مصلحت مبتنی بر حقیقت و نه منفعت
نقل به مضمون روایتی تاریخی که در بحار الانوار نیز ضبط شده، چنین است که در هنگامه بیعت مردم با حضرت علی (ع)، به ایشان خبر داده شد که معاویه از بیعت با ایشان خودداری کرده و برای حضرت پیغام فرستاده که اگر علی بن ابیطالب همانند عثمان مرا به حکومت شام منصوب کند، من با او بیعت خواهم کرد.
گفته شده که در این وقت مغیره نزد حضرت آمده و به ایشان پیشنهاد می دهد که «مصلحت این است؛ تو نیز تا وقتی کارها رو به راه و امر خلافت مستقر شود، او را به حکومت آنجا منصوب بداری و بعد از آن اگر خواستی او را برکنار کن». حضرت در جواب اما فرمودند: آیا تو عمر مرا تا آن روز ضمانت می کنی که من تا آن وقت زنده باشم؟
مغیره پاسخ داد: نه.
امام(ع) فرمودند: «من هرگز پاسخ خدای را در حکومت وی بر 2نفر مسلمان در شب تار نمی توانم بدهم» و به آیه51 سوره کهف استشهاد کردند که «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدا؛ من گمراهان را بازوی خود نخواهم گرفت».
مصلحت اندیشی در عرف سیاست ورزی امروز به معنای ترجیح دادن منفعت ها بر حقیقت ها تلقی می شود؛ ترجیحی که البته از پس صَلاحی است؛ صلاحی که هدف و منفعتی را در اکنون یا آینده مورد توجه قرار داده است. این تعریف بسیط از مفهوم مصلحت اندیشی در عرف امروز سیاستمداران البته ریشه ای عمیق نیز در بن مایه های فکری و علمی فرهنگ جوامع دارد. در فرهنگ شیعی رویکرد به مصلحت از منظر های گوناگون مورد توجه واقع شده است چراکه نخستین تقابل های مفهوم مصلحت با حقیقت به دستیاری خلافت غصبی از همان طلیعه تاریخ تشیع باعث افتراقی جدی میان مسلمانان شد. منظر های دیگر اینکه وقتی مفهوم مصلحت در صورت های گوناگون در مقابل حقیقت و شریعت قرار گرفت و با تمسک به آن به اجتهاد در مقابل نص انجامید، نظام سیاسی شیعه در توجه به مفهوم مصلحت به مثابه اصطلاحی سیاسی واکنش نشان داده است. در مقابل اما در متن گفتمانی اندیشه سیاسی اهل سنت مفهوم مصلحت مورد توجه جدی قرارگرفته است.
بر این اساس باید گفت که مفهوم شناسی«مصلحت» در معنا و رویکرد کلامی، فقهی و فلسفی آن در جهان اندیشه اهل تسنن، ادبیات باسابقه تری از منظر تاریخی نسبت به تشیع دارد. در این میان اما این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که با پیروزی انقلاب اسلامی و توجه جدی امام (ره) به مفهوم مصلحت و طرح بحث احکام حکومتی و مقدم بودن مصلحت های نظام اسلامی بر تمامی مصلحت های فرعی و حتی احکام اولیه و همینطور طرح مبانی نظری ولایت مطلقه فقیه، مفهوم شناسی «مصلحت» در زمینه فقهی آن در ادبیات شیعه یکباره وارد مرحله ای ویژه با ادبیاتی دیگرگون شده است و به تبع همین اندیشه در سال های اخیر می توان تحرکات بسیاری را در بازاندیشی پیرامون مفهوم «مصلحت» در اندیشه سیاسی و نظام فقهی شیعی به تماشا نشست.
کندوکاو در سیره عملی حضرت امیر(ع) به عنوان یگانه الگوی عینی زعامت و رهبری جامعه در دوران بعد از پیامبر مهربانی(ص) در نظام سیاسی شیعه همواره مخاطبان را با نکات قابل تأمل بسیاری رو به رو می سازد؛ مفاهیمی که در بازتعریف سیاست علوی، نیاز به فهم آنها چه به صورت زمینه محور و چه به صورت پدیدار شناسانه می تواند برای پژوهشگران افق گشا باشد.
