تجربه سکوت بنیامین
موضوع : نمایه مطبوعات | شرق

تجربه سکوت بنیامین

روزنامه شرق، دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۲ - ۱۹ ذیقعده ۱۴۲۴ - ۱۲ ژانویه ۲۰۰۴

ترجمه: علی ملائکه

نوشته زیر بخش هایی از مقاله خانم شوشانا فلمن درباره والتر بنیامین است. او در این مقاله با دیدگاهی تازه به تفسیر آثار بنیامین می پردازد. در بخش های زیر او روش شناسی کار خود و دلیل انتخاب این دیدگاه را تشریح کرده است.

مکالمه برای رخنه در سکوت پیکار می کند، و شنونده در واقع حریف ساکت است. گوینده معنا را از او دریافت می کند؛ فرد ساکت منبع ناسزاوار معناست.

والتر بنیامین، متافیزیک جوانی

قصد من در این مقاله این است که به عناصری در زبان و نوشته های بنیامین بپردازم که به طور خاص قطعاً فراسوی ارتباط و تبادل باقی می مانند. بنیامین گفته است: «در همه زبان ها و آفرینش های زبان شناختی علاوه بر آنچه قابل انتقال است، چیزی غیرقابل تبادل باقی می ماند ... وظیفه مترجم این است که در زبان خودش آن زبان ناب را که به میان زبان های بیگانه تبعید می شود رها کند، زبانی را که در یک اثر محبوس شده است آزاد کند.» در کار خود بنیامین در سبک اختصاری و رمزی او و در بیان اساساً موجز اندیشه اش، فراوانی معنا به معنای واقعی کلمه در موارد سکوت محبوس می شود. وظیفه مترجم اثر خود بنیامین گوش فرا دادن به این موارد سکوت است، ... و به نظر من مفاهیم تلویحی آنها همزمان سبک پردازانه، فلسفی، تاریخی و اتوبیوگرافیک هستند. بنابراین تاکید و تفسیر انتقادی من، «در نیمه راه بین شعر و نظریه» - ترجمه خود من از زبانی که هنوز در کار بنیامین محبوس است _ برای آن چیزی متمرکز شده است که خود بنیامین تاکید کرده است، اما در بازتولید های مکانیکی شدیداً تکراری از کار او نادیده گرفته شده است: «آن عنصری در یک ترجمه که فراسوی انتقال موضوع است.»

جنگ ها و انقلاب ها

مرسوم است که بنیامین را اساساً به عنوان یک فیلسوف انتزاعی، منتقد و متفکر مدرنیته (و / یا پست مدرنیته) در فرهنگ و در هنر بنگرند. من در تضاد، با این رویکرد غالب به بنیامین به نحوی بسیار اختصاصی تر و انضمامی تر به او به مثابه یک متفکر، فیلسوف و راوی جنگ ها و انقلاب های قرن بیستم نگاه می کنم. هانا آرنت می نویسد: «این گونه جنگ ها و انقلاب ها هستند که تا حد زیادی چهره شناسی قرن بیستم را تعیین کرده اند و به نحوی متمایز با ایدئولوژی های قرن نوزدهم _ مانند ناسیونالیسم و انترناسیونالیسم، کاپیتالیسم و امپریالیسم، سوسیالیسم و کمونیسم - که گرچه هنوز به وسیله بسیاری از علل توجیه کننده القا می شوند _ تماس خود را با واقعیت های عمده جهان ما از دست داده اند و انقلاب ... همه توجیهات ایدئولوژیکش را پشت سر گذاشته است.» سابقه شکوفایی بذر های جنگ مطلق به دوران جنگ جهانی اول باز می گردد که تمایز بین سربازان و شهروندان دیگر مورد توجه قرار نمی گرفت چرا که با سلاح های جدید مورد استفاده ناسازگار بود... در واقع میزان خشونتی که در جنگ جهانی اول به خرج داده شد کافی بود که پس از آن بدون هیچ سنت انقلابی _ حتی اگر هیچ انقلابی تا آن زمان رخ نداده بود _ باعث ایجاد انقلاب ها شود.بنابر قرائت من کار مادام العمر والتر بنیامین شاهدی است بر شیوه هایی که در آنها حوادث، ایدئولوژی هایشان و استادان آنها را پشت سر گذاشته اند و گفتار زمینه ساز معانی تاریخی و اتوپیایی قرن نوزدهمی شان را نابود کرده اند. اما متون بنیامین هر کدام در مقابل دیگری و هر کدام از طریق دیگری، هم به «منظومه ای که تهدید نابودی از طریق جنگ ها را در تقابل با امید برای رهایی بشر از طریق انقلاب پیش می نهد»، می پردازد و هم به توالی مرگبار تشنج های تاریخی که به علت آنها، فرهنگ _ به سخن بنیامین که ژرف نگرترین شاهد آن است _ باید ساکت شود.

