نگاهى به ترجمه تازهاى از قرآن
فهرست عناوین
نویسنده : حسین انصاریان
گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین انصاریان
درآمد
استاد حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسین انصاریان، چهرهاى یاد آشنا و دیرینه و در عین حال ناشناخته در عرصه معارف و علوم اسلامى به شمار مىآید. یاد آشنا از آن رو که چهره و نام و نواى وى بویژه در وادى تبلیغ و خطابه در طول چندین دهه گذشته در عرصه کشورى آشناى خاص و عام بوده است. و ناشناخته به دلیل آن که دیگر ابعاد شخصیت علمى و پژوهشى وى جز براى جمعى محدود، شناخته شده نبوده است. دهها جلد تألیف با ارزش و سودمند، در موضوعات قرآن، حدیث، فقه، تفسیر، عرفان و اخلاق، و ترجمهها و شرحهاى وى بر نهج البلاغه و صحیفه سجادیّه و مصباح الحقیقه، ایشان را در زمره عالمان و مؤلفان پر تلاش عرصه پژوهش دینى قرار مىدهد.
برخى از آثار یاد شده با بیش از بیست بار چاپ، در جذب مخاطبان پر شمار نیز توفیقمند بوده است. تجربیّات ارزشمند نویسنده در تألیف این آثار، دستمایهاى براى اقدام در جهت ترجمه قرآن کریم بوده که با کوشش پیگیر چند ساله و دقت و وسواس شایسته به انجام رسیده است؛ چنان که در مجموع ترجمه ایشان را به رغم عدم اشتهار، در شمار ترجمههاى درخور توجه قرآن قرار مىدهد. نیز توانمندى مترجم در عرصه شعر و شاعرى نیز بى تردید در کار ترجمه بى تأثیر نبوده است. همچنین توضیحات گاه و بیگاه که به صورت پرانتز یا پانوشت در موارد فراوان افزوده شده بر اهمیّت این ترجمه مىافزاید و آن را در منزلتى میانه ترجمه و تفسیر جاى مىدهد.
آنچه گذشت ما را بر آن داشت که در گفت و گویى کوتاه با دیدگاههاى ایشان درباره روش و مبانى ترجمه آشنا شده آن را در معرفى داورى خوانندگان ارجمند قرار دهیم.
«پژوهشهاى قرآنى»
با سپاس از فرصتى که در اختیار فصلنامه پژوهشهاى قرآنى قرار دادید، به عنوان نخستین پرسش بفرمایید؛ ترجمههاى موجود قرآن را که تا کنون و به ویژه در سالهاى اخیر ارائه شده چگونه ارزیابى مىکنید؟
1
در پاسخ سؤال شما باید گفت ابتدا به سراغ ترجمه نباید رفت بلکه به سراغ مترجم باید رفت و با توجّه به اینکه مترجم از چه اندازه تحصیلات اسلامى و معارف الهى برخوردار است، ترجمه را ارزیابى کرد. معمولاً بعضى از مترجمان سالهاى طولانى از عمرشان را در حوزههاى علمیه به سر بردهاند و طبیعتاً با هفت، هشت رشته علم آشنا شدهاند؛ ادبیات عرب، فقه، اصول، فلسفه، تفسیر، لغت و... و به دلیل طبیعت کارشان مطالعات عرضى زیاد داشتهاند و بعضى از مترجمان در دانشگاهها تحصیل کردهاند که هم افراد متدینى بودند و هم در رشتههاى خودشان خوب درس خواندهاند و خوب کار کردهاند.
نسبت به آنان که حوزه دیده هستند، باید یک نوع ارزیابى کرد و نسبت به آنان که فارغالتحصیلان دانشگاه هستند، نوع دیگر. و بعضى ها هم هر دو را خواندهاند و چون هر دو محیط و فضا را دیدهاند و به خاطر برخورد با دو نوع جمعیّت سنّتى و غیر سنّتى یک دیدگاه بازتر و روشنترى دارند.
به نظر من کسانى که هر دو محیط را دیدهاند، ترجمه شان از پختگى و استحکام بهترى برخوردار است.
