حال و هوای دفاع مقدس خوانده میشد و حتی عزاداران با این نوحهها سینهزنی میکردند. نظرتان دراینباره چیست؟
در آن دوره چند مسئله وجود داشت که زمینۀ این کار را فراهم کرده بود؛ اول آنکه در صدر انقلاب شخصیتی قرار داشت که ما در هنگام تبیین شعارهای انقلابمان با توجه به جایگاه رهبری او میگوییم «نهضت ما حسینیه رهبر ما خمینیه»؛ دوم آنکه نگاه ما در طی حرکت انقلاب به سیدالشهدا بود؛ یعنی اصلاً این انقلاب به نام امام حسین(ع) و نهضت او گره خورده بود. این گرهخوردگی را حتی میتوان از بیرون نیز دید؛ یعنی انقلاب مانند جریان آبی است که سرچشمة اصلیاش کربلا و سیدالشهداست. به عبارتی انقلاب ما از انقلاب سیدالشهدا نشأت گرفته است و از آن جدا نیست. البته گروههای دیگری هم بودند که با رژیم شاهنشاهی مبارزه میکردند، اما نتوانستند تودهها را به عرصه بیاورند. آنچه میتواند تودهها را به صحنه بیاورد تا آنها علیه استکبار فریاد زدند و انقلابی برپا کنند پذیرش درونی و قلبی کشته شدن به معنای شهادت است که درواقع ضمانت اجرایی انقلاب به شمار میآید. از آنجا که سید همة شهدا امام حسین(ع) است و عشق سیدالشهدا در پوست و گوشت و استخوان مردم ساری و جاری است، مردم با دعوت امامخمینی به صحنه آمدند و از جان خویشتن گذشتند؛ از همین روست که گفته میشود انقلاب ما مکتبی بود.
این مسئله در دوران هشتسالةدفاع مقدس هم مشاهده میشود.
در جنگ هم فراسوی رزمندگان ما کربلا بود. درست است که به ظاهر با رژیم بعث عراق و صدام خبیث میجنگیدند، در مقابل آنها هدف رسیدن به کربلا ــ به علت آنکه صدام راه کربلا را بسته بود ــ ترسیم شده بود. این را در بیان امام امت(ره) نیز میبینیم؛ حتی در آخر جنگ: «امروز ایران کربلاست. حسینیان بشتابید». این عبارت امام امت است. در چنین بستری بود که اگر شعری هم گفته میشد از منظر کربلا، عاشورا و سیدالشهدا جنگ هشت ساله و رویدادهای آن را بازگو میکرد.
غلو یکی از آرایههای شعری است. شعر به دنبال غلو و مبالغه است. نقطهای در پیش روی ما ترسیم شده است به نام سیدالشهدا که هرچه میرویم میبینیم که هنوز خیلی از آن عقبیم. مگر آنکه بخواهند چنان غلو کنند که حضرت را العیاذبالله جای خدا بگذارند که این کفر است. اینجا سالبة به انتفاع موضوع است. میفرمایند «انفوا عنّ الرّبوبیّه و قولوا ما شئتم؛ ما را از ربوبیت بیندازید» هر چه خواستید بگویید. زیرا آنها دیگر انسان کامل و مظهر اسماءالله هستند. خودشان اسم اعظماند. در نتیجه از نظر کلامی و مبنایی دفاع مقدس هم ریشه در نهضت عاشورا دارد. اساساً هنری هم که میخواهد دفاع مقدس را روایت کند به درخت کربلا تمسک میجوید.
