اعجاز قرآن/ هدایتى و معارفى: اثبات وحیانىبودن قرآن از راه مضامین هدایتى و معرفتى آن
فهرست عناوین
نویسنده : على نقى خدایارى
یکى از ابعاد اعجاز قرآن، اعجاز در معارف و علوم است که از مباحث مهم و برجسته اعجاز قرآن به شمار مىآید. البته این بُعد از اعجاز قرآن، برخى دیگر از وجوه اعجاز را که ناظر به ابعاد معرفتى قرآن است; مانند اعجاز تشریعى، اخبار به امور غیبى، اعجاز در عدم تناقض و اختلاف، در برمىگیرد و نسبت به آنها عام است.
موضوع تحدّى باتوجه به آیات آن (اسراء/17،88; هود/11،13; یونس/10،38; بقره/2،23; طور/52،34) آوردن مثل قرآن است; قرآن کریم، به تعبیر خود از سنخ کلام و گونهاى از سخن است (توبه/9،6; فتح/48،15)[1] و هر سخنى دو بخش دارد: بخش نخست، شکل ظاهرى کلام است که در قالب الفاظ و واژگان پدیدار مىشود و بخش دیگر، معانى و مدلولهایى است که در دل واژگان و عبارات کلام، نهفته است. در حقیقت، هدف از بیان یک سخن نیز رساندن معانى و مفاهیم مورد نظر از طریق واژگان و عبارات است. بایسته است بررسى شود که از نظر قرآن کریم، کدام یک از دو جنبه لفظ و معناى قرآن، داراى اهمیت بیشترى بوده و چه چیز شایستگى دارد مهمترین وجه اعجاز قرآن به شمار آید.
بىگمان، مطمئنترین راه براى شناخت اهداف قرآن، رجوع به متن آن و تأمل در وصفها و تعبیرهاى این کتاب آسمانى درباره خود است. از جمله تعابیر «هُدًى لِلنّاس (بقره/2،185)، «هُدًى لِلمُتَّقین (بقره/2،2)، «تِبیـنـًا لِکُلِّ شَىء (نحل/16،89)، «فَصَّلنـهُ عَلى عِلم (اعراف/7،52)، «حکیم (یس/36،2) «حکمة (قمر/54،5)، «برهان (نساء/4،174)، «بصائر (انعام/6،104; اعراف/7،203)، «فرقان (بقره/2،185)، «ذکر (آلعمران/3،58; حجر/15،9)، «شفاء ، «رحمة (اسراء/17،82) و «نور (مائده/5،15) قابل ذکر است.
بیشتر اوصاف قرآن، بیان کننده ویژگیها و جنبههاى مربوط به محتوا، مدلول و معناى آن است; نه وصف واژگان و عبارات و جنبههاى ادبى و زبانى آیات. در این میان چند وصف انگشت شمار، مانند قرآن و کلام، ممکن است ناظر بر جنبههاى لفظى قرآن دانسته شود; اما باید توجه داشت که این گونه وصفها به هر دو جنبه لفظ و معنا عنایت دارد.
