موضوع : پژوهش | مقاله

توسعه، جامعه و آموزش


توسعه چیست؟ مسئول تدوین توسعه جامعه کیست؟ چه معیارهایی را می توان برای آن لحاظ کرد؟ چگونه شکل می گیرد؟ موانع آن در جامعه در حال گذار ما چیست؟ آیا می توان راهبردهایی برای رهایی از موانع ارائه کرد؟ مهمترین اقدام اساسی برای رهایی از تنگناها چیست؟

ابهام تعریف توسعه می تواند یکی از موانع آن محسوب شود. به یک بیان توسعه عبارت است از هدف تعریف شده در بیرون و خارج از جامعه که توسط دولت قرار داده شده و دولت تصمیم دارد با امکانات و قدرت خود این هدف را پیاده کند. یکی از عمده ترین موانع می تواند نگرش دولت به جامعه و نقش مردم در روند توسعه باشد. همچنین راهبردها و اولویت های توسعه می تواند هر یک از موانع توسعه در جامعه در حال گذار ما محسوب شود که در این نوشتار برای نهادینه کردن توسعه و رفع موانع آن بر تقدم تعلیم و تربیت و بازنگری در آن به عنوان بنیان توسعه تأکید گردیده است.

 

 

Abstract

What is development? Who is responsible for the development of society? What criterions / standards can be considered for it?

How it is formed? What are its obstacles in our developing society?

It is possible to present some strategies to get rid of the obstacles?

What is the most important action in order to get rid of these strained circumstances?

Ambiguity in the definition of development can be considered as one of its obstacles. In one word , development is the specific purpose , in and out of a Society , determined by the government who decides to get it down to action by its power and possibilities , one of the most important obstacles can be the government ‘s view to Society and the role of people in the process of development. In addition, both strategies and priorities of development can be considered as obstacles in our developing society. In this essay, it is emphasized to make the development systematic, to remove its obstacles on priority of teaching and training and to revise it as the basis of development.

 

Dr. Hossain Oveisi.


مقدمه
توسعه (Development) این واژه قبل از هرچیزی، اصطلاح و واژه ای است مربوط به حوزه زیست شناسی. در زیست شناسی به تغییراتی پیش رونده که در اندازه، شکل و عملکرد ارگانیسم یک موجود زنده در طول حیات آن رخ می دهد، و به موجب آن پتانسیل های تکوینی آن موجود (ژنوتیپ) به سیستم های بلوغ یافته (فنوتیپ) تبدیل می گردد، اطلاق می شود. البته این رشد فقط در اندازه و کمیت نیست، بلکه توأمان پیچیده تر شدن هم هست.
توسعه اقتصادی(Economic Development) شاید دومین زمینه کاربرد این واژه دراقتصاد باشد. توسعه اقتصادی، به عملیاتی اطلاق می شود که به موجب آن، اقتصاد ساده و کم درآمد به اقتصاد صنعتی مدرن تبدیل می شود. هرچند این اصطلاح گاهی مترادف " رشد اقتصادی " (economic growth) گرفته می شود ولی معمولاً برای توصیف پیشرفت هم زمان کمی و کیفی تغییر در اقتصاد یک کشور به کار می رود.
تئوری توسعه اقتصادی Economic Development Theory)، که بیانگر چگونگی و راه کارعبور اقتصاد کشورهای فقیر به سوی اقتصاد پیشرفته می باشد، به دنبال وضعیت خاصی که پس از جنگ دوم جهانی رخ داد، مطرح گردید و اهمیت یافت.
توسعه (Development) واژه ای است که معمولاً از فرایند رشد اقتصادی در درآمد سرانه (per capital income) و تغییراتی اساسی در ساختار اقتصادی که آن رشد را موجب می گردد حکایت می کند
این واژه گاه درحوزه فرهنگ و سیاست هم استفاده می شود اما مراد از آن چندان روشن نیست. مثلاً از آن جا که فرهنگ چندان قابل اندازه گیری نیست بنابراین اصطلاحDevelopment" Cultural" با این که بسیار معمول شده است ولی معنای چندان محصلی ندارد. به همین قیاس است اصطلاح"Development Political". اما تحلیل گران سیاسی از این اصطلاح استفاده می کنند تا کشورهایی را که درآن ها دموکراسی، قانون و حاکمیت مردمی وجود دارد را دربرابر جوامعی که درآن ها مطلق اندیشی، و اتوریته فردی حاکم است باز شناسانند.
ترکیب های دیگری مانند "Human Development "توسعه انسانی"Educational Development "توسعه آموزشی" و نظایر آن نیز رایج شده است.