حال با توجه به این توضیحات آیا پسندیده است که مداحان از جنگ بخوانند و بعد به سراغ روضة امام حسین بروند؟
آقای آهنگران شاخص و الگوی مداحی در هشت سال دفاع مقدس برای رزمندگان بود. البته مداحان بسیار دیگری نیز در این باره خواندهاند، اما ایشان مداحی است که در محضر امامخمینی(ره) میخواند و رسانهها هم به ایشان توجه میکردند و واقعاً شخصیت برگزیدهای در این زمینه بود؛ از همین رو نسبت به باقی مداحان بیشتر مطرح شد. برای نمونه به اشعار ذیل توجه کنید: «ای لالة خونین من ای تازه جوانم/ شهید تازه جوانم» یا «ای شهیدان بهخون غلطان خوزستان درود» یا «با نوای کاروان بار بندید همرهان/ این قافله عزم کربوبلا دارد» یا «کربوبلا ای حرم و تربت خونبار حسین/ اینهمه لشکر آمده عازم دیدار حسین»، همة اینها با سیدالشهدا و نهضت او پیوند خورده و البته از کنار دفاع مقدس نیز بیتفاوت نگذشته و آن را در متن کار قرار داده است. امامخمینی هم از روز اول فرمودند که این گریهها گریههای سیاسی است. اگرچه عمر، یزید، شمر و... دشمنان امام حسین(ع) بودند، مصداقهایشان در هر زمان وجود دارد و باید شناسایی شود و آنگاه باید از اینها برائت بجوییم؛ یعنی اگر امروز شمر و یزیدی هست، باید برائت شود. «جری» اصطلاح قرآن برای این مسئله است؛ گاهی قرآن به یهودیان مدینه میفرمود چرا پیمبرانتان را کشتید؟ حال آنکه آن یهودیان پیغمبران خود را نکشته، بلکه نسلهای قبل به این کار دست زده بودند. منظور قرآن آن است که هرکس که با آن نسلهای گذشته هماندیشه باشد از آناست و شما الان ظرفیت وجودیتان همان است و رفتاری که با پیغمبر زمان خود دارید همان رفتاری است که گذشتگانتان با آن پیغمبران داشتند. این را قانون «جری» میگویند. بر همین اساس ما هم میگوییم یزیدهای امروز را باید شناسایی کرد. وظیفۀ اهل منبر، یعنی سخنرانها و مداحان که بهصورت منظوم سخن میگویند، است این یزیدها را شناسایی کنند و به مردم بشناسند. از آنجا که گاهی یک رباعی یا یک بیت کارکرد یک منبر را دارد نباید قدرت شعر مداحان را نادیده گرفت. شهید مطهری گفته است: اگر میخواهید برای امام حسین(ع) گریه کنید، توجه کنید که اگر امام حسین(ع) اکنون بود، نسبت به مسائل جنوب لبنان و اینکه مسلمانان را در غزه میکشند بیتفاوت نبود. باید برای بیان اینها منبر منظوم داشت.
آیا در تاریخ این موضوع سابقه داشته است و آیا حادثه یا موضوع دیگری را نیز میتوان یافت که در کنار روایت از واقعة عاشورا از آن نیز روایت شده باشد؟
در دوران صفویه و آل بویه بوده است. شاید جالب باشد که بدانید در دورة آل بویه، ده روز اول ماه محرم برای عزاداری سیدالشهدا تعطیل بود. و عدهای طی این ده روز با عنوان مناقبخوان قصایدی را در منقبت اهل بیت میخواندند و در کوچه و بازار و در میان عموم اشخاصی به شعرخوانی مشغول بودند. در مقابل آنان عدهای نیز با عنوان فضایلخوانان شعر میخواندند. زمانی که شیعیان قدرت سیاسی نداشتند شعر گفتن دربارۀ ائمه معصوم(ع) کار سادهای نبود و اگر شاعری که شعری دراینباره سروده بود شناسایی میشد، او را میکشتند؛ عراقی برای شعری که برای اهل بیت گفت کشته شد. شعر را خواند و دیگر برنگشت و بهدستور سلطان او را کشتند. فضای شعری شیعه چنین بود و تا پیش از قدرتگیری صفویان فضای چندانی برای سرودن شعری با مضمون شیعی وجود نداشت. فقط از زمان حکومت صفویان به این طرف است که شیعه تجلی پیدا کرد؛ با این حال اگر در تاریخ جستجو کنیم، میبینید هر جا که شعر به کمک یک انقلاب یا مبارزه آمده است، حتی اگر آن انقلاب، شیعیِ محض هم نبوده است، در آن نشانههایی از سیدالشهدا و کربلا مشاهده میشود.
