تردیدها و تأییدهای شعر پست مدرن
اشاره:
سنت شعرخوانی را دست کم نگیرید. در سال های ۴۰- ۵۰ شعرخوانی نه تنها در محافل ادبی صورت می گرفت بلکه در حاشیه خیابان ها بوی قهوه با بوی شعر درمی آمیخت. هر دو سه نفر شاعری که به هم می رسیدند شعر خوانی آغاز می شد. یا دکه ای را گیر می آوردند یا پیاده روها یا حتی طبقه دوم اتوبوس های شهری جای مناسبی برای شعر خوانی بود
* آقای باباچاهی در حال حاضر وضعیت شعر معاصر را چگونه ارزیابی می کنید؟
- شعر معاصر از «من» سالاری، که همان روایت خطی دانای کل باشد، فاصله گیری کرده اما در جاهایی که مدعی متفاوت نویسی و تکثرگرایی و مقولاتی از این دست است از «فن» سالاری سردرآورده است. لابد حضرت عالی خود در جریان این امر قرار دارید که من خود مدافع بینش و در نتیجه نگارشی هستم که ساحل نشینان را باردیگر به دیدن و شنیدن رقص و سماع امواج دریا دعوت می کند. اما محو نحو مکالمه خودمان که نشویم باید اقرار کنیم که بخشی از شاعران متفاوت نویس- البته با کمی فیس و افاده- ناخواسته یا شاید هم خود خواسته، مخاطب گریزی یا درست تر بگویم گریزاندن مخاطب از شعر امروز را نقطه عزیمت کار و بار خود قرار داده اند. شنیده ام که این حضرات انگشت در سوراخ دیوار می کنند تا مخاطبی احتمالی را پیدا کرده او را بردار کنند!
«همه لرزش دست و دل من»از آن است که این تعداد به قیمت خودکشی هنری در انظار یار و اغیار به انگشت نما شدن- خیلی مدرن نمایی- مباهات می کنند و در توهمات خود برصدر می نشینند و از سوی خود قدر می بینند! و اما...
«باید مطلقاً مدرن بود!» اما مدرنیت شعر امروز به گمان من فرایند نقد مؤلفه های مدرنیته از سوی مدرنیسم است. بدین ترتیب، مدرنیسم (نه مدرنیته) و پست مدرنیسم، داعیه های مدرنیته (دوران مدرن) و تبعات آن را به ویژه در جوامع پیرامونی مورد نقد و ارزیابی قرار می دهند. بنابراین بخشی از متفاوت نویسی شعر امروز، معطوف به نقض مسلمات دیکته شده از سمت شعر مدرن موجود است که همچنان تقابلی می نگرد.
احوال و اوضاع محافظه کاران مدرن نما خراب تر از آن است که سایه این نوشتار را با تیر هدف قرار ندهند، طفلکی ها دلخوشی شان این است که با برچسب شعر معاصر ایران هر ماه جلسه ای برپا کنند و خودشان را ارضا (رسوا؟)کنند.
* طرح مبحث پست مدرنیسم را در حوزه های شعر امروز چگونه ارزیابی می کنید؟
- این ترس نابجا نمی دانم چرا به جان خیلی ها افتاده است؟ لابد به این دلیل که طرح و بسط این مقوله خاص سبب گمراهی عوام الناس شعر امروز ایران شده است. اما لازم می دانم خدمت این دایه های مهربان تر از مادر عرض کنم که شعر نو که به تدریج مدرن نامیده شد در واقع فرایند تأمل بر اشکال و مؤلفه های زیبایی شناختی هنری دورانی است (مدرنیته) که ابعاد علمی- صنعتی (تکنولوژیکی) آن را عیناً و عمیقاً درک و درونی نکرده بودیم. ظاهراً ما از راه رشد کنار گذر به شعر مدرن دست یافته ایم. با این توضیح که گاه رویدادهای فرهنگی از رویدادهای تکنولوژیکی سبقت می گیرند. تازه شعر مدرن ما را شاعری بنا نهاد که می فرماید:
از پس پنجاهی واندی زعمر
ناله برمی آیدم از هر رگی
کاش بودم باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی(نیما)
از محتوای این «قطعه» که بگذریم نامدرنیتی! صوری شعر نیز پرسش برانگیز است. مهم این است که نیما در نهایت امر کنترلی قهر آمیز بر تناقض های درون و برون خویش اعمال می کند، منتظر نمی ماند تا فرضاً مترو بین شهری کشیده شود و خود نیز به اخلاق! مدرن مجهز گردد .بعداً بنویسد:
... اما صدای آدمی این نیست
با نظم هوش ربایی من
آوازهای آدمیان را شنیده ام
در گردش شبانی سنگین
زاندوه های من
سنگین تر
و آ وازهای آدمیان را یکسر
من دارم ازبر...
