موضوع : پژوهش | مقاله

هویت از نگاه فیلسوفان

برخی هویت را نام و نام خانوادگی، محل تولد وسایرمشخصات شناسنامه ای می دانند. وعده ای آن را معادل «شخصیت« دانسته و برخی آن رامعادل چیزی می دانندکه موجب شناسایی شخص باشد. یعنی آنچه که باعث تمایز یک فرد از دیگری باشد. که دراین صورت یک خود (Self) وجود دارد و یک غیر (Other) وگرنه شناسایی معنا پیدا نمی‌کند. برخی دیگرآن را به صورت هویت فردی، خانوادگی، ملی، فرهنگی، علمی، دینی طبقه بندی کرده و هویت را مساوی نشانه ها و باورهای شخص در کلیه زمینه های زندگی می دانندکه تابلوی یک فرد بوده و او را به دسته یا گروه خاصی از انسانها نسبت می دهد. فیلسوفان نخستین کسانی بودندکه این اصطلاح را بکاربردند. آنان هویت یا همانستى ﴿identity﴾، را به معنای «وجود» و«موجود» و«واقعیت» و«مصداق» دانسته و برای آن احکامی صادرکرده اند. با بررسی اجمالی درگفتار وآثارفیلسوفان می توان، مجموعه قواعدفلسفی راجع به «هویت» استخراج نمود. دراین مقاله، دیدگاه فیلسوفان و احکام و قواعدکلی هویت مورد بررسی قرارگرفته است.


تعریف هویت
«هویت» اسم عربی، و به معنای تشخُّص است. همین معنا بین متکلمین مشهوراست(لغتنامه دهخدا). فلاسفه می گویند «هویت» مشتق از «هُوَ» است. چنانکه انسانیت هم مشتق از انسان و رجولیَّت مشتق از رجُل است. «هویتِ شیء » یعنی وجود وشخصیت شیئ (ابن رشد، ص11). و نسفی می گوید: آنچه شیئیت شیئ به اوست، به اعتبارِتحقق، حقیقت نام نهاده اند وبه اعتبار تشخص«هویت» گویند. (تفتازانی، ص20).
ابن‌رشد، فیلسوف‌ بزرگ‌ اسلامی‌ در کتاب «‌تلخیص‌ مابعدالطبیعه» می گوید هویت مترادف‌ معنایی‌است‌ که‌ بر اسم‌ یک‌ موجود اطلاق‌ می‌شود و از کلمه‌«هُو» مشتق‌ شده‌ است‌ همانطوری‌ که‌ واژه‌ انسانیت‌ از کلمه‌ انسان‌مشتق‌ گشته‌ است‌. «هویت» گاهی بر وجودخارجی اطلاق می گرددو گاهی هم بر ماهیت با تشخُص خارجی اطلاق می گرددکه عبارت است ازحقیقت جزئی (التهانوی، ج2ص241) وهمین معنا مورد توجه ابن سینا بوده است زیرا او لفظ «هذاالشمس» راکه شخص واحدوجزئی شمس است، «هویت شمس» گوید (ابن سینا، ص146). جرجانی‌ در کتاب «التعریفات» هویت را امر عقلانی‌ از حیث‌ امتیاز شی‌ءاز دیگران‌ می‌داند.(الجرجانی، ص124) مراد ازامتیاز در اینجا تفاوت داشتن و تعدد داشتن است.امتیاز دراینجا به معنای برتر بودن نیست. ابن‌ خلدون‌ عبارتی در کتاب مقدمه‌ خود آورده که: «برای هر شی‌ء طبیعت‌ خاصی‌ وجود دارد». این ادعا تا حد زیادی‌ توانسته‌ معنی‌ هویت‌ رابه‌ شکل‌ روشن‌تری‌ بیان‌ کند.براساس‌ این‌ تعریف‌ نفی‌ خصوصیت ‌شی‌ء به‌ مفهوم‌ نفی‌ وجودآن شیئ‌ و نفی‌ خودش‌ است. صوفیان و عرفا به مرتبه احدیت حق تعالی، «هویت»گویندکه اشاره ای به کنه ذات او به اعتبارِاسماء و صفات خداست.
این نکات مربوط به لفظ «هویت» است اما راجع به معادل لاتین آن باید اشاره کنیم که معادل این لفظ﴿identity﴾ از واژه لاتین idem به معنى همانستى، همانى است. در فلسفه یونان باستان هویت به معنای همانستی و همانی تعریف شده است. مطابق این تعبیر، هرگاه چیزى ﴿مثل سنگ﴾، در شرایط و اوضاع و احوال گوناگون، همان چیز ﴿سنگ﴾ بماند، بطورى که همواره به عنوان همان ﴿سنگ﴾ قابل تشخیص باشد، آنگاه داراى هویت ﴿سنگ﴾ است. این را اصل همانستی می گویند.
مطابق اصل همانستى در مثال ﴿سنگ، سنگ است﴾، مفهوم سنگ در جریانهای مختلف فکرى و تغییرات متعدد پیرامونی، داراى نقش ثابت و پابرجایى است. این اصل به این معناست که تمام موجودات داراى اندازه اى از تداوم و پایدارى وجودى هستند که می توان آنها را شناسایی کرد وتجربه انسانى ما تنها به دلیل همین اصل همانستى تحقق پذیر و شدنى است، چرا که اگر دنیاى وجود بدون قانون و ثبات نسبى بود، امکان دسترسى به هیچ دانشى براى مانبود.
اصطلاح «هویت»، به معنای مجموعه‌ای ازعوارض و اوصاف پایداراست که به اعتبار آن از دیگران متمایز می‌شود. این اصطلاح در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در روانشناسی فردی وجمعی وسپس درجامعه‌شناسی کاربرد فراوانی یافته است. این صطلاح حکایت از کشف جدیدی نداشته، چون این مفهوم قبلا با الفاظ دیگری چون منش وشخصیت، بیان می شده است. شاید یکی از عوامل رواج این اصطلاح به دلیل تحقق پدیده ای است که امروز به آن«بحران هویت» می گویند. به سخن دیگر برای عده زیادی از روانشناسان و جامعه شناسان، موضوع مهم نه خود هویت، بلکه بحران هویت است.