برخیها میگویند که شأن مجلس سیدالشهدا بالاتر از آن است که در آن از موضوع دیگری سخن گفته شود و معتقدند نمیتوان موضوعی را همسنگ و همتراز با این واقعة عظیم دانست و در کنار روایت از عاشورا از آن نیز سخن گفت. به همین دلیل در مجلس عزاداری قرائت اشعاری را که دربارة جنگ، شهدا و رزمندگان است، درست نمیدانند. شما چه نظری دراینباره دارید؟
این عقیده برای حالا نیست، بلکه از آن زمان که مردم برای انقلاب تظاهرات میکردند و اسم امامخمینی را در شعارها میآوردند، و در محرم شعارهای انقلابی میدادند، آن را بیان میکردند. افرادی که چنین عقیدهای دارند چند دسته هستند: یک عدهای از آنها اصلاً با اصل انقلاب و امام خمینی مخالفاند؛ اگر خواص این حرفها را میزنند، خواصی هستند که میخواهند ریشة انقلاب را بزنند، یا ریشة آنچه در بطن و متن مجلس سیدالشهدا از آن دفاع میشود؛ چون احساس میکنند این نهضت مانند منبع مهمات است؛ از همین رو یک روز مثلاً جامعة کبیره را رد میکنند و روز دیگر زیارت عاشورا را، یک روز هم به این معارف ما هجوم میآورند. چون اینها منبع مهمات شیعه است، آنها تهاجم خود را بر آن متمرکز میکنند. اگر خطبای ما در دورة انقلاب روی منبرها از امام خمینی و اعلامیهها و فتواهای ایشان نمیگفتند، انقلابی روی نمیداد. خود امام(ره) نیز در روز پانزده خرداد بر روی منبر دربارۀ شهدای پانزده خرداد صحبت کرد؛ درحالیکه همان روزها ایام شهادت امام صادق(ع) بود. اصلاً امام خمینی فرموده این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. ایشان در وصیتنامهشان هم خطاب به مداحان گفتهاند که روی منبر از ظلم روز سخن بگویند. مراجع نیز چنین نظری دارند؛ برای نمونه چند سال پیش با جمعی از مداحان خدمت آیتالله نوری همدانی بودیم، ایشان گفت ظلم کردهاید اگر روی منبر بروید و دربارۀ امام حسین(ع) و نهضت او شعر بخوانید، اما از اسرائیل، که امروز در غزه مسلمانان را میکشد، سخن نگویید. همین گفته نشان میدهد که مداحان تأثیرگذار بودهاند والا مراجع بدون تفاوت از کنار آنها میگذشتند.
میتوانید این مسئله را با توجه به نمونههای شعری بیشتر توضیح دهید؟
به شعر دعبل که برای امام رضا سرود توجه کنید. این شعر 140 بیت است. در این 140 بیت بسیاری از مسائل سیاسی بیان شده است؛ در این شعر از زید بن علی بن حسین، که یک شهید است، شهدای فخ، آنهایی که خمسشان را بردند و با آن شرب خمر کردند و... سخن گفته شده است. دعبل با این شعر خود و بیان این مسائل درواقع حکومت بنیعباس را زیر سؤال برده است.
یک بار من در محضر رهبر معظم انقلاب قصیدة خوبی خواندم که دربارة حضرت زهرا(س) بود؛ یعنی بهزعم خودم به نسبت شعرهایی که در دسترس ما هست، شعر خوبی بود. بعد رسیدیم به یاد امام و شهدا. ایشان فرمود: شما قصیدة کاملی در مدح حضرت زهرا(س) خواندی، اما باید از مسائل روز نیز بخوانی؛ مسائلی که اگر حضرت زهرا(س) بود، در برابر آنها بیتفاوت نمیماند. باید در مقام دوستدار اهل بیت اینها را گفت و بهترین زبان هم زبان شعر است. وقتی این شعر با هنر آهنگ و مداحی آمیخته میشود، تأثیر بیشتری پیدا میکند. اما متأسفانه عکس این مسئله رایج است و عدهای از مداحان میگویند ما فقط برای امام حسین(ع) میخوانیم و برای شهدا نمیخوانیم؛ حال آنکه شهدای ما دور از امام حسین(ع) نیستند و آنها نیز سیدالشهدا را آقای خودشان میدانستند و همانگونه که امام حسین(ع) فرمود، آنهایی که با او بودند، در هر کجا و در هر قرنی هم که باشند، با او هستند.