شعر مدرن ما را شاعرانی سروده اند که هنوز بین نگرش و نگارشی مدرن «خوش دست و پایی می زنند». نیما در «ارزش احساسات» بر تناقض ها و یحتمل اخلاق شبانی اش غلبه می یابد. خلاصه شعر مدرن ما همین است که ملاحظه می فرمایید. شاعران و منتقدان ارجمند نیز مهر تأیید بر آن زده اند. اما پیش خودمان باشد گویا دست هایی روی دست آنها بلند شده است چرا که ناله ها از اینجا بلند می شود که: اول بروید به اخلاق پست مدرنیستی آراسته شوید بعداً شعرش را بگویید!
اخلاق پست مدرنیستی؟!
خانم ها و آقایان محترم! واقعیت امر این است که دیگر برای پس فرستادن این محموله (آراء وعقاید فلاسفه متأخر) به صاحبان اصلی اش در فرنگ کمی دیر شده است. تازه این اقدام نه چندان شایسته از سوی آدمیانی با فرهنگ دو هزار و خرده ای ساله کمی بعید است! آش نذری نیست اما آش کشکی است که در همین دهکده جهانی بار گذاشته شده. کمی دیر البته به دست ما رسیده، نچشیده که سیر نمی شود آدم. بچش اگر ترش کردی، خب دیگه! شاید هم لازم باشد به متخصص جهاز هاضمه مراجعه کنید. اعتراف می کنم که به حاشیه رفتم. چشم! برمی گردم. ببینید! تصور انفکاک فاحش بین مدرنیسم و پست مدرنیسم غیرقابل تحقق به نظر می رسد، خب، این جدا. اما وقتی که آراء و عقاید فلاسفه متأخر که غالباً متناقض هم به نظر می رسند؛ معانی ای که، مسلمات تاریخی- هنری، مفروضات متیقن و... را مورد بازبینی انتقادی قرار می دهد، چیزی که نصیب شعر امروز ایران می شود نوعی شک معرفت شناختی نسبت به امور هستی است. این عدو (شک معرفت شناختی)اگر سبب خیر شود شاعر مدرن ما اندکی طور دیگری فکر می کند، پس طور دیگری خواهد نوشت. بدین معنا که صورت و شکل شعری او نیز دچار تغییر خواهد شد. مثلا وحدت اورگانیک یا تک هسته ای (مرکز) بودن شعرش تن به نوعی جا به جایی خواهد داد.توجه به نسبیت باوری، صدور احکام کلی را در شعر مدرن (پسا مدرن؟) به تأخیر خواهد انداخت. یا تعطیل خواهد کرد این گونه فرمان های تاریخی غیرتاریخی را.
مهم این است که مرعوب مقولات مهم و نامهم نشویم: مواجهه ای انتقادی! حرف تازه ای هم نیست. هست؟!
