بحثی درباره تعبیر سبعا من المثانی
فهرست عناوین
نویسنده : یعقوب جعفری نیا
اشاره
در شماره پیش، مقالهای با عنوان «تعامل تفسیر و حدیث در تعیین سبع المثانی» به قلم اُری رُبین و ترجمه آقای کریمینیا به چاپ رسید که در نوع خود عمیق و محققانه بود، ولی از آن جا که این موضوع بحثهای بیشتری میطلبد، اکنون مقالهای را در همین موضوع تقدیم خوانندگان محترم میکنیم که فراگیر اقوال هر دو گروه شیعه و سنی است و نیز دیدگاه جدیدی در آن مطرح شده که امید است مورد توجه خوانندگان مِفضال و قرآن پژوه قرار گیرد و از نظرات سودمند و راهگشای آنان بهرهمند شویم.
در آیات متعددی از قرآن کریم، خداوند از باب امتنان، برخی از نعمتهایی را که به پیامبر اسلام(ص) اختصاص داده است، یادآور میشود. هدف از یادآوری این نعمتها تقویت روحی پیامبر و تأکید بر این مطلب است که خداوند توجه و عنایت خاصی به پیامبر دارد و او همواره مورد نوازش، اِنعام و اِفضال خداوند است و لطف سرشار الهی بدرقه راه اوست.
یکی از مواردی که خداوند با یادآوری نعمتی بزرگ، به بالا بردن توانِ روحی پیامبر میپردازد، آیاتی از سوره مبارکه حجر است که میفرماید:
ولقد آتیناک سبعا من المثانی والقرآن العظیم. لاتَمُدَّنَّ عینیک الی مامتَّعنا به ازواجا منهم ولاتحزن علیهم واخفض جناحک للمؤمنین (حجر / 87ـ88).
و به تحقیق به تو «سبع من المثانی» و قرآن بزرگ را دادیم. چشمان خود را به آنچه گروههایی از آنان را بدان برخوردار ساختیم مدوز و بر آنان غم مخور و بال خویش را بر مؤمنان بگستران.
خداوند در این آیات خاطر نشان میسازد که پیامبر اسلام نباید برخورداریها و لذتهای مادی کافران را بزرگ بشمارد و غصه بخورد که چرا او و مسلمانان از این امکانات و لذایذ برخوردار نیستند؛ زیرا خداوند به او نعمتی بس بزرگ داده که قابل مقایسه با ثروتها و برخورداریهای کافران نیست، و آن نعمت گرانسنگ، همان «سبع المثانی» و قرآن بزرگ است. بنابراین پیامبر باید بال رحمت خود را بر مؤمنان بگستراند و آنان را مورد نوازش قرار دهد.
نظیر این آیه در یادآوری برخی از نعمتهایی که به پیامبر اختصاص داده شده، آیه زیر است:
1
انا اعطیناک الکوثر (کوثر / 1)
همانا کوثر را به تو عطا کردیم.
واحدی نقل میکند که هفت قافله تجاری از بصری و اذرعات برای یهود بنی قریظه و بنینضیر رسید که در آن انواع پارچهها و عطرها و جواهر و کالاهای دیگر بود و مسلمانان آرزو کردند که کاش آن اموال مال آنان بود تا آن را در راه خدا انفاق میکردند. پس این آیات (آیات 87 ـ 88 سوره حجر) نازل شد تا مسلمانان بدانند که «سبع المثانی» و قرآن عظیم که به آنان داده شده، بهتر از آن هفت قافله است.1
آنچه ما در این جا مورد بحث قرار میدهیم، این است که منظور از «سبعا من المثانی» که در این آیه در کنار قرآن عظیم و به عنوان نعمتی همسنگ با آن قرار گرفته، چیست؟
پیش از آن که به پاسخ این سؤال بپردازیم، لازم میدانیم که از نظر ادبی دو نکته مهم را در این جا روشن سازیم، تا زمینه برای فهم درست اقوالی که خواهد آمد فراهمتر شود.
الف. واژه «مثانی» یا جمع «مَثنی» است یا اسم جمعی است که مفرد ندارد و در هر حال از ماده «ثنی» مشتق است که در لغت استعمالات گوناگونی دارد. آنچه مناسب با این آیه است سه معناست:
1ـ به معنای تکرار کردن و اعاده کردن و دو تا دو تا شمردن و دو تا بودن است و «اثنین» به معنای عدد دو است.
مشتقات این ماده به این معنا به طور مکرر در قرآن به کار رفته است، مانند: مثنی وثلاث و رباع (نساء / 3)، ثانی اثنین (توبه / 40)، ثانی عطفه (حج / 9). کلمه «یثنون» در آیه: «الا انّهم یثنون صدورهم لیستخفوا منه» (هود / 5) نیز ناظر به همین معناست؛ یعنی منافقان سینههای خود را خم میکنند و دولا میشوند؛ کنایه از این که آنان سرها را به زیر میاندازند و از پیامبر روی برمیگردانند تا خود را از او پنهان کنند.
2ـ به معنای تعریف و توصیف کردن و ثنا گفتن. این ماده در قرآن کریم به این معنا به کار نرفته، مگر در همین کلمه «مثانی» بنابر بعضی از اقوال که خواهد آمد.