همانگونه که میدانید گفتن از شهدا و جبههها در زمان جنگ رویکردی تهییجی و حماسی داشته، اما با پایان جنگ و گذشت زمان، بیشتر حال و هوای مرور خاطرات و به تعبیر دیگر، نوستالوژی یافته است. با این سیر موافقید؟
قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم میفرماید: «تهوی الیهم؛ قلوب مردم را هوایی کعبه کن». کعبه در جایی قرار نگرفته است که هرکسی به آنجا برود به او خوش بگذرد، اتفاقاً در جای بسیار نامناسبی قرار دارد. در این تهوی الیهم همهچیز هست؛ در هر چه که بوی اخلاص و خدا بدهد میتوان هدایتگری باطنی یافت. هاجر با اخلاص، کاری انجام داد که تأثیرش هنوز ادامه دارد. پیغمبر زمان او که شوهرش بود، گفت: باید با بچهات تشنهلب در اینجا تنها بمانی، بدون آب و هیچچیز دیگر. هنوز مردم به محل امتحان او میروند و به صورت نمادین کار او را تکرار میکنند. روایت میگوید «انّ فیالحسین حرارت فی قلوبالمؤمنین» کسی که ایمان دارد، خداوند حرارتی در وجودش نهاده است که هیچگاه خنک نمیشود. امام حسین(ع) در ضمیر و مکنون وجود ما تکویناً جایگاه دارد.
شهدای ما چون ریشة تفکرشان، عقل و عشقشان، همه در سیدالشهدا بود، جاوید میماندند. حالا ما هستیم که میآییم برای رسیدن به سیدالشهدا از دریچۀ وجود ایشان وارد میشویم. نباید از کنار آنها بیتفاوت رد شد. امام حسین(ع) هم از ما این انتظار را دارد. وقتی ما از اینها سخن میگوییم، درواقع دربارۀ پدر، عمو، دایی همسایه، هممحلی، همشهری یا هموطن شما میخوانیم. به عبارتی مخاطب ما به این شهدا گره خوردهاند و اتفاقاً نسل جدید میخواهد آنها را بیشتر بشناسد و با آنها ارتباط برقرار کند. در دورۀ کنونی بارها روستاییان برای برگزاری یادمان شهدا به ما مراجعه کردهاند؛ حال آنکه در زمان جنگ اینهمه یادمان نداشتیم.
یک روستایی هیجدهساله که از روستا به لب جاده میآید، تا سوار اتوبوس شود و برای درس خواندن به شهر برود در کنار جاده چشمش به قبرستان و عکس شهدایی میافتد که روی قبرهاست. خیلی از اینها شبیه خودش هستند، اما از آنها شناختی ندارد. برای این شناخت کافی است وصیتنامهای از ایشان به دستش برسد. امام خمینی میفرمود: ما شهدایمان را نشناختهایم. باید ببینیم امام از شهدا چه میگوید، بعد واجب است که وصیتنامۀ شهدا را هم بخوانیم. امام(ره) به علمایی که هفتاد سال نماز شب خواندهاند فرمود: انشاءالله قبول باشد، اما وصیتنامة این شهدا را هم بخوانید. کدام شهید را به یاد دارید که وصیتنامهاش را با درود بر سیدالشهدا ننوشته باشد؟ کدام شهید را به یاد دارید که وصیتنامهاش بوی امام حسین(ع) ندهد؟ اصلاً محال است.
مداحی در این میان چه سهمی دارد؟
در مداحی چند شیوه هست که گاهی هم میشود آنها را با هم جمع کرد؛ یکی از این شیوهها مدح و منقبتخوانی اهل بیت است؛ مثلاً قصیدهای برای اهل بیت خوانده میشود. شیوۀ دیگر هم پند و اندرز و نصیحت است؛ مثلاً غزل پند خوانده میشود؛ «هر که با پاکدلان صبح و مسایی دارد/ دلش از پرتو انوار صفایی دارد/ سوی بتخانه مرو پند برهمن مشنو/ بتپرستی مکن این ملک خدایی دارد...». حال پندی بهتر و مفیدتر است که بهروزتر باشد و به درد امروز بخورد؛ برای مثال در زمانی که دشمن پشت مرزهای کشور ما قرار گرفته و در حال تهاجم به خانه و کاشانۀ ماست اگر در شعر خود بگوییم که کار بد نکنید درواقع پندی غیرمفید دادهایم. رسالت شعر این نیست؛ از همین رو مداحان بیشتر وقتها در مقدمه دربارة فضای دفاع مقدس و فضائل شهدا شعر خواندهاند و پس از آن به سیدالشهدا رسیدهاند، یا از امام حسین(ع) خواندهاند و در آن به شهدا هم اشاره کردهاند. یکی از شعرهایی که من در محضر رهبر معظم انقلاب خواندم و بعد فهمیدم که ایشان از این شعر بسیار خوششان آمده این است: «اندر آنجا که باطل امیر است/ واندر آنجا که حق سر به زیر است/ اندر آنجا که دین و مروّت پایمال و زبون و اسیر است/ راستی زندگی ناگوار است/ مرگ بالاترین افتخار است/ اندر آنجا که از ظلم و بیداد/ میکشد قلب مظلوم فریاد/ واندر آنجا که ظالم به سختی/ بر سر خلق میکوبد آزاد/ مهر بر لب نهادن گناه است/ خامشی بدترین اشتباه است/ این اساس مرام حسین است/ روح و رمز قیام حسین است/ یا که آزادگی یا شهدات/ حاصلی از پیام حسین است/ شیعة او همینسان غیور است/ تا ابد از زبونی بهدور است/ شیعه و تن به بیداد دادن؟/ شیعه و در مذلت فتادن؟/ شیعه و آنچنان آرمیدن؟/ شیعه و مهر بر لب نهادن؟/ شیوة شیعه هرگز نه این است/ شیعه نبود هرآنکس چنین است». البته این شعر بیشتر مناسب همان دورۀ انقلاب بود و اگرچه دربارۀ امام حسین(ع) بود، با فضای آن زمان هماهنگی داشت.
