بسمله: عبارتى کوتاه براى گفتن یا نوشتن «بِسمِاللّه» یا «بِسمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحیمِ»
فهرست آیات
منبع: دائره المعارف قرآن کریم (جلد 5) - مرکز فرهنگ و معارف قرآن
بسمله مصدرى است که از آیه ﴿بِسمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحیمِ﴾ گرفته شده است]1] و در صورت فعلى «بَسْمَلَ» براى کار کسى که آن را گفته یا نوشته باشد]2] و به صورت اسم فاعلى «مُبَسْمِل» براى گوینده آن به کار مىرود،]3] افزون بر این واژه بسمله در جایگاه نامى براى آیه ﴿بِسمِ اللهِ الرَحمنِ الرَحیمِ﴾ نیز مىنشیند؛ مانند: ﴿البسملة آیة من الکتاب و الفاتحة﴾ .]4] به نقل برخى واژه پژوهان، بسمله از واژههاى عربى نوپدید است که از عرب فصیح شنیده نشده؛ اما ابنسکیت و مطرزى با نقل شواهدى از شعراى عرب، فصاحت و عربى اصیل بودن آن را ثابت کردهاند. به هر حال استفاده از اینگونه کلمات در زبان عربى شایع است که از جمله مىتوان به «حَمْدَ لَه» براى ﴿اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّالعــلَمین﴾ و ﴿حَوْقَلَه﴾ براى ﴿لا حول و لا قوة إلاّ باللّه﴾ اشاره کرد.]5]
کاربرد واژه بسمله نزد مفسران و غیر آنان رایج است]6]؛ اما در میان روایتهاى شیعه و سنى تنها شهید ثانى در تفسیر آیه بسمله روایتى را به صورت ﴿لا تترک البسملة ...﴾ نقل کرده است که درباره آن نیز این گمان وجود دارد که روایت ﴿لاتدع بسمالله الرحمن الرحیم...﴾ در عبارت شهید ثانى تغییر لفظ یافته باشد.]7] از آیه ﴿بِسمِ اللهِ الرَحمنِ الرَحیمِ﴾ یا«بسمالله» به صورت مختصر با واژه «تسمیه» نیز یاد مىشود.]8] این واژه در مباحث فقهى، به ویژه بحث وجوب ذکر نام خدا در ذبح، کاربرد بیشترى دارد.]9]
همه سورههاى قرآن جز سوره برائت با ﴿بِسمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحیمِ﴾ آغاز مىشود. این آیه شریفه در آیه 30نمل/27 هم آمده است: ﴿اِنَّهُ مِن سُلَیمـنَ و اِنَّهُ بِسمِ اللّهِ الرَّحمـنِ الرَّحیم﴾ که در مجموع ذکر بسمله در قرآن به 114 مورد مىرسد، افزون بر این، آیه ﴿بِسمِ اللّهِ مَجرها ومُرسـها﴾ (هود/11،41) و دستهاى از آیات که مربوط به ذکر نام خدا (اسمالله) و احکام فقهى آن است (مائده/5،4؛ انعام/6، 118 ـ 119، 121، 138؛ حجّ/ 22، 28، 34، 36، 40) و آیاتى که موضوع ذکر (بقره/2، 114؛ نور/ 24، 36؛ مزمّل/73، 8؛ انسان/ 76، 25؛ اعلى/ 87، 15)، تکریم (الرحمن/55، 78)، قرائت (علق/ 96، 1) و تسبیح (واقعه/56،74،96؛ حاقّه/69، 52؛ اعلى/87،1) با نام پروردگار را بیان کرده با بسمله مرتبط است.
آیه کریمه ﴿و اِذا ذَکَرتَ رَبَّکَ فِى القُرءانِ وَحدَهُ ولَّوا عَلى اَدبـرِهِم نُفورا﴾ (اسراء/17،46) درباره ﴿بِسمِاللّهِ الرَحمنِ الرَحیمِ﴾ نازل شده است. روایت است که مشرکان هنگامى که به تلاوت رسول خدا گوش فرا مىدادند با شنیدن بسمله روى مىگرداندند و مىرفتند و چون پیامبر از قرائت اینآیه فارغ مىشد باز مىگشتند.]10]
فضیلت بسمله:
در فضیلت بسمله روایات بسیارى وارد شده است. در برخى ازاینروایات بسمله با کرامتترین و بزرگترین آیه قرآن]11] و اسمى از اسماء اللّه شمرده شده است]12] که نزدیکى آن به اسم اعظم به سان نزدیکى سفیدى چشم به سیاهى آن]13] و کتابت زیباى آن براى تعظیم خداوند، موجب غفران و بخشش است.]14]بر پایه برخى روایات زمانى که معلم به کودکى بگوید: بگو: ﴿بسماللّه الرحمن الرحیم﴾ و او آن را بگوید، براى معلم و کودک و پدر و مادر وى برائت و آزادى از آتش دوزخ نوشته مىشود.]15]
1
گفتن ﴿بسم اللّه الرحمن الرحیم﴾ در ابتداى هر امر کوچک و بزرگ]16] و نوشتن آن در ابتداى هر نوشته ممدوح و پسندیده است، زیرا در فرهنگ اسلامى هر کار با اهمیتى اگر با ﴿بسم اللّه الرحمن الرحیم﴾ آغاز نشود نافرجام و ناقص مىماند.]17]
این ویژگیهاى قرآنى و تأکیدهاى روایى در مجموع جایگاهى ممتاز و در خور براى بسمله در فرهنگ و آداب مردم رقم زده است، به گونهاى که ﴿بِسمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحیمِ﴾ از حیث دلالت بر اسلام، جایگاهى بعد از شهادتین دارد و از شعارهاى مخصوص مسلمانان است که کارهاى خود را با آن آغاز مىکنند.]18]
تاریخچه بسمله:
چگونگى پیدایش و آغاز کتابت بسمله از امورى است که روایات تاریخى و دینى متفاوتى درباره آن وجود دارد؛ بعضى امیةبن ابى صلت را نخستین کسى مىدانند که پیش از اسلام در قریش نگارش نوشتهها و نامهها را با «باسمک اللهم» آغاز کرد.]19] نقل است که پس از اسلام پیامبر نیز به پیروى از قریش مکاتباتشان را با «باسمک اللّهم» آغاز مىکردند و با نزول آیه ﴿بِسمِاللّهِ مَجرها ومُرسـها﴾ (هود/11، 41) آن را به «بسماللّه» تغییر دادند و پس از نزول آیه ﴿قُلِادعوا اللّهَ اَوِ ادعُوا الرَّحمـنَ﴾ (اسراء/17، 110) به «بسماللّه الرحمن» ابتدا مىکردند تا اینکه آیه ﴿اِنَّهُمِن سُلَیمـنَ واِنَّهُ بِسمِ اللّهِ الرَّحمـنِ الرَّحیم﴾ (نمل/27، 30) نازل شد و نوشتن ﴿بسم اللّه الرحمن الرحیم﴾ در ابتداى مکاتبات آن حضرت تثبیتگردید]20].