اصولاً به چه دلیل شما به سراغ کار ترجمه قرآن رفتید و آیا ترجمههاى قبلى را کافى نمىدانید؟
اینکه چرا من سراغ ترجمه قرآن رفتم و آیا ترجمههاى قبلى کافى نبوده است، این سخن را در مورد یک کتاب محدود یا یک متن بشرى مىشود گفت که دو یا سه ترجمه کافى است؛ امّا در مورد قرآنکه الفاظش محدود و معانىاش نامحدود است، چون جلوه علم نامحدود پروردگار است این سخن درست نیست. طبق روایت بسیار زیبایى که من اوّلین بار در فتوحات مکیه دیدم، رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم مىفرماید: «یأتى القرآن یوم القیامة بکراً» با این همه تفسیر و تحقیق و کارى که روى آیات قرآن شده است به گونهاى که در یک نشریه مذهبى دیدم که علاّمه مجلسى فرموده بودند من، تا زمان خودم از بیست هزار تفسیر سراغ گرفتم؛ (چون ایشان کسانى را داشتند که به کشورهاى مختلف براى دیدن کتابخانهها مىفرستادند و آمارى در این زمینه دست شان بود) حال بیست هزار هم نباشد، بالأخره با کارى که ایشان داشتند تفاسیر فراوانى را خبر گرفتند. از زمان ایشان تا زمان ما و علامه طباطبایى، هم حتماً در کشورهاى اسلامى تفسیرهاى زیادى نوشته شده و تا قیامت هم تفاسیر زیادى نوشته خواهد شد. با این همه، باز پیامبر بفرماید که در قیامت قرآن بکر وارد مىشود، معلوم مىشود که قرآن دریاى عظیمى است؛ چنان که خودشان به نقل اصول کافى در باب فضل القرآن مىفرمایند: «لا تحصى عجائبه و لا تبلى غرائبه.»
2
بنابراین باز هم جا براى ترجمه هست، براى اینکه خدا علم را یک جا قرار نداده، بلکه بین افراد پخش است و هر کس مىتواند با دقت و جهاد و تلاش و کوشش بیشتر و مطالعه بهتر در ترجمه، نکاتى را بیابد که در ترجمههاى قبلى نبوده، یا یک عبارت زیباترى بیاورد که در ترجمههاى قبلى نبوده است.
به همین علت من هم سراغ ترجمه رفتم و چون خودم کار ترجمه را انجام دادهام، ترجمههاى دیگر را خیلى قابل تقدیر مىدانم و این کار پرزحمت را هر کسى به اندازه توانش انجام داده، خیلى قابل تقدیر و توجه است. امّا به هرحال باب علم است و نمىتوانیم بگوییم بسته است و دیگر ترجمه کافى است؛ چنان که همین حرف را من راجع به ترجمهخودم هم مىزنم که این ترجمه، ترجمه کافى نیست باز هم در آینده، قرآن باید ترجمه بشود و قطعاً خواهد شد و کارهاى بهتر ارائه خواهد شد.
آیا ترجمه خود را بهترین مىدانید؟
هیچ کس کار خود را بهترین نمىداند. براى اینکه احسن کار از آن پروردگار است و بعد هم از آن معصومان و ائمّهعلیهم السلام. علت احسن بودنش هم این است که در آنها عیب و نقصى وجود ندارد. آنها مىتوانند احسن کار را به وجود بیاورند. امّا بعد از خدا و پیامبران و ائمّه احدى نمىتواند بهترین کار را به وجود آورد. پاسخ را از خودم بخواهید حتى من نمىگویم این ترجمه خوب است، اگر کلمه خوب را بخواهم به کار ببرم باید از خوانندگان صاحب نظر و وارد بپرسم. آنها اگر بگویند خوب است، خوب است و گرنه نه، چه رسد به اینکه بهترین باشد.
چرا ترجمه توضیحى را انتخاب کردید؟
اینکه در ترجمه توضیحات را آوردهام و سراغ ترجمه خالص نرفتهام دو علت داشت: یکى اینکه مفاهیم قرآن چنان عالى و رفیع است که در ترجمه تنها، منعکس نمىشد و ترجمه محض اصلاً نمىتوانست مقاصد کلمات را نشان بدهد و در نتیجه، خواننده و فارسى زبان را دلزده مىکرد. من خودم با اینکه نزدیک به هفتاد جلد کتاب نوشتهام و در انشاء فارسى هم خیلى ممارست داشتهام، واقعاً از دستم بر نمىآمد که ترجمه خالص بنویسم. چون اصلاً جمله بندى که بتواند مفهوم آیه را منتقل کند، نبود.