3ـ به معنای در انحصار قراردادن و استثنا کردن. یکی از مشتقات این واژه به این معنا در قرآن به کار رفته است: اذ أَقسموا لیصرمنّها مصبحین ولایستثنون (قلم / 18).2
2
ب. در جمله «ولقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم» از نظر ترکیب لغوی چند وجه متصور است:
1ـ این که «سبعا من المثانی» مفعول دوم «آتیناک»، و «القرآن العظیم» عطف بر «سبعا» باشد و هر کدام مصداق جداگانهای داشته باشند. طبق این وجه، به پیامبر خدا(ص) دو چیز عطا شده است: یکی «سبعا من المثانی» و دیگری قرآن عظیم.
2ـ «سبعا من المثانی» و «القرآن العظیم» یک چیز است و واو در میان آنها واو مقحمه و زاید است و تقدیر آن چنین است: «سبعا من المثانی و هوالقرآن العظیم»، و اگر هم واو عاطفه باشد، مشکلی نخواهد داشت و عطف الشیئ علی نفسه لازم نمیآید، زیرا هر چند که این دو از نظر مصداق خارجی یکی هستند، ولی از نظر مفهوم ذهنی مغایرند و همین مقدار در عطف کافی است.
بنابر وجه اول، در تعبیر «سبعا من المثانی» نیز دو وجه متصور است:
نخست این که «من» را بیانیه بگیریم، مانند: «فاجتنبوا الرجس من الاوثان» که در این صورت، مصداق «سبعا » هر چه باشد، به آن «مثانی» هم گفته میشود، یعنی آن چیز هم هفت قسمت است و هم مثانی است.
دوم این که «من» برای تبعیض باشد، مانند: «طائفة منهم». در این صورت «سبعا » و «المثانی» دو مصداق جداگانه خواهند داشت و «سبعا » قسمتی از «المثانی» خواهد بود.
با توجه به وجوهی که بیان شد، در تعیین مصداق «سبعا من المثانی» در میان مفسران و قرآن پژوهان اختلاف نظر وجود دارد. برخی از آنان بر اساس روایاتی که در این باره نقل شده و برخی دیگر بر اساس قرائنی که یافتهاند، نظرهای خاصی دادهاند و بدینگونه وجوه و اقوال گوناگونی پیدا شده است. اکنون ما این اقوال را به ترتیب اهمیت و کثرت طرفداران آنها ذکر میکنیم و هر کدام را مورد بررسی قرار میدهیم و در پایان نظر نهایی خود را میآوریم:
قول نخست. شایعترین نظر در تعیین مصداق «سبعا من المثانی» این است که منظور از آن سوره حمد است که هفت آیه دارد. در روایات متعددی که از پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده، «سبعا من المثانی» به سوره حمد یا همان فاتحة الکتاب تفسیر شده است. ما اکنون برخی از آن روایات را نقل میکنیم و نخست روایاتی را که از طریق اهل بیت وارد شده است میآوریم:
3
اول. قال رسول اللّه(ص): انّ اللّه عزوجلّ قال لی: یا محمد ولقد آتیناک سبعا من المثانی والقرآن العظیم، فأفرد الامتنان علیّ بفاتحة الکتاب وجعلها بازاء القرآن العظیم، و انّ فاتحة الکتاب اشرف ما فی کنوز العرش.3
پیامبر خدا فرمود: همانا خداوند به من فرمود: ای محمد، به راستی ما سبع المثانی و قرآن عظیم را به تو دادیم. خداوند با خصوص فاتحة الکتاب تنها بر من منت گذاشت و آن را در برابر قرآن عظیم قرار داد؛ و همانا فاتحة الکتاب شریفترین چیزی است که در گنجینههای عرش قرار دارد.
دوم. عن محمد بن مسلم قال: سألت ابا عبداللّه(ع) عن السبع المثانی والقرآن العظیم، هی الفاتحة؟ قال: نعم، قلت: بسم اللّه الرحمن الرحیم آیة من السبع المثانی؟ قال: نعم، هی افضلهنّ.4
محمد بن مسلم میگوید: از امام صادق(ع) راجع به سبع المثانی و قرآن عظیم پرسیدم و این که آیا منظور سوره فاتحه است؟ فرمود: آری. گفتم: بسم اللّه الرحمن الرحیم آیهای از آن است؟ فرمود: آری و بهترین آیه آن است.
سوم. ابن عبدالرحمن عمن رفعه قال: سألت ابا عبداللّه(ع) عن قول اللّه عزّوجلّ: «ولقد آتیناک سبعا من المثانی والقرآن العظیم» قال: هی سورة الحمد، و هی سبع آیات، منها بسم اللّه الرحمن الرحیم، وانّما سمّیت المثانی لانها تثنی فی الرّکعتین.5
راوی میگوید: از امام صادق(ع) راجع به سخن خداوند: «ولقد آتیناک سبعا من المثانی والقرآن العظیم» پرسیدم. فرمود: آن سوره حمد است که هفت آیه دارد و از جمله آنها بسم اللّه الرحمن الرحیم است، و این که به این سوره مثانی گفته شده برای آن است که در دو رکعت نماز تکرار میشود.
چهارم. عن الرضا(ع): قیل لامیرالمؤمنین(ع): أخبرنا عن «بسم اللّه الرحمن الرحیم» هی من فاتحة الکتاب؟ فقال: نعم، کان رسول اللّه(ص) یقرأها ویعدّها آیة منها ویقول: فاتحة الکتاب، وهی السبع المثانی.6
امام رضا(ع) فرمود: به امیرالمؤمنین(ع) گفته شد که از «بسم اللّه الرحمن الرحیم» به ما خبر بده که آیا آن جزء فاتحةالکتاب است؟ فرمود: آری، پیامبر خدا آن را میخواند و آن را آیهای از آن سوره قرار میداد و میفرمود: فاتحة الکتاب، و آن همان سبع المثانی است.
