موضوع : پژوهش | مقاله

میانجی دانش و قدرت


قدرت
هربرت مارکوزه بعد از مرگ همسر اولش، در مارس 1951 برای دوستان نزدیکش(هورکهایمر و پولوک) نوشت که: این ایده که مرگ، به زندگی تعلق دارد، نادرست است و ما باید این سخن هورکهایمر را جدی بگیریم که گفت انسان تنها وقتی حقیقتا می تواند آزاد و خشنود باشد که مرگ را از میان بردارد
آری آدمی وقتی حقیقتا خشنود و آزاد خواهد بود که مرگ از زندگی بشر رخت بربندد. اما کیست که نداند چنین آرزویی در خوش بینانه ترین نظر آرزویی برنیامدنی و دوردست است. مرگ زندگی ما را احاطه کرده است و ما آزادی و خشنودی خود را با در نظر گرفتن امکان مرگ تعریف می کنیم. این برداشت واقعگرایانه ما را نه تنها به مغاک ناامیدی در نمی افکند بلکه ما را برای مبارزه و نبرد آماده تر می سازد. می دانیم که می توانیم حدود زندگی خود را کمی فراختر سازیم و یاد بگیریم که با وجود مرگ چگونه خشنود بودن و امیدوار زیستن را تجربه کنیم.
اگر مفهوم مرگ را در این نامه مارکوزه با مفهوم قدرت عوض کنیم. نتیجه این خواهد بود که به زبان مارکوزه بگوئیم که تنها هنگامی آدمی به حقیقت آزاد و خشنود خواهد بود که قدرت از زندگی بشر رخت بربندد. اما برخلاف مارکوزه باید گفت قدرت همانند مرگ به زندگی تعلق دارد و ما را گریزی نیست که حدود آزادی و خشنودی خود را با درنظر گرفتن سیطره و حدود قدرت تعریف کنیم. البته به این معنا هم نیست که قدرت قابل کنترل، تضعیف و تحدید نیست. نه تنها از عدم امکان رهایی بخشی واقعی به نهیلیسم منفعل دچار نمی شویم بلکه فعالانه چنین عدم امکانی را باور می کنیم و به مبارزه خود برای گسترش حیطه آزادی ادامه می دهیم.
آری قدرت از مهمترین عناصر زندگی روزمره است، از این رو مسئله جدی جنبش های اجتماعی است که به گونه ای بر بهزیستی و رهایی بشر از سلطه هایی بعضا خودساخته تأکید می کنند. امروزه جنبش دانشجویی در ایران نیز باید درباب مسئله قدرت تامل بیشتری کند و از این طریق استراتژی های جدیدی برای خود اتخاذ کند.
پرسش های محوری مهمی حول پروژه تامل درباب قدرت شکل گرفته است:
۱.قدرت چیست؟
۲.آیا قدرت زوال پذیر و محو شدنی است. به این معنا که می توان جامعه ای عاری از قدرت داشت؟
۳.قدرت کجا استقرار می یابد؟
۴.مقاومت چگونه ممکن است؟
همان طور که می دانیم قدرت پدیده ای پیچیده است که هم در اشکالی آشکار و هم مزورانه ظهور می کند. اشکال مزورانه و فریبکارانه قدرت را مارکس، آنجا که وی از افیون سازی و فریب جامعه سخن گفته بود به خوبی دریافته بود. افیون سازی جامعه سهل ترین مسیری است که قدرت می تواند از آن طریق اراده خود را بر مردم به آرامی تحمیل کند. مارکس در ایدئولوژی آلمانی بیان کرده بود که ابزار افیون سازی و فریب مردم چیزی نیست جز ایدئولوژی. بدین ترتیب برنامه های تحقیقاتی جریانات چپ تا مدتها حول مفهوم ایدئولوژی شکل گرفته بود.
گرامشی به زیرکی مفهوم ایدئولوژی را به مفهومی فربه تر به نام هژمونی ارتقا داد، به گونه ای که هژمونی ایدئولوژی را دربر می گیرد اما قابل تقلیل به آن نیست. هژمونی مفهومی است که می تواند از سرشت پیچیده و مزورانه قدرت پرده بردارد. هژمونی هم سرکوب است هم وابسته به پذیرش تسلیم از سوی سرکوب شدگان. از این رو قدرت نه تنها توان آفرینش هژمونی را دارد بلکه می تواند برای خواست و عملکرد خود بر رضایت مردم تکیه کند. حاملان این رضایت ارزشها، هنجارها و ساختارهای اعتقادی ای هستند که در زندگی روزمره منتشر شده اند و ناآگاهانه به نظم امور مشروعیت می دهند. پیچیدگیهای قدرت در سنت های پساساختارگرایانه چون فوکو، نیز برملاشد.
