جهانی شدن و بحران هویت (1)
اهمیت بحث هویت به ویژه در کشور های جهان دوم یا جهان سوم و یا در یک قلمرو کلی جهان شرق که در آستانه و در گاه یک new world قرار دارند که شاید دیگر اصطلاح globalization یا جهانی سازی یا جهانی شدن دیگر جواب گوی این آستانه یا این قلمرو ای که ما در حاال وارد شدن به آن هستیم نباشد.
با ویژه گی ها ای که در اینجا از جهان نو گفته خواهد شد به سادگی به این نکته میرسیم که حتی ما اکنون
باید به قرن بیست و یکمی نگاه کنیم که دارد مفاهیم جدیدی را تولید میکند و دارد صورت و سیرت زندگی انسان را دگرگون میکند هویتا و ماهیتا.
بحث هویت به این دلیل مهم است که در جهان نو با ارزش های دگرگون شده روبرو هستیم وبا تعاریف تحول یافته روبرو هستیم و با حرکت های پر فراز و نشیبی در زیر لایه های فکری و فرهنگی انسان معاصر روبرو هستیم و به یک عبارت با یک انسان نو و جدیدی روبرو هستیم.
این می طلبد که محافل آکادمیک و دانشگاهی با تامل جدی بر تبیین ماهیت و هویت حد اقل آگاهانه وارد قلمرو جهان نو بشوند.
بنظر میرسد ما خیلی قدرت انتخاب نداریم در واقع یعنی جهان جهانی است که انتخاب شدن را بر ما تحمیل میکند اما میتوانیم تا حدودی در این انتخاب نرم ها و استاندارد های فرهنگی خودمان را دخالت بدهیم و این منوط و مشروط به شناسایی دقیق و عمیق جهان معاصر و این جهان نو است که در این جهان نو، ارزشها دگرگون و تعاریف متحول میشوند.
معنی اینکه "تعاریف مختلف دارد متحول میشود و ارزشها دارد دگرگون میشود " چیست؟.
الان یکی از جدیدترین بحث هایی که در بحث بحران هویت جهان معاصر صورت میگیرد مسئله فروپاشی هسته ی جامعه یعنی خانواده است.
این بحث بسیار جدی است هم در جهان غرب وهم در جهان شرق. هویت یک جامعه به هسته هایش است و هسته ها خانواده ها هستند که عینی ترین و بنیادی ترین صورت یک اجتماع هستند. ما در متن خانواده شاهد دگرگونی در ارزشهای خانواده هستیم. منظور از این دگرگونی این نیست که خانواده ها دارند متلاشی میشوند و خانواده ها دارند فروپاشی میشوند. نه اصلا این نیست.
دارد هویت خانواده عوض میشود یعنی اگر خانواده کنار هم قرار گرفتن یک زن و مرد است با پذیرش مسئولیت زندگی و تربیت نسل بعد، خانواده ی جهان نو خانواده ایست که مسئولیت از آن حذف شده است.
قواعد و مبانی جوامع سنتی که یک خانواده را مشروع میکند مثلا در جوامع اسلامی خواندن عقد و در جوامع مسیحی و شینتوئیستی و کنفیسیوئیستی و هندوئیستی و بودیستی و... خواندن یک عقد یا بستن یک پیمان بر اساس مبانی معنوی و مذهبی شان.
در جهان نو عقد به رضایت صوری طرفین دگر گون میشود و ثانیا قراری که در این عقد و یا این توافق طرفینی بسته میشود این است که ما با هم زندگی مشترکی خواهیم داشت بدونه اینکه هیچ گونه مسئولیتی که خاص خانواده های سنتی است بر خود تحمیل کنیم در قلمرو چنین خانواده ای زن و مرد مشترکاً با هم زندگی میکنند و به هم محبت میورزند و میدانند نهایت کارش بر اساس یک نرم چه خواهد بود.
هویت یعنی آگاهی من بر من. یعنی میدانم کی هستم و به چه کارم.
منشا و منبع هویت در جوامع سنتی خود شخص است.
