تطور و تکامل چرخه ارتجاع ـ امپریالیسم
واقعیت امروز جهان عرب برخاسته از دیالکتیک و تضادهایش با دسته بندی های متعارف در اندیشه سیاسی و جامعه است. ملت ها شاهد مراحل انتقالی متعددی از اشتراکی به زمین داری و بعد به بورژوازی و سرمایه داری و سپس به امپریالیسم وحشی بوده اند. اما امروزه ما نوعی تحول مشکوک و خنده داری را می بینیم که هیچ خاصیتی ندارد. فقط غیرمنتظره و به لحاظ نظری غیرقابل دسته بندی است و صرفا در قالب یک فعالیت ارتجاعی منطقه ای پریشان است که به شعارهایی یاوه و پوچ تقلیل یافته. چه کسی توقع داشت که رژیم های ارتجاعی، اعتراضات مردمی در جهان عرب را که نور امیدی در معرفت و یک گشایش و پیشرفت علمی حیرت آوری بود، به سرقت ببرند؟
ارتجاع عربی که امروز در سطح رسمی اش در قالب پادشاهی ها، امیرنشین ها و شیخ نشین های خلیج فارس تبلور یافته، نتوانسته است محاسبه دقیقی داشته باشد و از معنای راهبرد، چیزی جز ادامه حراج ثروت ها و منابع طبیعی همچون نفت و گاز، حفظ تاج و تخت پادشاهی با توسل به تبعیت از واشنگتن و برخی پایتخت های اروپایی نفهمیده است و خارج از این دو راهبرد به صورت چشم بسته حرکت می کند و نمی داند به نفع چه کسی کار می کند و برنامه هایی را اجرا می کند که هدفش را نمی داند و قراردادهایی می بندد که برنده و بازنده اش را نمی شناسد و برای همین است که سینه چاک اجرای تغییرات در منطقه و حمایت مالی از آن شده است؛ البته تا زمانی که اراده امریکا بر ادامه این مسیر مقرر باشد.
گذار غرب از سرمایه داری به امپریالیسم وحشی به شکل تهوع آوری در واقعیت امروز جهان عرب متجلی شده است؛ یعنی از زمانی که این تغییرات مورد حمایت شیخ نشین های نفتی ـ دلاری قرار گرفته و فرومایگی غربی ها در کنار اموال حکومت های عربی راه را برای اسراف منابع و ثروت های این کشورها هموار ساخته است. هیچ گاه این صحنه از خاطره ها محو نمی شود که سیلویو برلوسکونی، دست معمر قذافی را بوسید و در کنفرانس سران عرب در سرت در حالی که خواب آلوده بود شرکت کرد و نیز صحنه رقص شمشیر جرج بوش، رئیس جمهور وقت امریکا، با بلندپایگان آل سعود در جشن جنادریه از یادها نخواهد رفت و همچنین تلاش های باراک اوباما، رئیس جمهور امریکا، در سفر خسته کننده اش به هند و گفت و گوهای دشوارش برای متقاعد کردن دولت هند به بستن قرارداد خرید اسلحه به ارزش 7/4 میلیارد دلار درحالی صورت گرفت که آل سعود به راحتی به وی پیشنهاد یک قرارداد شصت میلیارد دلاری داد، چنان که تقلای قطر برای گنجاندن اسرائیل در قلب خاورمیانه هم در تاریخ ثبت شده است.
این تطور و تکامل چرخه های کثیف ارتجاع و توحش امپریالیسم جدید است.
اما متاسفانه شرایط به نحوی است که حکام ارتجاع، بال و پر گرفته اند تا جایی که در پی رهبری اقدام مشترک عربی و ایفای نقش فعال و اساسی در دوران جدید جهان عرب برآمده اند؛ دورانی که شاهد فروپاشی نظام رسمی جهان عرب است. اتحادیه عرب و دبیرکل بیچاره آن و برخی وزرای خارجه، تحت سیطره ذلت بار و انقیاد وزرای خارجه دو کشور قطر و عربستان قرار گرفته اند که این دو هم به نوبه خود نقشی جز پیشگامی در برنامه های اصلی غرب که همیشه با طرح های صهیونیستی پیوند داشته اند ندارند.
