ابهام در حوزه تأثیر
این نوشتار گزارشی است از نشست روشنفکران و حکمت متعالیه، از سلسله نشستهای تخصصی همایش سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه که در روز پنجشنبه 14آذرماه در پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی در قم برگزار شد.
سخنران این نشست، حجتالاسلاموالمسلمین دکتر داود مهدویزادگان، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود که به نقد و بررسی دیدگاههای روشنفکران معاصر ایران درباره حکمت متعالیه صدرایی پرداخت.
در آغاز نشست «روشنفکران و حکمت متعالیه» دکتر شریف لکزایی، دبیر کمیته علمی همایش سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه درباره دیدگاههای مختلف مربوط به حکمت متعالیه به ایراد سخن پرداخت. وی با تاکید بر اینکه روشنفکران ایرانی درباره حکمت متعالیه از دو منظر «نظری محض» و «اندیشه و فلسفه سیاسی» سخن گفتهاند یادآور شد: آنها در مباحث خود بهندرت، رجوع مستقیمی به متون حکمت متعالیه داشتهاند که این خود، نقصی بزرگ بهشمار میرود. در این میان در مواردی، رجوع آنان به مباحث حکمت متعالیه، تفننی و شتابزده بوده که به اخذ نتایج شگفتی هم دست زدهاند، اما در هر حال، اگرچه به نظر میرسد بحثها در حوزه اندیشه سیاسی پیش رفته اما ضروری است نگاه نقادانهای نسبت به دیدگاههای ارائه شده از سوی روشنفکران درباره حکمت متعالیه داشته باشیم و صحت و سقم نظرات آنان را مورد سنجش قرار دهیم.
در ادامه این نشست، حجتالاسلام والمسلمین دکتر داود مهدوی زادگان به ایراد سخن پرداخت و گفت: موضوع مورد بحث ذیل مبحثی بزرگتر، قابل طرح است و در این زمینه، این دغدغه وجود داشته که پشتوانههای نظری انقلاب اسلامی مطرح شود و از اینرو در ذیل این بحث به ملاصدرا و شاگردان او رسیدم.
به هر حال این پرسش برایم مطرح بود که فلسفهای به این بزرگی نمیتواند بدون تاثیرگذاری باشد؟ البته اگرچه این مفروض ثابت است که ملاصدرا تاثیراتی را برجای گذارده، اما پرسش این است که این تاثیرگذاری در چه ابعادی است؟ آیا بیشتر نظری است یا عملی؟ این بحث در وجه سیاسی و اجتماعی دوره ملاصدرا و ایران معاصر جای بررسی دارد. برای دستیابی به این بحث، ضروری است که تاثیر حکمت متعالیه در جامعه و سیاست از دیدگاه روشنفکران مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
نکتهای که درباره ملاصدرا به نظر میرسد، موضوع مقارنت ملاصدرا و دکارت است. دکارت به عنوان بنیانگذار اندیشه سیاسی معاصر غرب، همزمان با ملاصدرا زندگی میکرد. ملاصدرا 1571م چشم به جهان گشود و دکارت در 1596 م متولد شد و ملاصدرا در 1640 م وفات کرد و دکارت در 1650 م از دنیا رفت. این تقارن در کلام مطهری، داوری و شایگان هم مطرح شده است.
شاید بتوان گفت سنتی الهی است؛ در آن سوی حرکتی بوده است و در این سوی نیز متفکری متولد شده که تاثیرگذار بوده است.
وی در ادامه افزود: به طور کلی از سه جریان روشنفکری یا سه محفل علمی که درباره حکمت متعالیه بحثی دارند، میتوان یاد کرد؛ محفل کربن:
هانری کربن با جهتگیری خاصی به شرق میپردازد و به فلسفه ایرانی و شیعی میرسد و از آن خارج نمیشود. وی بر برداشت شرق شناسان، که معتقدند فلسفه اسلامی با ابنرشد خاتمه یافت، خط بطلان میکشد. وی معتقد است در مهد فلسفه خیزی چون ایران، دوباره فلسفه احیا شده و این اتفاق با ملاصدرا افتاده است.
کربن بر آن بود که فلسفه متعالیه را به جهان بشناساند. کربن نسبت به شرقشناسی از دو جنبه نگاه انتقادی دارد: یکی اینکه برداشت آنها از توقف فلسفه اسلامی درست نیست و دیگری اینکه عالم تجدد عنصر خلاقیت را در عالم از بین میبرد و همه چیز را به نابودی میکشاند. کربن در پی آن بود که مشکل خلاقیت را که مشکل تجدد است، رفع کند. از اینرو معتقد بود باید از عالم تجدد بیرون برویم و براساس آن تفکر کنیم. وی در این زمینه به حکمت متعالیه رسید.
او معتقد بود که از طریق عناصر ایرانی شیعی میتوان به عالم تجدد کمک کرد. بنابراین فلسفه اسلامی به طور کلی و فلسفه ملاصدرا از این توان برخوردار است که به پرسشهای تجدد پاسخ دهد. وی البته به بحث تاثیرات اجتماعی و سیاسی حکمت متعالیه نپرداخته، بلکه بیشتر به نظریات فلسفی ملاصدرا توجه کرده است. در عین حال میتوان مباحث کربن را نوعی شرق شناسی جدید تلقی کنیم.
