موضوع : شهرشناسی | استان قم - قم

خانه برقعی، کوچه کلاه فرنگی؛ خانه‌ای با سابقه برگزاری ۱۵۰ سال مراسم روضه‌خوانی

خانه برقعی - کوچه کلاه فرنگی - پشت گذرخان
 

بیرق عزای سید و سالار شهیدان هر کجا بالا رود، یقیینا آنجا محل گذر فرشتگان است؛ چه در خیابان‌های لندن و آمریکا چه در پس کوچه‌های چهارمردان و گذرخانِ قم.
هم‌جوار حرم  کریمهٔ اهل بیت ع، تکیه‌ای ۱۵۰ سال است که پرچم عزا علم کرده و وجب به وجبش جای پای عزاداران حسینی است؛ در و دیوار خانه، شاهد نسل‌ به نسل سینه زن و چای‌ریز و گریه‌کنانی است که اکنون در این دنیا حضور ندارند.
تکیه را خلوص واقفش پا برجا نگهداشته؛ میر سید عبدالله مجتهد برقعی.
روزی بسم الله گفته و ذکر مصیبت جد بزرگوارش را آغاز کرده و امروز در کوچه منتظر می‌مانند تا جای نشستن زیر این خیمه را از دست ندهند؛ 
فرزندان و نوادگان راه بزرگمرد را در پیش گرفتند و این خیمه هر ساله پا برجاست؛
نان قندی و چای شیرین پای ثابت این ده روز و گاهی سیزده روز بود؛
رفته رفته مردم دست به دست هم دادند و از فرش گرفته تا شکرِ شربت و پلاستیک کفش و دستمال اشک را  مهیا کردند؛ غریب و آشنا، پیر و جوان چه یکدیگر را بشناسند و چه نشناسند، مشغول خدمت در این خانه می‌شوند؛ وسعت خانه باعث شده تا دو درب ورودی داشته باشد: یکی از سمت چهارمردان و دیگری از سمت گذرخان. (بازار ماهی‌فروشان) زیر خانه تماما مطبخ است.
ورودی گذرخان حیاط پشتی خانه، لب به لبِ دیوار، فرش و قالیچه پهن شده و چند سالی می‌شود که کولر و پنکه‌ای هم تعبیه شده است؛ 
حوضچه‌ سنگی و فواره‌ای شکسته داشت که اکنون برای رفاه بیشتر تخریب شده؛ از هشتی که عبور کنید، محل وقوف آقایان است و چند قدم جلوتر، حیاط بزرگ و خیمه‌ای بلند را می‌بینید، دست به دیوار خانه نزده‌اند، آجری، کاهگلی، اتاق‌ها گچ بری‌های قدیمی‌اش را دارد؛ منبرِ هفت پله، گوشهٔ حیاط جا خوش کرده؛ درب آشپزخانه از زیر پله باز می‌شود.
از زمانی که یادم می‌آید، دو پیرمرد 
یکی سرحال و دیگری فرتوت‌تر، می‌نشستند پلاستیک‌ها را مرتب و تحویل میهمانان می‌دادند؛ هر چند دیگر از دیدارشان محرومیم‌.
تاپیش از کرونا از نوادگان آسیدعبدالله برقعی، مسئول برگزاری و ترتیب و ترتب کارها بود، با یک دست لباس سراسر مشکی پیش پله‌ها می‌ایستاد و خوش آمد می‌گفت.
پاندمی کرونا که گریبان عالم را گرفت، یکسال روضه را تعطیل کرد. سال دوم اما خاندان ابطحی، دست به دست داده دوباره علم عزا را بلند کردند. سال سوم وراث آسید عبدالله برقعی خانه را اجاره دادند و ما ماندیم و دلتنگی و غربت؛ سال چهارم شد و خبر رسید که محض رعایت موقوفات، خصوصی عاشورا و تاسوعا را روضه‌خوانی داشتند. امسال اما درب خانه به رویمان باز شد. جمعی از بانیان و دوست‌داران حسینی، همچمون خاندان روحانی و ابطحی و معصومی و … خانه را با تمام وسایل از وراث محترم خریدند؛ حتی قالیچه پارهٔ گوشهٔ حیاط.
منبری‌هایی که من دیدم از همان بچگی‌ام ثابت‌اند و تغییر نکردند. خانه عزیز است به همین قدمتش.

۷:۱۵ درب خانه به رویمان باز می‌شود و تا دم دم‌های ظهر ادامه دارد. چای، شیر، شربت و …  دائما در حال پخش است و هر که هر چه در وسع دارد برای پذیرایی به آشپرخانه هدیه می‌کند.
حاجت‌ها از این مجلس اجابت شده و گره‌ها در این خانه باز شده است. ذکر یاحسین‌ع از برگ برگ درختان از آجر به آجر خانه به گوش ‌می‌رسد.

آسید عبدالله برقعی روزگاری به شوق رضایت و دیدارِ امام غائبش این خیمه را برپا کرد. الهی که صاحبش بیاید و ندای
«إنّی أَنَا الْمُنْتَقِم، أَلا یَا أَهلَ الْعالَم إِنَّ جَدِّیَ الْحُسَین قتل عَطشاناً، أَلا یَا أَهلَ الْعالَم إِنَّ جَدِّیَ الْحُسَین سَحَقوهُ عُدواناً» عالم را فرا بگیرد.

مریم‌سادات عارف کشفی

نظر شما