از طریق اهل سنّت نیز روایاتی نقل شده که در آنها سبع المثانی به سوره حمد تفسیر شده است، از جمله:
4
اول: عن ابی سعید بن المعلّی قال: مرّ بی النبی(ص) وانا اصلّی... ثمّ قال: الا اعلّمک اعظم سورة فی القرآن قبل ان أخرج عن المسجد؟ فذهب النبی(ص) لیخرج من المسجد فذکّرته، فقال: الحمدللّه رب العالمین هی السبع المثانی والقرآن العظیم الذی اوتیته.7
ابوسعید بن معلّی میگوید: پیامبر از کنار من گذشت در حالی که من نماز میخواندم... تا آن جا که میگوید: پیامبر به من گفت: آیا پیش از آن که از مسجد بیرون روم، بزرگترین سورهای را که در قرآن است به تو یاد ندهم؟ پس رفت که از مسجد بیرون شود، من به یاد او آوردم، فرمود: «الحمدللّه رب العالمین» همان سبع المثانی و قرآن عظیم است که به من داده شده است.
دوم. عن ابیّ بن کعب، أن رسول اللّه(ص) قال له: اذا افتتحت الصلاة بم تفتتح؟ قال: الحمد للّه رب العالمین، حتی ختمها، فقال رسول اللّه(ص): هی السبع المثانی والقرآن العظیم الذی اعطیت.8
از ابی بن کعب نقل شده که پیامبر خدا(ص) به او گفت: هنگامی که شروع به نماز میکنی، آن را با چه چیز شروع میکنی؟ گفت: با الحمدللّه رب العالمین تا آخر آن. پیامبر خدا(ص) فرمود: آن همان سبع المثانی و قرآن عظیم است که به من داده شده است.
این رأی که منظور از سبع المثانی سوره حمد است از بیشتر ائمه حدیث و تفسیر نقل شده است که ما به علت کثرت طرفدارانِ آن، از ذکر نامشان خودداری میکنیم. آنها معتقدند که سبع المثانی سوره حمد است و قرآن عظیم هم که به آن عطف شده بقیه قرآن است و این از باب ذکر عام بعد از خاص است که در ادبیات عرب جایگاه ویژهای دارد. ضمنا «من» در «من المثانی» بیانیه است و بنابراین منظور از «مثانی» هم سوره حمد است. و علت این که به سوره حمد «مثانی» گفته شده این است که این سوره دو بار نازل شده؛ یک بار در مکه و یک بار در مدینه. شیخ بهایی به این سخن ایراد میکند که سوره حجر که آیه سبعا من المثانی در آن است مکی است و در زمان نزول این آیه، سوره حمد فقط یک بار نازل شده بود. آن گاه خودش پاسخ میدهد که در علم خدا چنین بوده که بار دیگر هم نازل خواهد شد.9 ولی میتوان به این ایراد چنین پاسخ داد که هر چند سوره حجر مکی است ولی به گفته مفسران همه آیات آن در مکه نازل نشده و آیه سبعا من المثانی در مدینه نازل شده است.10
5
برای اطلاق «مثانی» به سوره حمد وجوه دیگری هم گفته شده است؛ از جمله این که این سوره در هر نماز دو بار خوانده میشود، و یا این که این سوره از نظر محتوا به دو قسمت تقسیم میشود؛ قسمتی از آن مربوط به اوصاف خدا و قسمت دیگر مربوط به خواست بندگان است، و یا این که سوره حمد یک سوره استثنایی است و حالت ویژهای دارد و مثانی از «استثناء» است، یا این که این سوره در برگیرنده ثنای الهی است و مثانی از «ثنا» به معنای تعریف کردن است.11
قول دوم، این که منظور از «سبع المثانی» سوره حمد و منظور از «قرآن عظیم» بقیه قرآن است، ولی «من» در «من المثانی» برای تبعیض است. بنابراین، منظور از مثانی همه قرآن، و سوره حمد هفت آیه از آن است؛ همان گونه که در آیه دیگری به همه قرآن «مثانی» اطلاق شده است:
اللّه نزّل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی... (زمر/ 23)
خداوند، نیکوترین سخن را فرستاد؛ کتابی که آیات آن مانند یکدیگر و «مثانی» است.
قائلین به این قول برای مثانی بودن قرآن وجوهی گفتهاند؛ مانند این که برخی از مطالب در قرآن تکرار و اعاده شده و یا برخی از آیات آن برخی دیگر را تفسیر میکند. طبق این قول «مثانی» صفت برای سوره حمد نیست، بلکه صفت برای قرآن است و «سبعا من المثانی» یعنی هفت آیه از قرآن که همان سوره حمد است.
قول سوم. منظور از هر دو عبارت «سبعا من المثانی» و «القرآن العظیم» سوره حمد است و این عطف، عطف تفسیر است و اطلاق قرآن به جزئی از آن جایز است. شاهد این قول دو روایتی است که از بخاری و طبری نقل کردیم که در آنها پیامبر خدا(ص) مجموع عبارت «سبعا من المثانی والقرآن العظیم» را به سوره حمد اطلاق فرمود. البته این اطلاق منحصر به این دو روایت نیست بلکه در برخی دیگر از روایات هم آمده است.
