تکنوکراسی و عصرسوم
روزنامه همشهری، سه شنبه 6 شهریور ,1375 27 آگوست ,1996 سال چهارم , شماره 1053
دکترمحمود رضا قدس
نهضت تکنوکراسی در جریان بحران بزرگ اقتصادی امریکا(طی سالهای
1929 تا 1933 ) , که اقتصاددانها و سیاستمداران از غلبه بر آن
عاجز ماندند رواج یافت. در آغاز گمان می گرفت که صاحبان فن بتوانند
آن را مهارکنند. پس از جنگ جهانی اول, درامریکا عده ای تکنوکرات
ظهورکردند که اعتقاد داشتند باپیشرفتهای فنی, سیستم اقتصادی
موجود که براساس مکانیسم قیمت ها می باشد دیگر کارآیی ندارد و مردود
شمرده می شود, زیرا سبب عقب افتادگی و ضعف مالی کشور می شود. آنان
انرژی تولیدی را معیار سنجش خود قلمداد کردند و بر این مبنا حرکت
خود را آغاز نمودند. به این ترتیب دولت به دست فن آوران افتاده و
آنان با مدیریت خاص وصحیح خود, جامعه را در مدار تحرک جدیدی به پیش
خواهند برد. در کنار اینان, تکنوکراتها کسانی بودند که ضمن مطالعه
در تاثیرات تکنیک بر جامعه در ایالات متحده امریکا ظهور کردند و بر
این باور بودند که پیشرفتهای فنی دست کم در امریکای شمالی سیستم
اقتصادی موجود را که اساس آن بر مکانیسم قیمتهاست منسوخ نموده
است.
در سال 1931 هوارد اسکات درامریکا برای نخستین بار اصطلاح
تکنوکرات را به کار برد. او با به کارگیری این اصطلاح, از شاکردان
وبلن یاد می کرد که آنها برای احتراز از نوسانهای اقتصادی و بحران ,
هوادار وجود مدیریت در اقتصاد بودند.
رشد تکنوکراسی در جریان سالهای اخیر, رهبران فنی اهمیت فزاینده ای
را کسب کرده اند. افرادی که از نظر عنوان, دارای قدرت سیاسی هستند به
مناسبت فقدان اطلاعات فنی ناچار بوده اند که در تصمیمات مهم به افراد
صلاحیت دار فنی رجوع کنند و آنها را به عنوان مشاور متخصص بپذیرند.
اگر رهبر فنی, یا تکنوکرات, موجود خطرناکی ا ست, از آن روست که او
تنها به دلیل موفقیت فنی اش تصمیمات خود را اتخاذ می کند. بطور کلی
اشتغالات فکری و فرهنگی که جنبه اجتماعی دارند برای او بیگانه است.
تکنوکراتها اگر چه با مجموعه بزرگ اوضاع و احوال سازمانی روبرو
هستند, با وجود این هرگز خود را به درجه مطالعه و ملاحظه خوشبختی
عمومی بالا نمی برند. این امر به این دلیل است که چنین موضوعاتی در
نظر تکنوکراتها به منزله آرمانهای ایده آلیستی است. تکنوکرات خود را
مرد عمل و مبدع حرکت جامعه می داند و لذا آرمانگرایی را در مغایرت
کامل با چنین عنوانی که از نظر او ملازم واقع بینی است می بیند.
به همین دلایل, در اغلب موارد پیچیدگی واقعیتهای جامعه شناختی و سیاسی
برای آنان بیگانه و مبهم باقی می ماند.
به نظر فریش Frich فرماندهان فنی یا تکنوکراتها, غیر ازمدیرانی
هستند که امریکاییها به آنان Manaya می گویند. Manaya عموما
مدیرانی در صنعت هستندکه بدون داشتن مالکیت وسایل تولید به
سرمایه ها دسترسی داشته و بر آنها نظارت می کنند. اما عمل آنها همچون
عمل فرماندهان یا تکنوکراتها برای سرنوشت جامعه تعیین کننده و عامل
اساسی نیست. حکومت فرماندهان فنی تکنوکراسی, در حال حاضر رژیمی
نیست که در اغلب کشورها برقرار شده باشد. عمل تکنوکراتها یارهبران
فنی به طور پنهانی در زیرپوشش تاسیسات ملی یا فوق ملی عملی می شود.
به عقیده بارنهام Burnham هر انقلاب معاصر, به ناچار قدرت را در دست
صاحبان فن متمرکز خواهد کرد. خطری که او از آن بحث می کند واقعی است
زیرا هر چند که چشم پوشیدن از صاحبان فنون غیرممکن است و اصلا مطلوب
نیست, معذلک باید دانست که غالب آنها در مواردی این تمایل را دارند
که جهت و طرز تفکر تکنوکراسی, یعنی حکومت فرماندهان فنی را پیش
گیرند و رفته رفته این امر مشکلتر خواهد شد که آنها را وادار به
گردن نهادن به سعادت عمومی نمایند. زیرا لازمه این کار این است که در
تمام درجات, تاسیسات دموکراتیک اصیل وجود داشته باشد و ارتباط زنده
و دو جانبه ای از راس به قاعده و از قاعده به راس در کار باشد. اصولا
در این راستا می توان تمدن را به سه مرحله تقسیم کرد:
عصر اول: عصر کشاورزی که حدود ده هزار سال پیش به وسیله
اختراع کشاورزی این تحول صورت پذیرفت و هزاران سال به طول انجامید
تا دوران آن به پایان برسد.
عصر دوم: عصر صنعتی که تحول تکان دهنده ای در تاریخ بود. این عصر
از وقوع انقلاب صنعتی آغازشد و حدودا 300 سال به درازا
انجامید.