البته در اینکه ترکیب جملهاى به صورت ﴿بسماللّه الرحمن الرحیم﴾ از مصطلحات اسلامى است و پیش از آن در میان عرب جاهلى سابقه نداشته است جاى گفت و گو نیست.]21] وقایع شعبابىطالب پیش از هجرت]22] و صلح حدیبیه در سال ششم هجرى که معروفترین مورد استعمال «بسمک اللّهم» در زمان پیامبر است]23] گواه این است که پیش از اسلام در میان قریش اصطلاح ﴿بسم اللّه الرحمن الرحیم﴾ رایج نبوده است]24]؛ امّا چون سوره نمل/27 پیش از سوره هود/11 و اسراء/17 نازل شده است]25] صحت این قول که تا نزول این آیه، بسمله در میان مسلمانان رایج نبوده و پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) نیز به تبع قریش مکاتباتشان را با ﴿باسمک اللّهم﴾ آغاز مىکردهاند مورد تردید قرار مىگیرد، افزون بر این بنابر نقل واحدى و سیوطى بسمله اولین آیه نازل شده بر پیامبر است]26] و روایات بسیارى بر وجود بسمله در ابتداى همه سورهها جز برائت دلالت دارد و آن را نشان پایان یافتن سوره و آغاز سورهاى دیگر براى پیامبر و مسلمانان معرفى مىکنند.]27] برخى از روایات بسمله را اول هر کتاب آسمانى]28] و برخى نیز آن را از اختصاصات پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و حضرت سلیمان(علیه السلام)مىداند]29]، چنانکه آیه 30 نمل/27 استعمال بسمله را از جانب حضرت سلیمان ثابت مىکند. مدلول این روایات با روایاتى که بسمله را اول هر کتاب آسمانى مىداند]30] خالى از تعارض نیست، اگر چه جمع بین دو روایت به این صورت مقدور است که بسمله نازل بر سلیمان عربى و بر سایر پیامبران غیر عربى باشد، یا اینکه آغاز مکاتبات و نامهها را با بسمله از اختصاصات حضرت سلیمان(علیه السلام)بدانیم.]31]
نخستین ترجمه بسمله را متعلق به سلمان فارسى دانستهاند. این ترجمه که به درخواست برخى از ایرانیان صورت پذیرفته عبارت است از «به نام یزدان بخشاینده بخشایند».]32]
2
تفسیر بسمله:
آغاز امور با نام افراد براى انتساب کارها به آنان است، ازاینرو انسانها بعضى از کارهایشان را با نام افرادى آغاز مىکنند که آنان رابه بزرگى مىشناسند و بدین وسیله امید رضایت آن بزرگ و جلب نظر او را دارند.]33] شروع قرآن با بسمله و تکرار آن در ابتداى هر سوره بدین معناست که همه احکام، دستورات، اخلاق، آداب و مواعظ بیان شده در این کتاب شریف براى خدا و از جانب او]34] و همچنین آموزشى است براى انسانها تا گفتار و کردار خود را با نام خدا آغار کنند، زیرا شروع کارها با نام خدا موجب استعانت از او و انتساب کارها به آن ذات مقدس است و بدین وسیله گفتار و کردار آدمى جنبه قدسى و الهى پیدا مىکند و در آن برکت پدید مىآید و ماندگار مىشود، زیرا هر آنچه با نام خدا انجام پذیرد باطل و هالک نمىگردد و بهره هر چیزى از بقا و ماندگارى به میزان انتساب و ارتباط آن با وجه باقى و کریم ربوبى است. در روایت مشهور نبوى آمده است: ﴿کل أمر ذی بال لم یبدأ فیه باسم اللّه فهو أبتر﴾ .]35]
بنابراین آغاز کردن به بسمله متضمن برائت کار از هرگونه نفسانیت و انتساب به غیر خداست]36] و به سان نشانى براى بندگى و عبودیت خدا در کارهاست، چنان که حضرت رضا(علیه السلام)فرمود: گفتن ﴿بسم اللّه الرحمن الرحیم﴾ یعنى نشان مىنهم بر خودم به نشانى از نشانههاى خدا و این نشان همان عبادت و بندگى است.]37]
بعضى از مفسران محتمل دانستهاند که گفتن بسمله بدین معنا باشد که به وسیله قدرت و توانایى خدا به این کار موفق مىشوم و اگر خداوند این توانایى را به من عطا نمىفرمود به انجام دادن آن موفق نمىشدم.]38] جمعى از مفسران مفهوم بسمله را در هر سوره متناسب با مفهوم و غایت و غرض مترتب بر همان سوره مىدانند.]39]