طبق این سه قول که «سبعا من المثانی» به سوره حمد تفسیر شده، این سوره هفت آیه دارد. این مطلب از نظر شیعه مسلم است و بسم اللّه الرحمن الرحیم آیه نخست این سوره است و فقها درباره کسی که سوره حمد را نمیداند چنین فتوا دادهاند که باید در نماز به جای حمد، هفت آیه دیگر از قرآن را که میداند بخواند.12 اهل سنت نیز سوره حمد را هفت آیه میدانند، ولی برخی از آنها مانند شیعه بسم اللّه را یک آیه میشمارند و در این باره روایاتی هم نقل میکنند. بعضی از آنها نیز «صراط الذین انعمت علیهم» را یک آیه مستقل به شمار میآورند.13
6
قول چهارم. مراد از «سبعا من المثانی» هفت سوره طولانی در آغاز قرآن است که عبارتند از سورههای: بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف و دو سوره انفال و توبه که در حکم یک سورهاند.
این قول به ابن عمر و ابن عباس و ابن مسعود و ابن جبیر و مجاهد نسبت داده شده است.14 طبری برای این قول 30 روایت نقل میکند که هیچ کدام به پیامبر نمیرسد و سند آنها از ابن مسعود و ابن عمر و ابن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد و ضحاک فراتر نمیرود.15
سیوطی نیز روایاتی را در این باره از ابن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد نقل میکند16 و هیچ یک از این روایات به پیامبر خدا نمیرسد. البته در بسیاری از این روایات نام سورهها به همان صورت است که آوردیم، ولی در روایتی از سعید بن جبیر به جای دو سوره انفال و توبه سوره یونس ذکر شده است.17 جالب این که طبری در مجموعه روایاتی که در تفسیر سبع المثانی به فاتحة الکتاب آورده، برخی از آنها را از ابن مسعود و ابن عباس و ابن جبیر و مجاهد نقل کرده است.18 بنابراین، هم تفسیر سبع المثانی به هفت سوره طولانی و هم تفسیر آن به سوره فاتحه، هر دو از این افراد نقل شده است.
کسانی مانند ابوالعالیه این قول را رد کرده و گفتهاند: آیه «ولقد آتیناک سبعا من المثانی» در مکه نازل شده در صورتی که برخی از این سورههای طولانی در مدینه فرود آمده است. بنابراین، نمیتوان سبعا من المثانی را بر آنها حمل کرد. برخی این اشکال را چنین پاسخ دادهاند که قرآن پیش از آن که بر محمد(ص) نازل شود به آسمان دنیا نازل شده بود. البته این پاسخ محکم نیست، چون در این آیه از نزول سبع المثانی بر شخص پیامبر خبر داده شده است.19 به این اشکال میتوان چنین پاسخ داد که هرچند سوره حجر در مکه نازل شده است، ولی مفسران تصریح کردهاند که آیه «ولقد آتیناک سبعا من المثانی» در مدینه نازل شده است (همان گونه که پیشتر نقل کردیم).
در روایات شیعه تنها یک روایت پیدا کردیم که در آن از قول امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که فرموده است: خداوند به محمد(ص) هفت سوره طولانی و فاتحة الکتاب را داد که آن همان سبع المثانی و قرآن عظیم است.20 اگر این روایت از نظر سند درست باشد، باید گفت که سبع المثانی همان هفت سوره طولانی، و قرآن عظیم فاتحة الکتاب است.
7
قول پنجم، این که منظور از «سبع المثانی» هفت سورهای است که پس از سورههای «مئین» قرار گرفتهاند.21 توضیح این که سورههای قرآن را از نظر بلندی و کوتاهی به چند قسم تقسیم کردهاند: طوال، مئین، مثانی، مفصّل و قصار.22
شاهد این قول که به ابوالهیثم نسبت داده شده23 روایتی است که از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: خداوند هفت سوره طوال را به جای تورات و سورههای مئین را به جای انجیل و سورههای مثانی را به جای زبور به من داد، و پروردگارم مرا با دادن سورههای مفصل فزونی بخشید.24
البته این روایت دلالتی بر مدعا ندارد، چون در این روایت تعبیر «سبعا من المثانی» نیامده است و مجرد ذکر «مثانی» چیزی را اثبات نمیکند؛ همان گونه که این کلمه در آیهای که از سوره زمر آوردیم نیز وجود دارد و در عین حال رابطه آن با سبع المثانی مورد گفت و گوست.
قول ششم. بعضیها سبع المثانی را به هفت سورهای که در آغاز آنها «حم» آمده، تفسیر کردهاند.25 این سورهها عبارتند از: غافر(مؤمن)، فصّلت، شوری، زخرف، دخان، جاثیه و احقاف. این تفسیر از آن جا پدید آمده است که سوره هایی که با «حم» شروع میشوند هفت سورهاند، و در روایات متعددی از آنها به صورت یک مجموعه و به عنوان «آل حامیم» یاد شده است که دارای فضایل بسیاری هستند.
از انس بن مالک نقل شده که پیامبر خدا فرمود: خداوند به جای تورات به من آن هفت سوره (طولانی) را داد و به جای انجیل، الراآت تا طواسین را داد و به جای زبور میان طواسین و حوامیم را داد و مرا با حوامیم و سور مفصل برتری داد و هیچ پیامبری پیش از من آنها را نخوانده است.26 همچنین از ابن عباس نقل شده که هر چیزی مغزی دارد و مغز قرآن حوامیم است. از پیامبر خدا(ص) نقل شده که حوامیم دیباج قرآن است، و در بعضی از روایات، حوامیم ریحانهای قرآن معرفی شده است.27
این که گفتیم این سورهها به صورت یک مجموعه و به نام «آل حامیم» معروف است، برای آن است که این نام علاوه بر روایات، در اشعار پیشینیان هم آمده است؛ مثلا کمیت اسدی در بیتی خطاب به اهل بیت پیامبر(ص) میگوید:
8
تأوّلها منا تقیّ ومعرب28 وجدنا لکم فی آل حامیم آیة
برای شما در سورههای آل حامیم آیهای یافتیم که هر کس از ما که تقیه میکند یا آشکارا سخن میگوید، آن را تأویل کرده است.