ترکیبات هویت
ترکیبات «هویت» درفلسفه عبارتنداز:
1- هویات: جمع هویت و به معنای موجودات و وجودات است(ابن رشد، ص531).
2- هویات بسیطه: مراد عقول و نفوس ومجردات هستند که دارای شدت و ضعف و مراتب مختلف بوده و ماهیت مرکب از جنس وفصل ندارند(ملاصدرا، ج4، ص76).
3- هویات متجدده: در فلسفه به حوادث زمانی مثل تولد فرزند، رشدگیاهان، گرم شدن هوا، انجمادآب و.... هویات متجدده می گویند.
4- هویات متخالفه: درفلسفه و از دیدگاه کسانی که طرفدار «اصالت وجود» هستند، ماهیات مختلف را هویات متخالفه نامیده اند. البته نباید بین ماهیات ومفاهیم خلط نمود. مفاهیم اعمِّ از ماهیّات هستند. ماهیّات اختصاص به مقولات دهگانه ارسطویی دارد. اشیاء عالم برابر مقولات ارسطویی در دهcategory جای دارند. ماهیّات که یا جنس و یا نوع و یا فصل هستند دریکی از این مقولات جای دارند. اما مفاهیم، جنس و نوع وفصل نیستند بلکه عَرَضی هستند. برخی از معانی راکه کانت به نام «مقولات» می نامید از سنخ مفاهیم است نه ماهیات. مثلا مفهوم هستی و نیستی، از سنخ ماهیات نیستند بلکه از سنخ مفهوم می باشند.
5- هویات مجدّده: موجودات طبیعی و مادی راکه همواره در معرضِ تحول و تغییر و تجدیدو انقلابند، هویات مجدّده گویند(ملاصدرا، ج4، ص76).
6- هویات ناقصه: مراد موجودات ناقص هستند(ابن رشد، ص531).
7- هویت ساریه: یک اصطلاح فلسفی است وبرای یکی از مراتب حق تعالی بکار رفته وبه معنای وجودمنبسط و فیض مقدس و نفس رحمانی است. مرتبه احدیت باریتعالی را هویت ساریه گویند(ملاصدرا، ج2، ص305)

هویت در دیدگاه ابن سینا
ابن سینا در کتاب شفاء دوبارکلمه «هویت» را با دومفهوم، بکاربرده است:
1- مفهوم شیء: برخی مفاهیم در «هویتِ» اشیاء اخذ می شوند. مثلادر تعریف الفاظ، اگر ازهمه ذاتیات آن استفاده کنیم یعنی جنس قریب وفصل قریب رادرتعریف بگنجانیم، آنگاه تعریف تام خواهدبود. اگرانسان رابه «حیوان+ ناطق» تعریف می کنیم. دراین صورت مفهوم «حیوان» در هویت انسان اخذ شده یا مفهوم «ابعاد سه گانه» درهویت جسم اخذمی شود (ابن سینا، ص 100)
2- مصداق شیئ: درباب تعریف جزئی و کلی، ابن سینامعتقداست طبیعت هرشیئ «کلی» است ولی شخص واحدآن، جزئی است. مثلا لفظ (شمس) کلی است چون مرادطبیعت شمس است ولی لفظ(هذاالشمس) جزئی است چون شخص واحدِشمس منظوراست. شخص واحدوجزئی شمس را «هویت شمس» گویند (ابن سینا، ص146). بنابراین «هویت» هم درذهن است و هم درخارج، اولی ازسنخ مفهومات وبه معنای ذات، و دومی ازسنخ هستی های عینی و به معنای شخص جزئی است.