نقش دولت ومردم در توسعه
توسعه، یک مفهوم ارزشی است؛ چرا که دربرگیرنده کلیه کُنش هایی است که به منظور سوق دادن جامعه به سوی تحقق مجموعه ای منظم از شرایط زندگی جمعی و فردی ـ که در ارتباط بابعضی از ارزش ها مطلوب تشخیص داده شده اند ـ صورت می گیرد. بنابراین، مفهوم توسعه باید در درجه اول با خواسته های مبنی برآزادی انسان هماهنگ و در درجه دوم، با خواسته های مبنی بر عدالت اجتماعی نیز در سازگاری و تعامل باشد. همچنین، هدف مفهوم توسعه باید رفاه و بقای انسان باشد و در این چارچوب فعالیت ها و الزامات خود را جهت دِهی کند.
مفهوم توسعه تا زمانی سامانده کنش های اجتماعی است که یک تعریف معلوم داشته باشد؛ توسعه فرآیندی هدف دار است ـ و به وسیله انسان آغازمی شود ـ و هدف آن بهبود بخشیدن به شرایط زیستی کلیه افرادی است که در جامعه زندگی می کنند، نباید تنها از طریق آن چه که به محیط اضافه می شود و به چشم می آید، اندازه گیری شود و مورداستفاده قرار گیرد.
اما امروزه به دلایل متعدد از جمله پیچیدگی و سرعت تحولات به یک مفهوم مبهم تبدیل شده است. به یک بیان توسعه عبارت است از هدف تعریف شده در بیرون و خارج از جامعه که توسط دولت قرار داده شده و دولت تصمیم دارد این هدف و تعریف را که بیرون از جامعه تعریف شده با امکانات و قدرت خود پیاده کند و همین نیز باعث ابهام در تعریف توسعه می شود و مشکل دولت هم همین جاست که می خواهد جامعه را از سرنوشت خود سلب مالکیت کند و این سلب مالکیت کنش های زیادی را حذف می کند و در عوض کنش های مشخص دیگری را به وجود می آورد بعضی معتقدند این سلب مالکیت و استبداد لازم است تا چند گانگی را محدود کند و یک پارچگی را به وجود آورد. و دولت معتقد است جامعه باید به سمت این تعریف ها برود. در حالی که دولت باید ابزار بازگرداندن قدرت به جامعه باشد نه سلب قدرت از جامعه در واقع اهداف دولت و جامعه باید مکمل یکدیگر باشند و غنای جامعه را به وجود بیاورد. پس دولت باید در جامعه توانمندی سازی صورت دهد آن وقت می توانیم بگوییم که جامعه توسعه پیدا کرده است. در واقع مهم این است که این درک در جامعه به وجود بیاید و چه دولت و چه جامعه به عنوان یک عامل اصلی به این موضوع نگاه کنند اما هر بار که از جامعه سلب مالکیت شده و با آن قیم وار برخورد شده ضعیف تر از قبل شده است و پویایی آن گرفته شده است که این شامل توسعه هم می شود. ما چون می خواهیم جامعه را در چارچوب های مطلقی محبوس کنیم، کنش و واکنش های آن را نمی بینیم. در صورتی که شرط توسعه این است که جامعه نیز قدرت سرنوشت و تصمیم گیری درباره آن را داشته باشد. در گفتمان سیاسی، معمولاً واژه های نظام، حاکمیت و حاکمان را معادل هم به کار می برند. به عنوان مثال، صاحبان قدرت خود را معادل نظام تلقی می کنند و هر نوع کوشش و یا اقدامی را برای تغییر حاکمان به منزله تغییر یا براندازی نظام می دانند. اما این تلقی درستی نیست، هر یک از واژه های سه گانه، معانی خاص خود را دارد. از نظر حقوقی، چه در سطح ملی و چه در سطح روابط بین المللی، قدرت سیاسی، صرف نظر از منشاء پیدایش، شکل گیری و محتوا، حاکمیت نامیده می شود.
