موضوع : پژوهش | کتاب

مقایسه نظریات پیاژه و فروید در توسعه شناخت و هیجان

در حالی که ژان پیاژه بر ابعاد شناختی و حل مسئلهٔ ذهن انسان تمرکز داشت، زیگموند فروید به کاوش در قلمروهای هیجان، انگیزش و ضمیر ناخودآگاه پرداخت. فروید استدلال می‌کرد که کودکان خردسال پیوندهای عمیق و احساسی را با اطرافیان‌شان شکل می‌دهند.

  • وابستگی نوزاد به مادر: نوزاد به‌طور صمیمانه‌ای به مادرش وابسته است و جدایی ناگهانی از مادر می‌تواند ضربهٔ روانی بزرگی به او بزند.
  • رقابت با همشیر: نوزاد دوم، به‌ویژه وقتی به دنیای جدید وارد می‌شود، با رقابت برای جلب محبت مادر از سوی همشیرهای خود مواجه می‌شود. این رقابت آغازگر رقابت‌های همشیران است.

در مشهورترین صورت‌بندی‌های فروید:

  • عقدهٔ ادیپی: پسران در حدود سن پنج‌سالگی خواستار توجه مادر و رهایی از پدر رقیب هستند.
  • عقدهٔ الکترا: دختران پیوندی عاشقانه با پدر برقرار می‌کنند و مادر را از خود می‌رانند.

امروزه، حتی کسانی که به نظریات فروید اعتقاد دارند، این تصویرها را به‌طور کامل نمی‌پذیرند. با این حال، تصویر کلی‌ای که فروید عرضه می‌کند، برای بسیاری از ناظران حاوی عناصری از حقیقت است.

  • پیوندهای احساسی در سال‌های اولیه: کودکان در سال‌های اولیهٔ حیات خود پیوندهای احساسی بسیار مستحکمی برقرار می‌کنند و به اطرافیان‌شان واکنش‌های قوی نشان می‌دهند.
  • تأثیرات بلندمدت: این احساسات قوی می‌تواند روابط بعدی فرد را با دیگران تحت تأثیر قرار دهد. وابستگی به مادر ممکن است کاهش یابد، اما کیفیت آن در روابط عاشقانهٔ آینده دوباره نمایان می‌شود. رقابت‌های همشیران ممکن است علنی نباشد، اما تنش‌های مشابه در مدرسه یا محل کار بروز می‌کند.

فروید تأکید می‌کرد که اگر مثلث عشق دوران شیرخوارگی به‌طور رضایت‌بخشی «حل» نشود، پژواک آن ممکن است در سال‌های بعدی زندگی بر روابط فرد با دیگران تأثیر بگذارد، مانند:

  • «او هیچ‌وقت ازدواج نخواهد کرد، او هنوز عاشق مادرش است.»
  • «هیچ‌کس از نظر او به اندازهٔ کافی خوب نیست، او هنوز در جست‌وجوی کسی مشابه پدرش است.»

این مفاهیم در کتاب «تغییر ذهن‌ها» نوشته شده توسط هوارد گاردنر نیز به بحث گذاشته شده است.

نظر شما