در جوامع سنتی خود شخص بر اساس تربیتی که دارد بر اساس فرهنگ رایج اجتماعی اش و بر اساس نرم های سنتی حاکم بر زندگی اش یک هدفی را برای زندگی خودش تعریف میکند.
اما در جوامع مدرن و جوامع نو اینگونه نیست.
در جهان نو هویت از خود نمی جوشد بلکه هویت بازتابی میشود از آنچه که در جمع جامعه به ویژه آنچه در رسانه ها جاری است یعنی منش زندگی من و شیوه و سلوک زندگی من بر اساس نرم ها و استاندارد های فرهنگی خود جوش که ریشه در یک سنت چند هزار ساله دارد سر چشمه نمیگیرد و شکل نمیگیرد این رسانه ها هستند که به عنوان یک عامل فعال هویت من را شکل میدهند و من را دچار یک بازسازی هویتی میکنند و هویت رفلکسی(بازتابی) میشود و انسان در مقابل هویت باز تابی در مقابل سبک های متنوع زندگی قرار میگیرد که باید از آن سبک های متنوع زندگی یکی را انتخاب کند در جامعه سنتی سبک زندگی من بر اساس فرهنگ من تعریف شده در جهان نو من مواجه میشوم با سبک های متنوعی که تعریف نشده است و خودم باید تعریف بکنم و یکی از آنها را به عنوان سبک زندگیم و ماهیت زندگیم انتخاب بکنم و براساس آن نرم ها زندگی کنم. این سبکهای متنوع زندگی را رسانه ها میسازند.
نتیجه اش این میشود که جهان نو از شما میخواهد که انتخاب بکنید و چنان فضا را برای شما تنگ میکند و پیچیده میکند که شما از انتخاب کردن ناگزیر میشوید یعنی مجبورید که انتخاب بکنید.
یکی از ویژه گیهای جهان مدرن این موقعیت متناقض و پارادوکسیکال اش است یعنی از یک طرف به من میگویند انتخاب کن، این بسیار خوب است و این با عزت نفس من و با هویت انتخاب گر انسانی من میخواند ولی از سوی دیگر براساس یک رفتار و منش و مکانیسم خاص این انتخاب بر من تحمیل میشود در اینجا اختیار و جبر با هم مجتمع در یک مفهوم میشود و میشود پارادوکسیکال. قضیه خیلی پیچیده است.
با یک مثال بسیار ساده و تا حدی بروز قضیه روشن میشود:
کنوانسیون زنان- اصلا کاری ندارم حوزه های علمیه در باره این کنوانسیون چه میگویند و کسانی که تصویب کرده اند چه استدلال هایی دارند.
یعنی نمی خواهیم از زاویه خاصی که متاسفانه گریبانگیر مسایل ماهوی و هویتی ما شده به مسئله نگاه کنیم از یک فضای کاملا بیرونی و اشرافی میخواهم به مسئله نگاه کنیم تا به نحوی تبیین کرده باشم این موقعیت پارادوکسیکال انسان را در جهان نو که از یک طرف به شما میگویند قدرت انتخاب دارید و از سوی دیگر مکانیسمی را حاکم میکنند که به ظاهر دارید انتخاب میکنید اما به باطن چیزی را انتخاب کردید که در یک سیستم خاص از قبل تعریف شده بود مثال آن کنوانسیون زنان است.
کنوانسیون زنان برای ما چه چیزی را دارد تعریف میکند. این که شما در جامعه خود چهار قانون داشته باشید برای این که مثلا زنان حقوقشان رعایت بشود. بله بخشی از آن این است. اما به عنوان یک برنامه فرهنگی برای خودش یک هویتی قائل است. این هویت معارض ساختار و صورت زندگی من نیست معارض با هویتی است که من بر اساس نرم های فرهنگی ام برای خودم تعریف کرده ام و بر اساس آن دارم زندگی میکنم یعنی یک برنامه هویتی است یک برنامه ای است که هویت جدیدی را برای شما تعریف میکند.
از یک سو میگویند که میتوانید انتخاب کنید و وارد شوید و یا وارد نشوید و از سوی دیگر مکانیسم ها ای را برای شما ترتیب میکنند که اگر وارد نشوید تبعات سختی را باید تحمل کنید خوب بحث کنوانسیون کجا شکل گرفت.
