یک طنز قمی از بایگانی روزنامه "قم امروز"
طنز جناب خاکدامن عزیز را به آوایش قمی خواندم و محظوظ شدم.
نوشتار شیرین ایشان باعث شد یاد طنزهای ستون "آسمون غره" قم امروز بیفتم. با مرور این ستون، شعر زیر را یافتم که فروردین ۱۳۷۷ به چاپ رسیده است و جا دارد دوستان عزیز قمپژوه را در باخوانی آن شریک کنم:
بسکی جِز زدم در نَمیآد دیگه صِدام، هی! آی بابای بابام هی!
این جِز زدنا شد مایهی درد و بلام، هی! آی بابای بابام هی!
هی داد میزنم با این و اون، اینجی و اونجی؛ کس نَمشه میونجی
کار پیش نَمیره حتّی با این داد زدنام، هی! آی بابای بام هی!
من نَمدونم اینجی قمه یا دورقوزَباده؛ مشکلیش زیاده
همساختکی موندم که بگم بچّه کجام، هی! آی بابای بابام هی!
استان شده، اَم هر چی خیابون داره تنگه؛ کاراش همه لنگه
آخِر به تو این چالچولاهاش میشکَنه پام، هی! آی بابای بابام هی!
میگن بُرو تیرون! من و تیرون؟ باریکلًا! مَگ قم چِشِه بابا!
قربون حرمیش! من که همین جی خوبه جام، هی! آی بابای بابام هی!
جونی داشَلی بزن به طبلی بیخیالی، تا نشی مَلالی!
دیم دام دا را رام دام دا را رام دام دا را رام هی! آی بابای بابام هی!
دکتر علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۵/۰۲
نظر شما