انسان خلیفه خداوند
پدیده دولت واقعیتی است که در تمامی کشورها و سرزمین های جهان مشاهده می شود. دولت با اداره و هدایت عرصه های گوناگون اقتصادی، اجتماعی و سیاسی یک کشور، حیات زندگی افراد را انتظام می بخشد. هر چند در طول تاریخ بسیاری از جنگ ها و کشمکش ها را دولت ها باعث گشته اند ولی وجود دولت منتخب مردمی باعث پیشرفت و توسعه کشور و حیات بشری می گردد. واژه دولت یک واژه جدید است. چنان که در معنای آن گفته شده است: رهبری و مدیریت مجموعه بزرگی از افراد که به صورت دائمی در منطقه ای مشخص زندگی می کنند و دارای شخصیتی حقوقی و نظام حکومتی و استقلال می باشند. هر چند این واژه معنی و مفهوم سیاسی و حکومتی دارد ولی در تمامی عرصه های اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و استقلال جهانی نقشی حساس و عمده دارد.
واژه دولت در فرهنگ لغت عربی و یا قرآن کریم وجود ندارد، ولی الفاظ نزدیک به آن بسیار است. در زبان عربی واژه های مصر، قصبه، مدینه، بلد، قریه و... به کار رفته است. همچنین در مورد مناطقی که در حومه شهرها واقع است، اسامی مختلفی به کار برده اند، از قبیل: ریف، ضیعه، ربض. تعدد الفاظ برای یک مفهوم دلالت بر جاگیر شدن و احساس نیاز مردم به آن می باشد. برخی از این واژه ها را قرآن کریم به کار برده است. از قبیل: "و جاء من أقصی المدینه"، "واذا أردنا آن نّهلک قریهً أمرنا مترفیها" و "لا أقسم بهذا البلد".
در واقع دولت یعنی گروهی از مردم که در سرزمین مشخصی زندگی می کنند و بر اساس نظام خاص استقلال دارند. یا جامعه ای نظم دار با یک حکومت مستقل و شخصیتی حقوقی که او را از دیگر جوامع مشابه متمایز می گرداند. پس دولت اندام سیاسی و حقوقی می باشد که به زندگی مجموعه ای از افراد که یک امت "nation" را تشکیل می دهند، نظم می بخشد. این انتظام بخشی تقریباً در تمامی عرصه ها اعم از سیاسی، اعتقادی و مادی می باشد.
همچنین در تعریف دولت آمده است: ساختار اجتماعی متمایز برای وجود تمدن انسانی که آن وجود به طور خاص در حاکمیت قانون و پیشرفت زندگی عمومی و نظم همگانی و پیشبرد کارهای جامعه تجلی می یابد. به عبارتی دیگر، جزئی است که در خدمت عموم به کار گرفته می شود.
برخی مفهوم دولت را از راه تقسیم به بسیط و مرکب گسترش داده اند. دولت بسیط دولتی است که در آن حاکمیت تقسیم نشده است و دارای قانون اساسی و یک حکومت می باشد که امور داخلی و خارجی آن را بدون مشارکت هیچ حکومت یا گروه دیگری اداره می کند. دولت بسیط در قانون اساسی واحد نمود پیدا می کند و کارهای اداری آن را یک حکومت مرکزی به انجام می رساند که تمامی قوای مقننه و مجریه و قضائیه را در دست دارد. اما دولت مرکب، عبارت است از مجموعه دولت هایی که برای محقق ساختن اهداف مشترکی با هم متحد شده اند. دولت مرکب از اتحاد دو یا چند دولت که همگی از یک حاکمیت مشترک پیروی می کنند، تشکیل می شود.
تقسیم بندی های مختلفی در مورد دولت وجود دارد ولی دولت از جنبه های بین الملل به چهار دسته دولت وابسته، دولت های یک بلوک، دولت مستقل و دولت بزرگ تقسیم می شود.
دولت وابسته، دولتی است که به دولتی دیگر در سیاست خارجی و برخی از مسائل داخلی وابسته است. مانند کشورهایی که توسط کشور دیگری به استقلال سیاسی و اقتصادی رسیده اند و تحت الحمایه کشور بزرگتر هستند. اما دولتی که عضو یک بلوک می باشد دولتی است که در سیاست های خارجی خود با دیگر دولت ها اشتراک منافع دارد و پیرو آنها نیست. مانند شوروی سابق.
دولت مستقل، دولتی است که در سیاست های خارجی و داخلی بر اساس منافع خود هر گونه اراده کند، رفتار می نماید. اما دولت بزرگ، دولتی است که در حالت صلح، دارای اراده برتر جهانی می باشد. امروزه حیات و اداره زندگی عمومی و اجتماعی
انسان های یک سرزمین بدون وجود دولتی قوی تقریباً غیر ممکن است.
در مورد عناصر تشکیل دهنده دولت نظریات زیادی وجود دارد ولی با توجه به آیات قرآن نیز می توان عناصر دولت را تشخیص داد. شاید یکی از روشن ترین آیاتی که به این مسئله پرداخته اند، این آیه خلافت باشد که می فرماید: "واذ قال ربّک للملائکه انّی جاعلٌ فی الارض خلیفهً قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک قال انّی اعلم ما لا تعلمون... " هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: آیا کسی را در آن قرار می دهی که فساد و خونریزی کند! در حالی که تسبیح و حمد تو را به جا می آوریم. و تو را تقدیس می کنیم. خداوند فرمود: من حقایقی را می دانم که شما نمی دانید. سپس علم اسماء را همگی به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید اسامی اینها را به من خبر دهید.