بسم اللّه جار و مجرور و نیازمند عاملى است که بدان تعلق گیرد تا همراه آن معناى کاملى از عبارت فهمیده شود. در متعلَّق آن اختلاف است؛ برخى متعلَّق آن را جمله خبرى مىدانند؛ مانند: ابتدأت بسم اللّه یا جمله امرى؛ مانند: اِبْدَأْ بسم اللّه. از گروهى نیز قول به اسمى بودن متعلَّق بسماللّه مانند: ابتدائى بسم اللّه گزارش شده است. برخى نیز معناى بسم اللّه را «ابتدائی مستقر و ثابت بسم اللّه» و «ابتدائی بسماللّه موجود و ثابت» دانستهاند.]40] برخى هم شاید با توجه به حدیث: ﴿بسم اللّه یعنی أسم على نفسی ...﴾ متعلق آن را «اَسِمُ» دانستهاند.]41] ابنعربى متعلَّق «بسم اللّه» را «ابتداء العالم و ظهوره» مىداند، زیرا معتقد است اسماى الهى سبب وجود عالم و مسلط برآناند.]42] بعضى بسم اللّه را متعلق به سوره مىدانند؛ مثلا در سوره حمد گفته مىشود: بسم اللّه... الحمد للّه؛ یعنى به اسم خداى تبارک و تعالى حمد براى اوست.]43]
برخى دیگر «بسم اللّه» را متعلق به عامل محذوفى مىدانند که به قرینه فعل متکلم که همراه «بسم اللّه» مىآید، فهمیده مىشود و قراین حالیه شنونده را از ذکر آن بىنیاز مىسازد.]44] بعضى دیگر بسمله را از قانون جار و مجرور که نیازمند متعلق است خارج دانسته و مدعى شدهاند که بسمله براى تبرک و حسن طالع در ابتداى افعال و اقوال مىآید و «بسم اللّه» گفتن را مانند اللّه گفتن اشخاص براى تذکر و توجّه به خدا دانستهاند.]45]
3
باور برخى مفسران نیز این است که «باء» در بسمله باى قسم است، بر این اساس بسمله مذکور در ابتداى هر سوره براى سوگند خداوند و بندگان است؛ خداوند با بسمله بر حقانیت سوره و بر عملىساختن وعدهها و وعیدهاى مطرح شده در سوره سوگند یاد مىکند]46] و سوگندى است از جانب بندگان بر صداقت و هماهنگى دل و زبان در آنچه که خوانده مىشود.]47]
متعلق بسمله را هریک از موارد مذکور بدانیم در باطن خود نافى عقیده جبر و تفویض است، زیرا گوینده با گفتن بسمله از خداوند در گفتار و کردارش طلب یارى و دستگیرى مىکند.
همزه «اسم» همزه وصل است که در کلام نوشته مىشود؛ ولى خوانده نمىشود]48]؛ ولى در بسمله براثر کثرت استعمال در نوشتار نیز حذف شدهاست.]49]
بعضى از روایات و تأویلات عرفانى براى بسمله اسرار و معانى پنهانى بازگو کرده است؛ از آن جمله علىبنابراهیم قمى روایت کرده است: باء «بهاء اللّه» و سین «سناء اللّه» و میم «ملک اللّه» است.]50] میبدى و فخررازى آوردهاند که 19 حرف آیه بسمله اگر با اخلاص قرائت شود وسیلهاى براى خلاصى و رهایى از زبانیه (فرشتگان عذاب) نوزدهگانه جهنّم است.]51]
ملافتحاللّه کاشانى آمدن «اسم» بر سر کلمه ﴿اللّه﴾ را اشاره به این مطلب مىداند که تبرک و استعانت به «اسم» خداى سبحان حاصل است تا چه رسد به «ذات».]52] عرفا براى هر حرفى از حروف بسمله و تقدیم و تأخیر آنها، حرکات و حتى نقطههاى آن تأویلاتى بیان کردهاند.]53]
وصف شدن ﴿اللّه﴾ به ﴿الرحمن الرحیم﴾ در بسمله بدین معناست که شأن خداوند در این است که به صفت «رحمت» مشهورتر و شناخته شدهتر از صفاتى مانند: قهر و غضب باشد]54]، به همین جهت در روایات و ادعیه عبارتهاى گوناگونى بدینمضمون که رحمت خدا بر غضبش پیشى گرفته]55] وارد شده است و چون اسم «رحمن» مخصوص ذات بارى تعالى است در بسمله بر «رحیم» مقدم شده است.]56] برخى براساس پارهاى از روایات بر این باورند که «رحمن» بر کثرت و وسعت دلالت مىکند و گویاى این است که رحمانیت حق بر مؤمن و کافر و بلکه بر گیتى سایهافکنده است و «رحیم» بر رحمت* پیوسته و دائم حق دلالتمىکند که تنها شامل بندگان مؤمن خداوند است.]57]
اما برخى ذکر ﴿الرحیم﴾ را بعد از ﴿الرحمن﴾ به سبب ویژگى وزن فعیل مىدانند که بر غریزى و ذاتى بودن صفت دلالت دارد؛ بدین معنا که در بسمالله الرحمن الرحیم واژه ﴿الرحمن﴾ تنها بر ثبوت رحمت براى خداوند دلالت دارد؛ اما واژه ﴿الرحیم﴾ مىرساند که این رحمت لازمه ذات خداست.]58]
برخى بر این باورند که واژههاى ﴿الله﴾ ، ﴿الرحمن﴾ و ﴿الرحیم﴾ داراى مرادفهاى مناسبى در زبان فارسى نیست]59]، زیرا معمولاً واژه ﴿اللّه﴾ به «خدا» ]60] یا «خداوند» ]61] و ﴿الرحمن الرحیم﴾ نیز به «بخشنده مهربان» ترجمه مىشود]62]، حال آنکه واژه «خدا» مخفف «خودآى» ]63] ، «خداوند» به معناى «صاحب» ]64]، «بخشنده» ترجمه «جواد» ]65]و «مهربان» معادل «رئوف» است، ازاینرو برخى مترجمان آیه ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ را به نام «اللّهِ رحمانِ رحیم» ترجمه کردهاند.]66]