1
بر این پایه، با در کنار هم قرار دادن آیات تحدّى و آیات مربوط به اوصاف حقیقت قرآن، آشکار است که هر یک از این اوصاف مورد تحدّى قرار گرفته و منظور از آوردن مثل قرآن، آوردن مانند آن از جهت هدایتگرى، روشنگرى و... است و در کوتاه سخن، آوردن کلامى است که حامل معارف هدایتى و حِکَمى همسنگ دانشهاى قرآن باشد. از سوى دیگر فراگیر بودن تحدّى قرآن که همه جن و انس و عرب و عجم در همه زمانها و مکانها را در بر مىگیرد، نه صرفاً سخنوران عرب یا افراد عصر نزول را، مستلزم آن است که بُعد معارفى و معنایى قرآن، مورد تحدّى باشد[2]، زیرا براى انسانهایى که اساساً با زبان عربى آشنایى ندارند، درخواست پرداختن کلامى به شیوایى و رسایى قرآن، امر معقولى به نظر نمىرسد، بلکه مىتوان گفت تأکید بر جنبههاى زبانى قرآن به عنوان مهمترین وجه اعجاز، فروکاستن از شأن قرآن و آورنده آن در حد سخنان انسانهاى سخنورى مانند امرؤالقیس است، زیرا هدف از رسالت پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله) و نزول قرآن، عرضه طرحى نو در حوزه اندیشه و رفتار انسانى است و ازاینرو هماوردطلبى از جهت معارف هدایتگر، بامدّعا متناسب است.[3]
عنایت به واکنش کافران و مشرکان در برابر دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله)نشان مىدهد که آنان افزون بر اتهاماتى، مانند دروغ، جنون و سحر که به آن حضرت نسبت مىدادند و قرآن را افسانههاى پیشینیان مىخواندند (نحل/16،24)، طرح اصولى مانند توحید و معاد را امرى شگفت مىپنداشتند. (ص/38، 4ـ5; یس/36، 78ـ79) معلوم مىشود آنان خود را با تعالیم و حقایق جدید مواجه مىدیدند وشگفتى پیام آسمانى قرآن از حیث این معارف است. البته این معارف و تعالیم در قالب متنى روشن، زیبا و دلکش پدیدار شده است.[4]
افزون بر اینها، برخى آیات تحدّى مانند 23بقره/2 مدنى است[5] و در مدینه، مخالفان و معارضان قرآن در درجه نخست، یهودیان بودند که کتاب آسمانى و آیین خود را برتر از قرآن کریم و دین اسلام پنداشته و از پذیرش اسلام سر بازمىزدند. (بقره/2، 76، 89ـ91) این امر مقتضى آن است که تحدّى در برابر آنان به هدایت و معرفت قرآنى باشد، همچنان که در آیهذیل که مخاطب مستقیم آن یهودیان (و همه مخالفان و معارضان هستند) به تحدّى، از بعد هدایتگرى تصریح شده است: «قُل فَأتوا بِکِتـب مِن عِندِ اللّهِ هُوَ اَهدى مِنهُما اَتَّبِعهُ (قصص/28،49)
2
سخنان معصومان(علیهم السلام) درباره قرآن نیز مؤید تحدّى قرآن از جنبه معرفت و هدایت آن است. امیر مؤمنان(علیه السلام)، در وصف بعثت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)تأکید مىکند که خداوند، آن حضرت را با نور روشنگر، برهان آشکار و راه هویدا و کتاب هدایتگر برانگیخت.[6] در سخنى دیگر، آن حضرت قرآن را نورى که چراغهایش خاموش نشود، چراغى که فروزندگیش کاستى نیابد و پرتوى که روشنایى آن تاریکى نگیرد و فرقانى که برهانش خاموشى نپذیرد، معرفى کرده است.[7] در این گونه احادیث[8] با یادآورى ماهیت معرفتى و هدایتگرى قرآن، بر جاودانگى و شکست ناپذیرى آن تأکید شده است. البته جاودانگى، عزتمندى و شکستناپذیرى، تنها با بىبدیل بودن و معارضهناپذیر بودن دانش و هدایت قرآن، امکانپذیر است. گذشته از این دسته روایات، در حدیث زیر تصریح شده که وجه تحدّى قرآن، معارف حکمتآمیز آن است; هنگامىکه ابنسکیت از امام رضا(علیه السلام) پرسید: چرا خداوند پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) را با کلام و خطب برانگیخت؟ حضرت فرمود: خداوند حضرت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) را زمانى برانگیخت که بر اهل روزگار خطب و کلام چیره بود، پس آن حضرت از جانب خدا مواعظ و حکمتهایى آورد که سخن ایشان را باطل ساخت و بدین وسیله حجّت را بر ایشان تمامگرداند.[9]
در حدیث یاد شده بر این نکته تأکید شده است که به رغم آنکه در زمان بعثت پیامبر مقولات ادبى و زبانى مانند اقسام خطبه و شعر رایج بود، پیامبر(صلى الله علیه وآله) پندها و حکمتهایى از جانب خداوند آورد. این بدان معناست که ماهیت تحدّى و اعجاز قرآن از سنخ حکمت و هدایت است. در پاسخ به این پرسش که دانش و معرفت قرآنى از چه ویژگیهایى برخوردار است که موجب شده مهمترین وجه تحدّى قرآن شناخته شود، به برخى از ویژگیهاى معارف قرآن اشاره مىشود.