در این آیه که به آیه خلافت معروف است مسئله خلافت انسان در روی زمین بیان شده است و اینکه خداوند انسان ها را به عنوان جانشین و خلیفه خود برای تشکیل حکومت در روی زمین قرارد داده است. خداوند از آفرینش آدم، خواست که این موجود همانند دیگر مخلوقات نقشی ایفا نماید، هر چند این نقش در آسمان ها نباشد، بلکه در زمین ایفا شود از این رو به جای کلمه خلق می کنم از کلمه جعل می کنم استفاده کرده است. در این آیه واژه خلیفه گویشی از واژه های مختلف می باشد: الخلف، الخلافه، الاستخلاف. و این یکی از نشانه های بلاغت قرآن می باشد. خلیفه به معنی جانشینی در امور شایسته و نیکو اختصاص دارد. زیرا خداوند جز به کارهای نیک امر نمی کند. علاوه بر آن خلافت توسط انسان صورت می گیرد نه مخلوقات دیگر. خداوند متعال انسان را در اداره خلافت زمین جانشین خود قرار داده است. خلافت نوعی جانشینی خداوند است که در روی زمین صورت می گیرد نه در آسمان یا دنیای آخرت. علاوه بر آن خداوند متعال به این مخلوق عقل بخشیده و توانایی علوم و اداره آنچه به او محول شده است را دارد. البته این امر مانع از روی دادن کشمکش و ستیز است که انسان به کمال و شناخت خود می رسد.
برخی گفته اند که مراد آیه کریمه از خلیفه حضرت آدم و هر انسانی که از نسل اوست که در هر زمان و مکانی به وجود آمده یا خواهد آمد. بنابراین مراد از خلیفه نوع بشر است ولی نماینده اول آن، حضرت آدم می باشد. و در جانشینی بشر منافع و مصالح بالاتر از مفاسد آن است. برخی از مفسرین نیز می گویند خلافت از خداوند قابل قبول نیست، چرا که با فساد کردن انسان ها روی زمین سازگاری ندارد. اگر انسان حرکتی پیوسته به سوی ارزش های نیکو، عدالت و قدرت داشته باشد می تواند خلیفه باشد. علاوه بر آن خلافت درباره کسی اتفاق می افتد که مرده است و لازم است کسی جانشینش باشد. بر این اساس حضرت آدم دو نوع خلافت را به انجام رسانده بود، از حیث نبوت و از حیث انسان بودن.
با نگاهی به این آیه کریمه می توان موارد زیر را به عنوان عناصر تشکیل دهنده دولت از آن استخراج کرد. ایمان به مبدأ برتر که همان خداوند متعال است، زمین، انسان، رهبری، زبان، حرکت برای دستیابی به کمال، احساس مسئولیت به کمال، علم و معرفت.
هر نظام و دولتی که بخواهد قدرتمند و شکوفا باشد باید به یک مبدأ فراگیر ایمان داشته باشد، تا مردم را به سوی آن فرا خواند. البته این ایمان نباید ظاهری و یا تقلیدی باشد بلکه باید مبتنی بر شناخت و اعتقاد درونی و باطنی باشد. چنین ایمانی تمامی انسان ها و نظام دولتی را به سوی معنویات و پیشرفت سوق داده و برای رسیدن به اهداف و آرمان های بزرگ انسانی رهنمون می سازد. از طرفی وجود دولت نیازمند زمین و سرزمینی است که متعلق به تمامی آن ملت است و با این سرزمین مردمی است که وجود دولت به رسمیت شناخته می شود و هدف از زمین خداوند که به ملکیت و زیر سلطه انسان درآورده است، آباد کردن و توسعه دادن آن است. انسان موظف است که دنیایی سرشار از صلح و آرامش و آباد را بسازد و در عین حال هدف اصلی حیات یعنی سیر و سلوک به سوی حق تعالی را نیز به یاد داشته باشد. انسان هر چند در بند محیط و شرایط طبیعی باشد اما محکوم آنها نیست. وظیفه انسان در خلافت الهی تصحیح سمت و سوی حرکت بشریت به سوی مطلق حقیقی است و در این مسیر تمامی اعمال انسان باید آگاهانه و با علم و معرفت صورت گیرد. انسان موظف است در طول حیات خود همواره به کسب علم و معرفت در تمامی مسائل و امورات بپردازد و کارها و اعمال خود را با آگاهی کامل و بر پایه دانش و معرفت قبلی انجام دهد. حتی در مورد دولت نیز باید تمامی افراد و اعضای آن جزء خبرگان و دانشمندان و افراد برجسته و شاخص در زمینه علم و دانش اجتماعی و الهی باشند. هدف دستیابی به کمال و رسیدن جامعه به تکامل انسانی است و این تکامل جز با بالا بردن علم و معرفت تجربی و دانش دینی میسر نخواهد شد.
منابع:
انسان در قرآن، مرتضی مطهری، صدرا، 1361
قرآن، مدیریت و علوم سیاسی، علی حسن الیاسری، بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، مشهد، 1387
منبع: روزنامه رسالت ۱۳۹۰/۱/۳۱
نویسنده : علی رئوفیان
نظر شما