هویت در دیدگاه ملاصدرا
کلمه «هویت» درکتاب اسفاراربعه بیش از250بار بکار رفته وازمعانی زیر برخورداراست:
1- هویت به معنای وجود: در اسفاراربعه بارها کلمه«هویت» به معنای وجودواقعی اشیاء ذکرشده است. مثلا در بحث موادثلاث، به هنگام نقد وبررسی نظرعده ای که برای موادثلاث، علاوه بر مفهوم ذهنی، وجود واقعی هم قائلند از کلمه هویت استفاده می کند (ملاصدرا، ج1، ص179). ونیز وجودواقعی خداوند را با کلمه«هویت» یادمی کند(ملاصدرا، ج2، ص294). و وجودِ واقعی شیء مُستنیر را که معیار رویت پذیری آن است، با واژه «هویت» بیان می کند(ملاصدرا، ج1، ص301) و علم حق تعالی به مخلوق و علم جاعل به مجعول را باکلمه «هویت» بیان کرده وآن را وجود واقعی مخلوق می داند(ملاصدرا، ج3، ص12).
2- هویت به معنای ماهیت: اتصاف ماهیت به وجود، امری عقلی است و همانند اتصاف جسم به سفیدی و سیاهی نیست. ملاصدرا، گاهی ماهیت برخی موجودات را، مثل ماهیت صادرِاول، با کلمه «هویت» تعبیر می کند.
3- هویت به معنای موجود: هر چیزی که موجود است اگر نسبت ذات او را با موجود بودن‏ و موجود نبودن در نظر بگیریم به حکم عقل دارای یکی از دوحالت ذیل‏ خواهد بود:
1-3- موجود بودن از ذات او تفکیک ناپذیر است، آن چنان که زوج بودن از عدد چهار تفکیک ناپذیر است و ضروری عدد چهار است و آن چنان که صد و هشتاد درجه بودن مجموع زوایای مثلث از ذات مثلث تفکیک ناپذیر است. چنین موجودی به حسب تعریف واجب الوجود است.
2-3- موجود بودن از ذات او تفکیک پذیر است یعنی هیچ گونه‏ امتناعی ندارد که آن چیز موجود نباشد و به عبارت دیگر موجود بودن برای‏ ذات او ضروری نیست (مطهری، ص127).
ملاصدرا، در رساله های فارسی خود ازموجود به معنای دوم، یعنی ممکن الوجود، با کلمه «هویت» تعبیر می کند. مثلا درآغازِ نامه فارسی خود به میر محمدباقر، می نویسد: کافه هویات ممکنه(ملاصدرا، ج3، ص51). همچنین در اسفار، موجود به معنای دوم را با هویت ذکرمیکند (ملاصدرا، ج1، ص187)
4- هویت به معنای مصداق: همانطورکه ملاحظه شد، ابن سینا هویت را به دومعنا بکاربرده است. اولی ازسنخ مفهومات، و دومی از سنخ هستی های عینی و به معنای مصداق وشخص جزئی است.ملاصدرا نیز گاهی هویت را به معنای مصداق شیئ بکاربرده است(ملاصدرا، ج1، ص311).