حاکمیت دو وجه اصلی دارد: یک وجه آن خارجی و بین المللی است. در روابط بین المللی، حاکمیت ملی(NS) به معنای استقلال دولت ها در رابطه با نهادهایNational Sovereignty بین المللی است.
حاکمیت ملت(Sovereignty of people)، به معنای حق تعیین سرنوشت مردم به دست خودشان می باشد. حق حاکمیت ملت، از جمله حقوق طبیعی انسان محسوب می شود. انسان آزاد و مختار آفریده شده است و این خود انسان است که می تواند و می باید سرنوشت خود را رقم بزند. توسعه سیاسی و به تبع آن توسعه اقتصادی، فرع بر "توسعه انسانی" است. توسعه انسانی بدون برخورداری انسان از حقوق و آزاد ی های اساسی، که بخشی از حقوق طبیعی انسان است، امکان پذیر نیست.
همان طوری که اشاره شد بحث پیچیده است و بسیاری از مسائلش را ما واقعاً نمی شناسیم. انسانی که در تمدن جدید، فن آوری را به وجود می آورد، در ابتدا توسعه یافته است و توسعه یافتگی اوست که فن آوری و جامعه را توسعه می دهد و آن گاه درمناسبات اجتماعی متحول و مدرن، میوه های فربهی در اقتصاد، فرهنگ و جامعه به بار می نشیند ولی چنان چه ورود تکنولوژی قبل از توسعه انسانی و مناسبات اجتماعی اتفاق بیفتد، آن گاه پیامدهای این شکاف ها بسیار رنج آور است و مدیریت این تناقص ها هم بسیار دشوار است. "جان گالبریث "، اقتصاد دان مطرح امریکایی، پیدایش بورکراسی ها را نتیجه منطقی پیچیدگی فناوری و حجم سرمایه گذاری صنعتی می داند که این بورکراسی ها نه تنها تولید محصولات صنعتی را کنترل می کنند بلکه برای حفظ موقعیت خود دست در دست دولت و اتحادیه های کارگری، "دولت نوین صنعتی" را می سازند. این اقتصاد دان معتقد است انسان سازمان های خود را بر مبنای شناختش از فناوری حاکم بر جامعه می سازد. بر این مبنا مدیران موسسات در دوران مدرن، سازمان های خود را همانند ماشینی می بینند که از بخش های گوناگون ولی به هم پیوسته تشکیل شده و هر بخش، نقش دقیق و از پیش تعیین شده ای را در مجموعه تولید بازی می کند. لذا ساختارهای تشکیلاتی و مدیریتی بر مبنای نیازمندی این بخش ها و چگونگی هم آهنگ کردن آن ها در تولید کالاهای نهایی طراحی می گردد و در نهایت سازمان های تولیدی به بورکراسی ها و ساختارهای فناوری کلانی بدل می شوند و مدل تشکیلات "بورکراتیک " پارادیم سازماندهی در عصر صنعت می گردد. اما متاسفانه این نگرش منطقی و روند طبیعی در طی عمر حدود یکصد ساله صنعت در کشورمان طی نشده است و