1. مهمترین ویژگى معارف قرآن، ابتناى آن بر دو عنصر عقل و فطرت است; بنمایه آموزهها، حقایق و مفاهیم اعتقادى و اخلاقى قرآن عقلى و فطرى است. ماهیت عقلى و فطرى این تعالیم، از یکسو آنها را همیشگى و همه جایى ساخته و از سوى دیگر شیوه خاصى را در عرضه و آموزش و در نتیجه پذیرش آنها موجب گشته است.
شیوه قرآن در تبیین معارف و مفاهیم خود، تکیه بر خرد عام انسانى از طریق استدلال عقلى، و بیدار کردن فطرت آدمى از راه استذکار فطرى است. وصف قرآن به «ذکر» (آلعمران/3،58; حجر/15،9)، «ذکرى» ( ق/50،8) و «تذکره» (طه/20،3; مدثّر/74،54) و تأکید بر شأن یادآور بودن پیامبر (غاشیه/88،21) اشاره به همین نکته است. امیر مؤمنان(علیه السلام)نیز در تبیین رسالت پیامبران، برانگیختن گنجینههاى پنهان عقول و بازیابى و یادآورى معرفت فراموش شده را از شئون پیامبران دانستهاند.[10]
3
تفاوت بنیادى و اعجازآمیز معارف الهى قرآن با رهآوردها و یافتههاى علمى بشرى از همین جا پیدا مىشود و به سبب همین عقلى و فطرى بودن تعالیم است که قرآن کریم در دعوت به سوى اهداف خود، قاطعیت و صراحت داشته و از رویگردانى مخالفان و کافران، ابراز شگفتى مىکند (قمر/54،2) و قرآن را نشانه و آیتى بسنده مىداند. (عنکبوت/29،51)
از اوصاف برجسته قرآن، آیه ونشانه خدابودن آن است. (بقره/2، 99، 252; آلعمران/3،103، 108; رعد/13،1) در احادیث نیز از تجلى خدا در قرآن سخن رفته است.[11] آنچه درباره معارف عقلى و فطرى قرآن گفته شد، در تبیین مفهوم آیه و تجلى نیز مدد مىرساند; بدینسان که تجلى خدا در قرآن، تجلى به آیات و نشانههاست[12] و آیه بودن قرآن نیز بدان معناست که از یکسو بیان کننده آیات تشریعى (آموزهها و احکام دینى) و از سوى دیگر یادآور آیات تکوینى خداست.[13]
2. جامعیت و کمال; قرآن مجید همه مواد و مصالح علمى رسیدن انسان به فلاح و سعادت فردى و اجتماعى را در دو بعد نظرى و عملى داراست. قرآن با گستره عظیم معارف خود، راهکارهاى روابط انسان در 4 حوزه رابطه انسان با خدا، با خود، با انسانهاى دیگر و با جهان را تبیین کرده است. معصومان(علیهم السلام) در احادیث متعدد[14]، و مفسران در ذیل آیاتى، چون: «مافَرَّطنا فِى الکِتـبِ مِن شَىء (انعام/6،38) و «ونَزَّلنا عَلَیکَ الکِتـبَ تِبیـنـًا لِکُلِّ شَىء (نحل/16،89) به جامعیت و کمال قرآن تصریح کردهاند.[15]