اما علل مصادره جهان عرب و اتحادیه آن توسط عربستان و قطر چه می تواند باشد و چه چیزی سبب شکل گیری این حجم از خیانت و توطئه علیه کشورهای عربی شده که در مقابل امریکا و اسرائیل ایستاده اند؟
در پاسخ می توان گفت این ارتجاع عربی وارد مرحله امپریالیستی ـ صهیونیستی شده و تا جایی ادامه یافته که شورای همکاری خلیجفارس را (که به تعداد اعضایش دسته بندی دارد)، معادل کل جهان عرب قرار داده است و نظام های رسمی عربی جدید اسیر کمکهای مالی کشورهای حاشیه خلیج فارس شده اند تا با نوشیدن شیر از پستان ارتجاع هم پیمان با امپریالیسم، مشکلاتشان حل شود و موضوعات اساسی ملی و عربی برای مراحل پس از رام شدن می ماند. چه آینده ای در انتظار نسل های ما در جهان عرب است؟ به ویژه وقتی انتظارات و امیدهای قانونی و مشروع معترضین به واسطه تصمیم های عربستان و قطر مصادره می شود و امیدها و افقهایشان به سرقت می رود! برخی نیروهای سیاسی که به لحاظ تاریخی به دشمنی شدید با ایدئولوژی ملی عربی در برخی کشورها معروف اند، فرصتی برای ایجاد خلط منظور بین ارتجاع خلیجی حاکم ــ که تخریب دولت های ملی را در دستور کار خود دارد ــ و مردم عرب در خلیج فارس یافته اند، در حالی که این مردم به نوبه خود از سرکوب و تجاوزهای این ارتجاع در رنج بوده اند و در معرض فرایند مغزشویی برای پاک کردن هر نوع تعلق خاطر به ملی گرایی عربی و فراموش کردن معادله جنگ بین اعراب و اسرائیل هستند و در عوض به جای توجه به قضیه اصلی ــ فلسطین ــ مشغول درگیری های نژادی و مذهبی شده اند.
واضح است کسانی که امروز به بهانه پشتیبانی عربستان و قطر از تروریسمی که هر روز مردم سوریه، تونس، یمن، مصر و لیبی را به کام مرگ می فرستد به اعراب، عربیت و ملی گرایی عربی دشنام می گویند، دقیقا به نفع جبهه ارتجاع که به لحاظ تاریخی مخـالـف عـربـی گرایـی است ــ و به ویژه مخالف عربی گرایی سیاسی وحدت گرا و جنبش مقاومت است ــ عمل می کنند وگرنه عربیت و ملی گرایی عربی چه ربطی به ارتجاع دارند؟ همیشه عربیت و ملی گرایی عربی هدف توطئه های ارتجاع بوده است. معروف است که قطر از سال 1995 با ایجاد منطقه پرواز ممنوع در جنوب عراق موافقت داشت و در دهه 1990 عملا تبدیل به انبار مهمات امریکا در منطقه شد و با هزینه خود 27 ساختمان، جهت ذخیره سازی تجهیزات و جادهی به نیروهای امریکایی با هدف حمله به عراق بنا کرد و در عربستان هم پایگاه هوایی الامیر سلطان طی سال های گذشته، مرکز فرماندهی نیروهای امریکایی در عربستان و منطقه بوده است.
پایگاه های دیگری هم هست که امریکا در عربستان به طور منظم در ظهران، ریاض، خمس مشیط، تبوک و طائف از آنها استفاده میکند. جالب اینجاست که به این پایگاه های امریکایی، اسامی پادشاهان و شاهزادگان داده شده است! مثلا پایگاه ملک خالد، پایگاه ملک فهد و...
اما غم انگیز این است که حاکمان مرتجع عرب، خود می دانند که چیزی جز ابزاری در دست استعمار و برده گوش به فرمان نیستند و اگر سرپیچی کنند، حکومت هایشان در خطر می افتد، گرچه این حکومت ها دیر یا زود رفتنی هستند. گویا این حاکمان، تاریخ را نخوانده اند که اگر مطالعه کرده بودند هرگز نمی پذیرفتند بازیچه کاخ سفید باشند.
البدیع ـ 21 آوریل 2014
منبع: هفته نامه پنجره شماره ۱۹۲
مترجم : محمد مظهری
نویسنده : مصطفی قطبی
نظر شما