داریوش شایگان مورد دوم است که در این محفل قرار میگیرد و با کربن هم حشر و نشر داشته است. وی نیز به نوعی از طریق محفل کربن با فلسفه اسلامی آشنا شده و با فلسفه صدرایی نیز با واسطه آشنا شده است؛ آن هم با واسطه تفسیر و نقلی که کربن از ملاصدرا ارائه داده است. وی به پیدایش فلسفه جدید در عالم اسلامی و به افرادی که بر وی تاثیرگذار بودهاند اشاره میکند؛ به ویژه به علامه طباطبایی، آشتیانی، قزوینی و.... وی تعابیر جالبی درباره حکمت متعالیه مطرح میکند و معتقد است: صلح محض را در حکمت متعالیه دیده است، البته حکمت متعالیه در شایگان به نحو کلی دیده میشود و بحثی در باب تاثیرات اجتماعی و سیاسی ملاصدرا ندارد. شایگان تصریح میکند که فلسفههای موجود رو به افول هستند و فلسفه جدیدی با مختصات فلسفه متعالیه در حال تاسیس است.
سید حسین نصر نفر سوم است که در این محفل به ویژه در تکریم آن نقشی اساسی داشته است. از اینرو باید وی را در این محفل دید ولی در عین حال آرای او با کربن و شایگان تفاوت دارد. تفاوت او با کربن این است که نگاه شرق شناسانه کربن را ندارد. نصر با شایگان هم از این جهت متفاوت است که با حکمت متعالیه و متون ملاصدرا آشنایی مستقیمی داشته و اهتمام زیادی در معرفی فلسفه ملاصدرا به جهان داشته است.
نصر معتقد است تعقل در دوره قاجار و پهلوی و ایران معاصر متاثر از حکمت متعالیه است. نصر اگرچه در کتابش درباره تاثیرات سیاسی و اجتماعی ملاصدرا در دوره قاجار بحث ارائه میدهد، اما صرفا به مروجان این مکتب میپردازد و به جزئیات و مسائل سیاسی و اجتماعی نمیپردازد.
مهدوی زادگان درباره دومین جریان روشنفکری مرتبط با فلسفه ملاصدرا چنین توضیح داد: دومین جریان، محفل فردید است.
مشکلی که در بحث فردید قابل یادآوری است این است که مکتوبات چندانی از وی در دست نیست، به جز موارد معدودی که توسط شاگردان او منتشر شده است. فردید موضعی انتقادی نسبت به ملاصدرا دارد و معتقد است یک ملاصدرا نداریم و چندین ملاصدرا داریم.
ملاصدرای دیروزی داریم و ملاصدرای امروزی. ملاصدرای امروزی، ملاصدرای مخلوط با آرای پوپر است. این بحث ناظر به بحث سروش است که البته جای تامل دارد؛ چرا که در بحث سروش در کتاب «نهاد ناآرام جهان» صحبتی از پوپر نیست، اگرچه ملاصدرا در بحث سروش تداوم نداشت. بحثهای بعدی دکتر سروش نشان داد که ملاصدرای امروز نمیتواند تداوم داشته باشد. البته ملاصدرای دیروزی نیز با واقعیت مطابقت ندارد و یک ملاصدرای محافظهکار است. وی به شدت به حکمت صدرا حمله میکند و صدرا را تا مرز زندیق و بیتقوایی و یونانزدگی متهم میکند. او معتقد است ملاصدرا غرب زده خود بنیاد و محافظه کار است.
فردید، وقتی برای فهم حکمت متعالیه نگذاشته است و بیشتر براساس برداشتهایش به بحث میپردازد. نتیجه اینکه از دید وی حکمت متعالیه حکمتی غیر انقلابی است. انقلاب هم یک پدیده مدرن است و ملاصدرا چون مربوط به عالم غیر مدرن است، حکمت او نمیتواند تاثیری در انقلاب داشته باشد.
داوری اردکانی نیز در شمار این محفل است اما فحوای سخنانش نشان میدهد که میخواهد از این محفل فاصله بگیرد که آن هم بیشتر در جهت محافظهکاری است. البته باید یادآوری کرد که بحث فردید در کار داوری نیز تاثیرگذار بوده است و «اسماءالله» و حتی خدا را هم تاریخی میبیند.
داوری میخواهد از چپ روی فردید فاصله بگیرد. درباره تاثیرات اجتماعی و سیاسی حکمت متعالیه بحث دکتر داوری پیچیده است و بحثهای وی به آخر نمیرسد؛ زیرا داوری فیلسوف مسئله است تا پاسخ. او بیشتر به طرح مسئله میپردازد تا به پاسخ. باید به این نکته توجه کرد که داوری درباره فلسفه اسلامی چه نظری دارد تا بتوان درباره حکمت متعالیه نظرات وی را جستوجو کرد. برداشت کلی داوری این است که عالم سنت پایان یافته است و دیگر رنگ و بو ندارد و اگر هم سنتی باشد بیشتر به صورت مادهای برای جهان مدرن است و سنت به صورت چهره مدرن خود را ارائه میکند.
داوری سنت و یا مشخصا حکمت متعالیه و تاثیرگذاری سیاسی و اجتماعی آن را بر جامعه نمیپذیرد.
مهدویزادگان در پایان درباره جریان سوم اظهار داشت: محفل سوم، محفل امتناع (زوالنویسان) است. محسن مهدی به این بحث اشاره کرده و معتقد است حکمت متعالیه از بحث تاثیرات اجتماعی و سیاسی غافل مانده است. سید جوادطباطبایی نیز در همین محفل قرار میگیرد.
منبع: روزنامه همشهری ۱۳۸۷/۰۹/۲۳
نویسنده : سید جواد میر خلیلی
نظر شما