* اخیراً شاهد بازخوانی آثار شاعران دهه های پیشین هستیم؟ شاعرانی همچون تندرکیا، هوشنگ ایرانی و.... شما این رویکرد را چگونه ارزیابی می کنید؟
- ببینید! واقعیت امر این است که ملاحظات غیرهنری، مانع خوانش دقیق و درست بسیاری از شعرها در دهه های گذشته شده است. علت اصلی این بدخوانی، وجه ایدئولوژیک مسلط بر ذهنیت روشنفکری است. همه این مسائل بر بستر شرایط اجتماعی- سیاسی خاصی شکل می گیرد که به طور پنهان و آشکار درگیر مبارزه با اختناق حاکم بر جامعه بوده است. از طرفی فرهنگ ثنویت گرای ما، موارد یاد شده را تشدید می کند، خرد و کلان، عاقل و دیوانه، فرشته و شیطان و... دیدن پدیده ها و آحاد انسانی از تبعات چنین نگرشی است. خب! در چنین فضای سیاه و سفیدی که درست کرده ایم، شعر تندرکیا و امثال آنها که هیچ، شعر شاملو و فروغ و نیما نیز با تأویلی از پیش تعیین شده خوانده می شوند و نخوانده می مانند! وجه انتفاعی رخنه یافته در بن بینش خواننده- چیزی که به درد مرد! نمی خورد چرا باید وقت بر سر آن گذاشت؟!- آثاری را در قوطی عطاری خود ذخیره می کند که تشفی دغدغه های روزمره او باشد. از این رو شعرهای «به درد نخور» در بازار «معر»فروشان و زیر نور چراغ های «اجتماعیات و انتفاعیات!» دل از تو می برند و روی از من نهان می کنند! تو اگر بنشینی/ من اگر بنشینم/ چه کسی برخیزد؟
از این رو برمی خیزیم و دور این گونه شعرها- که ضرورت صدور آنها را هم نباید دست کم گرفت- حلقه می زنیم؟ «غیر شعر»های شاملو از همین منظر چون ورق زر می برند و «شعر»های خیلی شعر او بعدها و به تدریج مقبول طبع مردم صاحب نظر قرار می گیرند. جالب اینجاست که هم اکنون متوجه می شویم که حتی «هوای تازه» شاملو نیز از سوی شاعران به دقت و با صحتی غیر عقلایی! (غیرسودمندانه) خوانده نشده است. من بازخوانی این مجموعه شعر را این اواخر احساس کردم (رجوع کنید: نامه کانون نویسندگان ایران، زمستان ۱۳۸۱، ص ۱۴۷)
* بنابراین بازخوانی آثار تندرکیا و... نیز برمبنای همین مفروضات و مستنداتی که فرمودید قابل درک است؟
- با این تفاوت که ظاهراً -تاکید می کنم- ظاهراً وجه آوانگارد این آثار بر وجه انتفاعی آن غالب است. شعر تندرکیا یا به قول خودش «نهیب جنبش ادبی» او در سطح ارزشی کم و بیش نازلی؛ شعری تجربی به حساب می آید. در اینجا با مقداری پیشنهاد - صرفاً پیشنهاد- مواجه ایم :
اول: توجه به گفتار عامیانه، نوعی بی توجهی به وجه اورگانیک و تک مرکزیتی و گسسته نویسی شعر! به هر صورت چیزی که تندرکیا بر آن تأکید دارد فاصله گیری از سنت های دست و پاگیر ادبی است که تصادفاً خود به شدت گرفتار آن است. و اما چند حکمت در بازخوانی یا بازبینی کارهای تندرکیا به چشم می خورد و نمی خورد!
دوم: بیرون راندن حریفان «متفاوت نویس» دو دهه اخیر از عرصه های شعر امروز به قصد تحکیم پایه های «نظام» شعر مدرن موجود! فراروی ممنوع!
نخست: بدخوانی یا ناخوانی شعر تندرکیا در فضای «سیاه و سفید»که از آن نام بردم، امر یا غیرامری بدیهی است. عمدی اما در کار نبوده است! پیشنهاد یا پسنهاد تازه می خواهیم چه کار؟ مگر شعر، «حربه خلق» نیست؟! مگر شعر نباید دشنه وار باشد؟
- اینها را بگذارید دم کوزه آبش را بخورید!