فوکو تاکید کرد که به جای سخن از چیستی قدرت بهتر است بپرسیم که قدرت به چه وسیله اعمال می شود؟ قدرت هنگامی که در قالب عمل درآید قابل مطالعه می شود. باید توجه داشته باشیم که اعمال قدرت به خودی خود خشونت نیست و ضرورتا هم به معنای رضایتی نیست که مستدام بماند. قدرت ساختار کلی اعمالی است که بر روی اعمال دیگر اثر می گذارد، قدرت برمی انگیزاند،ترغیب می کند،اغوا می کند، تسهیل می کند یا دشوار می سازد و نهایتا محدودیت ایجاد می کند. (فوکو۱۳۷۶،).
بنابراین وی، به جای اینکه به تحلیل دستگاه قدرت موجود (درشکل نهادی، قانونی و سرکوبگرش) بپردازد مکانیسم های خردی را تحلیل می کند که این نهادها را تقویت می کنند و به طور پنهانی عملکرد قدرت را سازمان می دهند. رویه های تکنیکی خردی که با هدف انضباط تعمیم یافته تری به بازتولید فضاهای گفتمانی می پردازند فوکو بین قدرت و روابط استراتژی ارتباط برقرار می کند. از نظر او استراتژی قدرت مجموعه ای از وسایل و ابزارهایی است که به منظور اجرای مؤثر قدرت و یا حفظ آن به کار برده می شود. او همچنین از استراتژی مناسب روابط قدرت به معنای وجوه انجام عمل بر روی اعمال ممکن یعنی اعمال دیگران سخن می گوید. سازوکارهایی که در روابط قدرت به کار برده می شوند را می توان استراتژی تعبیر کرد(فوکو، 1376 : 364). فوکو قدرت را به معنای شیوه انجام عمل بر روی اعمال دیگران تعریف می کند. با این حال باید دانست که این قدرت وقتی اعمال می شود که چیزی به نام آزادی نیز وجود داشته باشد. بین قدرت و آزادی بازی پیچیده ای وجود دارد. به گونه ای که آزادی ممکن است به عنوان عین شرط اِعمال قدرت ظاهر شود (همان : 360). از نظر فوکو مقاومت و اعمال قدرت رابطه نزدیکی با یکدیگر دارند. از طریق مقاومت است که اعمال قدرت خود را نشان می دهد و هیچ اعمال قدرتی هم نیست که مقاومتی درپی نداشته باشد. مقاومت نیز چیزی جز کارشکنی در سازمان دادن و فهم شیوه عملکرد آن نیست.
آنچه از تامل درباب قدرت پی می بریم این است که قدرت را صرفا نباید در درون نهاد شناخته شده ای چون دولت جستجو و نقد کرد بلکه آن را باید در چیزی غیر از خود (جامعه) یافت. این چیزی است که باید مورد توجه و اهتمام جنبش های اجتماعی در ایران باشد.
همان طور که در ابتدا گفتم، قدرت همانند مرگ بخش جدایی ناپذیری از زندگی آدمی است. هرجا منفعت ممکن می شود قدرت نیز ممکن می شود و جامعه بدون قدرت معنا ندارد. معنای این سخن آن است که سیاست بخشی از زندگی است و جنبش دانشجویی در هیچ شکلی نمی تواند به سیاست بی توجه باشد. توجه به زندگی روزمره که این روزها باب شده نه به معنای غیر سیاسی شدن بلکه به معنای عمیقا سیاسی شدن است. منظور من از اصطلاح عمیقا سیاسی شدن توجه به سیاست رادیکال درون متن زندگی روزمره و در عین حال پذیرش محدودیت های آدمی برای رهایی بخشی است. سیاست رادیکال زندگی روزمره نیز به معنای نقد بنیادین خود زندگی است و نه صرفا نقد دولت. همت منتقدان سیاسی مصروف نقد سازمان و ساختار دولت شده است غافل از اینکه جنبش ها نه معطوف به دولت بلکه معطوف به جامعه جهت گیری شده اند. بنابراین، نقد کژتابی های نهفته در متن زندگی مهمترین هدف جنبش دانشجویی باید باشد. می دانیم که این توجه و تاکید بر نقد جامعه به معنای افتادن به دام محافظه کاری و غفلت از نقد دولت نیست. نقد جامعه همانا نقد قدرت ونقد سازوکارهایی است که قدرت از آن طریق در جامعه اعمال می شود و همین طور نقد سوژ هایی است که اعمال قدرت را تحمل می کنند و چه بسا زحمت قدرت را رحمت فرض می کنند.
