جامعه و نخبگان به علم اعتماد کنند
تولید علم در منطق علمی، ماهیت مفهومی دارد. این ماهیت ممکن است پژوهشهای علمی را در مدلهای فناوری طراحی کند و شاید در حالت مفهومی برجای بماند. در این فرایند تولید علم مساوی با تولید مفهوم است. این تولید زمانی شناخته می شود که اصطلاحات مفهومی و زبانی آن شناخته شوند. تولید علم زمانی میسر می شود که چارچوب نظری تفکر تغییر کرده باشد. اگر در رشته های مختلف علمی چنین تحولی مشاهده نمی شود، نشان از فقر تولید مفهوم، تفکر و فرهنگ علمی دارد. فقر مفهومی علم حاصل تعامل خرد ایرانی با خرد عرفی غرب است. برای پویایی مفهوم علمی نخست باید احیای تفکر مفهومی در چرخه تفکر علمی به وجود آید تا بر شانه این امکان، تولید مفهوم شکل گیرد. تولید علم به احیای فرهنگ علمی نیاز دارد. فقر این تولید ناشی از فقر فرهنگ علمی است. برای بررسی بیشتر در خصوص موانع تحقق تولید علم در کشور به سراغ ابراهیم حاجیانی عضو هیأت علمی دانشگاه و مدیر گروه پژوهشهای فرهنگی مرکز تحقیقات استراتژیک رفتیم. آنچه می خوانید ماحصل گفتگوی ما با ایشان است که تقدیم حضورتان می شود:
* آقای دکتر! با توجه به ادعاهایی که از سوی مجامع علمی کشور درخصوص تولیدات علمی صورت می گیرد، اصلاً آیا ما توانایی تولید علم را با توجه به شتابی که در دنیا در این خصوص شاهدیم داریم یا خیر؟
** اگر بخواهیم با توجه به در نظر گرفتن ویژگی های روانی، شخصیتی و ذهنی ایرانیان که همواره به آن می بالیم به این پرسش پاسخ دهیم باید بگوییم این استعداد و توانایی وجود دارد. اما اینکه این ساختارها در حال حاضر فراهم شده یا نه باید گفت غالب این ساختارها به وجود آمده است. یکی از این ساختارها آن است که ابتدا در کشور از دانشگاه و نظام دانشگاهی برخوردار باشیم. در این ساختار باید عضو هیأت علمی، نظام دانشگاهی و مؤسسات پژوهشی و نگرش مثبت به موضوع تولید علم را داشته باشید. اما در اینجا دو نکته مغفول مانده است که به نظر من شرایط و امکانات لازم برای دستیابی به این مهم را فراهم نمی کند؛ اول آنکه برای آنکه ادعا کنیم زمینه لازم برای تولید علم در کشور فراهم است باید مناسبات خود را با جهان و جامعه علمی تنظیم کرده و در واقع در تولید علم جهانی مشارکت کنیم. ما در دهه گذشته در این موضوع با مشکلاتی مواجه بوده ایم و این شرایط برای ما فراهم نبوده است، بنابراین نمی توانیم ادعا کنیم به طور مشخص مرزهای دانش کجاست و بر روی کدام نقطه از این مرزها قرار گرفته ایم تا بتوانیم فاصله خود با دنیای علم را کم کنیم. نکته دیگری که مغفول مانده این است که هنوز در نظام فکری خود درک صحیحی از تولید علم نداشته ایم و در بسیاری مواقع تعارف کرده و به لازمه ها و مقدمات تولید علم وفادار نبوده ایم. به همین دلیل مقدمات لازم برای تولید علم هنوز برای ما مهیا نبوده است.
* آیا برای رسیدن به تولید علمی خط مشی های خاصی را تعریف کرده ایم؛ یعنی از همان ابتدا برای خود مشخص کرده ایم که در کدام بخش ها به تولید علمی بیشتر نیاز داریم؟
** نه، متأسفانه استراتژی و نقشه جامعی را که برای حرکت به این سو لازم بوده است در سطح میانی و نظام دانشگاهی و مراکز پژوهشی نداشته ایم. در سطح کلان؛ اراده مصمم نظام کلان تصمیم گیری در سطح رهبری مطرح بوده که تحقق یافته است اما در سطوح میانی این اتفاق رخ نداده است و اقدامهای منسجمی برای آن کار صورت نداده ایم. البته اقدامهای پراکنده ای را انجام داده ایم اما هدف گذاری لازم صورت نگرفته است. مثلاً ترکیب اعضای هیأت علمی باید تغییر کند یا افزایش حجم دانشجویان تحصیلات تکمیلی در دو- دهه گذشته در همین سمت و سوی بوده اما آنچه مشخص است آن است که این اقدامها خیلی پراکنده بوده و در قالبی جامع شکل نگرفته است. علاوه بر این گرفتار فرمالیسم شده ایم، یعنی در این فرآیند کمتر به محتوا توجه کرده ایم.
* موضوعی که شما به آن اشاره می کنید آیا متأثر از این نیست که ما برای برنامه ریزی در تولید علم هنوز مرجع مشخصی را تعریف نکرده ایم؟
** دقیقاً این طور است. ما در حال حاضر سه مرجع برای این مسأله سراغ داریم؛ شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت علوم و معاونت پژوهشی این وزارتخانه و نیز معاونت علم و فناوری رئیس جمهور. در واقع زمانی اصلاً این موضوع وجود نداشت و امروز که وجود دارد، چند مرکز خود را متولی آن می دانند و هیچ کدام نیز مسؤولیت جدی ندارند که بتوان بعدها از آنها سؤال کرد.