عصرسوم: دورانی است که اکنون آغاز شده و تمدن نوین و واقعیت
شگفت انگیز روزگار ماست. امروز این دوران به کسانی تعلق دارد که فکر
می کنند داستان حیات بشر تازه آغاز شده و باید تحولاتی وسیعتر و
عمیقتر پدید آید.
در عصری که ما زندگی می کنیم, تمدن نوین در حال تکوین است, عصر سوم
می تواند شکاف تاریخی ما بین تولیدکننده را پر کند و نظام اقتصادی
تولید برای مصرف شخصی فردا را به وجود آورد.
زمان آغاز عصر اول, حدود چندهزار سال قبل از میلاد مسیح بوده و
امروزه هنوز نیروهایش کاملا فرو ننشسته است. اما تاکنون نیروهای آن
تحلیل رفته و به غروب خود رسیده است. در برخورد با تمدن عصر اول, عصر
دوم نه تنها یک واقعیت نوین برای میلیونها بشر, بلکه شیوه جدیدی از
تفکر درباره واقعیت را به همراه آورد. عصر دوم, تکنولوژی را به جهتی
کاملا تازه سوق داد. زندگی را در بخشهای مهمی از جهان دگرگون ساخت و
هنوز به پیشروی خود ادامه می دهد. اصل مهمی که بر جوامع عصر دوم
حکمفرما گردید ایجاد زمینه های تخصص و تقسیم کار جدید بود. این سوال
که چه کسی امور را اداره می کند یک پرسش خاص متعلق به عصر دوم است ,
زیرا تا قبل از انقلاب صنعتی, دلیل چندانی برای طرح آن دیده نمی شد.
هیچ تمدنی بدون کشمکش, گسترش نمی یابد.
تمدن عصر دوم, بسیار زود, حمله خود را علیه جهان عصر اول آغاز کرد و
تاکنون اراده و شرایطخاص خود را به میلیاردها نفر از افراد بشر
تحمیل کرده است. صنعت, جامعه را به هزاران بخش به هم پیوسته تقسیم
کرد, و لذا لازم بود که کسی همه چیز را به شکلی متفاوت به یکدیگر ربط
دهد. این نیاز باعث شد تا انواع جدیدی از تخصصها پدیدار شوند که
وظیفه اصلی آنها انجام دادن امور فنی بود. کار آنها این بود که
نقش ها را تعریف کنند و هر کسی را به شغلی بگمارند و مشخص سازند که
چه کسی, چه نوع حرفه ای باید داشته باشد و چه نوع پاداشی را باید
بگیرد بنابراین در سراسر جهان, در جوامع صنعتی سوسیالیستی و
سرمایه داری, الگویی مشابه پدیدار گشت. در کشورهای سرمایه داری ,
شرکتهای عظیم و در کشورهای سوسیالیستی سازمانهای تولیدی و ماشین
غول آسای دولت به انجام این امر اشتغال داشت. در اینجا تکنیسینها,
قدرت خود را در سلسله مراتب نخبگان سازمان یافته و در سطحی بالاتر,
انسجام دهی به وسیله نخبگان برتری که عهده دار تخصیص منابع و
سرمایه ها در کل جامعه بودند سرنخها را در دست داشتند.
واقعیت این است که همواره نویسندگان, هنرمندان وروزنامه نگاران ,
عصر آینده رااکتشاف می کنند. برخورد عصر دوم و سوم, تنش های
اجتماعی وتعارضات خطرناکی ایجاد کرده و طلایه های عجیب و غیرقابل
پیش بینی پدید آورده است. این زمینه های عجیب, تقسیمات و تحلیلهای
معمول را در هم ریخته است و اگر بخواهیم عصر صنعتی را در حال ناپدید
شدن ارزیابی کنیم باید بدانیم که دیگر بازی صنعت به انجام رسیده است
و تمدن صنعتی ,توان خود را تحلیل برده است. هر کجا که عصر سوم تحول
آغاز شد, نیروی عصر دوم رو به پایان رفته است. هم اینک با آغاز یورش
ویرانگر تحولات عصر سوم به دژ محکم قدرت اجرایی نخبگان, اولین شکافها
در نظام قدرت سنتی پدیدار شده است.
مخالفان تکنوکراسی تکنوکراسی در بعضی جوامع, موردانتقاد و سوال
قرار گرفته است. برای مثال, انقلاب ضدکنفسیوسی چین کمونیست, درضمن
به تسلط تدریجی تکنوکراتهاکه تحت حمایت دنگ شیائوپینگ بودند حمله
نموده و اساس تسلط آنها را به هم ریختند. زیرا کمونیستها معتقد
بودندکه تکنوکراتها, طبقه جدید قدرتمندی که از عامه مردم به دور
می باشند به وجود آورده اند و بدون توضیح به ملت, خودسرانه مشغول کار
خود هستند. در بسیاری از جوامع امروزی نیز تکنوکراسی مورد حمله
قرار گرفته است, واین بدان علت است که ابعادانسانی و معنوی در
جامعه تکنوکراتیک فراموش می شود. بااینحال هر چه تکنولوژی قویتر
می گردد, طبعا موضع تکنوکراتها در ساختار تصمیم گیری جوامع بشری نیز
قویتر می شود.
در پایان می توان این نکته راافزود که چه موافقین و چه مخالفان
تکنوکراسی, می بایست منافع نهایی انسانی را مد نظر داشته و برای حل
این تناقض با متمرکز کردن فعالیت خود در آن راستا اقدام نمایند.
نظر شما