قواعد فلسفی هویت
همانطورکه اشاره شد، اصطلاح فلسفی «هویت» صدهابار در آثار ملاصدرا بکار رفته است. با بررسی اجمالی در آثار ایشان، می توان قواعد کلی«هویت» را به شرح زیر ارائه داد:
1- هویت تعددپذیرنیست(ملاصدرا، ج2، ص90)
حتی اگریک هویتی را درنظربگیریم وآن را به قیودمتعددی اضافه کنیم، بازهم در هویت موردنظر، تعدد حاصل نمی شود. مثلا هویت انسان وقتی با قیودی مثل «عالم» یا«کاتب» اضافه شود، ترکیب یا تعددی از انسان و عالم بوجودنمی آید. در عبارت «انسانِ عالم» ما دو هویت نداریم، یکی انسان و دیگری عالم. بلکه فقط هویت انسان موجوداست که مقید شده است.
2- هویت حوزه وجودشیئ است و علت بوجودآورنده ی هر هویّتی در قلمرو وجودِآن هویت، موجود است(ملاصدرا، ج2، ص90).
وقتی می گوئیم هویت (الف) علت برای هویت (ب) است، در این تعبیر دو شی‏ء داریم که شی‏ء اول از شی‏ء دوم است‏ به این معنا که تمام جوهر و ذات او در این هست. تفاوتی که با هم دارند در این است که این کمال یافته آن شی‏ء است نه چیز دیگر. میان این شی‏ء و آن شی‏ء در جوهر و ذات‏، هیچگونه اختلافی نیست و تمام ماهیت آن در این هم وجود دارد تفاوتشان‏ دراین است که اولی کمال یافته ی دومی است، شی‏ء دوم همان شی‏ء اول است علاوه یک‏ سلسله کمالات، که این کمالات قهرا از نوع اعراض خواهد بود. مثل«کون‏ الرجل من الصبی». دراینجا مراد این است که مرد از کودک بوجود آمده، هر دو دارای یک ماهیت هستند و هر دو از یک نوع یعنی انسان می‏باشند. اما با هم این تفاوت را دارند که مرد همان کودک کمال یافته است(مطهری، 1370، ص42)
این کمال از نظر ابوعلی سینا و مشائین، یک کمال ذاتی و جوهری نیست، بلکه کمالی عرضی است. مثل اینکه بگوئیم، قد کودک هشتاد سانتیمتر و قد مرد صد وپنجاه سانتیمتر است.این همان انسان است که از مرحله نقص به کمال رسیده‏ است. البته کسانی چون ملاصدرا این کمال را ذاتی و جوهری می دانند.
بنابراین علت بوجودآورنده هرهویتی در حوزه وجود معلول هست.تفاوت آنها دراین است که اولی کمال یافته دومی است.
3- «هویتِ» موجودات عالم طبیعت، عینِ تغییر و تجدد است (ملاصدرا، ج3، ص67).
4- هویت معیارِحمل است(ملاصدرا، ج2، ص97).
در قضایای حملیه مثل ( هوا گرم است) قطعا باید بین موضوع و محمول، یک اشتراک و یک اختلاف وجود داشته باشد. اگراختلافی بین «هوا» و «گرم» نباشد، یا قضیه غلط است یا بی فایده. مثلا (هوا، هواست) بی فایده است و آگاهی و اطلاعات جدیدی به ما نمی دهد. حتی می توان گفت قضیه غلط است چون دو رکن موضوع و محمول ندارد. علاوه براین در هر قضیه حملیه باید، یک اتحاد و اشتراکی وجود داشته باشد. اگر هیچ وحدت و اشتراکی بین موضوع و محمول نباشد، قضیه ساخته نمی شود. درگزاره های تام خبری و قضایا، حُکم به اتحاد و اشتراک موضوع و محمول می شود. درقضیه مذکور هم می خواهیم بگوئیم بین «هوا» و «گرم» اتحادی برقراراست. اتحاد بین موضوع و محمول در قضایای حملیه (الف، ب است) به «هویت» برمی گردد. موضوع و محمول، ماهیتهای متعددی هستندکه در «هویتِ واحد» جمع شده اند. در واقع یک «هویت» وجود دارد که هم مصداقِ الف است و هم مصداقِ ب. مثلا در قضیه (حسن نویسنده است) یک «هویت» وجود دارد که هم مصداق حسن است و هم مصداق نویسنده. بنابراین «هویت» معیارِحمل است.
5- هویت یک امراتصالی و متدرج و منتشردرزمان است(ملاصدرا، ج2، ص138و198).
موجودات عالم طبیعت، همواره در تغییر و حرکت است. مسافت و بستر حرکت و تغییر هرموجودی، یک مسافت واحدی است که امتداد و کشش دارد و ذهن آن را به اجزائی تقسیم می کند. ولی واقعا دارای اجزاء مختلف نیست. هویت هر فرد در این مسافت و مسیر یک هویت واحد و کشش دار است که انقسام در آن راه ندارد ولی ذهن می تواند آنرا تقسیم کند. اجزاء ذهنی است نه واقعی. زمان هم یک واحد کشش دار است که ذهن برای آن اجزاء و آنات فرض می کند.هر هویت در مسیر حرکت اشتدادی و تکاملی خود «بودن» های متعدد ندارد بلکه فقط یک «شدن» دارد. پس هویت وزمان تغییرآن و نیز مسافت تغییر آن، همه و همه یک واحد کشش داراست.
6- هویت یک امر امکانی است(ملاصدرا، ج2، ص202).
دراینجا منظور «امکان استعدادی» است. در فلسفه، این قاعده وجود داردکه: (کُلُ حادِثٍ مَسبوقٌ بِقُوّه ومادَه تَحمِلُها) یعنی هرچیزحادثی دراین دنیا یکدفعه و بی مقدمه، مثل قارچ سبز نمی شود و محال است که موجودی درعالم پیداشود، بدون آنکه قبلا استعدادآن در عالم باشد. استعداد هم که نمی تواند بطورِمستقل وجود داشته باشد باید در چیزدیگری وجود پیداکند، و آن چیز را «حاملِ استعداد» گویند. ماده، حاملِ استعداداست. بنابراین هر هویتی دراین عالم بخواهد وجود داشته باشد، بایدقبلا استعداد و ماده خاصی برای این هویت وجود داشته باشد. رابطه بین «هویت»و بحث امکان استعدادی، در چندنکته مهم خلاصه می شود:
1-6- بین حال و گذشته رابطه معنی دار وجود دارد
2-6- بین «هویت» در حال و «هویت» درگذشته هم رابطه معنی دار هست.
3-6- هر هویتی در حال، استعداد یک «شدنی خاص» دارد. یعنی استعداد شدنِ شیئ خاص دراوهست. نه استعداد هرچیزی.
4-6- «هویت» با این نگرش، در ذهن به دو قسم تقسیم می شود. یکی «هویت مستعدّ» و دیگری «هویت مستعدّله». اولی را به اختصار«استعداد» گویند و دومی را «امکان استعدادی».