جزئیت بسمله در سوره :
دیر زمانى است که بر سر جزو سوره بودن بسمله، میان مسلمانان اختلاف است؛ شیعه امامیه به اتفاق بسمله را در هر سوره جزو سوره و نخستین آیه آن مىداند]67] و بر همین باورند کسانى مانند ابنعباس و اهل مکه؛ مانند ابنکثیر، و اهل کوفه؛ مانند عاصم، کسائى و دیگر کوفیان جز حمزه، و همچنین این قول از ابوهریره و صغار صحابه چون ابنعمر، ابنزید و تابعین مانند عطاء، طاووس، سعیدبن جبیر، مکحول، زهرى و نیز از اسحاقبن راهویه و ثورى و ابوعبید قاسمبن سلام نقل شده است. فخررازى]68] نیز با اختیار این نظر آن را به قرّاى مکه و کوفه و بیشتر فقهاى حجازو ابنمبارک و ثورى نسبت داده است و جلالالدین سیوطى مدعى تواتر معنوى روایات دال بر این قولاست.]69]
4
ابوحنیفه]70] و مالک و جمعى از قراء مانند ابوعمرو، یعقوب و حمزه بسمله را جزو هیچ سورهاى نمىدانند]71] و آن را آیهاى مستقل از سوره*ها مىدانند که براى تیمن و تبرک و براى بیانابتداى سورهها و جدا کردن دو سوره نازل شدهاست.]72] براى احمد در این مسئله دو قول نقل شده است: 1. نخستین آیه هر سوره و ترک آن در قرآن برابر با ترک 113 آیه است.]73] 2. تنها در سوره حمد جزو سوره است و در سورههاى دیگر جزو سوره نیست.]74] به نظر شافعى بسمله نخستین آیه سوره حمد است؛ امّا براى سایر سورهها دو قول از او نقل شده است: 1. آیهاى از هر سوره است. 2.جزو نخستین آیه هر سوره است که همراه ما بعدش یک آیه محسوب مىگردد.]75]
قائلان به جزئیت بسمله بر مدعاى خود دلایلى اقامه کردهاند: 1. احادیث متعددى از اهلبیت و از طریق اهل سنت بر جزئیت بسمله دلالت دارد.]76]روایات امامیه در این زمینه بسیار است که از جمله آنها پاسخ امامباقر(علیه السلام) به نامه یحیىبن ابى عمران است که امام(علیه السلام)تأکید مىکند: بسمله باید افزون بر سوره حمد همراه سورهاى که بعد از آن در نماز خوانده مىشود قرائت گردد.]77] البته در میان روایات شیعه، روایات معارضى هم وجود دارد که برخى آن را بر تقیه حمل کردهاند.]78] از طریق اهل سنت نیز روایات متعددى بر جزئیت بسمله دلالت دارد؛ سعیدبن جبیر از ابنعباس روایت مىکند که مسلمانان با نزول ﴿بسم اللّه الرحمن الرحیم﴾ مىدانستند که سوره پیشین پایان یافته است]79]؛ همچنین انسبن مالک روایت مىکند که پیامبر فرمود: هماکنون سورهاى بر من نازل شد و فرمود: ﴿بسم اللّه الرحمن الرحیم إنّا أَعطَینـکَ الکَوثَر...﴾ . (کوثر/ 108، 1)]80]
آیة الله خوئى معتقد است روایات معارض اهل سنت که صریحاً بر عدم جزئیت بسمله دلالت دارد تنها دو روایت است: یکى روایت قتاده از انسبن مالک که مىگوید: پشت سر رسول خدا و ابوبکر و عمر و عثمان نماز خواندم و نشنیدم هیچ یک از آنها ﴿بسم اللّه الرحمن الرحیم﴾ را قرائت کنند و دیگرى روایت یزیدبن عبداللّهبن مغفل است که همین مطلب را از پدرش نقل مىکند]81] و این دو روایت را نیز به دلیل مخالفت با روایات حتى روایات متواتر منقول از اهل سنت و سیره مشهور مسلمین که در نماز بسمله را قرائت مىکنند قابل قبول نمىداند، افزون بر اینکه چنان که گذشت از انسبن مالک روایتى دال بر جزئیت بسمله نیز وارد شده است.]82] 2. دلیل دیگرى که بر جزئیت بسمله دلالت دارد سیره مسلمانان است، زیرا سیره مسلمانان از ابتدا بر این پایه استوار شده که در آغاز همه سورههاى قرآن جز برائت بسمله را قرائت کنند و به تواتر ثابت شده است که پیامبر نیز قرائت مىفرمودهاند و اگر بسمله جزو قرآن نبود بر پیامبر(صلى الله علیه وآله)لازم بود که بر این امر تصریح فرمایند تا سبب گمراهى مسلمانان نگردد.]83] 3. آخرین دلیل اینکه مصاحف صحابه و تابعین مشتمل بر بسمله بوده است و اگر بسمله جزو قرآن نبود آنها آن را در ابتداى سورهها ثبت نمىکردند، زیرا اهتمام تام صحابه بر پاسداشت قرآن مانع از آن بود که چیزى غیر از قرآن در مصاحف ثبت گردد، چنان که از کتابت بسمله در ابتداى سوره برائت پرهیز مىکردند.]84]
