دلتنگی های عاشقانه یک خود ویرانگر، مروری بر مجموعه داستان خالی بی‌تا ملکوتی
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

دلتنگی های عاشقانه یک خود ویرانگر، مروری بر مجموعه داستان خالی بی‌تا ملکوتی

روزنامه شرق، یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲ - ۱۸ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۱۱ ژانویه ۲۰۰۴


فرید امین الاسلام: ژان ژاک روسو در اواسط قرن هجدهم میلادی نوشت: «انسان آزاد به دنیا می آید، اما در همه جا به زنجیر کشیده می شود.» و این حکایت آدم های مجموعه داستان «تابوت خالی» اولین اثر خانم بی تا ملکوتی است. دوازده داستان این مجموعه همه شرح آدم های مضطرب عصر ماست که برای به دست آوردن آزادی، به جای مبارزه دست به خود ویرانگری می زنند که در اکثر داستان ها با فعل «سوختن» بازنمایی می شود. مانند داستان «بنزین» که یکی از بهترین داستان های این مجموعه است: «سیگار را می گذارم بین دو لبم. پشت گردنش تا روی بازوها، آبی و قرمز شده. باز نیم تنه لخت چهار زانو نشسته بود پشت من. باز گردن بلندش را فرو کرده بود توی سطل بنزین. کبریت می کشم. می رم جلوتر. لب هام را می آورم نزدیک. لب های سله بسته. کبریت به انتها رسیده. فریاد می کشد. صورتش گُر می گیرد. همان صورت بی ریش و سبیل،  همان بینی خوش تراش، همان یک جفت ابروی پرپشت سیاه، همان چشم های بی مژه، همان نیم تنه لخت. بلوز کهنه آبی هم گُر می گیرد.»

در فلسفه، نیچه کمک های شایانی به درک ما از خود ویرانگری کرده است. اصلاحات منتخب او بسیار ناخوشایند هستند. اما نبوغ نیچه در اولین اشاراتش به این مشکل، کاملاً منعکس شده است: «من یک حیوان، یک نوع از دسته حیوانات و یا یک انسان را زمانی فاسد می دانم که غریزه اش را از دست داده، روش هایی را بر می گزیند- و ترجیح می دهد- که برایش مخرب هستند.»در این مجموعه داستان ما با عشق هایی سروکار داریم که در یک فضای سرد و آبستره چیزی جز شکست حاصل شان نیست و این یکی دیگر از بازنمایی های عصبیت دوران ماست که به خوبی در داستان ها نمود پیدا کرده است مانند داستان «تابوت خالی» که از منظر دو راوی بیان می شود و یکی از آنها نویسنده داستان است که برای انتقام از شخصیت مرد می نویسد: «... تنها به این فکر می کنم که داستان جدیدم را چه طور به پایان برسانم. می توانم بُکُشمت. مردن توی کتاب، مردن به تیراژ دو هزار است. هر بار که کسی کتاب من را دوبار بخواند، تو دوباره می میری. سه باره، چهارباره، هزارباره...»یا داستان «دو متر فاصله».در روانکاوی، اصطلاح «آزارطلبی Masochism» بارها برای اشاره به گرایش های خود ویرانگری مورد استفاده قرار گرفته است. این اصطلاح برای نخستین بار در آثار لئوپولدفون زاچر مازوخ Deopold Von Socher Masoch رمان نویس اتریشی، که در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی به توصیف جنبه های این مشکل پرداخت، به کار رفته است. ارتباط بین لذات جنسی با رفتارهای ظالمانه که در چند داستان دیگر این مجموعه مانند «حفره» بازنمایی شده است.در این داستان راوی یک دختر زیبای بدخشانی را می دزدد و پشت وانتی اسیر کرده و به سوی مرز حرکت می کند. در طول راه به خاطر عدم تمکین دختر، با او رفتار خشونت آمیزی دارد که باعث مرگ دختر بدخشانی می شود و این دلیلی است بر آن ضرب المثل معروف که دخترهای بدخشانی خارج از بدخشان می میرند: «علاءالدین را خاموش می کنم. فیروزه توی گودی میان گردنش برق می زند. دستم را قلاب می کنم دور کمر تا بلندش کنم سنگین شده است. تلاش می کنم. نمی توانم. خسته ام. مشتم را به طرف شکمش می آورم. مشتم فرو می رود. مشتم توی شکم جا می ماند. نگاه می کنم. نافش یک حفره بزرگ شده است.داستان های «اژدها» و «کشتی مست» دو داستان این مجموعه هستند که با بقیه تفاوت دارند. این داستان ها استعاره هایی از ارتباط قدرت و خود ویرانگری هستند. استعاره همواره اصلی ترین مشکل زبان مجازی است که مقصودش همان نیست که می گوید. «قبل از این که اژدها شوم، مردی بودم سفید مو، سفید رو و سفید مژه. با قامتی نه بلند نه کوتاه، نه درشت نه باریک. گاری ای داشتم کهنه با چهار چرخ سنگی، در خانه های سنگی مردم دامنه کوه نفت می بردم. پائین کوه، صد خانه بود.»

قدرت و خود ویرانگری در فلسفه با هم در ارتباط هستند. نظرات نیچه در پیشرفت انسان در این زمینه از تفکر بسیار مفید هستند. نیچه می گوید اگر انسان احساس کند که نیاز به مورد مهر و توجه بودن در او ارضا نمی شود، مأیوسانه به دنبال حس قدرت می رود و در تعقیب کورکورانه قدرت، نفس خود را تخریب می کند، همان اتفاقی که برای راوی های داستان های اژدها و کشتی مست اتفاق می افتد.«دست هایم را چسباندم به سنگ ها و آمدم بالا. صورت پسر کوچکم یک حفره عمیق و توخالی می شد. نعره کشیدم. آتشی از دهانم بلند شد. دو سوی بازوی پسر کوچکم را گرفتم و دهانم راگذاشتم روی دهانش. گرم نشد. زخم هایش کوچک شدند. زنم جیغ کشید. سیاه تر شد. فریادم نعره ای دیگر شد پر از آتش.»

بی تا ملکوتی با اولین مجموعه داستانش نشان می دهد که یک نویسنده جدی و بااستعداد است و دغدغه اش بیان مسائل پنهان انسانی با زبان و نثری خلاقانه است. این که او در این امر چقدر موفق بوده، فقط مرور زمان و خوانش های مختلف و متفاوت از داستان هایش مشخص خواهد کرد.
 

نظر شما