موضوع : شهرشناسی | استان مرکزی-تفرش

کندوکاوی در تاریخچه تفرش و آشتیان قسمت دوم

برگرفته از کتاب: سیری کوتاه در جغرافیای تاریخی تفرش و آشتیان
نوشته مرتضی سیفی فمی تفرشی 

قسمت اول

روستاییان همۀ آبها به این دریاچه بندند و بدین گونه در سرتاسر پاییز و زمستان آبها در آن ریزد چون بهار آید و نیازمند آب شوند آبها را از آن ببرند. سپس همه آن آب که در آن ماند نمک شود و کردان و چوپانان آن نمک را به همه شهرهای جبال برند.
کلبی گوید این دریاچه را بلیناس حکیم طلسم کرده است که تا استفادت از آن آزاد بود بماند و چون جلوگیرند بخشکد. در این روستا (فراهان) دهکده ای است به نام فردجان و در آن آتشکده ای کهن است و آن یکی از آتشهایی است که مجوسیان در حق آن غلو کرده اند. چونان آتش آذر خره و آتش جمشید و این نخستین آتش است و آتش ما گشنسب و این آتش کیخسرو است. مجوسیان درباره این سه سه آتش غلو کردند. چنانکه گفتند زردشت را فریشته ای همراه بود و نزدیک گشتاسب به پیغامبری او گواهی داد سپس آن فریشته آتش شد. آتش جمشید که همان آذرخره است، در خوارزم بود.
انوشیرون آن را به کاریان آورد چون عرب حکومت یافت و مجوسیان بیم کردند که آن را خاموش کنند دو بخش کردند بخشی را در کاریان داشتند و بخشی را به فسا بردند و گفتند اگر یکی فرو میرد دیگری بماند. آذرگشنسب آتش کیخسرو در آذربایجان بود. انوشیروان آن را به شیراز آورد آتش زرد هشت به نیشابور بود و جابجا نشد. آن یکی از آتشهای بزرگ مجوس بود. از آن آتشها که مجوسیان درباره آن غلو کردند آتش آذرگشنسب فراهان است. متوکلی گوید: یکی از مجوسیان که آن را دیده بود مرا حکایت کرد که چون مزدک بر قباد پیروز شد، گفت وظیفه آن است که تو همۀ آتشها را باطل کنی مگر سه آتش اولین را.
قباد این کار بکرد همچنین آن مجوسی گفت: آتش آذرگشنسب بیرون آمد تا در آذربایجان به ما گشنسب رسید و با آن آمیخته گشت و هرگاه آن را افروختندی آتش آذرگشنسب سرخ پیدا و ظاهر گشتی و آتش ما گشنسب سپید چون مزدک را بکشتند دیگر باره مردم آتشها را به جاهای خود بازگردانیدند، آتش آذرگشنسب را در آذربایجان نیافتند آن را بجستند و بر اثرش همی رفتند تا معلوم کردند که به فردجان آمده است و آن آتش پیوسته در آن آتش پیوسته در همان آتشکده بود، تا سال ۲۸۲ که برون ترکی امیر قم بدانجا آمد و بر باروی آن منجنیق ها و گردونه ها گذارد و آن را گشود و با رویش را ویران و آتشکده را زیرو زبر کرد و آتش را فرونشاند و آتشدان را به قم آورد از آن روز آن آتش از میان رفت.
تأمل در قول ابن فقیه نمایانگر این واقعیات است که اولاً آبادیهای جلگه تفرش و فراهان در سده های نخستین هجری قمری آن از متعلقات همدان بوده و درثانی مردم بومی پیرو مذهب زرتشت بوده اند آتش آذرگشنسب که تا سال ۲۸۲ در فردجان فراهان می سوخته و قبور سفالین و حوض گونه ای که بقایای آن در دهکده کبوران تفرش بدست آمده و قلعه توس و نیز گویش ویژه و اصیل مردم تفرش آشتیان و فراهان یعنی لهجه «بوربشه» همه دلایل قدمت این منطقه می باشند و گفتار صاحب مختصر البلدان، آشکاری بر با آنکه نامی از تفرش نبرده و تنها درباره نمکزار فراهان و آتش آذرگشنسب سخن رانده و فراهان روده و ساوه را از روستاهای همدان برشمرده خود سندی است مسلم که حدود سال ۲۹۰ هجری خاک تفرش و فراهان و آشتیان تا حدود خرقان از توابع همدان محسوب بوده و نسا و سلقان رود و خرقان از جمله روستاهایی بوده که بعد  به خوره قزوین منتقل شده اند اما حسن بن محمد بن حسن قمی صاحب تاریخ قم که کتاب خود را به سال ۳۷۸ هجری به عربی تألیف و همین کتاب در سال ۸۰۶ هجری قمری توسط حسن بن علی بن حسن بن۔ عبدالملک قمی به فارسی برگردانده شده در فصل ششم از باب اول در ذکر شماره روستاهای شهر قم و ضیاع آن از عربی و عجمی و نیز درباره آبادیهایی که به قم نزدیک بوده و یا با قم جمع و یا بدان اضافه شده و آن را محوزه خوانده اند می‌نویسد و دیگر رستاق طبرش سی و دودیه از آن جمله طرخوران، فیم جاویده که مندرس گشته و ناپدید شده است.

