تهران، طلاق بیشتر، خودکشی کمتر
روزنامه شرق، شنبه ۲۰ دی ۱۳۸۲ - ۱۷ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۱۰ ژانویه ۲۰۰۴
علی حاجلی:
۱ براساس اعلام معاون سازمان بهزیستی کشور، «تهران در بین شهرهای دیگر کمترین نرخ خودکشی و بیشترین نرخ طلاق را به خود اختصاص داده است، به طوری که ۲۰ الی ۲۵ درصد (یک پنجم) ازدواج ها در تهران به طلاق می انجامد. (ایسنا _ ۴ آبان ۸۲) پیش از این هم اعلام شده بود زنان پنج برابر بیش از مردان مبادرت به خودکشی می کنند. از سوی دیگر اعلام شده است که استان ایلام دارای بالاترین رتبه خودکشی در کل کشور است. اگرچه نمی توان به آمارهای اعلام شده اکتفا کرد ولی همین داده ها نشان می دهند که در تهران هر ساله بیست هزار نفر اقدام به خودکشی می کنند، میانگین سن خودکشی ۲۹ سال است و به رغم تعدد خودکشی در زنان خودکشی های مردانه بیشتر به مرگ منجر می شود. اما جالب ترین آمار ارائه شده مربوط به خودکشی زنان در استان گلستان است. گلستان از نظر استانداردهای خشونت علیه زنان حائز رتبه دوم است و در این حال از هر هزار زنی که فوت می کنند شانزده نفر بر اثر خودکشی به مرگ می رسند. دو پدیده طلاق و خودکشی اگرچه در نوسان قرار دارند ولی هر دو از جمله پدیده های رو به افزایش هستند.
۲ خودکشی و طلاق، هر عامل شخصی و روانی که برای آن قائل باشیم، دو پدیده ضداجتماعی هستند. در جامعه شناسی محافظه کار، مفهوم ضداجتماعی بودن غالباً به عنوان یک پدیده آسیب شناختی در نظر گرفته می شود. یعنی هر امری که مطابق با نظم اجتماعی مستقر نباشد پدیده ای آسیبی و حاکی از رفتار کجروانه است. اما واقعیت آن است که تحلیل های اجتماعی مبتنی بر آسیب شناسی امروزه دیگر نمی تواند به یک اقناع اجتماعی منجر شود، از این رو لازم است به جای فرو رفتن در تحلیل های آسیب شناختی (تحلیل هنجاری) و پس زدن هر پدیده اجتماعی ناسازگار با عادات موجود با برچسب «انحراف»، به تغییرات کیفی جامعه و ایستایی ساختارها و نهادهای اجتماعی (تحلیل توصیفی) توجه کنیم.
۳ ضداجتماعی بودن این دو پدیده به معنای آن است که نظم موجود در روابط شخصی، روابط خانوادگی، روابط رسمی و به طور کلی روابط اجتماعی از نگاه افرادی که به این عمل مبادرت می کنند فاقد اعتبار و مشروعیت است. این دو پدیده به عنوان دو نوع کنش فردی هستند که دقیقاً نظم اجتماعی (و در بطن خود قدرت عام) را به چالش می طلبند و آن را ناعادلانه تصور می کنند. در طلاق، فرد به دلیل ناشایست تلقی کردن جایگاه خود در روابط اجتماعی درصدد بر هم زدن آن روابط است. اما در خودکشی، ضداجتماعی بودن از آنجا ناشی می شود که فرد وقتی مناسبات موجود را نمی پذیرد و در خود امکان مقاومت نمی یابد تلاش می کند تا با «مرده سازی» بدن خود در واقع از این طریق خود را از چرخه روابط اجتماعی که نمی پسندد خارج کند. فوکو، به عنوان فیلسوف قدرت مدرن، در تحلیل این پدیده تا آنجا پیش می رود که خودکشی را اساساً نوعی ابراز وجود سیاسی در نظر می گیرد که فرد از این طریق به مقاومت در برابر قدرت می پردازد. او معتقد است خودکشی، به عنوان یک پیروزی شخصی، بزرگترین هدیه ای است که فرد می تواند به خود دهد.
۴ صرف نظر از آنکه علل طلاق و خودکشی چیست، به نظر می رسد هم افزایش نرخ خودکشی در کل کشور و هم افزایش نرخ طلاق در تهران هر دو یک معنای ویژه دارند و آن عبارت از آن است که جامعه نیازمند تغییرات کیفی در نهادهای اجتماعی، جریان اجتماعی شدن، بزرگ ساخت های فرهنگی و ریزساخت های رفتاری هستند. به ویژه اگر به آمارها توجه کنیم خواهیم دید که نرخ خودکشی زنان نسبت به مردان و نرخ درخواست طلاق توسط زنان به نسبت مردان، به طور چشمگیری بیشتر است، یعنی آسیب زایی روابط و مناسبات امروزی برای زنان بسیار بیشتر از مردان است.
۵ اما معنای نرخ طلاق بالا و نرخ خودکشی پایین در تهران چیست؟ این دو پدیده اگرچه امری ضداجتماعی هستند ولی دارای یک تفاوت ضمنی هستند. فردی که به طلاق روی می آورد، وضع موجود را نمی پذیرد و گمان می کند با تخریب روابط موجود قادر به تولید روابط مطلوب است ولی فردی که خودکشی می کند یا امکان تخریب شرایط موجود را ندارد و یا آنکه تولید شرایط مطلوب را ممکن نمی داند یعنی میزان انعطاف نظام فرهنگی و عرف اجتماعی در برابر پدیده طلاق واجد اهمیت است. هر چه طلاق به عنوان یک تابو و داغ ننگ در نظر گرفته شود، تمایل به درونی سازی مشکلات بیشتر می شود و امکان روش های خود آسیب رسان بیشتر خواهد شد. اما هر چه از تصلب این وضعیت کاسته شود، به ویژه در جوامعی مانند ما، نرخ رشد طلاق به شدت افزایش خواهد یافت. اما در عین حال این افزایش به معنای بحران خانواده نخواهد بود بلکه پس از یک دوره بحرانی، حساسیت های پیش از ازدواج را افزایش خواهد داد و می تواند به تصحیح فرهنگ زندگی مشترک بیانجامد.
۶ در عین حال نمی توان یک رابطه علت و معلولی در میان این دو پدیده به وجود آورد. بلکه برای تبیین آن دو لازم است یک متغیر جدید که بر هر دو پدیده تأثیر می گذارد به میان آید. به نظر می رسد یک عامل مهم در به وجود آمدن پدیده هایی از قبیل طلاق و خودکشی، مجموعه تمایلاتی است که منتج به فردیت یابی می شود در این میان پروژه های شخصی افراد برای تبدیل خود اجتماعی شان به خود شخصی خودخواسته و بناسازی یک خود اجتماعی پسینی واجد اهمیت می شود. جامعه ما، حداقل در شهرهای بزرگ، در حال تجربه یک میل انزواطلبانه است که طی آن فرد از جامعه چشم پوشی می کند و «جزیره» های کوچکی را طلب می کند که اعضای آن نه بر مبنای قالب های پیش ساخته هنجاری که براساس انتخاب های دو طرفه برگزیده می شوند.
نظر شما