زمانی که زحمت سراسر رحمت فرض شود ما با جامعه ای بدون مخالف مواجه خواهیم بود. مارکوزه شاید اولین کسی بود در مقدمه کتاب انسان تک بعدی از واژه جامعه بدون مخالف برای توضیح جامعه غربی دهه 60 استفاده کرد و آنچه که جنبش دانشجویی دهه 60 آن را واژگون ساخت نه دولت بلکه جامعه منفعل بود. اعتراض دانشجویی و متلاطم ساختن زندگی روزمره در واقع به معنای به چالش کشاندن منطق چنین جامعه ای بود. باید بگویم که سیاست زدایی از جنبش دانشجویی با تثبیت اراده جامعه بدون مخالف هماهنگ است. قدرت همواره سودای چنین جامعه ای را در سر می پروراند؛ جامعه ای که ذائقه ها و بارقه های فکری تابع منطق همگن سازی اراده قدرت قرار گیرد.
قبل از انتخابات اخیر که یوسف اباذری نقد خود را به سمت جامعه معطوف کرد و از خطر کودک شد جامعه و ضرورت شرکت در انتخابات سخن گفت، جماعتی برآشفتند که وی محافظه کار است و نظریه انتقادی چگونه می تواند به جای نقد به دولت به مردم نشانه رود. اتفاقا باید گفت که نقد رادیکال نقدی اجتماعی است. اگرچه نقد نمی تواند سیاسی نباشد اما همان طور که مارکس در مقاله نقادی اخلاقی و اخلاق نقادانه تاکید کرد نقادی فقط رد کردن و نپذیرفتن نیست بل کنشی است که باید در قلمرو تاریخ جای گیرد و به کنش فعال انسانی بدل شود... نقد فقط متوجه مسائل سیاسی نیست و نباید نقادی را فقط منشی سیاسی دانست. نقد باید نابرابری ها را هدف گیرد، و منش اجتماعی بیابد یعنی به صورت نقادی یا فعل آگاهانه اجتماعی درآید ( مارکس : 321و 317 به نقل از احمدی۱۳۸۳،: 164).سویه نقد جنبش های اجتماعی نیز اساسا چیزی بیش از نقد عملکرد دولت هاست و کلیت جامعه را دربر می گیرد.

سیاسی شدن مجدد
علاوه بر تامل در باب مفهوم قدرت، ضرورت دارد مفهوم امر سیاسی نیز مورد بازخوانی قرار گیرد. برای این منظور باید از سیاست به معنای متعارف آن فاصله گرفت. سیاست در معنای متعارف آن قلمرو مشخص دارد، ناظر به قدرت متمرکز است، قلمرو فعالیت احزاب است ومعطوف به دولت است. جنبش دانشجویی نباید خود را چندان درگیر این معنا از کنش سیاسی کند. هنگامی که جنبش دانشجویی بخشی از قلمرویی شد که به دنبال کسب یا حفظ قدرت است و در معنای کلی از طریق قلمرو رسمی و دولتی به تغییر می اندیشد اشکالی شبه حزبی پیدا می کند و نمی توان بدان لفظ جنبش را اطلاق کرد. همان طور که قبلا تاکید کردم؛ در حالی که حزب به دنبال تصرف قدرت است، جنبش دانشجویی به دفاع از جامعه و عرصه عمومی می اندیشد. این مطلب مهمی است، صرفنظر از اینکه چه دولتی قدرت را در دست داشه باشد(اصلاح طلب یا اصولگرا) اهداف جنبش تغییری نخواهد کرد. البته، این نکته به معنای عدم همکاری با احزاب و گروه های سیاسی نیست بلکه تاکید بر مراقبت از خطر مستعمره شدن توسط هر قدرت سیاسی است( چه حاکم و چه اپوزیسیون) و تاکید مجدد بر حیطه های متفاوت فعالیت ها آنهاست.