3. حقانیت، درستى و واقع نمایى آموزههاى قرآن; این نکته مفاد آیاتى مانند: «ذلِکَ الـکِتـبُ لارَیبَ فیهِ (بقره/2،2) و «اِنَّه لَکِتـبٌ عَزیز لا یَأتیهِ البـطِـلُ مِن بَینِ یَدَیهِ و لا مِن خَلفِه (فصّلت/41، 41ـ42) است که مفسران و دانشمندان اسلامى نیز بدان تصریح کردهاند.[16]
از اوصاف قرآن، «حکمت» و «حکیم» است. (قمر/54،5; یس/36،2) حکمت ازنظر واژهشناسى به معناى استوارى، اتقان و منع از فساد و جهل است[17]، بر این اساس، حکمت قرآن آموزههاى راستین و مطابق واقع است که از سویى دچار نقض نمىشود و هیچ کژى در آن راه نمىیابد و از سوى دیگر با روشنگرى خود، انسان را در عرصه عمل، از فساد و تباهى باز مىدارد و در حوزه علم و اعتقاد، مانع نادانى وى مىگردد.
4
4. تعالیم و حقایق قرآن داراى سطوح و لایههاى معنایى متکثر است که اندیشمندان و خردورزان هرچه در آنها بیندیشند و کاوش کنند به عمق مراتب معارف آن نمىرسند. در احادیث از ظهر و بطن قرآن سخن به میان آمده[18] و بر بىپایان بودن شگفتیهاى علمى قرآن تأکید شده است.[19] در حقیقت همگانى بودن و جاودانگى قرآن مقتضى است که براى همه انسانها در هر سطح فکرى و عقلانى هدایتگرى و معرفتزایى داشته باشد، ازاینرو قرآن کریم در عین حال که خود را مایه هدایت همه مردم مىخواند (بقره/2، 185; آلعمران/3، 138) پارهاى از آموزههاى خودرا ویژه دانشمندان و خردمندان مىداند. (عنکبوت/ 29،43; رعد/13، 19; غافر/40،54)
بازتاب اعجاز معارفى در کلام اندیشمندان:
به نظر مىرسد اعجاز معارفى آنگونه که شایسته است و در قرآن و سنت بر آن تأکید شده، در آرا و سخنان دانشمندان اسلامى منعکس نشده است; پندارى جنبههاى زبانى زیبا و شگفت قرآن، عالمان و نویسندگان را چندان شیفته خود ساخته است که از پرداختن به جنبههاى اعجاز محتوایى قرآن غفلت کرده و مقولاتى مانند فصاحت و بلاغت را وجه اعجاز آن دانستهاند.[20]
در عین حال با جستوجو در سخنان دانشمندان مسلمان، اشارهها و گاه مباحثى سودمند در باب اعجاز هدایتى قرآن یافت مىشود. گفتنى است که بسیارى از عالمان شیعه و اهلسنت بر علوم ومعارف قرآن به عنوان یکى از وجوه تحدّى و اعجاز، در کنار سایر وجوه، تأکیدکردهاند و برخى به تحدّى قرآن از حیث علوم و معارف بسنده کرده و به جنبههاى ادبى و زبانى اعجاز آن نپرداختهاند. از سوى دیگر باید توجهداشت که برداشت همه مدافعان اعجاز معارفى از اعجاز و چیستى علوم معجزهگر قرآن یکسان نیست.
