چگونه سعی کردم خروپف را متوقف کنم، عادات خوابم را اصلاح کنم و با مرگ و میر خود مقابله کنم
فکر می کنم به عنوان یک خواب خوب. یک کتاب بزرگ و یک موقعیت افقی به من بدهید تا بتوانم با بند به بالای قطار گلوله بخوابم. خواب یک متحد همیشگی، یک دوست بوده است. وقتی نوجوان بودم، آنجا پناهگاه بود. من برای خواب دعا می کردم. فراموشی موقت آن یک استراحت خوشایند از اضطراب و افکار وسواسی بود. این یک مکث بود، نه یک مرگ، بلکه به اندازه کافی به آن نزدیک بود. هر بار که به خواب می رفتم، فرصت قیامت بود، تا تازه بیدار شوم.
نظر شما