3
و دیگر اینکه در طول این چهل سال که منبر رفتهام گلایههاى بسیارى از اقشار مختلف جوانان و... شنیدهام که مىگفتند آیا قرآن واقعاً همین است که ترجمهها مىگوید، اینها که پیشپا افتاده است و من فکر کردم که اگر این توضیحات را ننویسم دیدگاه مردم نسبت به ترجمه دیدگاهى تحقیرآمیز خواهد بود. مبهم بودن ترجمه، گلایه و بىرغبتى مردم و دیده نشدن عظمت قرآن مرا وادار کرد که این توضیحات را بیاورم. البتّه اوّلاً توضیحات را داخل پرانتز قرار دادم و ثانیاً تا جایى که امکان داشت چنان جملهبندى کردم که اگر پرانتزها حذف شود قبل و بعدش با هم مرتبط باشد.
منابع مورد استناد شما در توضیحات چه بوده است؟
منابع مورد اعتماد من در توضیحات بیشتر تفاسیر شیعه بوده است با دورترین تفسیرى که انتخاب کردم، مجمع البیان بود. سراغ تبیان نرفتم چون مىدانستم که مجمع البیان کامل شده و پخته تبیان است. همچنین سراغ تفسیر ابوالفتوح رازى رفتم. از تفاسیر جدید براى گرفتن توضیحات سراغ المیزان رفتم. از تفاسیر اهل سنّت، تفسیر فخررازى را نگاه مىکردم. تفسیرى هم یکى از علماى مغرب نوشته به نام أیسر التفاسیر که به نظر من منهاى مواردى که قابل انتقاد است تفسیر خوبى است به این تفسیر نیز مراجعه مىکردم.
براى توضیح یک مقدار هم سراغ منابع اعراب قرآن مانند اعرابى توان درویش رفتم. چون قرآن گاهى متعلقات افعال و مسائل را ذکر نمىکند. مثلاً «و لکن لا تشعرون» نمىگوید چه چیزى را لا تشعرون. آنچه در این گونه جملات مضمر بوده است خودم به کمک بازگشت به خود آیه استفاده کردهام و بقیه توضیحات را از منابع یاد شده کمک گرفتم. این توضیحات در مجموع باعث شد که ترجمه ابهام نداشته باشد.
کار دیگرى که من قبل از چاپ کردم این بود که گاهى آیات مشکل را که در ترجمه توضیح داده بودم به گروههاى مختلف مىدادم بخوانند. مثلاً به یک خانم از محارمم که شش کلاس سواد دارد یا خانمى که لیسانس دارد، به یک جوان فوق لیسانس یا یک جوان که سواد معمولى دارد و... اگر مىدیدم که هنگام خواندن در مفهوم نبودند امّا در متن انشاء گیر داشتند آنها را یادداشت مىکردم و عوض مىکردم. مثلاً در آیه «للّه ملک السموات و الأرض» که همه جا بخاطر مقدم بودن «للّه» که معناى انحصارى دارد و به طور طبیعى ترجمه مىشد: مالکیت آسمان و زمین از آن خداست. دیدم بعضى مىخوانند از «آنْ» خداست، دیدم این تعبیر آدم را به اشتباه مىاندازد ترجمه کردم مالکیت آسمان و زمین فقط در سیطره خداست.
4
پس علت آوردن توضیحات اولاً این بود که هیچ جمله فارسى منهاى توضیح، رساننده مفهوم نبود، و ثانیاً گلایههاى افراد مختلف از چنان ترجمهها بود، که براى خودما هم خواندنش مشکل است.