5
قائلان به عدم جزئیت نیز افزون بر تمسک به روایاتى در این باب، تواتر را تنها طریق اثبات قرآن دانسته و بیان کردهاند که این اختلافات در جزئیت و عدم جزئیت بسمله خود گواهى است بر اینکه بسمله جزو قرآن نیست.]85]
البته قائلین به جزئیت، عدم تواتر را درباره جزئیت بسمله نپذیرفته و معتقدند که روایات متواترى جزئیت را ثابت مىکند.]86]
در بحث تعلق بسمله به سوره در بعضى از کتب تفسیرى و علوم قرآنى بحثى مستقل درباره سوره حمد مطرح شده است و ادلّه خاصى بر جزئیت بسمله براى سوره حمد بیان کردهاند]87] که از آن جمله به روایاتى که در تفسیر آیه ﴿ولَقَد ءاتَینـکَ سَبعـًا مِنَ المَثانى﴾ (حجر/15، 87) آمده تمسک شده است.]88] شیخ طوسى از ابنمسلم نقل مىکند که امام صادق(علیه السلام) در پاسخ این پرسش که آیا ﴿بسماللّه الرحمن الرحیم﴾ جزو «سبع المثانى» (سوره حمد) است مىفرماید: آرى، با فضیلتترین آیه آن است.]89] ابوعمرو دانى مىنویسد: همه صحابه و تابعان و فقهاى بعد از آنان که به خواندن حمد در نماز واجب نظر دادهاند و نیز پیشوایان شهرهاى مکه و دیگر شهرها بسمله را جزئى از سوره حمد دانستهاند.]90]
افزون بر این در میان قراء و مفسران نظرهاى دیگرى نیز مطرح شده است که مجموع آراء در مسئله تعلق یا عدم تعلق بسمله به سوره در یک جمعبندى به 10 قول مىرسد که عبارت است از: 1. بسمله جزو هیچ سورهاى نیست. 2. نخستین آیه هر سوره است، جز سوره برائت. 3. تنها آیهاى از فاتحه است؛ نه سایر سور. 4. فقط جزئى از نخستین آیه سوره فاتحه است. 5. آیه مستقلى است که براى بیان ابتداى سور و ایجاد فاصله بین آنها نازل شده است و جزو سوره نیست. 6.دانستن یا ندانستن آن از قرآن هر دو جایز است. 7. جزئى از نخستین آیه همه سورههاست. 8.نخستین آیه فاتحه و جزئى از آیه اول سایر سورههاست. 9.جزو آیه نخست سوره فاتحه و آیه اول سایر سوراست. 10. آیه مستقلى است که بارها نازل شده است.]91]
نظریه جزئیت بسمله براى سورهها افزون بر آثارى که در قرائت قرآن دارد احکام و آثار فقهى مهمى بر آن مترتب است که فقهاى امامیه در تألیفات خود بدان متذکر شدهاند. (>همین مقاله: احکام فقهى بسمله)
قرائت بسمله:
پیرو اختلافى که در بحث جزئیت بسمله مطرح شد، قرائت بسمله در قرآن نیز مورد اختلاف واقع شده است. زمینه بروز اختلاف جایى است که دو یا چند سوره از قرآن به صورت پیوسته و ممتد قرائت گردد. در این صورت قائلین به جزئیت بسمله همه سورهها را با ﴿بسماللّه الرحمن الرحیم﴾ آغاز مىکنند]92]؛ امّا کسانى که بسمله را جزو سوره نمىدانند تنها در قرائت اولین سوره بر ابتداى به بسمله اتفاق نظر دارند؛ ولى در بین دو سوره بعضى مانند عاصم، ابنکثیر و کسائى براى تبعیت از خط مصحف و تبرک با بسمله بین دو سوره ـ جز بین دو سوره انفال و برائت ـ فاصله ایجاد مىکنند و بعضى براى اینکه پایان سوره نخست و آغاز سوره دوم معلومگردد میان دو سوره سَکْت مىکنند و گروهى مانند حمزه، خلف، یعقوب، و یزیدى دو سوره را بههم وصل مىکنند.]93]
در خصوص مواضع چهارگانه بین سورههاى: مدثّر و قیامت، انفطار و مطفّفین، فجر و لاأقسم، و عصر و همزه، به جهت قبح و کراهتى که در صورت وصل دو سوره به هم در لفظ آنها پدید مىآید، قائلان به سکت با گفتن بسمله و قائلان به وصل با سکت بین دو سوره فاصله ایجاد مىکنند.]94] البته کسانى مانند فارسبناحمد تفاوتى میان مواضع مذکور و سایر موارد نمىدانند.]95] هنگامى که بین دو سوره با بسمله فاصله ایجاد مىشود، براى قرائت بسمله 4 حالت متصور است: 1. وقف بر ماقبل بسمله و وصل بسمله به آیه بعد. 2.وصل بسمله به ماقبل و به آیه مابعد آن. 3. وقف بر ماقبل بسمله و قطع بسمله از آیه مابعد. 4. وصل بسمله به ماقبل و قطع آن از آیه مابعد.