بورکراسی که در تعاریف کلاسیک امری مثبت و نشانه عقلانیت مدرن و یکی از ابزار نظم بخشیدن و مشخص کردن وظایف افراد بوده در کشورمان به دیوان سالاری، آن هم دیوان سالاری ناکارآمد تبدیل گردیده است. این نقص و ضعف اساسی به عنوان یکی از مهمترین موانع توسعه چنان اهمیت داشته است که کمترقانون، برنامه و سند توسعه ای را می توان در طول ده ها سال در کشورمان یافت که در قالب مواد و بندهایی به این موضوع نپرداخته باشد. اوج این توجه را باید در برنامه سوم توسعه دانست که در فصل های مختلف بخش اول آن راه کارهای خروج از دایره دیوان سالاری پیر و فرسوده، طرح و تبیین و بر اجرایی شدن آن ها تاکید شده است. اما علی رغم این تاکیدات قانونی، در حوزه عمل و اجرا، توفیق چندانی حاصل نگردیده است. چنان که برابر اعلام چندی پیش معاون سازمان مدیریت و برنامه ریزی نه تنها از درصد تصدی گری دولت – چنان که در طی برنامه سوم توسعه مقرر بوده است - کاسته نشده بلکه 5/2 درصد نیز به آن اضافه شده است (جراید کشور- 11/3/83) همین امر سبب گردید تا موضوع اصلاح ساختار اداری و مدیریتی بار دیگر مورد توجه بالاترین مقام اجرایی یعنی ریاست محترم جمهور قرار گیرد و ایشان را وادارد تا با ابلاغ بخشنامه ای همه وزرا و معاونان وزرا راموظف نماید نسبت به " اصلاح نظام اداری و حذف و ادغام مدیریت های موازی با تاکید بر تمرکز زدایی و کاهش تصدی دولت با حفظ حضور کارآمد در قلمرو امور حاکمیتی " تاکید کند. انجام این تحولات ساختاری شاید بیش از هر بخش دیگری در بخش صنعت کشور ضروری باشد. چرا که یکی از مفاهیم بنیادین صنعت تقسیم کار و سازماندهی دقیق است. به نحوی که کل اجزا هم سو و هم جهت با هم و با کمترین اتلاف وقت و انرژی بیشترین بهره را تولید نمایند. این امر تازه در مجموعه سازمان های موج دومی است و نه موج سومی، از مشخصه های سازمان های متعلق به این موج کاهش شگفت انگیز هزینه های تولید از طریق افزایش سریع بهره وری است. جالب است بدانیم " تعداد پرسنل وزارتخانه های ژاپن به عنوان یک کشور موج سومی (به استثنای بخش آموزش) 200 هزار نفر و مجموعه پرسنل وزارتخانه های ایران (به استتثنای بخش آموزش) حدود یک میلیون و 300 هزار نفر است. با توجه به این که جمعیت ایران نصف ژاپن است، اگر نظام اداری ایران بخواهد موج سومی شود تعداد پرسنل دولتی آن باید به یک سیزدهم یعنی حدود 100 هزار نفر کاهش یابد.
برای توسعه پایدار لازم است جهان را خوب بشناسیم و بفهمیم در چه زمانی زندگی می کنیم تا تابع زمان نشویم، انسانی که زمان را نمی شناسد دیر یا زود تابع آن می شود. البته هر چیزی که زمان می گوید درست نیست اما باید بدانیم که کجای این زمان درست است و کجای آن نادرست. بنابر این برای شناخت نادرستی های زمان آن را باید خوب شناخت.