هویت انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست. در هر فرد، استعداد یک شدنی خاص وجود دارد.
7- هویت دو وَطَنی است: ذهن و خارج(ملاصدرا، ج2، ص348)
درفلسفه اسلامی این نکته اثبات شده که برای هر «هویت» دو موطن وجود دارد یکی در ذهن و دیگری در خارج. آنچه در ذهن تحقق پیدا می کند تصویری از ماهیت خارجی است. درواقع همان ماهیت در مرحله ذهن وجود دیگری پیدا کرده است. ما هرگاه سنگ، یا عدد، یا خط و... را تصور می‏کنیم واقعا در ذهن ما سنگ، عدد، خط و... وجود پیدا می‏کند ولی نحوه‏ وجود سنگ ذهنی با نحوه وجودِسنگ خارجی فرق دارد. بی تردید، وجود ذهنی، وجود جداگانه ای دارد و غیر از وجود خارجی است. زیرا قطعا وجود خارجی به ذهن ما منتقل نمی‏شود و اگر همچنانکه وجود خارجی مغایر وجود ذهنی است، «هویت» درخارج نیزمغایر«هویت» درذهن باشد و ذهن با خارج نه از لحاظ وجود تطابق‏ داشته باشد و نه از لحاظ ذات و ماهیت، آنگاه فرقی میان علم و جهل مرکب‏ نخواهد بود.وادراکات بشری ارزشی نخواهند داشت.و به عبارت دیگر به هیچ وجه علوم و ادراکات بشری کشف واقعیات نخواهد بود.
8- هویت شخصی است و غیرقابل اشتراک با دیگری است(ملاصدرا، ج3، ص289).
9- هویت درباره ذات هر فردی، به معنای «اَنا» است و نه «هُو».آنچه به«هُو» تعبیرمی شود غیر از ذات ماست. مثل دست و پا و انگش ت و... که با کلمه «هُو» بیان می شود. وآنچه به «اَنا» تعبیرمی شود، هویت ماست(ملاصدرا، ج3، ص289). این نکته را شیخ اشراق، نیز در کتاب حکمه الاشراق بیان کرده و می گوید: علم انسان به ذات خودش با واسطه تصویر ومثال ذاتش حاصل نمی شود. زیرا مثال و تصویر«اَنا» در ذهن، با «هُو» تعبیرمی شود(سهروردی، 1367، 204). پس علم انسان به ذاتش از نوع «علمِ حضوری» است نه حصولی. برخلاف علم انسان به دست و پا و انگشت و اعضای بدنش، که ازنوع حصولی است. بنابراین «هویت» هر انسان، چیزی است که به علمِ حضوری نزد انسان حاضر و معلوم است.
10- «هویت» در موجوداتی که حرکت اشتدادی دارند، تقسیم ناپذیراست. یعنی «هویت» یک چیزواحد اتصالی است که انقسام درآن وهمی و غیرواقعی است(ملاصدرا، ج3، ص84 و85).
درحرکتهای اشتدادی، موجودات دراثرِحرکت، اشتداد پیدامی کنند. حرارت و رنگ و دیگر کیفیاتی که از ضعف به شدت می رسند، موجب اشتداد در اجسام می شوند. مثلا اگر آب از 20 درجه به 60 درجه تغییر پیداکند، دراینجا «بودن ها» ی متعدد کنارهم قرارنگرفته اند یعنی این حرکت، مجموعه ای از وصولات و سکونات متوالی نیست. بلکه مجموعه درجات تغییر دمای آب، یک «شدن» است. این «شدن» طوری است که ذهن می تواند برای هر درجه از آن یک «بودن» انتزاع کند. پس تقسیم آب به 40 یا 60 درجه، یک امر ذهنی است. بنابراین «هویت» آب دراثر حرکت و تغییر، انقسام پذیرنیست. و انقسام یک امر وهمی و انتزاعی است.(مطهری، 1367، 131)
هویت یک انسان هم تابع این اصل فلسفی است. یعنی تغییر و حرکت در میزان علم و آگاهیها و نحوه فکر و اندیشه او سبب نمی شود که هرکس به چند هویت تقسیم شود. انسان در مرحله کودکی و نوجوانی و جوانی و سالخوردگی، تغییرات زیادی می کند ولی «بودن» در مرحله کودکی یا جوانی، یک امر انتزاعی و ذهنی است. مجموع این مراحل زندگی، یک «شدن» بیشتر نیست. یک شدنِ واحد و متصل و یکپارچه، که خصلتش این است که ذهن می تواند برای هر مرحله زندگی، یک «بودن» انتزاع کند. و نامهایی مثل « یک سالگی» یا« دوسالگی« ویا«کودکی» یا «نوجوانی» و.... برای آن انتخاب کند.
11- در جریان تغییر و حرکت موجودات، «هویت» آنها ازبین نمی رود و از رهگذرحرکت هویت جدید حاصل نمی شود(ملاصدرا، ج2، ص24).
12- هویت واحد می تواند دارای مراتب مختلف باشد(سبزواری، ج5، ص23).
مسلم است که درعالم هستی، نقص وکمال، شدت وضعف وجود دارد. مثلا درخت ناقص و درخت کامل یا انسان ناقص وکامل یا حرارت ضعیف و شدید. شدید و ضعیف و ناقص و کامل، مراتب مختلف یک هویت است. آنچه سبب اختلاف آنهاست، همان چیز هم سبب اشتراک آنهاست. مثلا نورِ ضعیف و شدید، دو مرتبه از یک هویت است که مابه الامتیاز آنها با مابه الاشتراکشان، یکی است. آنها در نور باهم اختلاف دارند ونیزدر نور با هم اشتراک دارند. پس هویتِ واحد می تواند دارای مراتب مختلف باشد ولی مابه الامتیازِ آنها با مابه الاشتراکشان یکی است.
درمورد هویت یک فرد از انسان، مانند زید، همین اصل فلسفی حاکم است. اگرزید در کودکی توانایی برداشتن یک فنجان را نداشت، و هم اکنون در سن 20 سالگی می تواند وزنه سنگینی را بلندکند و یا درکودکی یک زبان هم نمی دانست و هم اکنون با 4 زبان زنده دنیا بخوبی آشناست، اینها هویت واحد و شخصی زید هستند که دارای مراتب مختلفند. مهم این است که مابه الامتیازآنها عینِ مابه الاشتراک آنهاست.
12- انسان دارای «هویت»ِ واحدبا مراحل و مراتب مختلف است. بدن مرتبه نازله نفس است. و نفس تمام بدن است. بدن تجسد و تجسمِ روح است و مظهرِکمالات و قوای اوست. پس نماء و رشد واقع در جسم، به تبعِ نماء واقع درنفس است. (سبزواری، ج5، ص83).
13- «هویتِ» یک چیز فقط باخودش یکى است. میان چیزهاى مختلف که هویتهاى گوناگون دارند، اصل همانستی﴿identity﴾ تنها مى تواند در برخى از ویژه گى های اشیاء وجود داشته باشد.