باید بحث نظری کرد که این جهان نو چه ویژه گی ها ای دارد که انتخاب را بر من تحمیل میکند.
تکرار میکنم; "این جهان نو چه ویژه گی ها ای دارد که انتخاب را بر من تحمیل میکند " از همین جمله شما میتوانید مفهوم پارادوکسیکال جهان نو را بشناسید. به ظاهر به من قدرت انتخاب میدهند ولی در واقع انتخاب را به من تحمیل میکنند.
خوب این چه ارتباطی با بحث هویت بازتابی دارد.
چند تا برنامه را میگذارند جلوی من و میگویند ببین میتوانی یکی از اینها را انتخاب بکنی " باید انتخاب بکنی " این "باید(باید انتخاب کنی)" با انتخاب و اختیاری که" انتخاب دارد " با هم نمی خواند.
انتخاب یک مفهوم خود جوش است. من از خودم باید بجوشد که این گل را انتخاب بکنم یا انتخاب نکنم وقتی این مفهوم خود جوش به صورت بیرونی بر من تحمیل میشود پس هویت از درون نشات نمیگیرد و یک مفهوم بازتابی و بیرونی است که بر من تابانده میشود و من از اینکه آن را نپذیرم گریزی ندارم پس باید بپذیرم. حالا متوجه میشدیم " گیدنز " در رابطه با هویت در جهان نو چه میگوید.
در جوامع سنتی بر اساس نرم های سنتی هویت خودتان را میسازید اما در جهان نو هویت را باید انتخاب بکنید چون رسانه ها هویت های خود را به شما القاء میکنند با منش زندگی و هویت فردی شما کار دارند و صرفا وسایلی برای پر کردن اوقات فراغت شما و یا تفریح زندگی شما نیستند همین است که " مک لوهان " میگوید که "رسانه ابزار پیام نیست خود پیام است ".
این کته ی دوم و دلیل دوم اهمیت بحث بسیار مهم و جدی هویت است که متاسفانه در جامعه ی ما چندان بهایی آنهایی که باید به این مسئله بدهند نمیدهند.
نکته سوم بحث: هویت در فلسفه یک معنا دارد و در جامعه شانسی سیاسی مدرن یک معنای دیگر دارد که البته خیلی متعارض و متفاوت نیستند.
در فلسفه هویت ذات یک شیئ است. یعنی اگر شما تا حدودی با بحث فلسفه اسلامی یا کلا فلسفه آشنا باشید میدانید که جدی ترین بحث فلسفه یک بحث وجود است دو بحث ماهیت است.
منظور از ماهیت در فلسفه ذات. هویت و یا معنای درونی یک موجود است. انسان یک وجودی دارد که شامل، هستی جسمانی و بیولوژیکی و حیاتی اش است. یک هویت دارد که اتفاقا عامل تفاوت انسان ها هم همین هویت آنهاست و همین ذات آنهاست و همین ماهیت آنهاست.
این هویت حیات انسان را personality انسان را و در واقع شخصیت انسان را شکل میدهد و بر اساس یک منش خاص انسان را میسازد این مفهومی است که ما در فلسفه از هویت داریم پس در فلسفه هویت ذات معنوی و معنایی یک شیء است. در جامعه شانسی فرآیند معنا سازی میشود هویت.
افرادی مثل " مانوئل کاسترز " هویت را این تعریف میکنند که "یک جامعه فرهنگی را برای افراد خودش برای انسانها و افرادی که در آن جامعه دارند زندگی میکنند را تعریف بکند " که بر اساس آن تعریف افراد در زندگیشان آن فرهنگ را مبدل به کنش رفتاری بکنند یعنی در جامعه شناسی سیاسی مدرن "هویت، دادن آگاهی نیست بلکه تبدیل آگاهی به کنش رفتاری است " یعنی اگر یک جامعه ای و حکومتی بیاید و اولیای فرهنگی اش صرفا به دنبال انتشار وسیع آگاهی ها باشد او الزاما هویت سازی نکرده چون آگاهی ها فرار اند(رونده اند) و در قلمرو نقد میتوانند عکس خودشان را تولید بکنند.