روش کار شما در ترجمه چگونه بود؟
در ترجمه دو کار عمده روى هر آیه مىکردم؛ یکى اینکه اول مفهوم کلمه را در کتابهاى لغات مثل مصباح المنیر، المنجد، تاج، العین و فروق اللغة مراجعه مىکردم بعد به متن آیات نگاه مىکردم که کدام معنى از میان این شش یا هفت ترجمه با متن آیه سازگار است و دیگر اینکه ترکیب ادبى آیه را در تفاسیر مثل کشاف یا در منابع اعراب القرآن نگاه مىکردم. و وقتى مفهوم لغوى و ترکیب ادبى را به تناسب آیه به دست مىآوردم ترجمه مىکردم. این کار ادامه یافت و خیلى ترجمه جلو رفته بود. شاید بیست و پنج یا بیست و شش جزءش را ترجمه کرده بودم که یک مرتبه به فکر افتادم که فارسى خودم را با فرهنگ معین یا دهخدا میزان بگیرم و این برایم خیلى مؤثر بود. مثلاً در بعضى ترجمهها «الّذین» را«آنها» ترجمه کردهاند، در حالى که «آنها» براساس فرهنگها به اشیاء اشاره دارد نه اشخاص. و لذا بازنگرى کردم و همین طور کلمه «اللّه» را (که البته در فارسى معادل ندارد ولى به خدا مشهور شده) که معمولاً به خداوند که به معناى صاحب و دارنده است ترجمه مىشود، من این گونه ترجمه نکردهام بلکه همه جا «خدا» ترجمه شده است.
بعد از آنکه کلمات را در لغت مىدیدم و ترکیب ادبى را در منابع اعرابى مىدیدم و ترجمه را با فرهنگ فارسى میزان مىکردم، هفت یا هشت تفسیر را نیز براى انتخاب ترجمه مىدیدم و این در هر آیه تکرار مىشد، در عین این زحمت شاید بیش از هزار صفحه کاغذ پاک نویسم را پاره کردم و دو مرتبه بازنویسى کردم.
آیا ترجمههاى دیگر را هم نگاه مىکردید؟
اول خودم ترجمه مىکردم، تمام که مىشد بعضى ترجمهها را نگاه مىکردم، مثل ترجمه الهى قمشهاى که غلطهاى فراوانى داشت و ترجمه اصلى دهلوى که در هند ترجمه شده و بسیار ترجمه خوبى است. و ترجمه خود ابوالفتوح را نیز مىدیدم، به ترجمههاى علماى بزرگ قدیمى زیاد مراجعه مىکردم و در پایان بعد از پاکنویس ترجمههاى جدید را هم نگاه مىکردم و گاهى نقص کار خودم را با دیدن آنها رفع مىکردم و گاهى آنها را ناقص مىیافتم و به کار خودم رضایت مىدادم.
5
مخاطب ترجمه خود را چه کسانى مىدانید؟
مخاطب خودم را در ترجمه، همان گونه که در علت گزینش ترجمه توضیحى گفتم، همه صنفها دیدم. فکر کردم ترجمهاى بنویسم که هر صنفى در حد خودش بتواند از آن استفاده کند. هیچ قشر خاصى را در نظر نداشتم و نباید هم در نظر مىداشتم.
شما قبل از ترجمه مبانىاى براى خود اتخاذ کرده بودید یا خیر؟ مثلاً حقیقت ترجمه چیست؟ مخاطبان چهکسانى باید باشند و... آیا ترجمه بیان مفهوم لفظ است یا انتقال پیام جمله؟
مبناى من در ترجمه این بود که تا جایى که امکان دارد مفهوم آیات و مقصود خدا در قرآن را به مردم برسانم و در این کار هم بیشتر مخاطب محور بودم نه متن محور؛ چون خطاب پروردگار عالم، «یا ایّها النّاس» است و قرآن هم «بیانٌ للناس» است. خود پروردگار، مردم را مخاطب گرفته و علم خود را به اندازه فهم و عقل آنها در قالب لفظ ریخته به گونهاى که بشود به آنها منتقل شود. لذا چون خطاب قرآن «یا ایها الناس» است، ابتدا مردم را دید سپس کارى کرد که به درد مردم بخورد.
آیا از نظر حضرت عالى علوم جدید مىتواند در ترجمه نقش داشته باشد؟
علوم چون در روزگار ما بیشتر دستخوش تغییر و تحوّل است و این تغییر و تحوّل کار طنطاوى را کاملاً واژگون کرده است، پیداکردن علم استوار در این امور متحول و قابل تغییر کارخیلى مشکلى است. بنابراین ما آمدیم بیشتر جنبه هدایتى قرآن را در ترجمه در نظر گرفتیم. در حدود 700 آیه قرآن نگاه به پدیدههاى طبیعى دارد که در این آیات خیلى کم وارد توضیح شدهایم.