ماوردى (م.450ق.) و سیوطى (م.911ق.) یکى از وجوه اعجاز قرآن را جامعیت علمى آن دانستهاند که هیچ یک از دانشمندان امتها به علومآن احاطه ندارند و هیچ کتابى آنها را دربرنمىگیرد.[21]
ابوحامد غزالى (م.505ق.) با استناد به سخنى از امیر مؤمنان(علیه السلام)، قرآن را اشارهکننده به کلیات همه دانشها (مجامع العلوم) دانسته است.[22]
راوندى (م.573ق.) وجه سوم اعجاز قرآن را درستى معانى و هماهنگى آنها با نظر و استدلال و سازگار بودن با عقل مىداند.[23]
ابنمیثم بحرانى (م.679ق.) مجموع فصاحت بالا، اسلوب و اشتمال بر علوم شریفه را وجه اعجاز قرآن دانسته و علوم قرآن را شامل علم توحید، اخلاق، سیاسات، چگونگى سلوک الى الله و احوال امتهاى گذشته دانسته است. ابنمیثم تأکید مىکند که دانشها و مقاصد قرآن بسى بیشتر از فصاحت و اسلوب آن، از دسترس توانایى انسانها به دور است.[24]
5
قرطبى (م.671ق.) در ضمن 10 وجهى که براى اعجاز قرآن آورده، به دو وجه زیر نیز تصریحدارد: نخست، اشتمال آن بر دانشى که مایهقوام تمامى انسانها در مسائل احکام و حلال و حرام است. دوم، دارابودن حکمتهاى بالغه که عادتاً با این کثرت و شرافت از هیچ بشرى صادرنمىشود.[25]
ابنجزى (م.741ق.) بر آن است که آنچه در قرآن درباره شناخت بارى تعالى و یادکرد اسما و صفات جلال و جمال او آمده، نیز فراخواندن انسانها به عبادت و توحید خدا و اقامه برهانهاى قاطع و دلایل آشکار در این باره، تشریع و تبیین احکام حلال و حرام، راهنمایى انسانها به مصالحدنیا و آخرت و مکارم اخلاق که غایت حکمت و ثمره علوم است، همه در وجه اعجاز قرآن بهشمار است.[26]
صدرالمتألهین شیرازى(م.1050ق.) در کنار فصاحت و بلاغت، اشتمال قرآن بر علوم الهى و معارف ربانى و احوال مبدأ ومعاد و ارشاد به مکارماخلاق و فنون حکمت عملى و مصالح دینى و دنیوى را به عنوان وجه اعجاز قرآن یاد کردهاست.[27]
فیض کاشانى (م.1091ق.) شریفترین و قوىترین وجه اعجاز قرآن نزد خردمندان را اشتمال آن بر علوم و اسرار و معارف و انوار و دارا بودن جوامع کلم و انوار حکمتى آن دانسته که خردها از ادراک آنها ناتوان است.[28]
علامه مجلسى (م.1111ق.) اشتمال قرآن بر معارف ربانى ـبه رغم امّى بودن پیامبرـ و عارىبودن آن از هر امرى که مخالف عقول سلیم و افهام مستقیم باشد، نیز اشتمال آن بر آداب کریمه و شرایع و قوانین درست و استوار را که موجب صلاح انسانها و مایه رفع هرگونه نزاع و فساد در جامعه انسانى است، بزرگترین وجه اعجاز قرآنمىداند.[29]
بلاغى (م.1352ق.) از شیوههاى استدلال قرآن در مباحث گوناگون الهیات، قانونگذارى عادلانه، ساماندهى نظام مدنیت و عرضه آموزهاى اخلاق والا در حوزه ارزشها و ضد ارزشها به عنوان سه وجه اعجاز قرآن یاد کرده است.[30] سیدابوالقاسم خویى نیز بر همین سه وجه با تفصیل بیشتر به عنوان سه وجه از وجوه اعجاز قرآن کریم تأکید کرده است.[31]