با گذشت زمان، هرچه بیشتر از جنگ فاصله میگیریم، حضور نسلهایی را شاهدیم که از لحاظ سن و سال نسبتی با جنگ ندارند و هیچگاه سابقة درک مستقیم جبهههای جنگ را نداشتهاند. نسبت این نسلها با دفاع مقدس چگونه خواهند بود؟ آیا باید انتظار داشت که جوانانی که هیچگاه دفاع مقدس را از نزدیک ندیدهاند، بتوانند همانگونه که بازماندگان از قافلة شهدا برای زنده نگاه داشتن یاد آنان اشتیاق دارند، برای گفتن و شنیدن از این حادثه مشتاق باشند؟
اتفاقاً برعکس است. هرچه جلوتر میرویم علاقة جوانان بیشتر میشود و با موضوع آشناتر میشوند. زمانی یکی از شهرداران نام شهدا را از کوچهها برداشت و نام گلها را بر آنها گذاشت. در آن زمان ما مداحان با این کار مخالفت کردیم و با استفاده از شعر در تشیع جنازة شهدا به آن اعتراض کردیم. البته آن شهردار هم از این کار خود هدفی داشت معتقد بود که باید کاری کرد که کمکم مردم جنگ را یادآور فرسودگیها و سختیها ندانند؛ حال آنکه گفتم: شما ابتدا نام شهیدی را بر روی کوچهای گذاشتهاید و بعد مثلاً حتی پدر و مادر این شهید هم از آن کوچه رفته یا مرحوم شدهاند و اصلاً فضا عوض شده است، اما از نام این شهید بر روی آن کوچه باقی بماند و حتی عکسی هم از او بر سردر این کوچه نصب شود بسیار تأثیرگذار خواهد بود و نه تنها همنسلیهای آن شهید، بلکه نسلهای آینده که در آن کوچه آمد و رفت خواهند کرد یاد رزمندگان دفاع مقدس را از یاد نخواهند برد. اگر معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری، سازمان صدا و سیما، سینمای ما شهیدمدار باشند، تأثیر خود را بر جامعه نیز خواهند گذاشت. ما کارگردانانی داریم که از اول انقلاب تا به حال اصلاًً یک فیلم هم برای جنگ نساختهاند. اگرچه به نظر من هر کاری لیاقت میخواهد، نباید پشت شعار بیلیاقتی خود را پنهان کنیم؛ برای نمونه به شاعری گفتم چرا برای اهل بیت شعر نمیگویی؛ در حالی که عمری شصتساله در شعر داری؟ گفت: من لیاقت ندارم. اما به نظر من نباید با عبارت «لیاقت نداریم» از مسئله فرار کرد. اگر در زندگی شعری چنین شاعرانی را نگاه کنیم، میبینیم که شعرهایی گفته است که شاید دربارۀ موضوع آنها هم خیلی لیاقت نداشته باشد؛ اما آن شعر را سروده است. بنابراین «لیاقت نداشتن» این شعار است. ما مشکلمان همیشه با خواص است؛ وگرنه عموم مردم تار و پودشان با این شهدا گره خورده است و آنها چراغ محلشان هستند؛ با این حال گاهی نگرشی اشرافی میخواهد اینها را کنار بزند و ما را به سمت مدرنیتهای از نوع مصرفگرایی سوق دهد؛ یعنی فضایی که مادیگرایی بر معنویتگرایی غلبه دارد و تفریحاتش هم در فضایی گناهآلود است. اگر چنین نگاههایی بخواهد غلبه یابد، کمکم شهدا هم دور از دسترس میشوند.