آیا در قضایاى تاریخى به تاریخ و شأن نزول استناد کردید؟
به تاریخ استناد نکردم، بیشتر به متن آیه توجه کردم. البته شأن نزولها را هم مىدیدم. امّا قسمتى از شأن نزولها قابل نقد است. مثلاً در آیه «لقد همّت به و همّ بها» که خیلى از ترجمهها دچار اشتباه شدهاند من مثل سایر آیات که سراغ کلمات و ترکیبها مىرفتم، سراغ ترکیب آیه رفتم، دیدم تنها در همین آیه دارد که: «إنّه من عبادنا المخلصین» یعنى تنها در مسئله شهوت و درگیرى با زن مىگوید: «إنّه من عبادنا المخلصین» یعنى او مصون از وسوسه و فریب و نیتسوء بود.
6
بنابراین ترجمههایى که ذیل این آیه مىگوید یوسف قصد سوء پیدا کرد نادرست است و بىتوجه به خود آیه انجام گرفته است. از این رو من مسائل تاریخى قرآن را بیشتر از خود آیات گرفتم تا ترجمه به عصمت و عظمت و کرامت انبیاء لطمه نزند.
در ترجمه از باورهاى کلامى چه مقدار استفاده کردهاید و چه اندازه در توضیح و ترجمه بر آنها تکیه نمودهاید؟
تنها بر خود آیات تکیه کردهام که بهترین راهنماست و باورهاى کلامى را هم از خود آیات به دست آوردم و در ترجمه لحاظ کردهام. مثلاً در همین داستان حضرت یوسفعلیه السلام اگر دقت کنید یوسف وقتى در زندان بود، گفت زنان را دعوت کنید و بپرسید چه بود داستان شما با یوسف؟ آیات با واو عاطفه داستان را به هم پیوند داده است، گفتوگو کجا تمام مىشود؟ آنجا که زلیخا چون مشرک بود نه کافر، مىگوید: «إنّ النّفس لأمّارةٌ بالسّوء إلّا ما رحم ربّى اِنّ ربّى غفور رحیم». حرف که تمام مىشود پادشاه مصر مىگوید حال بروید از زندان بیرون بیاورید. اینجا من از طریق واو عاطفه و پیوند آیات، به این نتیجه رسیدم که جمله: «انّ النفس لأمّارة بالسوء»، جمله زلیخاست نه یوسف. یوسف نفس امّاره نداشت، او از عباد مخلصین پروردگار بود و از اول «نفس مطمئنّه» داشت .
اگر سراغ کتابهاى کلامى مىرفتیم توضیح باید اضافهتر مىشد امّا خود قرآن خیلى راحت انسان را براى اعتقاداتى که داریم راهنمایى مىکند.
پس مىتوان گفت که ترجمه شما یک ترجمه شیعى است؟
آرى. در خیلى از آیات که مربوط به اهل البیتعلیهم السلام است من در پرانتز اشاره کردهام. کارى که ترجمههاى دیگر نکردهاند. در آیه: «انّما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت» در پرانتز و کروشه آوردهام: بنابر روایات زیاد اهل سنّت، اهل بیت، على، فاطمه، حسن و حسینعلیهم السلام هستند. همین طور در آیه: «الیوم اکملت لکم دینکم» در کروشه آمده است که: امروز با نصب على بن ابى طالبعلیه السلام دین شما را کامل کردم.