توسعه و فرهنگ
ما ایرانیان به غرب نگاه کردیم و دیدیم که در آن جا سینما، ماشین، وسایل ارتباطی، رسانه و فن آوری وجود دارد، لذا تصمیم گرفتیم که آن ها را وارد کشور کنیم ولی به توسعه فن آوری، همزاد و همراه با توسعه فرهنگی و اجتماعی و مدیریت تغییر مناسبات فرهنگی بر اساس تجربه گذشته توجه نکردیم. بنابراین حالا ما از دست آورده های مدرن استفاده می کنیم ولی در جامعه ما، آن ها کارکرد واقعی خودشان را نداشته و یا حداقل کارایی مورد نظر را ندارد. بدین مناسبت در برخی موارد مشکلات و پیچیدگی های جامعه ما نیز افزوده شده است. زیرا ما میوه و نهال های مدرن را آوردیم ولی محیط زیست نگهداری و پرورش آن ها را فراهم نساخته ایم
فرهنگ ملی از پایه های استقلال ملی است و بر مردم آن جامعه است که از فرهنگ خود همانند سرزمین خود، دفاع کند. در طراحی برنامه های توسعه آن چه اهمیت دارد، توجه به هویت های ملی است. هیچ الگوی توسعه وارداتی را نمی توان به کار برد، مگر آن که با ویژگی های محلی، منطقه ای و ملی هماهنگی داشته باشد، و اساسا نمی توان هیچ الگویی را تحمیل کرد. توسعه واقعی بدون توجه به بعد فرهنگ ملی و احترام به هویت فرهنگی ملت ها تحقق نخواهد یافت. همان طور که ریموند شاسله می گوید: "تاکید بر هویت فرهنگ (ملی)، شرط لازم حاکمیت و استقلال و شکوفایی توانایی های فردی و توسعه هماهنگ جوامع است اقدامی است رهایی بخش، اسلحه ایست برای مبارزه در جهت نیل به استقلال واقعی، تاکید برحفظ هویت فرهنگی یا رد هر گونه تقلید (برون گرایی) و کنار گذاردن شیوه های فکری و عملی از سنت ها، تاریخ و ارزش های اخلاقی و حفظ میراث نیاکان بدون سنت گرایی، گذشته گرایی، بی تحرکی و انزواست هویت فرهنگی درارتباط و تماس با سنت ها و ارزش های ملل دیگر نو و غنی می شود، و امکان تعالی و شکوفایی انسان را افزایش می دهد. " بنابر این تعریف، توسعه و حفظ فرآوردهای فرهنگی منطقه ای وملی ضرورت تام دارد، چرا که فرآوردهای فرهنگی مطمئن ترین ضامن توسعه مستقل است، هویت فرهنگی را تقویت می کند و قوه خلاقیت و آگاهی مردم را نسبت به میراث فرهنگی افزایش می دهد. در واقع سرتاسر این گستره بزرگ، کشور ما را کران تا کران، فرهنگ ها و پاره فرهنگ های رنگارنگ تشکیل داده، که طی سده ها و هزاره های گذشته آداب و رسوم، باورها و سنت های آن ها، تاثیرات وتاثرات ژرف و گسترده ای را از هم پذیرفته اند و بافت ظریف و یکسان آن، تجلی وحدت در کثرت را معنی بخشیده است.
از همین روست که فرهنگ در سال های اخیر به شدت مورد توجه جامعه شناسان ونظریه پردازان اجتماعی قرار گرفته است.
اساساً فرآیند توسعه دارای الزامات و اسبابی است که بدون توجه به این الزامات توسعه عقیم است. توسعه نیاز به تولید اندیشه دارد و تازمانی که به این فرآیند دست نیازد باید پیرو باشد بدین مناسبت است که برخی معتقدند تا زمانی که فرهنگ ها و اصالت های سنتی در جامعه وجود داشته باشد جامعه نمی تواند به سمت توسعه حرکت کند، اینان به جوامع در حال توسعه پیشنهاد می دهند که فرهنگ های خود را رها کرده و به سمت فرهنگ های جهانی حرکت کنند تا از قافله پرشتاب توسعه بازنمانند که در این صورت قایق رانی روی موج است که به هر سمت که می خواهد می کشاند. اما اگر جامعه ای به لوازم و اسباب آن از جمله تولید فکر و اندیشه نائل آمد و آن را در جامعه نهادینه کرد درآن صورت می تواند با اجرای مکانیسم های توسعه توسط بازوهای اجرایی که برخاسته از فرهنگ های سنتی هستند و با پذیرش عدم ایستایی در فرهنگ شاید بتوان به بینشی تلفیقی از این توسعه دست یافت.
در جامعه ما یک بد فهمی راجع به سرعت تحول و توسعه مدرن شدن وجود دارد که همه را به اشتباه انداخته است ما تصور می کنیم می توان توسعه پیدا کرد و مدرن شد، بدون این که لوازمات و اسباب مدرن شدن را فراهم کرد و به پارادایم آن وفادار بود. ما به جای این که به فرآیند توسعه توجه کنیم و الزامات آن را بپذیریم بیشتر به محصول نگاه کردیم و نخواسته ایم یا نتوانسته ایم الزامات توسعه را بپذیریم و لذا نهادها، ساختارها و محصولات را وارد کشور کردیم، به امید که آن محصولات ما را به فرآیند توسعه خواهد رساند. ما محصولات جذاب غرب را دیدیم و فکر کردیم اگر همان محصولات را داشته باشیم، جامعه ما مدرن خواهد شد. ما میوه را قبول داشتیم، ولی فرآیندهای تولید آن ها را به خوبی هضم نکردیم و حتی نتوانستیم تجزیه و تحلیل و اقع بینانه ای از آن ها ارائه کنیم.