آیا در سالهای بعد نیز شاعران، آن هم شاعرانی که اصلاً این حادثه را درک نکردهاند اشعاری با موضوع دفاع مقدس خواهند سروده؟
شعری در کتاب ادبیات اول دبیرستان آمده که در قالب چهارپاره است. این شعر دربارة حماسة یکی از شاهزادگان خوارزمشاهی است که در برابر لشگر مغول ایستادگی کرد. شاعر این شعر دکتر مهدی حمیدی است. در این شعر آمده است که جلالالدین خوارزمشاه با زن و فرزندانش از رود رد میشد و برای جلوگیری از به اسارت رفتن این گروه، آنها را در رود انداخت. شاعر این شعر را پانصد سال پس از آن رویداد سروده است؛ آنهم در نوترین قالب ممکن، یعنی چهارپاره، و به بهترین و زیباترین شکل. آیا در همان پانصد سال پیش تصور میشد که بعدها به زیبایی هرچه تمامتر از این رویداد صحبت شود؟ در گذشته کمیت و کیفیت ابزار ما در سینما بسیار پایین بود، اما در حال حاضر بسیار بالا رفته است و در آینده نیز بالاتر خواهد رفت. شعر دورة دفاع مقدس هم همینطور است. آن زمان به دلیل بسیاری عملیاتها و وقایع، اگر شعری گفته میشد زمان بسیاری برای آن صرف نمیشد. گاهی شعری سروده میشد، اما ممکن نبود دامنهدار روی آن کار شود. این در حالی است که در حال حاضر شعر دفاع مقدس حرکتی رو به جلو دارد. در این هشتسال دفاع مقدس قهرمان بسیاری ظهور کردند که برای سخن گفتن از حماسهآفرینیهای آنها به زمان و کار بسیاری نیاز است و شاعران ما عرصۀ گستردهای برای کار در این زمینه دارند؛ برای نمونه میتوان از شهید چمران یاد کرد که نمرههایش در دانشگاه بیست بود؛ یعنی در زمینۀ علمی نخبه بود، اما در زمینۀ مبارزه با نفس نیز میتوان او را ابرمرد نامید؛ او یک ساعت قبل از شهداتش با همة اعضای بدنش وداع کرد. برای این قهرمان هنوز که هنوز است نتوانستهاند فیلم بسازند. البته چند بار قصد چنین کاری را داشتهاند، اما کارگردانها و نویسندهها گفتهاند ما توانایی چنین کاری را نداریم و اِشراف داشتن روی چنین شخصیتی بسیار دشوار است و شاید پنجاه سال دیگر، که ابزارهایمان کاملتر خواهد شد، کسی بتواند به چنین کاری دست زند. از همین روست که معتقدم شعر و هنر تازه در حال باز کردن پروبال برای دفاع مقدس است. بهترین شعری که برای امام حسین(ع) گفته شده است ترکیببند محتشم در دورۀ صفویه است. این در حالی است که شاعر آن تقریباً ده قرن پس از روی دادن واقعۀ عاشورا به سرودن آن دست زد. من با اطمینان کامل به شما عرض میکنم که هر چه جلوتر برویم، بزرگمردان و بزرگزنانی میآیند که از ذریة نسل امروزند و زمان میگذرد تا اینها به موقعِ خودشان بیایند و پرچم دفاع مقدس را بلند کنند. در این مدت این مزار شهداست که غوغا کرده است و خواهد کرد. امام میفرمود: مزار شهدا محل طواف عارفان خواهد شد. همانگونه که گاهی کارگردانان و فیلمنامهنویسان در لابهلای صفحات کتابی که مربوط به قبل از میلاد مسیح است، صحنهای را مییابند که بسیار زیباست و آن را برای ساختن یک فیلم مناسب میبینند و درواقع اینگونه این رویدادها را احیا میکنند، مزار شهدا هم یادآور رویدادهای دفاع مقدس و حماسهآفرینیهای رزمندگان است و الهامبخش هنرمندان و شاعران این نسل و نسلهای آینده خواهد بود.