6
وجوه چهارگانه مذکور در صورت ذکر «استعاذه» پیش از بسمله جایز است. در غیر این صورت چون بسمله براى اوائل سور است نه اواخر آنها قسم چهارم جایز نیست.]96]
هرگاه قرائت از اواسط سور ـ جز سوره برائت ـ آغاز شود همه قراء ابتداى به بسمله را جایز مىدانند؛ ولى در سوره برائت تنها بعضى جایز دانستهاند.]97]
احکام فقهى بسمله:
در کتب فقهى احکام مختلفى درباره قرآن بیان شده است که از جمله مىتوان به حرمت مسّ قرآن بدون وضو]98]، حرمت مسّ آن براى جنب]99] و حرمت نوشتن قرآن بامرکب نجس]100] و... اشاره کرد. این احکام همگى عام و شامل تمامى آیات قرآن از جمله ﴿بسم اللّه الرحمن الرحیم﴾ است، افزون بر این، آیه شریفه بسمله به تنهایى موضوع احکام اختصاصى و متنوع در فقه است که با مراجعه به منابع فقهى و تفسیرى احکام ذیل را مىتوان برشمرد:
آیات شریفه ﴿فَاذکُرُوا اسمَ اللّهِ عَلَیها﴾ (حجّ/22،36)، ﴿فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسمُ اللّهِ عَلَیهِ﴾ (انعام/6، 118) و ﴿ولا تَأکُلوا مِمّا لَم یُذکَرِ اسمُ اللّهِ عَلَیهِ﴾ (انعام/6،112) بر وجوب تسمیه هنگام ذبح و حرمت خوردن از ذبیحهاى که هنگام ذبح آن عمداً بسماللّه گفته نشده باشد دلالت دارد]101]؛ همچنین از این آیات وجوب تسمیه در هنگام تیراندازى براى شکار و فرستادن سگ شکارى براى صید استفاده مىشود. امامیه، ابوحنیفه و ثورى افزون بر اتفاق بر این آرا، ترک تسمیه را در صورت فراموشى موجب حرمت ذبیحه نمىدانند؛ امّا شعبى، داود و ابوثور تسمیه را شرط حلیت ذبیحه و ترک آن را از روى عمد یا فراموشى سبب حرمت ذبیحه مىدانند؛ ولى شافعى چون نظر به استحباب تسمیه دارد ترک آن را سبب حرمت ذبیحه نمىشمرد.]102]
آلوسى ذکر بسمله را در ابتداى کارهاى حرام و مکروه، به ترتیب داراى حرمت و کراهت و با قصد استخفاف هر دو صورت را حرام و موجب کفر مىداند.]103]
قرائت بسمله در نماز نیز داراى احکامى متفاوت در بین مذاهب اسلامى است؛ امامیه ترک بسمله را در نماز جایز نمىدانند و جهر (بلندخواندن) به آن را در نمازهاى جهرى واجب و در نمازهاى اخفاتى مستحب مىدانند. شافعى نیز ترک بسمله را جایز نمىداند و به وجوب جهر به آن در نمازهاى جهرى قائل است؛ ولى جهر به آن را در نمازهاى اخفاتى مستحب نمىداند. احمدبن حنبل نیز بسمله را در نمازْ واجب مىداند؛ ولى جهر به آن را جایز نمىداند. ابوحنیفه ترک آن را در نماز جایز مىداند و در صورت قرائت قائل به اخفات (آهسته خواندن) است و به نظر مالک قرائت بسمله در نماز مکروه است، جز در ماه رمضان که مىتوان آن را تبرکاً بین دو سوره قرائت کرد، بدون اینکه در ابتداى سوره فاتحه آورده شود. ابنمنذر از برخى تابعان و مفسران نخستین چون عطاء، طاووس، مجاهد و سعیدبن جبیر قول به جهر بسمله را گزارش کرده و براى ابنعمر نیز این نظر روایت شده است؛ امّا از فقهاى نخستین سفیان ثورى، اوزاعى و ابوعبیده به اخفات بسملهدر نماز معتقد بودهاند.]104] از اهل سنّت در این رابطه روایاتى وارد شده است که بخشى از آن بر قرائت نکردن بسمله در نماز نیز دلالت دارد]105]؛ از جمله روایاتى که مشخصاً بر اخفات بسمله دلالت دارد روایت انسبن مالک است که مىگوید: پیامبر(صلى الله علیه وآله)، ابوبکر و عمر، بسمله را در قرائت به جهر نمىخواندند]106] که البته نقلهاى این روایت مختلف است؛ در برخى نقلها آمده است آنان اصلا بسمله را نمىخواندند ودر برخى دیگر آمده است که انس مىگوید: من بسمله را از آنان نشنیدم.]107]
7
براى اثبات جهر به بسمله در نماز، نیز به روایات بسیارى از طریق شیعه و سنى مىتوان تمسک کرد. در روایات امامیه به دلالت اخبار مستفیضه جهر به بسمله یکى از 5 علامت مؤمن است.]108] فقهاى امامیه تنها در نماز احتیاط و در رکعات سوم و چهارم نماز که نمازگزار به جاى تسبیحات حمد قرائت مىکند به اخفات بسمله فتوا دادهاند.]109]
