ناابدالها در آوایش قمی
در برخی واژههای قمی گمان ابدال میرود، اما وقتی خوب به آنها دقت کنیم، درمییابیم ابدال و دگردیسیهای دیگر آنها، نتیجه برداشت معنایی دیگرگونه بوده است؛ یعنی سبب تغییراتشان بیشتر معنایی است تا آوایی. ما نام این نوع ابدالها را "ناابدال" میگذاریم و معتقدیم در همه گونههای زبانی وجود دارند:
آلاچو/آلوچو: آلاچیق؛ از آلاجِق ترکی. "چوب" را به ذهن میرساند.
اَدَسّی: ظاهرا تلفیق اَقَصّی و دستیدستی است؛ از قصدی؛ از عمد.
اَدَسَّکی: ظاهرا تلفیق اَقَصَّکی و دستیدستی است؛ از قصدکی؛ از عمد.
اَراز: نگارش "عَراض" که گاه با دگردیسی اضافه و تسکین، شکل "اَعراض" میگیرد، برای آن نادرست است؛ هراس؛ استرس. "باد اَراز"، تعبیر دیگر آن است.
بدیوم: بدیُمن؛ با تداعی "یوم" عربی به معنای "روز".
تَ بُن: توان.
جد و آباد: جد و آبا؛ نیاکان.
چِهره: چیره.
حَکماً: تَلفیقی از حَتماً و حُکماً.
خورده ریز: خُرد و ریز. "ریز" از ریشه "ریختن" فرض شده است.
دربَچه: دریچه.
دَسلَمبو: دَستَنبو. ظاهرا در قیاس مع الفارق با "آبلمبو" پدید آمده است.
رَحمَت: راهبند؛ توپی که جلوی تنبوشه میگذارند تا راه آب را ببندد و آب به بخشهای دیگر کشت و باغ برسد.
شُلغُز: چَلغوز؛ فضله ماکیان و پرندگان؛ استعاره از افراد کوتاه و جز آنان، در مقام توهین و تحقیر.
شُلّه وارفته: احتمالا در اصل، شُل و وارفته بوده است.
دَمخور: درخور. به نظر میرسد آن را با "دمخور" به معنای "همدم" خلط کردهاند.
شکمتَله: شکمدله. گویا با تداعی تله، به معنای ابزار شکار، پدید آمده است.
صَلاط: صِراط در تعبیر "پُل صَلاط". یادآور "صَلات" عربی به معنای "نماز.
طَرّاح: طَرّار.
طاهافی: طَوّافی؛ شاید با این گمان که از ریشه تُحفه است.
علَمات: مبدّل "علامت" نیست و این نکته در قیاس با "علومه[سرجالیز]" مشخص است. مبدّل "علامات" است، چنان که "عَلَم" را به یاد بیاورد. عَلَم چندزبانه فلزی در عزاداری مذهبی.
قُطب: قُطر.
قَهرَباد/قَهرباد: احتمالاُ کهربا؛ سنگی که آن را با آداب خاص در آب میسایند و نوشیدن این آب را موجب رفع "باد" میدانند. شاید منظور از باد، التهاب عضلات و مفاصل باشد که امروزه، رفع آن را از آثار درمانی کهربا میشمارند. همچنین ممکن است منظور از "باد"، استرس باشد که باز رفع آن جزو خواص درمانی کهرباست [>اَراز].
با درخواست اصلاح و تکمیل.
دکتر علیرضا فولادی
نظر شما