مطلب دیگر این که سورههای حوامیم همه در مکه نازل شدهاند و آن اشکالی که ابوالعالیه در تفسیر سبع المثانی به سبع طوال مطرح کرده بود، در این جا وارد نیست. با همه این تفاصیل، تفسیر سبع المثانی به حوامیم دلیل روشنی ندارد و نمیتوان با این استحسانات، آن را تأیید کرد.
قول هفتم این که منظور از «سبعا من المثانی» کلّ قرآن است. این قول به ابن عباس و طاووس و نیز به ضحاک و ابومالک نسبت داده شده است.29
قائلین به این قول، تعبیر «سبعا من المثانی» را ناظر بر آیه 23 سوره زمر که پیش از این آوردیم، میدانند و معتقدند همان گونه که در آن آیه همه قرآن با وصف «مثانی» متصف شده، در این جا نیز منظور از «سبعا من المثانی» همان است.30 و این که در این جا عدد هفت هم اضافه شده، اشاره به این جهت است که معارف قرآن هفت بخش دارد: امر، نهی، بشارت دادن، بیم دادن، مَثل زدن، شمارش نعمتهای خدا و نقل اخبار پیشینیان31.
این تقسیم بندی که از برخی از مفسران نقل شده، تقسیم بندی درستی به نظر نمیرسد زیرا در آن، موضوعاتی مانند بحثهای مربوط به توحید و صفات خدا و آیات مربوط به جهان آفرینش مورد غفلت قرار گرفته و اساسا چنین تقسیم بندیهایی کار محکمی نیست و میتوان تقسیم بندیهای دیگری هم کرد که کمتر یا بیشتر از هفت باشد.
البته ممکن است گفته شود که عدد هفت در این جا موضوعیت ندارد و منظور از آن فقط تکثیر و تعدّد است و این در زبان عربی مرسوم است و حتی در قرآن نیز نظیر دارد و عدد هفت و هفتاد برای تکثیر استعمال شده است، مانند:
ولو أَنَّما فی الارض من شجرة أقلام و البحر یمدّه من بعده سبعة أبحر مانفدت کلمات اللّه
(لقمان / 27)
و اگر تمامی درختان روی زمین قلم باشند و دریا را هفت دریای دیگر یاری کند، سخنان خدا پایان نپذیرد.
ان تستغفرلهم سبعین مرة فلن یغفراللّه لهم (توبه / 80)
9
اگر هفتاد بار برای آنان طلب آمرزش کنی، خدا آنان را نخواهد بخشید.
بدون شک در این دو آیه عدد هفت و هفتاد برای تکثیر است ؛ چون این طور نیست که اگر بیش از هفت دریا مرکب شود کلمات خدا پایان میپذیرد بلکه کلمات او نامحدود است؛ و نیز این طور نیست که اگر پیامبر بیش از هفتاد بار برای مشرکان استغفار کند خدا آنها را خواهد بخشید. بنابراین شاید در آیه مورد بحث هم عدد هفت برای تکثیر است و عدد موضوعیت ندارد.
این سخن گرچه به خودی خود درست است ولی با توجه به روایاتی که در تفسیر سبع المثانی آمده، جریان آن در این آیه دلیل روشنی میخواهد که در دست نیست.
برخی از کسانی که «سبع المثانی» را به کلّ قرآن حمل کردهاند، گفتهاند که در این تعبیر، قرآن به هفت جزء مساوی تقسیم شده و به معنای هفت هفتم است که شامل همه قرآن میشود32 و این مانند تقسیم بندی قرآن به 30 جزء و یا 120 حزب و مانند آنهاست.
تفسیر سبع المثانی به کل قرآن این مشکل را هم دارد که در این آیه «عطف الشی علی نفسه» لازم میآید، چون در آیه شریفه، «القرآن العظیم» به «سبعا من المثانی» عطف شده است و باید معطوف با معطوف علیه مغایرت داشته باشد. زمخشری به این اشکال چنین پاسخ میدهد که مفعول «آتیناک» جامع این دو صفت است؛ در واقع خدا میفرماید: ما به تو چیزی دادیم که این دو صفت را دارد.33 بعضی نیز واو را در این جا واو مقحمه و یا زاید دانستهاند که پیشتر به آن اشاره کردیم. در این صورت معنای آیه چنین میشود: ما به تو سبع المثانی را که همان قرآن عظیم است دادیم.
در علت نامیدن قرآن به مثانی وجوهی گفته شده است؛ از جمله این که قصهها و موضوعات در آن تکرار شده و یا مجموع قرآن دوبار نازل شده و یا در مقایسه با کتابهای آسمانی دیگر از نظر زمانِ نزول در زمان متأخری قرار گرفته و حالت ثانوی دارد و یا قرآن شامل حمد و ثنای الهی است و از این قبیل.