در روایات اهل سنّت، بیهقى از ابوهریره روایت کرده است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) بسم الله را در نماز بلند مىخواند.]110] سیوطى از حکمبن عمیر اینگونه روایت مىکند: پشت سر پیامبر(صلى الله علیه وآله)نماز گزاردم و پیامبر در نمازهاى صبح، شبهنگام و نماز جمعه ﴿بسم اللّه الرحمن الرحیم﴾ را به جهر مىخواندند.]111] بیهقى بلند خواندن آن را از ابنعباس]112]، عمر، ابنعمر]113] و ابنزبیر]114] روایت کرده است. بر اساس روایتى عمروبن سعیدبن عاص را در مدینه، اولین کسى مىداند که بسمله را به اخفات خوانده است.]115] فخر رازى جهر به بسمالله را سنّت مىداند و در ضمن ادلّه ششگانهاش بر این مطلب مىگوید: «بلند خواندن بسم الله مذهب على(علیه السلام) است» و این قوىترین دلیلى است که هیچ یک از سخنان مخالفان آن، نمىتواند دل انسان را نگران کند. همو در ادامه سخنانش مىنویسد: به تواتر ثابت شده است که على بسمالله را بلند مىخواند و هیچ اختلافى در آن نیست و هرکس در دینش به على اقتدا کند هدایت شده است، زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمودند: بار خدایا به هر سو على گردید حق را با او بگردان. وى در پاسخ دو روایت که از انسبن مالک و ابنمغفل بر خلاف این نظر نقل شده است مىگوید: روایت انس در نقلهاى مختلف مضطرب و متناقض است، افزون بر این در دَوَران بین قول و روش على با نظر انس و ابنمغفل قطعاً پیروى از نظر و روش على(علیه السلام) اولى است، زیرا هرکس در دینش على را امام خود قرار دهد یقیناً به دستگیرهمحکم الهى چنگ زده است.]116]
چنانکه گذشت نظریه جزئیت بسمله براى سورهها متضمن پیامدها و آثارى در مباحث گوناگون فقهى است که برخى از آنها در فقه شیعه عبارت است از: 1. بنابر مشهور هنگام قرائت هر سورهاى باید قصد بسمله همان سوره را کرد]117] و در نماز بعد از قصد بسمله سورهاى خاص قرائت سورهاى دیگر جایز نیست.]118] 2. در سورههاى جحد و توحید پس از قرائت بسمله]119] و در سورههاى دیگر اگر با احتساب بسمله نصف سوره قرائت شده باشد عدول از آنها جایز نیست.]120] 3.در نماز آیات، بسمله یک آیه به شمار مىآید و رکوع بعد از آن جایز است.]121] 4. جزو 7 آیهاى که قرائت بیشتر از آن براى جنب مکروه است محسوب مىگردد]122] و به قصد سورههاى عزائم قرائت آن بر جنب و حائض حرام است.]123]
منابع
آشنائى با قرآن؛ الاتقان فى علوم القرآن؛ اسباب النزول، واحدى؛ بحارالانوار؛ البیان فى تفسیر القرآن؛ البیان فى عدّ آى القرآن؛ بیان المعانى؛ تاجالعروس من جواهر القاموس؛ تاریخ ترجمه از عربى به فارسى؛ تاریخ الامم والملوک، طبرى؛ تاریخ قرآن؛ التبیان فى تفسیرالقرآن؛ تحریرالوسیله؛ تفسیر آیات الاحکام؛ تفسیر سوره حمد؛ تفسیرالعیاشى؛ تفسیر القرآن العظیم، ابنکثیر؛ تفسیر القرآن الکریم، سیدمصطفى خمینى؛ تفسیر القمى؛ التفسیر الکاشف؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المراغى؛ تفسیر المنار؛ التفسیرالمنسوب الى الامام العسکرى(علیه السلام)؛ تفسیر منهجالصادقین؛ تفسیر نورالثقلین؛ توضیح المسائل مراجع؛ تهذیب الاحکام؛ جامع احادیثالشیعة فى احکام الشریعه؛ جامعالبیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبى؛ جواهر الکلام فى شرح شرایع الاسلام؛ الدرالمنثور فى التفسیر بالمأثور؛ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ سنن ابى داود؛ السنن الکبرى؛ سیرة النبویه، ابنهشام؛ العروةالوثقى؛ علومالحدیث (مجله)؛ عون المعبود شرح سنن ابى داود؛ عیون اخبار الرضا(علیه السلام)؛ الفتوحات المکیه؛ فرهنگفارسى؛ الفقه على المذاهب الخمسه؛ الفواتحالالهیه؛ الکافى؛ کتاب الخلاف؛ الکشاف؛ کشفالاسرار و عدة الابرار؛ الکشف عن وجوه القراءات السبع عللها و حججها؛ لسانالعرب؛ لطائف الاشارات؛ لغتنامه؛ المبسوط؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ المزهرفى علوم اللغة و انواعها؛ المستدرک على الصحیحین؛ مستمسکالعروة الوثقى؛ مستندالعروة الوثقى؛ مسند احمدبن حنبل؛ المغنى والشرح الکبیر؛ المنجد فى اللغه؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ النشر فى القراءات العشر؛ النکت والعیون، ماوردى؛ وسائلالشیعه.
8
غلامرضا قدمى
[1]. تاجالعروس، ج14، ص54، «بسمل»؛ المزهر، ج1، ص482ـ483.
[2]. لسانالعرب، ج1، ص412؛ المنجد، ص38، «بسمل».
[3]. تفسیر ماوردى، ج1، ص50.
[4]. تفسیر سید مصطفى خمینى، ج1، ص65.
[5]. المزهر، ج1، ص482ـ483؛ تاجالعروس، ج14، ص54.
[6]. تفسیر سید مصطفى خمینى، ج1، ص55.
[7]. علوم الحدیث، ش 4، ص177.
[8]. التبیان، ج1، ص24؛ مجمعالبیان، ج1، ص89.
[9]. الخلاف، ج6، ص10؛ مستمسک العروه، ج2، ص315.
[10]. تفسیر قمى، ج1، ص56؛نور الثقلین، ج1، ص10.
[11]. تفسیر عیاشى، ج1، ص21ـ22؛نورالثقلین، ج1، ص8.
[12]. المستدرک، ج1، ص552؛ تفسیر ابنکثیر، ج1، ص18؛ بحارالانوار، ج9، ص222، 225.
[13]. تفسیر عیاشى، ج1، ص21؛ تهذیب، ج2، ص312.
[14]. تفسیر قرطبى، ج1، ص65؛ الدرالمنثور، ج1، ص26ـ27.
[15]. مجمع البیان، ج1، ص90؛ الدر المنثور، ج1، ص25.