در کار ترجمه علاوه بر تسلط بر زبان مبدأ و مقصد، در نظر گرفتن ریزه کارىهاى هر یک از دو زبان بىتردید لازم است. ولى در مقام عمل با توجه به تفاوتهاى زبان عربى با فارسى رعایتکردن نقش این نکات خواه ناخواه یا به وفادارى به زبان مبدأ به قیمت کاستن از زیبایى ترجمه مىانجامد، یا با رعایت جانب زیبایى در نهایت وفادارى به متن، آسیب مىبیند. به نظر شما در دوران امر بینوفادارى به متن و زیبایى عبارات، کدام مقدم است، و آیا مىتوان هر دو را با هم حفظ کرد؛ و ترجمه شما چه وضعیتى از این نقطه نظر دارد؟
7
من در ابتدا به این دو موضوع توجه داشتم، نمىدانم توانستهام این هنرمندى را به کار بگیرم که بین وفادارى به متن و زیبایى در برگردان، وجه مشترکى را پیدا کنم یا نه، ولى سعى بر این بوده است که از هیچ کدام این دو مسئله منحرف نشوم و مشکل در این بوده است که در منحرف نشدن یک طرفه نشوم. این سختترین کار است. امّا تا جایى که امکان داشته سعى بر جمع بین این دو ویژگى بوده است.
حال اگر در جایى دوران امر بین این دو شود شما کدام یک را ترجیح مىدهید؟
وفادارى به متن اصلى. چون رضاى خدا هم در این است که کلامش را به مردم برسانیم.
این به بحث مبنایى در فلسفه ترجمه برمى گردد که آیا ترجمه باید مفهوم را برساند هر چند قالب کامل و دقیق نباشد. یا چون زبان قابلیّت و تحمل آن مفاهیم را به طور کامل ندارد...
این درنهایت برمى گردد به این نتیجهگیرى که ما هرگز ترجمه کامل تا قیامت نخواهیم داشت، چون زبان تحملش را ندارد. امّا من سعى کردهام که نکات ادبى آیات در ترجمه بیاید. ادات تأکید، ادات انحصار، ماضى استمرارى، ماضى در مستقبل مورد توجه قرار بگیرد. تا آنجا که امکان داشته سعى کردهام زبان قرآن را در ترجمه منعکس کنم.
آیا قبل از ترجمه قرآن ترجمه دیگرى هم داشتید یا نه، اگر داشتید کدام متون را ترجمه کردهاید؟
قبل از ترجمه قرآن اولین کارى که کردهام ترجمه صحیفه سجّادیه بوده است علتش هم این بود که من قبلاً صحیفه را در هفت جلد تفسیر کرده بودم و روى آن تفسیر هم خیلى کار شده بود. وقتى مرحوم استاد جعفرى تفسیر را دیده بودند نامهاى در دو صفحه به خط خودشان به من نوشتند و از ترجمه خیلى استقبال کردند. من رفتم خدمتشان عرض کردم من لایق این نبودم که شمااین نامه را برایم بنویسید. فرمودند بعد از سید على خان که در عربى تفسیر کرده است. در فارسى اولین بار است که چنین تفسیرى صورت گرفته است براى من جالب بود، اجازه گرفتم نامه شان را چاپ کنم، آن مؤسسه که تفسیر را چاپ کرده بود پیشنهاد داد شما که این را تفسیر کردهاید بیایید یک ترجمه هم کنارش بنویسید که من به آن ترجمه اقدام کردم و اولین کار من در ترجمه بود که به نظرم بیش از یک سال طول کشید و تاکنون 32 بار هم چاپ شده است.
8
بعد از آن رفتم سراغ مفاتیحالجنان. دو کار روى مفاتیح انجام دادم یکى اینکه تمام دعاها را ترجمه کردم و دیگر اینکه انشاى مرحوم شیخ عباس قمى را بدون اینکه دستکارى بشود بازسازى نمودم که با ادبیات فارسى، فعل و مفعول و صفت و قید سر جایش قرار گرفت که آن هم تا به حال سه بار چاپ شده است.
ترجمه بعدى من نهجالبلاغه بود که تا به حال هیجده بار چاپ شده است بر خلاف سه کار قبلى، کسى به من ترجمه قرآن را پیشنهاد نکرد، ولى من پیش خودم گفتم من که سه کتاب اصلى را ترجمه کردهام که در دسترس مردم است، اصل کارى را هم ترجمه کنم و نمىدانم کسى تاکنون بوده که هر چهار کتاب را ترجمه کرده باشد یا نه.