میرزا مهدى اصفهانى (م.1365ق.) که قائل به جدایى راه و روش معرفتى قرآن از راه و روش فلسفه و عرفان است، طرفدار جدى اعجاز هدایتى و معارفى است. او مهمترین وجه اعجاز قرآن را علوم و حکمتهاى نو آن در برابر فلسفه و عرفان قدیم بشرى دانسته است.[32] ایشان با استناد به آیات فراوان، حقیقت قرآن را علم، هدایت، حکمت، بصائر، بیّنه، نور و شفا دانسته و همین اوصاف قرآن را موضوع تحدّى برشمرده است. از نظر وى فصاحت و بلاغت اعلاى قرآن، بالاترین لباس زیبایى است که بر قامت علوم و معارف الهى پوشیده شده; امّا تحدّى به علوم و معارف است; نهفصاحت و بلاغت.[33] ایشان بر آن است که حدیثبودن قرآن که در آیات متعدد مطرح شده و در آیه«فَلیَأتوا بِحَدیث مِثلِهِ اِن کانوا صـدِقین (طور/52،34) موضوع تحدّى قرار گرفته، تأکید بر این نکته است که تحدّى به علوم و معارف جدید و غیر معهود است که با دانشهاى بشرى تفاوت بنیادى دارد.[34]
6
مجتبى قزوینى (م.1386ق.) شاگرد و همفکر میرزاى اصفهانى که به شکل گسترده درباره اعجاز معارفى قرآن سخن گفته، بر آن است که وجه تحدّى و اعجاز قرآن، علوم و معارف آن است.[35] از نظر وى علوم و معارف قرآن داراى ویژگیها یا جهات کمالى دهگانه زیر است که آوردن مثل آن باویژگیهاى یاد شده، در توان هیچ کس نیست. این اوصاف و ویژگیها عبارت است از: 1.امّىبودن پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم). 2. جامعیت علوم قرآن. 3.دارابودن علم و قوانین تشریع. 4.همهگونه خواننده قرآن، اعم از مؤمن یا کافر، غنى یا فقیر، متکبر یا متواضع در قرائت قرآن، خود را مشمول بخشى از خطابهاى آن مىبینند. 5. اشتمال قرآن بر علم غیب در گزارش از امور تکوینى و تشریعى جهان، و کارها و حالات بشر گذشته و آینده. 6.بهحکم «لَه دَعوَةُ الحَقّ (رعد/13، 14) تمام مقصد و مقصود قرآن دعوت به سوى خداست. 7.جامعیت بیانى آیات، که یک آیه در عین اینکه مثلا در مقام بیان حال پیامبران و چگونگى دعوت آنهاست، اندرز و هشدار بوده و بیان کننده ویژگیهاى اخلاقى و رفتارى انسان است و با اینکه مشتمل بر بیان عالم تکوین است، مشتمل بر بیان عالم تشریع بوده و در همان حال شامل پارهاى از اخبار غیب نیز هست. 8.برخى از سور و آیات، قبض یا بسط، اجمال یا تفصیل آیات و سور دیگر، بااختلاف تعبیر است; مثلا گفتهاند: مجموعه آنچه در قرآن آمده در سوره یس /36 است. 9. علوم و معارف گوناگون قرآن به زبان عربى روشن و با فصاحت و بلاغت نازل شده است. 10.علوم ومعارف قرآن از اختلاف و تناقض مبرّاست.[36]
ابنعاشور (م.1393ق.) در کنار دو وجه بلاغت والا و اسلوب نظم، دارا بودن معانى حکمى و اشارات به حقایق عقلى و علمى را که خردهاى بشرى ـنه در عصر نزول قرآن و نه در روزگاران بعدىـ بدان نمىرسد، براى همه انسانها در همه زمانها، معجزه شمرده و تأکید کرده که عالمان ما مانند ابوبکر باقلانى وقاضى عیاض که در باب اعجاز قرآن سخن گفتهاند از این وجه غفلت کردهاند.[37]