خروج جنبش دانشجویی از برخی فعالیت های شبه حزبی به معنای سیاست زدایی از جنبش نخواهد بود بلکه واسازی از معنای متعارف امر سیاسی به معنای گسترش حیطه امر سیاسی و توجه بیشتر به سیاست در زندگی روزمره یا زیست جهان است. سیاست در زیست جهان از توان ها و قابلیت های خود برخوردار است که متفاوت از سازوکارهای موجود در قلمرو نهاد دولت عمل می کند. جنبش های اجتماعی و از جمله جنبش دانشجویی به جای دولت با مفهوم فرهنگ درون متن زندگی و جامعه سروکار دارد.
فرهنگ همان طور که استوارت هال و جان فیسک گفته اند در تمامیت خود امری سیاسی است. عرصه فرهنگ، عرصه اعمال قدرت به شکل مشروع است، در مقابل فرهنگ نیز به کردارهای قدرتمندان مشروعیت می دهد. در عین حال، عرصه فرهنگ و زندگی روزمره جولانگاه تقابل میان دو نیروی متضاد است؛ تلاش قدرت برای سیطره از یکسو و مقاومت مردم برای دفاع از خودشان از سوی دیگر. اما اعتراض و مقاومت همواره به معنای نبرد در پشت احزاب و گروه های رسمی نیست این نبرد اشکال متفاوتی پیدا می کند.
فرهنگ همچنین واجد خصوصیاتی ایدئولوژیک است. ایدئولوژی در این تلقی مجموعه ای ایستا از عقاید نیست بلکه روندی است که مستمرا در عمل بازتولید می شود. جامعه ممکن است درگیر فرهنگی تماما ایدئولوژیکی باشد. ایدئولوژی به همان معنائی که استوارت هال مد نظر داشت: چارچوب ذهنی کلی(زبان، مفاهیم، مقولات و نظام های بازنمادیی) که مردم از آنها برای معناسازی و فهم شیوه های عمل در جامعه استفاده می کنند. ایدئولوژی در واقع توجیه کننده شیوه های عمل در جامعه است.
به زبان آلتوسر بهتر است بگوئیم که جنبش های اجتماعی نباید از دستگاه های ایدئولوژیک دولت غفلت کنند. آلتوسر بین دستگاه های سرکوبگر همانند پلیس، قانون و چیزهایی از این قبیل با دستگاه های ایدئولوژیک همانند مدرسه، خانواده، تلویزیون و زبان تفاوت می گذاشت. چیزی که جنبش دانشجویی تا این زمان نسبت به آن بی توجه بوده دستگاه های ایدئولوژیکی است که خطرناکتر از دستگاه های سرکوبگر و به شکل پنهان و نامرئی جامعه مدنی را تصرف می کنند و شیوه های فکر کردن و تصمیم گیری مردم را کنترل می کنند. نقش دستگاه های ایدئولوژیک، طبیعی جلوه دادن هنجارهایی است که از طریق آن منافع گروه های فرادست و مسلط در جامعه مشروع جلوه داده می شود و به هرشکل تضمین می شود. بنابراین کاری که قدرت در جامعه مدنی می کند و ویرانی و عمق این استعمار به مراتب بیشتر از نقش عریان دولت در عرصه سیاسی است. همان طور که در انتخابات اخیر دیدم مسئله صرفا این نبود که فضای سیاسی بسته است و اجازه ورود به گروه های مخالف را نمی دهد مسئله این بود که مردم به طور ظاهرا طبیعی به گونه ای پرورش یافته اند که به افراد خاصی اقبال می یابند و منافع آنها را منافع خود می دانند. جنبش دانشجویی باید جلوی سازوکار طبیعی سازی امور غیرطبیعی را بگیرد، سازوکاری که به واسطه همین دستگاه های ایدئولوژیکی انجام می شود. به این معنا جنبش دانشجویی در شکلی جدید به قلمرو سیاسی بازمی گردد و حوزه کاری خود را به نحوی غیر از احزاب تعریف می کند، حوزه ای که به سمت جامعه جهت گیری شده است و نه ضرورتا دولت.