توسعه و آموزش
اگر قرار است توسعه پیدا کنیم، باید نهاد سازی حکومت توسعه ای شکل بگیرد و دولت مردم را باور کند، اجازه دهد جامعه خودش تصمیم بگیرد. دولت توسعه را در جامعه نهادینه کند که از مهمترین نهادهای توسعه آموزش است. اگر بپذیریم اساس، بنیان و شالوده جوامع انسانی را علم و دانش و فرهنگ آن ها تشکیل می دهد، به خوبی نقش آموزش در این دایره مشهود و مشخص خواهد شد آموزش رکن مهمی را در توسعه و تکامل همه جانبه و موزون، در حوزه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایفاء می کند جهان امروز، جهان علم و اندیشه و عصر اندیشمندان و مبتکرین و خلاقان است و تنها به واسطه علم می توان به علل امور پی برد  بدیهی است جامعه ای موفق و پایدارتر است که زیربنای علمی آن از استحکام بیشتری برخوردارباشد و بالطبع هر قدر سطح علم و دانش یک جامعه فزونی یابد، مشکلات و نواقص آن تقلیل یافته که قطعا تحقق این امر در سایه برنامه ریزی دقیق و منسجم آموزشی میسر و امکان پذیر می باشد هدف عمده و نهایی هر دوره آموزشی، پرورش نیروهای متخصص و کارآمد و متناسب ساختن قابلیت های وجودی آنان با تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است تا توانایی مورد نیاز را برای دریافت و ایفای نقشی که در پیشبرد وظایف اجتماعی و شغلی در جهت پاسداری از ارزش های معقول جامعه ای که در آن زندگی می کنند، کسب نمایند با عنایت به این که رشد سریع و شتابان فن آوری، تغییرات و تأثیرات شگرفی در ارکان اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به همراه داشته است، اتخاذ شیوه هایی که هماهنگ کننده برنامه های آموزشی با توسعه تکنولوژی و تحول و متضمن نیروی انسانی ماهر و متخصص مورد نیاز آن باشد، اجتناب ناپذیر است. در بررسی های به عمل آمده در این خصوص، براهین مبین این تجربه است که پاسخ گوی امر فوق به عنوان مناسب ترین روش آموزش، آموزش مهارتی و کاربردی است.
امروزه نقش ‏‎‏‎ علم وتوسعه علمی‏‎ در‏‎ توسعه اقتصادی جوامع‏‎ وارتباط تنگاتنگ‏‎ میان‏‎ این ‏‎ دو‏‎ بر‏‎ هیچ کس پوشیده نیست ‏‎ بدین‏‎ معنا‏‎ ‏‎ که علم‏‎ در توسعه‏‎ اقتصادی نقش اصلی را ایفا‏‎ می کند‏‎ و ‏‎ توسعه ‏‎ اقتصادی‏‎ نیز‏‎ ‏‎ هسته اصلی تشکیل دهنده یک ‏‎ جامعه ‏‎ ‏‎ توسعه ‏‎ یافته ‏‎ محسوب‏ ‎می شود.
صرف نظر از وجود موانع و معضلات عدیده در راه توسعه علمی ایران، که نبود بینش صحیح در خصوص جایگاه علم وعالم، فقدان مدیریت قاطع وکارآمد، نظام نامساعد مالی واداری، فقدان ارتباطات علمی نامناسب، روند مهاجرت غیر طبیعی نخبگان به خارج از کشور... از آن جمله اند، عدم توجه وافی و لازم سیاست گذاران و برنامه ریزان کشور طی سال های گذشته به مقوله علم و نقش