علامه طباطبایى (م.1402ق.) با عام دانستن تحدّى، اعجاز قرآن را از تمامى جهاتى مىداند که در آنها امکان تفاضل هست، براین اساس، قرآن براى انسان بلیغ در بلاغت و فصاحتش و براى حکیم در حکمت خود، و براى دانشمند در دانش خود، و براى عالم اجتماعى در مباحث و مسائل اجتماعى خود، و براى قانونگذاران در قانونگذارى خودشان، و براى سیاستمداران در سیاستشان، و براى حاکمان در حکومتشان، و براى همه جهانیان در آنچه بدان دسترسى ندارند، مانند امور غیبى و اختلاف در حکم و علم و بیان، آیه و معجزه است.[38]نیز وى درباره اعجاز علمى قرآن تأکید مىکند که قرآن در پارهاى از آیات، به علم و معرفت تحدّى کرده است. از نظر ایشان تعالیم اسلام ـکه کلیات آن در قرآن کریم و جزئیات آن در سنّت آمدهـ به مباحث و مسائل خرد و کلان معارف الهى (فلسفى) و اخلاق فاضله و قوانین دینى فرعى در زمینههاى عبادات، معاملات، سیاسات و اجتماعیات و همه حوزههاى مورد نیازانسان، براساس فطرت و اصل توحید پرداختهاست، بهگونهاى که تفاصیل آن با تحلیل، به اصل توحید و این اصل، با ترکیب به تفاصیل بازمىگردد.[39]
7
ملکى میانجى با عام دانستن تحدّى قرآن نسبت به همه مکلفان، اعم از عرب و عجم در همه زمانها، تأکید مىکند که اعجاز، زمانى تمام مىگردد که همه افراد بشر در تمامى جنبهها از آوردن نظیرى براى قرآن ناتوان باشند، ازاینرو براى شناخت اعجاز قرآن نمىتوان به عجز ملتعرب بسنده کرده و ناتوانى آنها از آوردن مثل قرآن را دلیل بر اعجاز آن دانست.[40] ایشان با تکیه بر این مقدمات و با استناد به ادله عقلى و نقلى و گزارشهاى تاریخى درباره تأثیر معنوى قرآن بر دلهاى مخالفان، به تبیین و دفاع از اندیشه اعجازهدایتى و معارفى قرآن پرداخته و دیدگاه قائل به اعجاز قرآن از جنبه فصاحت و بلاغت را نقد کرده است.
گزارش اجمالى یادشده آشکارا بیان کننده این نکته است که اندیشه اعجاز معارفى برخلاف سدههاى نخستین هجرى، در سدههاى اخیر، به ویژه در دوران معاصر بهطور جدى طرح وبررسى شده است. به نظر مىرسد که تحولات عمومى جهان اسلام، به ویژه نهضت بازگشت به قرآن در این چرخش دیدگاه، بىتأثیر نبوده است.
8
منابع
آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن; ابواب الهدى; الاحسان بترتیب صحیح ابنحبّان; احیاء علوم الدین; انوارالتنزیل و اسرار التأویل، بیضاوى; بحارالانوار; البرهانفى علوم القرآن; بیان الفرقان فى نبوة القرآن; البیانفى تفسیرالقرآن; التبیان فى تفسیرالقرآن; التسهیل لعلوم التنزیل; تفسیر التحریر والتنویر; تفسیر الصافى; تفسیرالقرآن العظیم، صدرالمتالهین; التفسیر الکبیر; التمهید فى علومالقرآن; تنبیهات حول المبدأ والمعاد; الجامع لاحکام القرآن، قرطبى; جامع الاخبار و الآثار; الحیاة موسوعة اسلامیة علمیه; حیاةالقلوب تاریخ پیامبران; الخرائجوالجرائح; دانشنامه امامعلى(علیه السلام); زاد المسیر فى علم التفسیر; شرح توحید صدوق; شرح المقاصد; الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیه; عللالشرایع; علمالیقین; قواعدالمرام فى علم الکلام; الکافى; کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد; کنزالعمال فى سنن الاقوال والافعال; مجمعالبیان فى تفسیر القرآن; مسند احمدبنحنبل; مشرقالشمسین; المصنف; معترک الاقران; معجم مقاییساللغه; مناهج البیان فى تفسیر القرآن; المیزان فى تفسیر القرآن; النکت والعیون، ماوردى; نگاهى به علومقرآنى; نهجالبلاغه.