تفاوت آشکارى که در ترجمه نهج البلاغه و صحیفه با قرآن دیدید چه بود؟
این تفاوت که قرآن بسیار مشکلتر است. با اینکه امیرالمؤمنینعلیه السلام گاهى لغات بسیار مغلق و سنگین آورده است به خصوص خطبه اولش که آدم احساس مىکند، حضرت آن خطبه را در جمعى که افلاطون و ملاصدرا و ارشمیدس نشسته بودهاند، ایراد کرده است. امّا در عین حال آن سه متن آسانتر از قرآن است. چون گاهى آدم در ترکیب ادبى قرآن گیر مىکند نمىداند که جمله مربوط به قبل است یا بعد. این جداسازى خیلى کار مشکلى است، حساسیت هم در ترجمه قرآن فوق العاده زیاد است. متون دیگر را به منابع علمى که مراجعه مىکردم تا اندازهاى خیالم راحت بود و از ترجمه قرآن هنوز هم خیالم راحت نیست. هنوز هم این نگرانى را دارم که کارى که مال خود حضرت حق بوده است، چگونه یک بشر بسیار محدود مىتواند آن را برگردان کند. این نگرانى هست و تمام نمىشود. البته ترجمههاى قبلى باعث آسانتر و روانتر شدن کار شد که اگر آنها را قبلاً ترجمه نکرده بودم و از اول به سراغ قرآن رفته بودم این ترجمه از قرآن در نمىآمد.
به نظر شما آیا آشنایى با فضاهاى آموزشى و علمى امروز و محیط دانشگاه، نقشى در موفقیّت ترجمه قرآن دارد یا نه؟
عرض کردم که اگر مترجم هر دو فضاى نسل جدید و فضاى قدیم را دیده باشد بهتر مىتواند درک کند که ترجمهاش پختهتر باشد و به درد هر دو صنف بخورد. این مسئله در مورد انبیاءعلیهم السلام هم بوده است که انبیاء در غربت نزیستهاند؛ بلکه در میان بدترین مردم به دنیا آمدهاند و با آنها زندگى کردهاند و پیامبر شدند. این مردمشناسى خیلى مهم است. اینکه یک روحانى تمام عمرش را در حجره مدرسه فیضیه باشد یا تمام عرصهها و اصناف را دیده باشد خیلى تفاوت مىکند. روحانى مردم ندیده به درد امروز و فضاى امروز نمىخورد.
9
تصور مىشود که تأثیر این مسئله در ترجمه قرآن نیاز به تبیین دارد.
این همان حرفى است که امام خمینىرحمه الله مىزدند که بستر زمان را در اجتهاد لحاظ کنید «أدّبوا أولادکم لغیر زمانکم». این مسئله زمان، جامعه براى ائمّه و انبیاء خیلى مهم بوده است. ببینید قرآن وقتى پیوند انبیاء را با مردم بیان مىکند در اوج پیوند بیان مىکند: «و الى مدین أخاهم شعیباً». (هود /84)
این مسئله که اشاره گردید قطعاً در ادبیات ترجمه تأثیر دارد و زبان مفاهمه با مردم را تعیین مىکند. اما در اینجا بحث دیگرى مطرح است که در فهم آیات آیا به ذهنیت مردم امروز نگاه کنیم یا به ذهنیت و فهم مردم عصر نزول، چون مفاهیم واژهها در بستر زمان تغییر مىکند؟
ببینید آیه: «اعلموا أنّما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر...» (حدید/20) در گذشته براى مذمت و تحقیر دنیا به کار مىرفت. در حالى که من امروز این چنین مىفهمم که آیه مىخواهد بگوید پروردگار براى انسان شش دوره زندگى ترسیم کرده است؛ دوره بازى، دوره سرگرمى، دوره زینتطلبى و خودآرایى، دوره تفاخر و دوره تکاثر در اموال و اولاد. و پدر و مادر باید به این شش دوره توجه کنند که در هر دوره چگونه با فرزند برخورد کنند. این یک فهم امروزى متفاوت از آیه است و ترجمه طبیعى براساس فهم امروز است. ما لغات را عوض نکردیم امّا در گذشته آنها آیه را بر سر زندگى چماق مىکردند و ما آیه را بستر کردیم. ببینید چه اندازه زمانشناسى، مردمشناسى و روانشناسى در ترجمه تأثیر دارد.