قول هشتم. مراد از «سبع المثانی» مضامین هفت صحیفهای است که بر پیامبران پیشین نازل شده است؛34 به این معنا که هر مطلبی که در کتابهای آسمانی دیگر نازل شده، همانها بر پیامبر اسلام نیز نازل گردیده، به اضافه مطالبی که در قرآن منحصرا بر آن حضرت نازل شده است. زمخشری میگوید: جایز است که به همه کتابهای الهی «مثانی» گفته شود، چون این کتابها شامل ثنای الهی است و یا در این کتابها موعظههای مکرر وجود دارد و قرآن هم قسمتی از آنهاست.35 این قول نیز دلیل روشنی ندارد و فقط نوعی استحسان است و قائل آن نیز مشخص نشده و در کتابهای تفسیری تنها به صورت یک احتمال مطرح شده است.
10
قول نهم. برخی از مستشرقان احتمال دادهاند که منظور از «سبع المثانی» هفت قصه قرآنی است که در آنها به نزول عذاب دنیوی تصریح شده است، مانند قصه نوح و لوط و شعیب و هود و صالح. این نظریه در میان مفسران مسلمان سابقه ندارد و گویا نخستین بار، آن را اشپرنگر در کتاب زندگی و تعالیم محمد، ج 1، ص 462 و هورویتس در کتاب پژوهشهایی در قرآن، ص 26-28 مطرح کردهاند.36 ریچارد بل نیز پس از بررسی آن قصهها در تأیید این نظریه میگوید: بعضی از محققان اروپایی به این نظر گرایش دارند که این کلمه عربی از کلمه «مشنای» عبری اخذ شده، یا با احتمال بیشتر از کلمه سریانی یا عبری ـ آرامی «مثنیثا». شریعت شفاهی یهود کلا «مشنا» نام دارد. ریچارد بل اضافه میکند که عقیده اکثریت، طرفدار این معناست که مراد از آن «داستانهای دارای مکافات الهی» است، چه بر این مبنا که مثانی به معنای مکرر است و چه بر این مبنا که مشنا به معنای داستان است.37
این نظریه نیز با دلیل روشنی همراه نیست و ناشی از جرأت و جسارت غربیها در اظهار نظرهای خاص در آیات قرآنی است. نظیر سخن یکی دیگر از آنان که این احتمال سخیف را مطرح کرده است که عبارت «سبعا من المثانی» در اصل «شیئا من المتالی» بوده و چون قرآنهای اولیه نقطه نداشته، قاریان آن را به اشتباه چنین خواندهاند!38 در حالی که همه میدانند که قرائت قرآن سینه به سینه و از طریق نقل از تابعین و صحابه پیامبر صورت گرفته است.
ریچارد بل در تأیید نظریه «هفت داستان دارای مکافات الهی» به دنباله آیه 23 سوره زمر که پیش از این آوردیم استشهاد میکند. در آن جا پس از توصیف قرآن به «مثانی» گفته شده که «پوست کسانی که از پروردگارشان میترسند جمع میشود، سپس پوستها و دلهاشان به یاد خدا نرم میگردد.» بل میگوید که این حالت با آیات عذاب تناسب دارد.39
این استشهاد نادرست است، زیرا بدون شک در آن آیه مثانی به همه قرآن اطلاق شده و در ردیف سه صفت دیگر آمده که عبارتند از: احسن الحدیث، کتاب و متشابه. این سه صفت مربوط به همه قرآن است و حتی صفت متشابه نیز مربوط به همه قرآن است، و متشابه در این جا در مقابل محکم قرار نگرفته و مفهومی عام دارد و همه آیات قرآنی میتواند چنین تأثیری داشته باشد. از این گذشته، قصههایی که در آنها به عذاب دنیوی اشاره شده بیش از هفتتاست و ریچارد بل که خود به این مطلب واقف بوده میگوید: هفت تا از آنها مهم است. باید گفت: همه قصههای قرآنی مهم است و چنین گزینشی فقط برای توجیه آن نظریه است و مبنای محکمی ندارد.
11
قول دهم. در برخی از روایاتی که از طریق اهل بیت نقل شده، «سبع المثانی» به ائمه تفسیر شده است. این روایات دو دستهاند: در یک دسته «مثانی» و در دسته دیگر «سبع المثانی» به ائمه تفسیر شده است. مهمترین روایت از دسته اول، روایتی است که در چندین کتاب روایی معتبر از امام باقر(ع) به این شرح نقل شده است:
عن ابی جعفر(ع) قال: نحن المثانی الذی اعطاه اللّه نبینا محمدا...40
امام باقر(ع) فرمود: ما همان مثانی هستیم که خداوند به پیامبر ما محمد عطا کرده است.
در دسته دوم تعبیرهای مختلفی وجود دارد، از جمله:
عن سماعة قال: سألت ابا عبداللّه عن قول اللّه تعالی: «ولقد آتیناک سبعا من المثانی والقرآن العظیم» قال: فقال لی: نحن واللّه السبع المثانی.41
سماعه گفت: از امام صادق(ع) راجع به سخن خداوند: «ولقد آتیناک سبعا من المثانی والقرآن العظیم» پرسیدم. گفت: به خدا سوگند که سبع المثانی ما هستیم.