[1]. شرح توحید صدوق، ج3، ص244.
[2]. مناهجالبیان، ج1، ص58; التمهید، ج6، ص27ـ28.
[3]. بیان الفرقان، ج2، ص197; مناهج البیان، ج1، ص58.
[4]. نگاهى به علوم قرآنى، ص186ـ187.
[5]. مجمع البیان، ج1، ص111; ج10 ص613; تفسیرقرطبى، ج1، ص107.
[6]. نهج البلاغه، خطبه 161.
[7]. نهجالبلاغه، خطبههاى 133، 198.
[8]. ر.ک: الحیاة، ج2، ص69-150; جامعالاخبار، ج1، ص126.
[9]. الکافى، ج1، ص24; عللالشرایع، ج1، ص147ـ148.
[10]. نهجالبلاغه، خطبه 1.
[11]. همان، خطبه 147; مشرق الشمسین، ص404; البرهان فى علوم القرآن، ج2، ص85.
[12]. تنبیهات حول المبدأ و المعاد، ص88ـ90.
[13]. دانشنامه امام على(علیه السلام)، ج1، ص166ـ167.
[14]. الکافى، ج1، ص59; الصافى، ج1، ص56ـ57.
[15]. التبیان، ج6، ص418; الصافى، ج2، ص118ـ119; تفسیر قرطبى، ج6، ص270ـ271; زاد المسیر، ج4، ص482.
[16]. مجمعالبیان، ج1، ص118; ج9، ص23; تفسیربیضاوى، ج1، ص24ـ25.
[17]. مقاییس اللغه، ج2، ص91; الصحاح، ج5، ص1901ـ1902.
[18]. الکافى، ج2، ص599; بحارالانوار، ج89، ص78 به بعد; کنزالعمال، ج1، ص550.
[19]. نهج البلاغه، خطبه 18; مسند احمد، ج1، ص291; المصنف، ج3، 376; کنز العمال، ج1، ص526.
[20]. کشف المراد، ص484ـ485; شرح المقاصد، ج5، ص25; التفسیر الکبیر، ج2، ص115.
[21]. تفسیر ماوردى، ج1، ص32; معترک الاقران، ج1، ص12.
[22]. احیاء علوم الدین، ج3، ص135.
[23]. الخرائج و الجرائح، ج3، ص981.
[24]. قواعد المرام، ص132ـ133.
[25]. تفسیر قرطبى، ج1، ص54.
[26]. التسهیل، ج1، ص23ـ24.
[27]. تفسیر صدر المتالهین، ج2، ص127.
9
[28]. علمالیقین، ج1، ص486.
[29]. حیاة القلوب، ج3، ص413.
[30]. تفسیر ماوردى، ج1، ص32; قواعدالمرام، ص132ـ133; التسهیل، ص881; آلاءالرحمن، ج1، ص41-46.
[31]. البیان، ص45ـ46، 48، 60، 62، 67.
[32]. ابواب الهدى، ص3.
[33]. بیان الفرقان، ج2، ص196ـ 197.
[34]. ر.ک: همان، ص199ـ200.
[35]. بیانالفرقان، ج2، ص208.
[36]. بیانالفرقان، ج2، ص206ـ216.
[37]. التحریر والتنویر، ج1، ص104.
[38]. المیزان، ج1، ص59ـ60.
[39]. المیزان، ج1، ص62.
[40]. مناهج البیان، ج1، ص58.
10
منبع: دائره المعارف قرآن کریم (جلد 3) - مرکز فرهنگ و معارف قرآن
نظر شما