با توجه به اینکه جنابعالى شاعر نیز هستید و دیوان شعر دارید، آیا بعد شاعرى شما هم در ترجمه تأثیر گذاشته است؟
در لطافت کار، کمک کرده است. چون شاعر روح لطیفى دارد، وقرآن هم «موعظه»، «شفاء لما فى الصدور» و «رحمةٌ» است. مسئله رحمت و مهرورزى و مهرگیرى از قرآن در ترجمه تأثیر زیاد مىگذارد. چون خودم معتقد بودم و تجربه در این چهل سال منبر هم ثابت کرده بود که عنصر محبّت خیلى جواب مىدهد.
آیا ترجمه جمعى را مىپسندید؟ نظرتان در این باره چیست؟
10
بنده به ترجمه گروهى اعتقاد پابرجا دارم. وقتى عقلها همه یک جا جمع شوند، قطعاً یک ترجمه بهتر و پختهتر از کار در مىآید.
در رابطه با کار جمعى دو روش است یکى اینکه همه بنشینند درباره تک تک جملات نظر بدهند و در نهایت بر یک تعبیر اتفاق نظر پیدا کنند. دیگر اینکه تصمیم نهایى به عهده یک نفر باشد، امّا کارشناسان متعدد او را در رسیدن به زوایاى مختلف کار و تصمیم نهایى کمک کنند. شما کدام یک ازدو روش را بهتر مىدانید؟
اعتقادم بر این است که همه بیایند نظر بدهند و نظر اینان مکتوب بشود. بعد یک گروه بالاتر بیاید مکتوب اینان را بررسى کند و با خودشان به بحث بگذارد. و افراد این جمع هم باید حوزه و دانشگاه را دیده باشند و زمان شناس باشند.
اگر نکتهاى خاص راجع به ترجمه در نظرتان است که در سؤالات ما نیامده بفرمائید.
یک مطلبى که من در ترجمه خیلى به آن اهمیّت مىدهم، مسئله اصطلاحشناسى است. مثلاً در آیه «تبّت یدا أبى لهب و تبّ» ممکن است چند دانشجوى علوم یا معارف، زندگى ابىلهب را بررسى کنند و ببینند که وى به این نفرین دچار نشده است. آن گاه این مطلب براى آنان مشکل ایجاد مىکند که چگونه مىشود خدا نفرین بکند امّا تحقق نیابد. امّا با توجه به اینکه «ید» در این آیه کنایه از قدرت است نه عضو بدن، مشکل حل مىگردد. من ترجمه کردهام: نابود باد قدرت ابولهب. کسانى که آن را به «دست» ترجمه کردهاند با مشکل فوق مواجه مىگردند.
جالب است که یکى از مترجمان قرآن نوشته است: بریده شد دست ابىلهب. که نفرین را به صورت خبرى ماضى ترجمه کرده است.
یا مثلاً در ضربالمثلها تعبیر«قرة اعین» را به چشم روشنى ترجمه کردهاند، من تعبیر کردهام خوشحالى دل. یا تعبیر «یفرحون» را تعبیر کردهام «مغرورانه شادمانند.» این تعبیرات به خاطر تفاوتهایى است که در واژهها مثل فرح و سرور است. که به مراجعه به متون لغت و کتابهاى فروق اللغه و با استفاده از خود قرآن آوردهام.
یا در آیه دیگرى که مىفرماید: «أمرنا مترفیها ففسقوا فیها فحقّ علیها القول» من خیلى زیبا ترجمه کردهام؛ چون براساس آیه کریمه خداوند راضى به کفر نیست و به کفر و فساد امر نمىکند. یا در آیه: «ألم أعهد الیکم یا بنى آدم» ترجمهها تعبیر به پیمان بستن یا پیمان گرفتن کردهاند، در حالى که «عهد» وقتى با «الى» مىآید به معناى سفارش است.
11
در مواردى، یک تعبیر، به قرینه آیات متعدد، به صورت متفاوت معنى شده است مثل واژه «اعجاب» که درباره زیبایى انسان، و کثرت لشگر کفار هر دو به کار رفته. این موارد با عنایت بوده و نباید دلیل انتقاد بر این ترجمه باشد.
منبع: فصلنامه پژوهشهای قرآنی
نظر شما