* به نظر شما از این بین کدامیک بیش از بقیه شایستگی برنامه ریزی برای تولید علم را دارند؟
** تنها معاونت پژوهشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری. چون مرکزی علمی و تخصصی است و با نظام دانشگاهی و پژوهشی کشور ارتباط دارد. علاوه بر این متولی و پاسخگوست و بنابر این همه اعتبارات نیز باید در این مجموعه متمرکز شود.
* مشکلات و موانعی که شما در بخشی از صحبتهای خود به آن اشاره داشتید دقیقاً چیست؟
** این موانع را می توان در سه سطح بررسی کرد؛ فرد، سازمان (دانشگاه ها و مراکز پژوهشی) و دولت. مهمترین مانعی که در سطح کلان وجود دارد و عده ای نیز همچون دکتر منصوری به آن اشاره می کنند آن است که ما علم جدید به مفهوم ساینس درک نمی کنیم و نمی دانیم الزامات و اقتضائات آن چیست. این موضوع مهمی است که در سطح کلان و دولت سازو کارهای سیاستگذاری برای علم را نیز نمی شناسیم. این سازوکارها به کار متودولوژی حرفه ای نیاز دارد که این اتفاق نیفتاده است. حتی ممکن است نقشه جامع علمی کشور را نیز تهیه کنیم اما فرآیند لازم طی نمی شود. در سطح سازمانی و دانشگاهی نیز این مشکلات وجود دارد و در نظام دانشگاهی، وزارت علوم و معاونت پژوهشی دانشگاه ها راهبری لازم رخ نمی دهد. علاوه بر این، بودجه های تحقیقاتی به درستی توزیع نمی شود. در سطح فردی نیز آنچه وجود دارد آن است که رغبت، انگیزه و تحرک لازم نیز در سطح فردی و پژوهشگران نظام دانشگاهی دیده نمی شود. من معتقدم هر چه تمام موانع در سطح سازمانی و یا دولتی وجود دارد، باز هم استاد دانشگاه باید رغبت و تحرکی از خود نشان دهد. علاوه بر این سه سطح می توان از تقسیم بندی دیگری نیز سخن گفت. یکی از این موانع مربوط به موانع مدیریتی است. مانع دیگر مربوط به نظام آموزشی و تعلیم و تربیت است. واقعیت این است که دانش آموزان و دانشجویان ما از همان ابتدا پژوهش محور تربیت نمی شوند. برخی از موانع دیگر محدودیتهای تاریخی است. اینکه علم و کاربرد آن در جامعه ما مورد توجه قرار نگرفته است.
* آقای دکتر منصوری در یکی از آثار خود به این موضوع اشاره می کنند که ما از حیث تولید علم و رسیدن به جایگاه جهانی با فاصله ای پنجاه ساله با قافله کشورهای توسعه یافته مواجهیم. اصلاً آیا می توان حد و مرزی برای این فاصله مشخص کرد؟
** من هم این قضاوت را قبول دارم. البته نمی توان آن را به تمام شرایط تعمیم داد. در برخی از علوم مثل نانو تکنولوژی و یا شیمی فاصله ما نه پنجاه سال که همزمان با دنیا هستیم. البته در گرایش نفت رشته شیمی این فاصله را داریم. در برخی رشته ها این فاصله شاید 30 - 20 سال و در برخی رشته ها ممکن است 100 سال هم باشد. مثلاً در علوم اجتماعی برای تئوری سازی و تست کردن، این فاصله متأسفانه خیلی زیاد است. بنابر این نمی توان برای تمامی علوم حکمی کلی صادر کرد.
* برای برون رفت از این مشکل و برای رسیدن به جایگاه واقعی مان در مسأله تولید علم چه باید کرد؟
** باید در سطح کلان از فرمالیسم و تعارفات رایج کم کنیم و در نظام تصمیم گیری و انتصابها افراد اهل علم که دغدغه تولید علم دارند را منصوب و مربوط کنیم. مسأله مهم دیگر این است که مصرف علم در کشور جدی نیست. یعنی معلوم نیست برای چه تولید علم می کنیم. می گویند علم چیزی است که هر چه بیشتر مصرف شود، بیشتر تولید می شود. علم باید در سطح عمل و اجرا مورد استفاده قرار بگیرد و مورد عنایت باشد. وقتی نظام تصمیم گیری به رشته هایی مثل علوم انسانی، علوم اجتماعی و یا اقتصاد توجهی نمی کند و مباحث علمی در این رشته ها مورد توجه قرار نمی گیرد، طبیعی است که نمی توان از تولید علم صحبت کرد. اصلاً استاد دانشگاه قرار است با چه هدفی علم تولید کرده و حرف جدیدی بزند. تلقی عمومی از علم و کارکرد آن در جامعه باید اصلاح شود، یعنی حتی در پزشکی که علمی روشن است؛ از تشخیص بیماری تا تجویز دارو خیلی سرخود عمل می کنیم. در سطح فرهنگ عمومی باید اعتماد به علم بویژه علوم انسانی و علوم اجتماعی را جا انداخت. در غرب ابتدا علوم اجتماعی و علوم انسانی و سپس علوم پایه رشد کرد. جامعه باید بداند که می تواند تمامی امور خود را با علم و یافته های علمی تنظیم کند. این موضوع هیچ تناقضی با آموزه های دینی ما ندارد چه آنکه همه آنها ما را به دقت در طبیعت توصیه کرده است. نخبگان نیز باید به علم و یافته های علمی اعتماد کرده و منشأ تصمیم گیریهای خود را علم قرار دهند.
منبع: روزنامه قدس ۱۳۸۹/۱۲/۲۳
گفت و گو شونده : ابراهیم حاجیانی
نظر شما