کاربرد قواعد کلی هویت
قواعدفلسفی هویت را می توان به طرز محسوسی درمباحث علمیِ مرتبط با «هویت» بکار برد. مثلاگفته می شود که مساله هویت صرفاً‌ شامل ملیت یا محل تولد نمی شود و طیف وسیعی از موارد را شامل می گردد. به عنوان مثال، یک بازیگر فوتبال به سادگی از یک بازیگر بسکتبال یا یک وزنه بردار قابل تشخیص است. چرا که فعالیتهای خاص ورزشی که انجام می دهند به آنها مشخصاتی میدهد که هویت آنان را در زمینه ورزشی شامل میشود. این نکته با این قاعده فلسفی بهترثابت می شود که گفتیم: هویت شخصی است و غیرقابل اشتراک با دیگری است(ملاصدرا، ج3، ص289).
در مباحث مرتبط با هویت، بحث اختیاری با جبری بودن هویت خیلی داغ و محل گفتگوست. به این شکل که برخی هویت را جبری میدانند و می گویند براساس جبر جغرافیایی هویت فرد توسط مکان و زمان تعیین می گردد. مثلایک انسان متولد ایران همیشه باید هویت ایرانی خود را حفظ کند و یک مرد ژاپنی تا آخر عمر یک مرد ژاپنی است.
دسته دیگر هویت را امری اختیاری می پندارند و معتقد هستند هویت انسان باید فعالانه و نه منفعلانه توسط خود وی تعریف گردد. این افراد معتقدند انسانی که در تعیین هویت خود نقش منفعلانه داشته باشد انسانی مسخ شده است.
این بحث با این قاعده فلسفی شفاف تر وساده تر می شود که قبلا گفتیم: «هویتِ» برخی موجودات، عینِ تغییر و تجدد است (ملاصدرا، ج3، ص67)
همچنین یکی از سئوالات مهم و مطرح در مباحث هویت، این است که آیا تغییر هویت امکان پذیراست؟ و اگرجواب مثبت است، آیاامری پسندیده یا ممنوع و غلط است؟وچرا و به چه دلیل فردی سعی در تغییرهویت خود دارد؟ برابر قاعده نخست، هویت تعدد پذیر نیست (ملاصدرا، ج2، ص90) بنابراین اگر قیود و صفاتی هم به فردی اضافه شود تعدد هویت حاصل نخواهد شد و برابر قاعده یازدهم، در جریان تغییر و حرکت موجودات، «هویت» آنها ازبین نمی رود واز رهگذرِتغییر، هویت جدید حاصل نمیشود(ملاصدرا، ج2، ص24).
البته قضاوت راجع به زشت و زیبا بودن، و خوب یا بد بودن، به حوزه اخلاق و شریعت برمی گردد. آنچه در حوزه فلسفه اثبات می شود این است که آن تغییرات سبب تعدد هویت و انعدام هویت قبلی و ایجاد هویت جدید نمی شود.درباره این سوال که چرا گاهی افراد هویت خود را تغییر می دهند؟ پاسخ نسبتا روشن است. هنگامی که فرد در تعامل با دیگران و پدیده های اطراف خود و در پاسخ به نیازهای زندگی دریابد که نیاز به انجام رفتارهایی دارد که این رفتارها در دایره تعریف قبلی او از هویت خود نمی گنجد دچار مشکلی میگردد که از آن به «بحران هویت» نام می برند. این بحران همیشه زمانی اتفاق می افتد که افراد امکان مقایسه هویت خود با هویت دیگر را داشته باشند. اگر فرد هویت دیگری را پاسخگوی نیازهای خود ببیند آگاهانه یا نا خودآگاه به سمت آن گرایش پیدا میکند. اما طبق قاعده سوم «هویتِ» برخی موجودات، عینِ تغییر و تجدد است (ملاصدرا، ج3، ص67).
البته اگر بحران هویت را با تعریف مذکور لحاظ کنیم، آنگاه باید بپذیریم که این بحران در زمان حال و با افزایش راههای ارتباطی بین اقوام بسیار شایع شده است.به عبارت دیگر، این بحران فقط برای شرقی ها رخ نداده بلکه بسیاری از غربیها هم پس از تماس با شرق هویت های شرقی برای خود برگزیده اند گرایش به سمت ادیان شرقی دلیلی بر این مدعاست.
برابرقاعده ششم، هویت یک امر امکانی است(ملاصدرا، ج2، ص202). هرکس استعداد شدنی خاص دارد. به همین دلیل در مباحث مرتبط با هویت گفته اندکه«هویت» همیشه در کنار نیازها تعریف می شود. هویت افراد نمایانگر نیازهای آنها و اهمیت این نیازها برای آنها می باشد. هرگاه نیازهای افراد توسط رفتارها و راهکارهایی که هویت فرد مجاز می شمارد پاسخ گفته نشوند وی، ابتدا دچار بحران هویت شده و سپس ممکن است هویت جدید را به جای قبلی بپذیرد.
برخی دیدگاههای روانشناسان و جامعه شناسان و دانشمندان علوم تجربی را می توان به کمک قواعد کلی مذکور، مورد تحلیل قرار داد.مثلا «هویت» در روانشناسی به معنای «یکی‌شدن خود» مطرح گردیده و در مردم‌شناسی این اصطلاح بیشتردر «هویت نژادی» متجلی است.(سوکفلد، 1999، 417). «هویت» در جامعه‌شناسی صرفاً «یکی‌شدن خود» نیست بلکه یکی‌شدن با خود و دیگران محسوب می‌شود (اریکسون، 109،1980) از دید جامعه شناسان، فرایند هویت یک سیستم کنترل است که مجموعه از هنجاری و ضدهنجارها را در فرد و جامعه بوجود می‌آورد. هویت مجموعه معانی است که چگونه بودن را در خصوص نقش‌های اجتماعی به فرد القاء می‌کند و یا وضعیتی است که به فرد می‌گوید او کیست و مجموعه معانی را برای فرد تولید می‌کند که مرجع کیستی و چیستی او را تشکیل می‌دهد (بورک، 1991، 837). اندیشمندان بسیاری همچون ویلیامز (1960)، گیچ(1962)، نیلسون (1970)، بومن (1998)، معتقد به نسبی بودن هویت و یا هویت‌ها هستند. از نظر گیچ (1962) هویت نسبی است و افراد از حیث‌های متفاوت، دارای هویت‌های متفاوت هستند. یک فرد، یک هویتی شغلی، هویت فامیلی و هویت دینی می‌تواند داشته باشد. از نظر نیلسون (1970) رئیس بانک و شهردار یک شهر، هر دو یک شهروند هستند، ولی به لحاظ موقعیت رسمی دارای هویت‌های متمایزی هستند.
جامعه شناسان معتقدندکه «هویت» از دو خصیصه برخوردار است:

1- استمرار: مراد از این خصیصه آن است که فردیت هویت فرد به سادگی تغییر نمی‌کند و همواره هرکس خود را در کنار «دیگری نبودن» می‌یابد. این مطلب با قاعده یازدهم فلسفی سازگاراست که می گفت در جریان تغییر موجودات، «هویت» آنها ازبین نمی رود و از رهگذرتغییرهویت جدید حاصل نمی شود(ملاصدرا، ج2، ص24). تغییر در افراد از نظرفلسفی، تغییر اشتدادی است. بنابراین هویت فرد در همه مراحل باید استمرار داشته باشد.

2- تمایز: مراد ازاین خصیصه آن است که هویت افراد با همدیگر مختلف است زیرا از منابعی مثل: دین، ملیت، نژاد، جنسیت، طبقه اجتماعی و تمایلات گروهی و قومی ناشی می شود. هویت‌های فردی، مربوط به احساس فرد نسبت به خود و تمایزاتی است که با مؤلفه‌هایی مثل اسم، ملیت، قومیت و یا تمایلات شخصی، فکری، ارزشی و یا ایدئولوژیک، هویت یک فرد را از دیگری متمایز می‌کند. این مطلب با قاعده هشتم فلسفی سازگاراست که می گفت هویت شخصی است و غیرقابل اشتراک با دیگری است(ملاصدرا، ج3، ص289). بنابراین هویت ها با یکدیگر متمایزند.
ازنظر استوارت هال، هویت یک روند در حال «شدن» است و از طرفی یک شناسنامه و عامل شناخته‌ شدن محسوب می‌شود. این مطلب با قاعده پنجم سازگاراست که می گوید هویت یک امراتصالی و متدرج و منتشردرزمان است(ملاصدرا، ج2، ص138و198). همچنین در قاعده ششم هم تصریح شدکه هر هویتی، استعداد یک «شدنی خاص» دارد. یعنی استعداد شدنِ شیئ خاص دراوهست. براساس دیدگاه استوارت هال، نگاه روانشناسی به «خود» به این معنا نزدیک است. نگاهی که خود را یک «منِ ادامه‌دار، توسعه‌ای» و در عین حال «یک خود دیالکتیکی درونی» تعریف می‌کند. در واقع ما هرگز آنجا قرار نداریم بلکه یک خود در حال شدن هستیم، و وقتی به مقصد می‌رسیم، حداقل می‌دانیم که هستیم؟ استوارت هال‌بر «منطق هویت» تأکید می‌کند. از نظر او اکثر بحث ما در مورد درون یا بیرون خود و دیگری، یا درون و یا بیرون فرد و جامعه، و در عینیت یا ذهنیت، بر منطق هویت متکی است. همین منطق هویت است که از نظر او یک آرامش خاصی را به فرد می‌دهدکه از یک هویت روشن برخوردار است، واز خواب راحت نیز برخوردار است.
همچنین استوارت هال معتقداست که هویت همواره از طریق تقسیم‌ِشدن، معنا پیدا می‌کند، تقسیم بین اینکه من چه هستم و دیگری چه هست؟ البته براساس قاعده فلسفی که می گوید «هویت» در موجوداتی که حرکت اشتدادی دارند، تقسیم ناپذیراست (ملاصدرا، ج3، ص84 و85) باید تصریح کنیم که این انقسام، ذهنی است به ویژه آنکه به خصیصه «استمرار» در هویات اعتقاد دارد. پس «هویت» یک چیزواحد اتصالی است که انقسام درآن ذهنی و غیرواقعی است. اما این انقسام نقش زیادی در تفسیر ومعنانمودن هویت دارد.

حل پارادکسهای هویت به کمک قواعدکلی
بااستفاده ازقواعدکلی و فلسفی مذکور می توان به برخی پارادکس های هویت پاسخ گفت. دراینجا به سه پارادکس اشاره می شود:

1- پارادکس استمرارواستقرار
یکی از ویژگی های «هویت» این است که ظاهرا به طور هم‌زمان و دریک مصداق واحد، حامل یک عنصر مستمرومتغیر و یک عنصر مستقروثابت است. از یک طرف، مفهوم هویت بیانگر استمرار و تداوم است، واین یکی از دوخصیصه ای بود که جامعه شناسان گفته اند. اما از سویی دیگر، «هویت» به دلیل فرایندی بودن دائماً در معرض تغییر وتجدد وپویایی است. مثلاً، اگر زبان فارسی زمانی اساس هویت ایرانی بوده است، شرایط امروزی سبب شده که «هویت ایرانی» عوارض و صفات دیگری پیداکند و خصیصه ربان فارسی ذرآن کمرنگ شده است.وما به خاطر شرایط مجبوریم تعریف مجددی از«هویتِ ایرانی» داشته باشیم.
به همین دلیل، عده‌ای معتقدند پیوندها و تعلقاتی که به «هویت» یک فرد مربوط می‌شوند محصول تفسیرهای مجدد و نمادین از دنیا هستند و چون به شرایط تاریخی، نیازها، موقعیت‌ها و بسترهای متفاوت برمی‌گردند تا حدی ناگزیر گزینشی هستند.
پاسخ این است که دو عنصر استقرار واستمرارِ«هویت» قابل جمع هستند و هرکدام به حیثیتی از «هویت» برمی گردند. اما عنصر استمرار طبق قاعده سوم فلسفی قابل توجیه است که می گوید: «هویتِ» موجودات عالم طبیعت، عینِ تغییر و تجدد است (ملاصدرا، ج3، ص67). و عنصر استقرارهم طبق قاعده هشتم، قابل توجیه است.

2- پارادکس هویت های مضاعف
پارادوکس دیگر به هویت‌های چندگانه (Multiple Identities) مربوط می‌شود. با یک بررسی گذرا به این نتیجه می توان رسیدکه غالب افراد و گروه‌های مختلف اجتماعی، فقط به یک هویت معین ومحدود وابسته نیستند و می‌توانند هویت‌های مختلفی را پذیرفته باشند، مثل هویت قومی، هویت دینی، هویت زبانی، هویت ملی، هویت جنسیتی و هویت شغلی. پس یکی از معضلات هویت، وجود هویت‌های مضاعف است.
طبق قاعده اول هویت تعددپذیرنیست (ملاصدرا، ج2، ص90).بنابراین اگر وصفی به هویتی اضافه می شود. و آن را به قیودمتعددی اضافه کنیم، بازهم در هویت موردنظر، تعدد حاصل نمی شود. هویت انسان وقتی با قیودی مثل «ایرانی» یا«فارسی» یا«اسلامی» اضافه شود، ترکیب یا تعددی از انسان و ایرانی وفارسی و اسلامی بوجودنمی آید. بلکه فقط هویت انسان موجوداست که مقید شده است. پس باید تلاش کنیم هویت مشترک بین گروه‌های مختلف را پیدا کنیم و هنر بحث هویت هم این است که از لابه‌لای همه‌ی هویت‌های ظاهراً مضاعف، بتوان وجوه مشترک آن‌ها را پیدا کرد.

3- پارادکس احساس و عقل
پارادوکس سوم این است که می گویند «هویت»، از مقوله احساسات و عواطف وبایدها و نبایدهاست. یک ارزش است، دارای حُسن و قبح است. دراین صورت«هویت» با رفتار عقلانی تباین پیدا می‌کند.زیرا عقل از مقوله هست ها و نیست هاست. رفتار عقلانی مستلزم برآورد سود و هزینه است، اما هویت حامل ارزشهاست.
اگرچه پاسخ‌های متعددی به این پارادوکس داده شده است. ولی پاسخ صحیح نفی ونقض این ادعاست. یعنی هویت هم از مقوله هست ها و نیست هاست. برابرقاعده هفتم، هویت دو وَطَنی است: ذهن و خارج(ملاصدرا، ج2، ص348). وقتی هویت را در موطن خارج ملاحظه کنیم، از سنخ هست ها و نیست هاخواهدبود.

فهرست منابع و مآخذ:
1-ابن سینا، الشفا، انتشارات ناصرخسرو، چاپ اول، تهران، 1364
2- تفتازانی، سعدالدین: شرح العقائدالنسفیه، تحقیق محمدعدنان درویش
3- التهانوی، محمدعلی الفاروقی: کشاف اصطلاحات الفنون، تحقیق عبدالبدیع، القاهره، الموسسه المصریه، 1963
4- الجرجانی، علی بن محمد: التعریفات، لبنان، 1978
5 -شریف، میان محمد: تاریخ فلسفه در اسلام، مرکز نشردانشگاهی
6- سهروردی، شیخ شهاب الدین: حکمه الاشراق، ترجمه دکترسجادی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم، 1367
7- سهرودی، شیخ شهاب الدین: مجموعه مصنفات، تصحیح دکترنصر، انتشارات انجمن فلسفه ایران، 1355
8- سبزواری، ملاهادی: شرح المنظومه، موسسه النشر الاسلامی
9- شیرازی، صدرالدین،‌ اسفار اربعه، ج1
10- شیرازی،‌ صدرالدین، اسفار اربعه، ج2
11- شیرازی،‌ صدرالدین، اسفار اربعه، ج3
12- شیرازی،‌ صدرالدین، اسفار اربعه، ج4
13- شیرازی، صدرالدین،‌ اسفار اربعه، ج5
14-شیرازی، صدرالدین،‌ اسفار اربعه، ج6
15- شیرازی، صدرالدین: شواهدالربوبیه، مرکزنشردانشگاهی، چاپ دوم، 1360
16- شیرازی، صدرالدین: المبداء والمعاد، مرکزنشردانشگاهی
18-مطهری، مرتضی: درسهای الهیات شفا، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1370، ج2
19- مطهری، مرتضی: شرح مبسوط منظومه، انتشارات حکمت، چاپ پنجم، 1367
20- مطهری، مرتضی: شرح مختصرمنظومه، انتشارات حکمت، چاپ دوم، 1374
21- معین، دکترمحمد، فرهنگ فارسی
22- دهخدا، علی اکبر: لغت نامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران.

منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده : محمد حسین ایراندوس

نظر شما