بنیادین آن در سایر ابعاد توسعه (به ویژه در برنامه ریزی های کلان کشور) نیز موجب شده تا به رغم اجرای برنامه های دراز مدت توسعه در کشورمان، شاهد رکودعلمی در جامعه باشیم ودر جریان توسعه علمی جهان سهم کم تری به خود اختصاص دهیم. اگر چه متولیان برنامه اول و دوم توسعه کشور سیاست گذاری در زمینه های فرهنگی و به ویژه ابعاد علمی توسعه را به گونه ای شایسته و در خور شأن جمهوری اسلامی ایران انجام نداده بود، سومین برنامه توسعه دولت با عنایت خاص ضرورت تدوین برنامه ای هدفمند، منسجم و قابل اجرا برای دست یابی به توسعه ای همه جانبه ومتوازن، نقش ابعاد فرهنگی و علمی توسعه را پر رنگ تر و اهتمام به این امور را جدی تر دیده است. ‏‎
"آموزش وپرورش به عنوان یک نهاد اجتماعی با سایر نهادهای دیگر در ارتباط است و با توجه به تغییرات اساسی ایجاد شده در شؤون اقتصادی، سیاسی، فرهنگی واجتماعی جوامع، تجدید نظری کلی و همه جانبه در آموزش وپرورش یک ضرورت است و در غیر این صورت، این نهاد به تدریج از انجام وظایف و کارکردهای خود عاجز شده وبه تدریج به بحرانی دچار خواهد شد که در آن به دلیل عدم پاسخ گویی به نیازها وخواسته های زمان، تنها اسکلتی از یک نظام رسمی آموزشی باقی می ماند و در کنار آن، نظام دیگری از تعلیم وتربیت رشد می کند که به نظام "سایه" شهرت پیدا کرده است".
در کشورهای پیشرفته مدارس با تقاضای جامعه همسو وهماهنگ است. معلمان دارای سواد چند بعدی هستند و بین مدرسه و جامعه سازگاری مثبت وجود دارد یعنی مدرسه نیاز دانش آموز را تأمین می کند، جامعه هم با رغبت موجبات ارتقاکیفیت مدارس رافراهم می آورد.
توسعه کشور توسط نیروی انسانی انجام می شود و درصد بالایی از این نیرو در آموزش و پرورش اشتغال دارند. هزینه آموزش و پرورش در بحث های توسعه مملکت اولویت دارد"، جایگاه آموزش و پرورش در توسعه کلیدی است و در ساختار نیروی انسانی آموزش و پرورش، از نظر کمی و کیفی باید اصلاحاتی انجام شود. متاسفانه نگاه مصرف گرایانه به آموزش و پرورش در بین مسولان وجود دارد، یعنی همان طور که دریک کارخانه پولی که هزینه می شود باید باز برگردانده شود، از آموزش وپرورش نیز چنین انتظاری می رود. ساخت انسان ها از آموزش و پرورش شروع می شود. ولی نگاه مصرف گرایانه به آن وجود دارد، گویا هر یک ریال که در آموزش و پرورش مصرف می کنند، سرمایه ای است که هدر می رود! وسایل کمک آموزشی در کلاس درس قرار ندارد. روح کنجکاوی در سوالات بروز می کند و زمانی که پژوهش وجود نداشته باشد در مراحل بعدی دانشجو نمی تواند یک پژوهشگر باشد و باید دانست که پژوهش حرف اول را در توسعه می زند. به ویژه در آموزش ابتدایی، "اگر آموزش ابتدایی زیر و رو نشود محال است