و اما بحث شعر پست مدرن- درست یا نادرست- که مطرح می شود، با تردیدها و تأییدهای مختلفی مواجه می شود، این شعر:
- این مسائل وارداتی است؛ رونویسی می کنند از گزاره های تئوریک!
- مدرنیسم را طی نکرده چگونه می توان سر از پست مدرنیسم (در شعر) درآورد؟
- آنهایی که شعر پست مدرن می نویسند، از پست مدرنیسم هیچ نمی دانند!
- نکند در این شعر(پست مدرن) چیزهایی باشد و ما از آن سر در نمی آوریم؟
- شباهتی هر چند خیلی صوری بین شعر تندرکیا و شعر بعضی از شاعران «غیرنیمایی» به چشم می خورد، نکند «چیز»هایی در شعر تندرکیا از چشم ما پنهان مانده باشد؟
- نکند این آقایان و طبعاً خانم های ظاهراً یا باطناً پست مدرن از روی دست تندرکیا رونویسی می کنند؟ به این بخش از شعر رضا براهنی نگاه کنید چقدر شباهت به شعر تندرکیا دارد!
- من عمیقاً می دانم که «متفاوت نویس» های پسایی- خوب یا بد- غالباً شعر تندرکیا را نخوانده اند؛ اما اکنون وقت آن است که «حریف» یا «حریفان» را با این اتهام خواهی نخواهی واهی، از صحنه بیرون کنم: شعر حجم، شعر همه دوران هاست!!
پس: کور شوید، دور شوید!
* شما فکر می کنید با این اختصاری که در بیان این مقولات به کار می برید مخاطب ما منظور شما را به خوبی درمی یابد؟
- مخاطب ما از آن چنان فکر (دندان؟!) تیزی برخوردار است که نیازی ندارد به اینکه من لقمه ای چرب یا ناچرب را در دهن او بگذارم. اصلاً اجازه چنین کاری را به من نمی دهد!
حق البته با اوست. اما روی قسمتی از حرف های من با عزیز ارجمندی است که خواسته یا ناخواسته خلط مبحث می کند و همان طور که قبلاً اشاره کردم ایشان با مقایسه عجولانه ای بین بخشی از شعر تندرکیا و شعر رضا براهنی به این نتیجه می رسد که شاعران غیرنیمایی و طبعاً شعر در وضعیت دیگر معطوف به متفاوت نویسی از «جنس »ی خاص است، شعرهایی «کیا»یی اند، شعرهایی متأثر از شعر تندرکیا، شاید هم تکرار تجربه های تندرکیا!
* آقای باباچاهی! اگر ممکن است به مأخذ و نمونه شعرهایی که در این مورد مد نظر بوده اشاره بفرمایید.
- مأخذ: مجله کارنامه (شماره ۲۱ از ص ۱۸ تا ۲۳) مؤخره ای بر آینده شعر فارسی، ید الله رویایی.
نمونه ها- الف: از تندرکیا:
فراخی، بزرگانگی! چه گویم، چه؟ باری، سپهرانگی؟/ سپهرانه، سپهر،پهر/ ای نازنینا، جان شیرینا، بیا، بیا/ خواهی که من زاری کنم، هی هی!/ در پای تو خاری کنم؟ هی هی!/ یا نیاز ما را بپرداز/ یا وانیاز...
در پرانتز (آقای رویایی پس از نقل این نمونه می نویسد: امروز کم نیستند شاعرانی که نمی خواهند نیمایی باشند ولی کیایی اند.)
ب- از رضا براهنی:
ای گفتنانگی!/ حتی اگر تو بگویی بگو نمی گویم گفتن این را که هر چه تو گویی کنم من چه کنم، بی تو من چکنم وزن این چه کنم را من چه کنم خانم زیبا/ دق که ندانی چیست گرفتم، دق که ندانی تو خانم زیبا.
این هم مأخذ و نمونه!