همان طور که گفته شد، هدف اصلی جنبش دانشجویی نه تصرف قدرت بلکه نقد قدرت است. توجه داشته باشیم که برای نقد قدرت لزوما نیازمند گوش قدرت برای شنیدن نیستیم بلکه به شنوایی مردم در زندگی روزمره نیاز داریم. زمانی مردم قدرت شنیدن می یابند که دستگاه ایدئولوژیکی به هرنحوی ولو به طور موقت مختل شود یا از کار افتد. قدرت از طریق ایدئولوژی به بیان آلتوسری مردم را صدا می زند و فرامی خواند. گاهی صدای قدرت آنقدر نیرومند است که صدای دیگری شنیده نمی شود. بنابراین باید تاکید کنم سلطه در زندگی روزمره از طریق همین اعمال قدرت ایدئولوژیک محقق می شود. قدرت برای اینکه موقعیت ایدئولوژیک خود را در سرزمین استعمارشده از دست ندهد به بازتولید دائمی نیاز دارد. همین بازتولید دائمی است که بدون نیاز به سرکوب آشکار به شکل نامرئی کار سرکوب را انجام می دهد.

جدال در جامعه
اگر عرصه نظام سیاسی را از عرصه جامعه جدا کنیم می بینیم که دو منازعه به طور همزمان جریان دارد. منازعه اول در میان پهنه سیاسی است. در اینجا نبرد بین گروه های حاکم و گروه های سیاسی خواهان دستیابی به حکومت است. قلمرو دوم جامعه است که درون آن جنگ میان قدرت و زندگی جاری، میان فرادستان و فرودستان عرصه جامعه، میان خلاقیتها و نوآوری های زندگی با اشکال متصلب حیات برقرار است. برای یک جنبش اجتماعی، منازعه حقیقی نه در عرصه دولت و سیاست بلکه در عرصه جامعه جاری است. جنبش دانشجویی نیز باید به جای شرکت در جبهه قدرتمندان و قدرت خواهان سیاسی به جبهه فرودستان اجتماعی بپیوندد. نبرد در اینجا معطوف به ایدئولوژی یا گفتمان مسلط است. هدف ایدئولوژی مشروع سازی و طبیعی سازی است، و هدف جنبش اجتماعی مشروعیت زدایی و برملا کردن اسطوره های قدرت در جامعه است.
درک تفاوت دو گونه منازعه و جای گیری جدید جنبش دانشجویی در آن از تلقی جدیدی بر می خیزد که یک جنبش از فرهنگ بدست می آورد. اگر شعار این باشد که جنبش دانشجویی باید به فرهنگ توجه کند و از تصرف قدرت دست بکشد معنایش انجام کار فرهنگی متعارف و فعالیت های صنفی جاری نیست بلکه معنای دقیق آن بازسیاسی شدن در شکلی جدید و پیدا کردن حساسیت های جدید است.
فرهنگ در اینجا نه بار زیبایی شناسانه و نه بار انسانگرایانه دارد بلکه تماما سیاسی است و منظور از سیاسی بودن فرهنگ این است که نمی تواند فارغ از ایدئولوژیی باشد که آن را تسخیر کرده است یا درصدد تسخیر آن است. در عین حال فرهنگ را باید همزمان، عرصه موافقت و تسلیم و عرصه منازعه و مقاوت درک کرد.