نظریه و زندگینامه خودنوشت (اتوبیوگرافی)

سکوت می تواند بیرون از زبان یا در موقعیتی درون زبان، حالتی از بی صدایی یا بی کلامی باشد. در هر حال ساکت شدن، یک حالت نیست بلکه یک واقعه است، تلاش من در جستار حاضر درک کردن و اندیشیدن در مورد اهمیت این واقعه است. این امر چه معنایی برای فرهنگ دارد؟ این امر چه معنایی برای بنیامین دارد؟ چگونه بنیامین به شیوه ای انضمامی و شخصی، به بازنمایی چهره شناسی قرن بیستم می پردازد و آن را در متون خود می گنجاند؟ و چگونه این چهره شناسی به نوبه خود در موقعیت خود بنیامین بازتاب می یابد و وجه انضمامی به خود می گیرد؟ در جست وجوی پاسخی به این پرسش ها من متون نظری و خود زندگینامه ای بنیامین را کنار هم قرار خواهم داد و همراه هم بررسی خواهم کرد. آثار خود بنیامین شامل ثبت منحصر به فرد از یک واقعه اتوبیوگرافیک است که به نظر من به همان اندازه [تاثیر شان بر] سرنوشت او برای [درک] نظریه های نویسنده اهمیت دارند (گرچه معمولاً منتقدان این امر را نادیده می گیرند) بنیامین این واقعه را در یکی از لحظات نادر صراحت شخصی در یک متن اتوبیوگرافیک غنایی به نام «گاهشماری برلین» روایت می کند. پرسش مفهومی ای که این تلاش را هدایت می کند و تحت الشعاع قرار می دهد این خواهد بود که رابطه بین این نظریه و این واقعه (و  آنچه به طور کلی رابطه بین نظریه ها و وقایع است) چیست؟ چگونه نظریه از درام انضمامی یک واقعه نشات می گیرد؟ چگونه درام انضمامی یک واقعه به نظریه بدل می شود؟ چگونه هم واقعه و هم نظریه با سکوت (و صورت بندی سکوت بنیامین) ارتباط پیدا می کند؟

نظریه های سکوت

از آنجایی که نظر من این است در بنیامین نظریه (به نحوی متناقض) غموض بسیار کمتری از اتوبیوگرافی دارد و بحثم را با تامل در باب دو مقاله نظری _ شاید مشهورترین متون انتزاعی او _ شروع می کنم که به نظر من شالوده تئوریک مشابهی را برمی سازند. به نظر من هر دو مقاله «قصه گو» و «تز هایی در باب مفهوم تاریخ» را می توان به عنوان دو نظریه سکوت صورت بندی کرد که از جنگ های جهانی ناشی شده اند و به آنها مربوطند؛ «قصه گو» در سال ۱۹۳۶ نوشته شده است و به نحوی گذشته نگرانه، صریحاً با جنگ جهانی اول ارتباط می یابد.«تز هایی در باب فلسفه تاریخ» مدتی کوتاه پیش از مرگ بنیامین در ۱۹۴۰ نوشته شده است، بیانگر بازاندیشی نهایی او درباره ماهیت وقایع تاریخی و وظیفه تاریخ نویسی در مواجهه با تحولاتی است که در شروع جنگ جهانی دوم رخ داد.به عقیده من این دو متن در اصل به هم وابسته اند. پیشنهاد من این است که آنها به صورت یکی در مقابل دیگری و یکی از طریق دیگری به صورت دو مرحله از یک تصویر فلسفه وجودی بزرگ تر و به عنوان دو واریاسیون از یک نظریه جهانی بنیامین در مورد جنگ و سکوت قرائت کنیم. روش شناسی من در اینجا ملهم از شیوه ای است که خود بنیامین در جوانی اش در مقاله «دو شعر از هولدرلین» طرح می کند، که در تحلیل کردن این دو متن (آن گونه که او بیان می کند): «نه شباهت بین آنها، که به واقع وجود ندارد، بلکه «تطبیق» آنها و پرداختن به آنها _ به رغم فاصله شان از هم _ به مثابه دو نسخه یا دو «دگردیسی» از یک متن ژرف مشابه است.»

*«شوشانا فلمن» استاد زبان فرانسه و ادبیات تطبیقی در دانشگاه ییل است.

Journal of Critical InquiryWinter 1999

نظر شما