مؤلف تاریخ قم همچنین تصریح کرده که عدد روستاهای قم در آن روزگار بیشتر از عدد موجود در سده سوم هجری بوده زیرا طسوجهای هر روستایی خود روستایی شده اند که باز شامل چند طسوج می‌شوند.
مثلاً در قدیم سراجه و وازه کرود و قهستان و رودبار و لنگرود طسوجهای کمیدان بوده اند و طخرود و خوزان و فیستین و وزواه طسوجهای روستای ساوه و دور آخر و حوزه و راونده جرد و تفرش طسوجهای روستای وره بوده اند.
حسن بن محمد قمی همچنین می نویسد: «اما آن دیه ها که از شهرهای دیگر که به نزدیک قماند و با قم اضافه کرده اند این اند از ناحیت همدان رستاق کوزدر با وادی عمار رستاق طبرش داخل و خارج و رستاق فراهان. مؤلف تاریخ قم علاوه براینکه به انتزاع رستاق تفرش از همدان و پیوستن آن به ناحیه قم در سده چهارم هجری اشاره کرده نام بسیاری از ده ها، آبادیها و مزارع بخشهای چندگانه آن را بدست می‌دهد و با اینکه اسامی اغلب آبادیها معرب شده اند لکن باز در حد خود اطلاعات بسیار سودمند و گرانبهاست. بگونه ای که در بخش آشتیان باز خواهیم نمود همه ساله بویژه به هنگام بهار گروهی از مردم کوهستانهای رودبار، الموت و دیلمان به حصارهای پر از خواسته و ثروت ساوه آشتیان و کمیدان حمله ور شده و هستی مردم بی دفاع آن مناطق را به تاراج می بردند.
عمر، خلیفه دوم، وقتی ابوموسی اشعری برای دومین بار اصفهان را گشود به فرمان دو واحد نظامی خود را برای گسترش دایره فتوحات اسلامی به سمت شمال گسیل داشت یکان نخستین زیر فرمان احنف بن۔ قیس برای گشودن رستاقهای کمره پایین و انار و کاشان و یکان دوم به فرماندهی مالک بن عامر  اشعری پسر عموی خود برای گشودن فراهان تفرش و آشتیان تا حدود ساوه.
در ترجمه تاریخ قم به نقل از بنان بن آدم اشعری آمده است که مخسرهان از قول پدرش یزدان فاذار رئیس ناحیه آشتیان آورده است که عرب به سال ۸۲ یزدگردی برابر با ۶۲ پارسی به سرزمین قم نزول کردند و به سال ۹۹ هجری برابر با ۸۷ یزدگردی و ۶۷ پارسی یزدان فاذار ده سیجان را برای سکونت آنان در نظر گرفت و نیز روستای جمز را با گاو و درازگوش و وسایل کشت و کار در اختیار آنان قرار داد که یک تخم یکصد تخم از آنجا برداشت می‌شد و نیز در سال ۱۰۲ هجری برابر با ۹۰ یزدگردی و یزدگردی ده فرابه را هم برای تعلیف احشام و چهارپایان و چراگاه شتران به عربها واگذار نمود. هر آینه نقطه نظر یزدان فاذار این بوده که با اسکان و نگاهداشت تازیان در حدود ساوه، آشتیان و قم مردم خویش را از حمله مردم دیلم مصون   نگاهدارد. و همانگونه که بعد خواهیم آورد وقتی یزدان فاذار در ناحیه آشتیان به کشتار دیلمان پرداخت و در سال بعد که مردم دیلم کینه توزانه به آشتیان تاختند از دور متوجه سیاه چادرهای اعراب و چهارپایان آنان شدند. احوص رئیس تا زیان که به یاری دیده بانان خود در دیدگاههای منطقه از نزدیک شدن مردم دیلم آگاهی پیدا کرد مردم خود را مجهز به تیر و کمان به مقابله دیلمان فرستاد.
در این مقابله عده ای از مردم دیلم کشته شدند و عربها کشته شدگان را به باغ اسپید منتقل نمودند. باغ اسپید در طسوج وزوا بهنگام اعیاد ملی و مذهبی مرکز تجمع مردم آن حدود و محل انعقاد جشن و سرور آنان بود. یزدان فاذار چون از کشتار مردم دیلم باخبر شد با فرزندش مخسرهان و مردی به نام «خربنداذ» یکی از اعیان حصار براوستان (آشتیان) از عربها استقبال نمود و برای پیشباز از باغ اسپید بیرون رفتند و اعراب را به درون باغ خواندند و بر سر احوص درهم و زعفران نثار نمودند.
پس از این واقعه میان سران زرتشتی و عرب اشعری انس و الفت برقرار شد و مردم حصارها با عرب اشعری به حشر و صحبت پرداختند و پیمانی نیز به زبانهای پارسی و عربی در دو نسخه میان دو طرف منعقد گردید و پیمان مزبور تا سال ١١٤ هجری، زمانی که یزدان فاذار زنده بود به قوت خود باقی بود. اما با درگذشت امضاء کنندگان معاهده مزبور و با آغاز قیام ابومسلم خراسانی و چیره شدن وی بر کارگزاران خلافت اموی و کشته شدن نصر بن سیار والی خراسان ، زرتشتیان که از مجاورت تازیان بیزار بودند از آنان خواستند هر چه زودتر از سرزمین آنان بیرون روند. احوص از سران حصارها درخواست کرد تا روز چهاردهم سال ١١٤ به عرب اشعری مهلت داده شود. اما روز چهارشنبه آخر سال که جشن آتش افروزی زرتشتیان ساکن حصارها بود، بر اساس نقشه ای که قبلاً طرح شده بود، چهل تن از غلامان خود را برای کشتن سران حصارها گسیل نمود. 

نظر شما