* شما نوعی شباهت را در این میان انکار می کنید؟
- به گمان من توجه براهنی به تمهیدات بیان واجرای زبانی شعر، این شباهت محتمل را به تأخیر می اندازد، به هر صورت تندر کیا با نوعی «خام نگاری» روبه روست، اگر براهنی مستقیماً به شعرهای تندرکیا نظر هم داشته بوده است، به گمان من این از هوشمندی اوست، من اسم این گونه تأثیرپذیری ها را گذاشته ام «مصادره خلاق»! حالا چقدر ما شاهد خلاقیت در کار براهنی هستیم یا نیستیم مسئله دیگری است حرف من این است اسنادی که آقای رویایی برای محکومیت طبعاً متفاوت نویس ها صادر می کند، چندان محکمه پسند نیستند! براهنی شاعری تجربی است که جسارت های او، بعضاً خسارت های جبران ناپذیری برای او در پی داشته است. نتیجه:
الف- براهنی به درستی به ضرورت فراروی از شعر مدرن موجود پی برده.
ب- شعرهای براهنی، کیایی نیستند، ایشان بر مبنای دیدگاهی که در «خطاب به پروانه ها» مطرح کرده، نوعی نوشتن را از سر گذرانده که غالباً دلپذیر نیستند!
- دلپذیر؟!- بله درست شنیده اید، دلپذیر نیستند!
ب- برخی از شعرهای براهنی دلپذیرند(تجربه های بی وقفه براهنی اما کار دست او داده است!)
ت- شعرهای رویایی، قرص و محکم، مدار بسته، تصور محور و ماندگارند، رویایی بنا به جبر تاریخ هنر حتماً از ماشین (خر چرا؟) شیطان پیاده خواهد شد و بالاخره قبول خواهد کرد که تمام «متفاوت نویسی»ها نباید از جنس شعر حجم باشند. در غیر این صورت به اهمیت حضور خود در شعر امروز، بی اعتنایی نشان داده است.
* مطلب دیگری اگر فکر می کنید باید گفته شود ، لطفاً بیان بفرمایید؟
- سنت شعرخوانی را دست کم نگیرید. در سال های ۴۰- ۵۰ شعرخوانی نه تنها در محافل ادبی صورت می گرفت بلکه در حاشیه خیابان ها بوی قهوه با بوی شعر درمی آمیخت. هر دو سه نفر شاعری که به هم می رسیدند شعر خوانی آغاز می شد. یا دکه ای را گیر می آوردند یا پیاده روها یا حتی طبقه دوم اتوبوس های شهری جای مناسبی برای شعر خوانی بود. خطاب من در حال حاضر به شاعران «متفاوت نویس» است. من تأثیر شعرخوانی را دست کم گرفته بودم. چندی پیش در حافظیه شیراز در کنار چند تن از شاعران معروف معاصر برنامه شعرخوانی داشتم. جمعیت بسیار زیادی آمده بودند من و منصور اوجی به سختی خودمان را به جایگاه- محل استقرار شاعران محترم! - رساندیم. دوستان شاعرم فوراً به این نتیجه رسیدند که یا غزل بخوانند- که خواندند- یا شعرهای غیرمدرن شان را. به ترتیب حروف الفبا که دوستان فراخوانده می شدند، من فکری به حال خودم کردم. نگاهی به منوچهر آتشی کردم و به رضا پرهیزگار(مترجم) که در کنارش بودم گفتم من ذره ای کوتاه نمی آیم و ملاحظه کاری نخواهم کرد.
شعرهایی از «قیافه ام که خیلی مشکوک است» و «عقل عذابم می دهد» و «نم نم بارانم» را برای جماعت شعرنشناس (به گفته یکی از یاران شاعرم) خواندم.
نتیجه؟
واقعاً عالی بود. غافلگیر شده بودم از بس حتا در حین شعرخوانی بارها مرا، در واقع «متفاوت نویسی» را تشویق کردند. اوجی گفت: تو سنت شکنی کردی.
پیش خودم گفتم مگر کار دیگری هم بلد هستم؟ بعداً دریافتم که آری بلدم، احترام به سنت ها!
منبع: روزنامه همشهری ۱۳۸۲/۰۵/۰۶
نویسنده : علی باباچاهی
نظر شما