توسعه شگل بگیرد. زیرا آموزش ابتدایی باید بچه ها را اجتماعی بکند. یعنی چنان سامان بگیرد که زیباترین خاطرات زندگی او در مدرسه باشد و به محض شنیدن کلاس، کتاب، درس به صورت فرهنگی در درون احساس خشنودی به کودکان ما دست بدهد و به طرف کتاب جذب شوند. در دنیای توسعه یافته کتاب زندگیش است و دوست دارد. در مدرسه ابتدایی نمی توان به بچه گفت که برو خانه و صد مرتبه بنویس«من معلم را دوست دارم و علم خیلی مهم است. » در این صورت از معلم و علم منزجر می شود چون بچه است می خواهد بخوابد و بازی کند و این خاطره در ذهنش باقی می ماند و چه جوری آن دو پایه جامعه جدید یعنی عقل و علم می خواهد جا بیفتد.
این ها یک قانون است که آموزش ابتدایی باید طوری متحول بشود که بچه ها اصلاً با شور و عشق به مدرسه بروند و دوستش داشته باشند. الگو این نیست که در ایران ما بتوانیم الگوی ژاپن را بگوییم درست است یا الگوی آموزشی انگلیسی؟ ولی اصل در همه این ها یکسان است. اصل این است که یک آموزش پایه داریم که کودک را اجتماعی می کنند. خلاصه این که الگو قابل تقلید نیست، الگو بر اساس شرایط زمان و مکان شکل می گیرد بنابراین اگر نظام آموزشی ما اصلاح نشود، توسعه اتفاق نمی افتد.
ما باید دانش آموزان مدارس را به گونه ای پرورش فکری و جسمی بدهیم که نه تنها با محیط سازگاری یابند بلکه بتوانند در آن صاحب نظر و فکر باشند، به طوری که برای جامعه افرادی مفید گردند و در جهت حل مشکلات جامعه توانمند باشند. این کار نیاز به یک برنامه آموزشی و پرورشی دارد که لازم است توسط افراد مطلع و صاحب صلاحیت اجرا شود تا بتوانند فن آوری شایسته و مناسب محیط را با فرهنگ و نسل جامعه سازگار سازند.
خوشبختانه چند سالی است که این نهضت در نگرش و برنامه درسی آموزش و پرورش به ویژه در آموزش ابتدایی درحال شکل گیری است. بدین مناسبت ما شاهد تحولی در روش های تدریس و کتب درسی به منظور توانمند سازی دانش آموزان در مراجعه با مشکل و یاری جستن از نیروها و استعدادهای خود با زمینه سازی خلاقیت و نوآوری هستیم و آن چه می تواند در این راه او را یاری کند اندیشه و بصیرت و اعتماد به نفس و ظهور ایمان و علایق درونی اوست.

نتیجه گیری
با توجه به ضرورت توسعه پایدار در جوامع آن چه بیش از همه باید مورد توجه قرار گیرد عبارت است از :
1- مدیریت عقلانی و منطقی توسعه
2- نهادینه کردن نقش جامعه در توسعه
3- تقویت نقش جامعه در توسعه
4- توجه به فرهنگ بومی در توسعه
5- اولویت توسعه انسانی بر توسعه اقتصادی و سیاسی
6- اولویت آموزش درتوسعه
7- توجه به نهادهای تحقیقی و پژوهشی
8- اهمیت روحیه پژوهشگری در نظام آموزش عمومی


منبع: / سایت / باشگاه اندیشه
نویسنده : حسین اویسی

نظر شما