به عنوان مثال اگر جمهوری اسلامی ایران بخواهد یک برنامه هویت سازی را در جهان بحران هویت امروز برای خودش تعریف بکند یعنی بیاید بر اساس یک حساب ساده ی دو دوتا چهار تا بگوید که من دچار شبیه خون فرهنگی شده ام و دچار تهاجم فرهنگی شده ام و از درون فرهنگم دارد متحول میشود نرم ها و استانداردها ای وارد زندگی شده که مغایر با نرم های سنتی من است پس من باید هویت سازی بکنم.
این سیستم و این حکومت و این اولیای فرهنگی نمیتوانند هویت سازی را این تعریف بکنند که مثلا بگویند کنفرانس میگذاریم و سخنرانی های متعدد میگذاریم و یا اصلا یکی از کانالهای تلویزیون را مختص برنامه آگاهی بخشی فرهنگی و مبانی اخلاقی میکنیم از دیدگاه جامعه شناسی مدرن که مفسر جهان نو است این حرکت شما حرکت هویت سازی نیست چون هویت در جامعه شناسی مدرن "تبدیل آگاهی به کنش رفتاری است" یعنی اگر این آگاهی ها و سخنرانی ها ای که صورت میگیرد و آگاهی ها ای که داده شد و اطلاعاتی که به عامه و جامعه داده شد سبب تغییر رفتار شخص در زندگی فردی و جمعی شد یعنی این آگاهی جدید شما آنقدر مؤثر بود و نفوذ داشت که به تغییر رفتار بینجامد شما کار هویت سازی کردید. و اگر نه صرف آگاهی هویت سازی نیست.
اکنون بسیاری از جوامع شرقی دارند فریب این مسئله را میخورند که تصور میکنند که اگر مراجع را متعدد بکنند مراجع هویت بخش را متعدد بکنند و سیستم ها و رسانه ها و افرادی که قدرت هویت بخشی را دارند و قدرت آگاهی بخشی را دارند این را وسعت بدهند و....
الزاما نتیجه این وسعت مراجع، هویت بخشی نیست هویت یعنی "نهادینه کردن یک فرهنگ در ذات یک مخاطب "هویت یعنی برخوردی چنان با مخاطب که مخاطب این دیدگاه را ماثر در تصمیم گیری در زندگی اش تعبیر وتفسیر کند این میشود هویت سازی و هویت بخشی.
پس در جهان مدرن و نو هویت افزایش آگاهی ها نیست.
سیستم ها ای که میخواهند با بحران هویت مبارزه کنند الزاما نباید به دنبال افزایش و تعدد مراجع آگاهی بخش باشند باید دنبال یک مکانیسم باشند، باید دنبال یک شیوه و منش و روش باشند که بتواند آگاهی را به یک کنش رفتاری در سطح جامعه تبدیل کند.
چرا جمهوری اسلامی بحران هویت دارد. فکر میکنید در این جامعه ما بحران کمبود آگاهی داریم. در جهان معاصر و جامعه ای مثل ما بحران آگاهی وجود ندارد ولی بحران هویت وجود دارد چرا!!! " آگاهی ها مبدل به کنش رفتاری نمی شوند" یکی از علت هایش این است که مسئولان هویت را " آگاهی" تعریف کرده اند و تبدیل به کنش رفتاری تعریف نکرده اند به همین دلیل حرف بسیار میزنند اما تاثیر کم میگذارند.
این ویژه گی های جهان نو است جهان نو و جامعه شناسی نو هم هویت را فرآیند معنا سازی تعریف میکنند و فرآیندی تعریف میکند که آگاهی تبدیل به معنا میشود و در ذات و به یک عبارت تبدیل به باور میشود و همیشه رفتار انسانها از باورشان است که نشات میگیرد.
منشا رفتار یک انسان باور آن است. باور یعنی هویت و هویت یعنی درونی شدن ارزشها یعنی تبدیل آگاهی به کنش رفتاری.
در جهان ما این تعریف هویت است.
ادامه دارد...
تماس با نویسنده:
sL2azh@yahoo.com
منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده : حسین اژدر
نظر شما