عن یونس بن عبدالرحمان عمّن ذکره، رفعه قال: سألت ابا عبداللّه(ع) عن قول اللّه: «ولقد آتیناک سبعا من الثانی والقرآن العظیم» قال: انّ ظاهرها الحمد و باطنها ولد الولد والسابع منها القائم.42
یونس بن عبدالرحمان از کسی که شنیده مرفوعا نقل میکند که گفت: از امام صادق(ع) راجع به سخن خداوند: «ولقد آتیناک سبعا من المثانی والقرآن العظیم» پرسیدم. گفت: ظاهر آن سوره حمد و باطن آن فرزندِ فرزند است و هفتمین آنها قائم است.43
سماعة قال: قال ابوالحسن(ع): «ولقد آتیناک سبعا من المثانی والقرآن العظیم» قال: لم یعط الانبیاء الا محمد(ص) وهم السبعة الائمة الذین یدور علیهم الفلک، والقرآن العظیم محمد.44
سماعه گفت: امام موسی بن جعفر(ع) پس از تلاوت آیه: ولقد آتیناک سبعا من المثانی، گفت: سبع المثانی به هیچ پیامبری جز محمد(ص) داده نشده و آن همان هفت امامی است که فلک بر آنها میگردد و قرآن عظیم محمد(ص) است.
اکنون که عمدهترین روایات این باب را ملاحظه کردید، میگوییم: شیخ صدوق روایات دسته اول را که در آنها فقط «مثانی» ذکر شده است، چنین توجیه میکند که منظور این است که ما همان کسانی هستیم که پیامبر آنها را همردیف قرآن قرار داده و از مردم خواسته است که به قرآن و ما تمسک کنند.45
طبق این توجیه، کلمه «مثانی» در این روایات به کلّی از آیه مورد بحث بیگانه است و منظور این است که ائمه، دومی از دو امانت پیامبرند که در حدیث ثقلین آمده است؛ ولی این توجیه جای تأمل دارد، زیرا در روایت آمده که خداوند «مثانی» را به پیامبر عطا کرده و این تعبیر اشاره به آیه سبع المثانی دارد. همچنین روایات دسته دوم قرینه خوبی است که منظور از مثانی در این روایات هم همان سبع المثانی است.
12
در مورد روایات دسته دوم، کار اندکی دشوار است، زیرا تطبیق عدد هفت به دوازده امام و یا چهارده معصوم مشکل به نظر میرسد. البته کسانی توجیهاتی ذکر کردهاند، مانند این که منظور از عدد هفت در این جا، هفت نامی است که چهارده معصوم دارند و آنها عبارتند از: محمد، فاطمه، علی، حسن، حسین، جعفر و موسی که تشکیل دهنده اسامی هر چهارده نفر است و مثانی از ثنا مشتق شده و یا به مفهوم همردیف بودن آنها با قرآن است و خود پیامبر هم داخل در این مفهوم است و در عین حال سبع المثانی به او اعطا شده و میان معطی و معطی له تغایر اعتباری کافی است.46 همچنین گفته شده که اگر عدد هفت را دو برابر کنیم عدد چهارده به دست میآید. و نیز گفته شده که بیشتر علوم از هفت امام منتشر گشته است.47 حقیقت این است که این توجیهات چندان قانع کننده نیست و مشکل عدد هفت همچنان باقی است و حتی در این جا نمیتوان آن را برای تکثّر گرفت چون روایت تصریح دارد که هفتمین آنها قائم است.
آنچه به نظر میرسد این است که در مورد روایات دسته اول که در کتابهای معتبر و با سندهای خوب نقل شده، همان توجیه شیخ صدوق را بپذیریم و بگوییم منظور این است که ائمه عِدل و همردیف قرآنند و مثانی به معنای دومی از دو چیز است و آن دو چیز قرآن و اهل بیت است که در حدیث ثقلین آمده است، و در مورد روایات دسته دوم باید بگوییم که هم روایت فرات و هم روایت عیاشی، هر دو، به اصطلاحِ محدثان، «مرسل»اند و هیچ کدام از آنها سند متصل ندارند و نمیتوان به آنها استناد کرد و بعید نیست که این روایات از ساختههای اسماعیلیه و یا واقفیه باشد که هر دو از فرقههای شیعه و معتقد به هفت امام هستند، همانگونه که مجلسی نیز به این مطلب اشاره میکند.48
در میان این اقوال و یا وجوهی که ذکر شد، آنچه به نظر درستتر میرسد این است که منظور از «سبع المثانی» سوره حمد باشد؛ با این تقریب که «من» در «من المثانی» برای تبعیض است و منظور از «مثانی» به قرینه آیه 23 سوره زمر، همه قرآن است و بنابراین، مثانی صفت برای سوره حمد نیست، بلکه صفت برای قرآن است. این وجه از آن جهت قوت دارد که در روایات متعدد و معتبری که هم از طریق شیعه و هم از طریق اهل سنت نقل شده «سبعا من المثانی» به سوره حمد تفسیر گردیده و با وجود این همه روایات متعدد و معتبر که برخی از آنها را نقل کردیم، وجوه دیگر قابل تأیید نیست؛ چون بسیاری از آنها مستند به روایات نیست و برخی هم که روایاتی دارد یا به معصوم نمیرسد و یا از نظر سند مخدوش است.
13
در پایان این گفتار، وجه دیگری را که به ذهن میرسد به عنوان یک دیدگاه مطرح میکنیم که نیاز به بررسی بیشتری دارد و آن این که منظور از «سبع المثانی» هفت بطن قرآن باشد.
در روایات بسیاری که از معصومین نقل شده چنین آمده است که قرآن ظاهری دارد و باطنی، و باطن آن هم باطنی تا هفت بطن، و منظور این است که آیات قرآنی به گونهای است که تاب چندین معنا را دارد و خواننده میتواند به اندازه گنجایش فکر و ظرفیت استعداد خود در سطوح مختلفی از آن بهرهمند شود و این رمز جاودانگی و عمق قرآن است.