ما اینهمه قهرمان داریم. اگر توجه کنیم میبینیم در بحثهایی که گاهی مطرح میشود هیچکدام از افراد و جناحهای مختلف شهدا و شهادت را تخطئه نمیکنند. درواقع شهدا را همه قبول دارند. به طبع این نسل جدید توجه کنید. همین بچههای کوچک هم به شهدا دلبستهاند. یکبار من در آسایشگاه معلولین، کودکان کمسن و سالی را دیدم که اصلاً نمیدانم با این سن و سال و با این همه درد چگونه با جنگ و شهدا ارتباط برقرار کردهاند.
شعر یاد امام و شهدا یکی از همین مصادیقی است که گفتید؟
من قسمتهای بسیاری از شعر یاد امام و شهدا را اصلاً نخواندهام. فریاد در آن بسیار بود. از جانبازان و از دیگران حرفهایی در آن بود که من اصلاً آنها را حذف کردم. حتی فکر میکردم برای آنجایی که میگوید: «بعد امام و شهدا زیاد تو دنیا نمونم» عدهای با من مخالفت کنند و بگویند این چه حرفی است، ولی دیدم گویا درد دل خیلی از بزرگان هم است.
شما از برگزارکنندگان کنگرة سوختگان وصل هم هستید. چه شد که به سمت برگزاری این کنگرهها رفتید؟ آیا برای شکوفایی بیشتر این مراسم هم باید منتظر گذشت زمان باشیم؟
میدانید که تازه از سال 1380 به بعد بازار سوختگان وصل گرم شد. وقتی دفتر ادبیات و هنر را به بنده سپردند، دیدم که این سالانههای دفاع مقدس در حال تبدیل شدن به دو سالانه است و حتماً پس از مدتی هم تعطیل خواهد شد؛ از همین رو گروه ما با جدیت ایستاد و برنامهها را برگزار کرد: یک سال برای جانبازان، یک سال برای شهدای تفحص، یک سال برای آزادهها، یک سال برای مفقودان و یک سال برای همسران جانبازان. این سه سال اخیر هم برای شلمچه و هویزه و امسال هم برای مجنون. زمانی که موضوع کنگره هویزه بود، از آنجا که اطلاعات چندانی دربارة آن وجود نداشت، عدهای آمدند و برای ما کلاس گذاشتند و تازه با بسیاری از مشکلات و دردهای مجروحان شیمیایی آشنا شدیم. ما برای این کنگره به ملاقات جانبازان شیمیایی رفتیم. در نتیجۀ این کارها بود که اطلاعات بسیاری دربارۀ هویزه به دست آمد. اگر این نوع کارها مکرر ادامه پیدا کند و رسانهها هم کار خودشان را انجام دهند، تأثیر خود را خواهد گذاشت.
توجه داشته باشید مجری برنامهای که شهیدمدار باشد روی مخاطب تأثیر بسیاری خواهد گذاشت، اما مجری ناآشنا با شهدا که در خود هیچ نوع وابستگی به شهدا نمیبیند، بسیاری از مخاطبان را از شهدا دور میکند. ما باید در شادترین برنامههایمان هم یاد شهدا را زنده نگهداریم. دربارة شعر هم اصرار نداریم که هر کسی برای شهدا و هشتسال دفاع مقدس شعر بگوید. شعر است و ممکن است زمانی شرایط گفتن آن نباشد، ولی کسی که بیست و چندسال سن دارد و به این رویداد نزدیک بوده است، آیا بهراحتی میتواند از کنار آن بگذرد؟! رویدادی که همیشه جلوی چشمانش قرار دارد. اگر میتواند بهراحتی از آن بگذرد، دغدغههای ملکوتی شاعرانه ندارد، اما اگر چنین دغدغههایی دارد، باید آثار آن را در زندگیاش ببینیم. من نمیگویم حتماً همین امروز چنین شعری بسراید، اصلاً چنین انتظاری نیست که حالا چون ما گفتهایم شلمچه تو هم حتماً باید برای شلمچه شعر بگویی. یک وقت شما حالتان حال عاشقانه سرودن است. یک زمان میبینید که حال شعر گفتن ندارید. این طبع شعری باید خودش پیش بیاید.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید بسیار ممنونیم.
منبع: ماهنامه زمانه 1389 شماره 91 و 92، شهریور و مهر ۱۳۸۹/۰۷
گفت و گو شونده : سعید حدادیان
نظر شما