یکی از این دست مفاهیم، جایگاه مفهوم «مصلحت» و «مصلحت اندیشی» در سیره سیاسی و اجتماعی حضرت در طول حیات مبارکشان است. اگر سیر زندگی حضرت امیر(ع) را از نخستین حضور اجتماعی حضرت در بیعت انذار عشیره تا لحظه شهادت ایشان در نظر بگیریم می توانیم موقف های گوناگونی را بیابیم که ایشان توجه به مصلحت هایی را روا یا ناروا می دانستند. با این توضیحات و تدقیق در سیره عملی حضرت است که باید گفت اصولا مصلحت بودن یا نبودن با توجه به ادبیاتی غیردینی مفهوم مصلحت توجیه پیدا می کند، چرا که در فرهنگ دینی و به ویژه فرهنگ تشیع اصولا مصلحت امری رواست، چرا که مصلحت نمی تواند چیزی غیر از درنظر گرفتن حقیقت باشد و آنچه صلاح است همان حقیقت پنهان شده در حجاب زمان و مکان است و نه چیزی دیگر. توضیح اینکه بر خلاف نگاهی که فیلسوفان اخلاق معاصر یا اندیشه ورزان سکولار به مفهوم مصلحت دارند، مصلحت در اندیشه علوی صلاح و منفعت فردی یا حتی جمعی تلقی نمی شود و اصولا تفکیک واقعیت از حقیقت و ربط مصلحت و صلاح به حوزه واقعیت ها موید و مجوز ترجیح مصلحت بر حقیقت نمی تواند باشد.
در اندیشه علوی آنچه مصلحت اندیشی می تواند تضامن کند، تنها صلاحی ناظر بر حقیقتی پنهان شده در حجاب های زمان و مکان است. بر این اساس هیچ گاه در سیره سیاسی حضرت امیر(ع) مصلحت اندیشی هایی را که در آن حقیقت به قربانگاه واقعیت رفته باشد، نمی توان یافت. موقف های متعددی که حتی امام(ع) در آن به بی تدبیری و بی سیاستی نیز متهم شده اند در تاریخ صدر اسلام گواه روشنی بر همین ادعاست؛ ادعای اینکه بر خلاف همه مصلحت اندیشی هایی که حتی بعد تر بسیاری از حاکمان شیعی نیز به آن تن داده اند، امام (ع) هیچ گاه حقیقت را با چاقوی مصلحت اندیشی در قربانگاه واقعیت ذبح نکرده اند. عدم هرگونه مماشات با معاویه در ابتدای خلافت رسمی شان و صراحت برخورد های تند با حتی نزدیک ترین یاران و چه بسا خانواده شان از معروف ترین فراز های تاریخی مؤید این موضوع است؛ تا جایی که ایشان در افواه مردمان شهید شدت عدالتشان شناخته می شدند.
از سوی دیگر مصلحت اندیشی های امام (ع) از باب « تُعرفُ الاشیاء باضدادها» در زمانه ای که از حق شرعیه حکومتشان بنا بر عدم بلوغ مردمان می گذرند و از باب مصلحت اندیشی حقیقت انگار، دست یاری کسانی چون ابوسفیان را برای یاری خویش در سقیفه پس می زنند نمونه هایی روشن از ادعای یاد شده است. در این میان البته ذکر این نکته نیز ضروری است که این بحث از مفهوم شناسی «مصلحت» علوی صرفا در زمینه سیاسی قابل طرح است و در زمینه فقهی، به ویژه در فقه تشیع این بحث صورت دیگر می یابد؛ کما اینکه مفهوم تقیه نیز در کلام تشیع نزد برخی به معنای رازداری و خودداری از افشای سر ربوبی تاویل شده است. به هر حال باید گفت که آنچه می توان از بازشناسی سیره علوی در مفهوم شناسی مصلحت سیاسی در اندیشه حضرت متوجه شد، همچنان ریشه در بنیادی ترین مبانی حضرت امیر(ع) یعنی عدالت جویی ایشان دارد؛ عدالتی که در اندیشه حضرت، والاترین مفهوم انسانی است و اصلا انبیاء مسلمان به نص قرآن وظیفه ای جز برقراری آن ندارند؛ عدالتی که هیچ مصلحتی فراتر از آن نیست و این یعنی سیاست علوی.
وَ الله مَا مُعَاوِیَهُ بِأَدْهَی مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَهُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاسِ وَ لَکِنْ کُلُّ غُدَرَهُُ فُجَرَهُ وَ کُلُّ فُجَرَهُ کُفَرَهُ وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَه وَ الله مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَکِیدَهِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِیدَه؛ به خدا سوگند، معاویه سیاستمدار تر و زیرک تر از من نیست اما روش او پیمان شکنی و گناهکاری است. اگر پیمان شکنی ناخوشایند نبود، زیرک تر از من کسی نبود اما هر پیمان شکنی به گناه برانگیزاند و هرچه به گناه برانگیزاند دل را تاریک می کند. و در روز رستاخیز هر پیمان شکنی به پرچمی خاص شناخته می شود. به خدا سوگند، من را نمی توان با فریب غافلگیر کرد و با سختگیری
منبع: / روزنامه / همشهری
نویسنده : یاسر هدایتی
نظر شما