قال رسول اللّه(ص): ان للقرآن بطنا ولبطنه بطنا الی سبعة ابطن.49
پیامبر خدا فرمود: برای قرآن باطنی است و باطن آن را نیز باطنی است تا هفت باطن.
ابولبید میگوید: امام باقر(ع) در پاسخ مردی که از تفسیر «المص» پرسیده بود، پاسخی داد، و چون آن مرد رفت به من گفت: این تفسیر آن در ظهر قرآن بود، آیا از تفسیر آن در بطن قرآن به تو خبر بدهم؟ گفتم: آیا قرآن ظهر و بطنی دارد؟ فرمود: قرآن ظاهری و باطنی دارد.50
امام باقر(ع) به جابر بن یزید جعفی فرمود:
یا جابر انّ للقرآن بطنا وللبطن بطنا وله ظهر و للظهر ظهر51
ای جابر! برای قرآن بطنی است و برای بطن آن نیز بطنی است و برای آن ظاهری است و برای ظاهر آن نیز ظاهری است.
همچنین در روایات بسیاری که از طریق شیعه و سنی نقل شده چنین آمده است که قرآن بر هفت حرف نازل شده است. نزول قرآن بر هفت حرف، در کتابهای حدیثی اهل سنت به طور گسترده و با طرق گوناگون آمده52 و در کتابهای حدیثی شیعه نیز این مضمون وارد شده است:53
قال امیرالمؤمنین(ع): أنزل القرآن علی سبعة احرف کلّها شاف کاف.54
امیرالمؤمنین(ع) فرمود:قرآن بر هفت حرف نازل شده که همگی کفایت کننده و شفا دهنده است.
عن ابی جعفر(ع) قال: تفسیر القرآن علی سبعة احرف، منه ما کان ومنه ما لم یکن بعد تعرفه الائمة.55
امام باقر(ع) فرمود: تفسیر قرآن بر هفت حرف است، برخی از آن واقع شده و برخی از آن هنوز واقع نشده و ائمه آن را میدانند.
14
البته در برخی از روایات اهل بیت، نزول قرآن به هفت حرف بدانگونه که عامه میگویند، به شدت مورد انکار قرار گرفته است، از جمله فضیل بن یسار از امام صادق(ع) پرسید که مردم میگویند: قرآن به هفت حرف نازل شده، امام فرمود:
کذبوا اعداء اللّه ولکنه نزل علی حرف واحد من عند الواحد.56
دشمنان خدا دروغ میگویند، بلکه قرآن بر یک حرف و از سوی خدای یگانه نازل شده است.
به نظر میرسد که آنچه مورد تکذیب امام قرار گرفته، برداشت آنها از هفت حرف است که گمان میکردند منظور از هفت حرف، هفت قرائت یا هفت لهجه است و امام آن را نفی میکند؛ ولی اگر منظور از آن هفت برداشت از آیه باشد مورد انکار نیست و به منزله هفت بطن است. اتفاقا در روایتی از امام صادق به این مطلب اشاره شده است:
عن حمّاد بن عثمان قال: قلت لابی عبداللّه (ع): انّ الاحادیث تختلف عنکم. قال: فقال: انّ القرآن نزل علی سبعة احرف، و ادنی ماللامام ان یفتی علی سبعة وجوه، ثم قال: «هذا عطاؤنا فامنن او امسک بغیر حساب»5758.
حماد بن عثمان میگوید: به امام صادق(ع) گفتم: از شما احادیث گوناگونی (درباره نزول قرآن بر هفت حرف) میرسد. فرمود: همانا قرآن بر هفت حرف نازل شده و کمترین چیزی که بر امام است این است که به هفت وجه فتوا دهد. سپس این آیه را خواند: «این بخشش ماست، آن را بی حساب ببخش یا برای خود نگهدار».
ملاحظه میفرمایید که در این روایت امام صادق(ع) بر نزول قرآن بر هفت حرف تأکید دارد، ولی آن را مربوط به برداشتهای متفاوت از قرآن میداند و این موضوع را یکی از عطایای الهی میشمارد و به راستی هم همین است و این حالت قرآن، یکی از وجوه اعجاز آن است و سبب میشود که هر کسی با هر فهم و استعدادی از آیات قرآن بهرهمند شود.
حال میگوییم: بعید نیست که مراد از «سبع المثانی» همان هفت بطن یا هفت حرف قرآن باشد و خداوند آن را به صورت یک عطیّه به پیامبر خود بخشیده و فرموده است «ولقد آتیناک سبعا من المثانی والقرآن العظیم»، به این بیان که منظور از مثانی همه قرآن است که هفت بطن یا هفت وجه از آن به پیامبر داده شده و ممکن است قرآن بطون دیگری هم داشته باشد که نزد خداست و اختصاص به او دارد و کسی را از آن آگاه نکرده است. و این که «سبع المثانی» در روایات به گونههای مختلف تفسیر شده، میتواند یکی از مصادیق هفت بطنی باشد که آیه مورد نظردارد.
15
اگر این نظریه پذیرفته شود، عطف «القرآن العظیم» به «سبعا من المثانی» مشکلی نخواهد داشت و میتوانیم موضوع «عطف الشیء علی نفسه» را با وجوهی که در توضیح قول هفتم از زمخشری و دیگران نقل کردیم، در این جا نیز توجیه کنیم.
نظر شما