توجه به فرهنگ و واسازی مفهوم امر سیاسی تماما به این معناست که جنبش دانشجویی باید نگاه خود را از جدال در قلمرو نهاد سیاست برگیرد و به جدال های موجود در جامعه توجه بیشتری بکند. جدال واقعی در جامعه جاری است. اگر به بیانیه ها و موضعگیری های جنبش دانشجویی در دهه های اخیر نگاه کنیم می بینیم که دغدغه ای متفاوت با احزاب ندارد. جنبش دانشجویی کانون منازعه خود را مسائل روز سیاسی قرار داده است در حالی که از مناقشات، مسائل و شکافهای اجتماعی، نابرابریها جنسیتی، قومیتی و طبقاتی موجود در جامعه غفلت کرده است. جنبش دانشجویی باید نگران گسترش شکاف های اجتماعی باشد و گفتمان خود را حول مسئله نابرابری شکل دهد. حیطه و گستره نابرابری را هم باید وسیع تر در نظر بگیرد، و مراقب تقلیل نابرابری های اجتماعی به نابرابری های سیاسی باشد. از سوی دیگر باید ایدئولوژی سلطه بخشی که چنین شکاف هایی را بدیهی و طبیعی جلوه می دهد و سعی در پوشاندن خطوط نابرابری دارد، مورد نقد قرار دهد. جنبش دانشجویی باید نسبت به معناسازی های دروغین در بستر فرهنگی هشیار باشد. مفروضه اصلی جریان جدید جنبش دانشجویی باید این باشد که فرهنگ و زندگی روزمره صرفا عرصه تسلیم وقدرت نمایی اقویا نیست بلکه در دل همین فرهنگ است که معانی مسلط به چالش کشیده می شوند، چالشی که دانشجویان یکی از نیرومندترین عناصر تعیین کننده آن هستند.

نتیجه
گرامشی در نامه ای که در زندان به تاتیانا شوکت در نوامبر 1929 نوشت بر تفاوت زندان با زندگی روزمره تاکید کرد و در عین حال به نحو مبهمی بر امکان های آزادی در زندان سخن گفت: کل جریان علت و معلول در زندان با علیت در زندگی روزمره از اساس متفاوت است، زیرا تمام کنشها، احساسها، و واکنشها یک عنصر اساسی را کم دارند: آزادی زندگی معمولی، صرف نظر از اینکه این آزادی تا چه اندازه نسبی است. با توجه به این اوضاع آیا نباید من آن کسی باشم که تصمیم می گیرد چه چیزی را باید و چه چیزی را نباید انجام داد، آیا نباید تنها من این تصمیم را بگیرم، چرا که منم که در زندانم، منم که از آزادی محرومم، منم که ابتکار هر عملی را که زندگی روزمره را به مخاطره می اندازد تحمل می کنم؟ (به نقل از هالوب۱۳۷۴، : 236). چند دهه بعد میشل فوکو جامعه را با زندان مقایسه کرد، مسئله از نظر فوکو این بود که قدرت صرفا در زندان آزادی ما را محدود نمی کند بلکه کلیت جامعه مدرن آزادی ما را محدود کرده است چراکه قدرت در متن جامعه و درون آن منتشر شده است. چنین تلقی از قدرت، حیطه جدال و منازعه را گسترش می دهد و چشم اندازهای جدیدی به روی ما می گشاید. یکی از این چشم اندازها توجه بیشتر به جامعه و اولویت توجه جامعه در برابر دولت است. در اینجا بار دیگر بر مطالبی که در متن مقاله آمده است تاکید می کنم.
الف. تلقی از قدرت نباید به نهاد سیاست و سازوکارهای اجرائی دولت محدود گردد بلکه جنبش دانشجویی باید حساسیت های خود را در ردپاهای قدرت درون جامعه قرار دهد. اولا قدرت بخش جدایی ناپذیر زندگی است. دوما، سازوکارهای پنهان قدرت از اهمیت مضاعف برخوردار است، ثانیا نقد قدرت ضرورتا نقد دستگاه مشخصی نیست و حتی می تواند نقد جامعه باشد.
ب. توجه به جامعه به جای تاکید وافر به دولت. برای جنبش دانشجویی دفاع از جامعه دربرابر عرصه سازمانهای سیاسی و احزاب اهمیت دارد در عین حال نقد جامعه در برابر افیونی شدن باید مورد توجه قرار گیرد.
ج. جنبش دانشجویی از امر سیاسی متعارف باید فاصله گیرد و این مفهوم را مورد تجدید نظر قرار دهد و به سیاست زندگی روزمره توجه بیشتری نشان دهد، فرآیندی که می توان بدان بازسیاسی شدن جنبش دانشجویی نام نهاد.
د. سیاست های جدید جنبش دانشجویی باید ناظر به شکاف های اجتماعی، نابرابریها و بی عدالتی های موجود در جامعه باشد و مناقشات خود را پیرامون مسئله عدالت و آزادی تواما شکل دهد.

منبع: / هفته نامه / خردنامه / 1384 / شماره79 ۱۳۸۴/۰۰/۰۰پ
نویسنده : عباس کاظمی

نظر شما