[16]. تفسیر منسوب به امام عسکرى(علیه السلام)، ص28.
[17]. الدرالمنثور، ج1، ص31؛ وسائل الشیعه، ج7، ص170.
[18]. الکاشف، ج1، ص24.
[19]. تفسیر سید مصطفى خمینى، ج1، ص37.
[20]. تفسیر قرطبى، ج1، ص66؛ روحالمعانى، مج1، ج1، ص69.
[21]. تاریخ قرآن، ص556.
[22]. السیرةالنبویه، ج1، ص399.
[23]. تاریخ طبرى، ج2، ص122.
[24]. تاریخ قرآن، ص557.
[25]. بیان المعانى، ج1، ص59؛ تاریخ قرآن، ص556.
[26]. اسباب النزول، ج1، ص15؛الاتقان، ج1، ص52.
[27]. الدر المنثور، ج1، ص20.
[28]. جامع احادیث الشیعه، ج5، ص334.
[29]. عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج1، ص609؛الدرالمنثور، ج1، ص20.
[30]. جامع احادیث الشیعه، ج5، ص334.
[31]. تفسیر سید مصطفى خمینى، ج1، ص39.
[32]. المبسوط، ج1، ص37؛ تاریخ ترجمه، ص20.
[33]. المیزان، ج1، ص15.
[34]. تفسیر المنار، ج1، ص44؛ تفسیر مراغى، ج1، ص30.
[35]. تفسیر مراغى، ج1، ص28؛ المیزان، ج1، ص15ـ16.
[36]. تفسیر مراغى، ج1، ص28.
[37]. نور الثقلین، ج1، ص11.
[38]. تفسیر مراغى، ج1، ص28.
[39]. ر. ک: الفواتح الالهیه؛ المیزان، ج1، ص16.
[40]. تفسیر ماوردى، ج1، ص48؛ تفسیر قرطبى، ج1، ص99؛ تفسیر سید مصطفى خمینى، ج1، ص94.
[41]. آشنایى با قرآن، ج1، ص78.
[42]. الفتوحات المکیه، ج2، ص133.
[43]. تفسیر سوره حمد، ص97ـ98.
[44]. جامع البیان، مج1، ج1، ص77؛ التبیان، ج1، ص25.
[45]. تفسیر سید مصطفى خمینى، ج1، ص95.
[46]. تفسیر قرطبى، ج1، ص91؛ تفسیر سید مصطفى خمینى، ج1، ص98.
[47]. تفسیر سید مصطفى خمینى، ج1، ص98.
[48]. التبیان، ج1، ص25.
[49]. همان؛ الکشاف، ج1، ص24.
[50]. تفسیر قمى، ج1، ص56.
[51]. کشف الاسرار، ج1، ص9؛ التفسیر الکبیر، ج1، ص173.
[52]. منهج الصادقین، ج1، ص95.
[53]. الفتوحات المکیه، ج2، ص134ـ135، 137، 139ـ140؛ کشفالاسرار، ج7، ص284؛ لطائف الاشارات، ج1، ص15.
[54]. تفسیر سید مصطفى خمینى، ج1، ص208.
[55]. الکافى، ج2، ص538؛ بحارالانوار، ج11، ص186ـ187؛ ج73، ص195.
[56]. جامع البیان، مج1، ج1، ص89؛ تفسیر قرطبى، ج1، ص75.
[57]. جامع البیان، مج1، ج1، ص84؛ التبیان، ج1، ص29ـ30.
[58]. البیان، ص430.
[59]. آشنایى با قرآن، ج1، ص82ـ83.
[60]. لغت نامه، ج2، ص2781؛ فرهنگ فارسى، ج1، ص342.
[61]. آشنایى با قرآن، ج1، ص82.
[62]. لغت نامه، ج7، ص10519؛ فرهنگ فارسى، ج2، ص1642.
[63]. لغت نامه، ج6، ص8392.
[64]. همان، ص8415؛ فرهنگ فارسى، ج1، ص1401.
[65]. فرهنگ فارسى، ج1، ص1248؛ آشنایى با قرآن، ج1، ص82.
[66]. آشنایى با قرآن، ج1، ص83.
[67]. مجمع البیان، ج1، ص89؛ البیان، ص439.
[68]. التفسیر الکبیر، ج1، ص173؛ الاتقان، ج1، ص209ـ213.
[69]. البیان، ص439.
[70]. الکشاف، ج1، ص1.
[71]. التفسیر الکبیر، ج1، ص172.
9
[72]. البیان، ص439.
[73]. تفسیر ابنکثیر، ج1، ص16.
[74]. التفسیر الکبیر، ج1، ص172؛ روحالمعانى، مج1، ج1، ص37.
[75]. الخلاف، ج1، ص329.
[76]. البیان، ص440.
[77]. جامع احادیث الشیعه، ج5، ص333.
[78]. وسائل الشیعه، ج6، ص62.
[79]. سنن ابىداود، ج1، ص251؛ المستدرک، ج1، ص356ـ357.
[80]. سنن ابى داود، ج1، ص205؛ تفسیر قرطبى، ج1، ص66؛ تفسیرالمنار، ج1، ص86.
[81]. مسند احمد، ج4، ص96؛ المغنى، ج1، ص520ـ521؛ البیان،ص443.
[82]. البیان، ص444، 518.
[83]. البیان، ص445.
[84]. البیان، ص445.
[85]. تفسیر قرطبى، ج1، ص66ـ67؛ البیان، ص446.
[86]. البیان، ص447.
[87]. تفسیر المنار، ج1، ص84؛ تفسیر سید مصطفى خمینى، ج1، ص44.
[88]. تفسیر سید مصطفى خمینى، ج1، ص46.
[89]. تهذیب، ج2، ص312.
[90]. البیان فى عد آى القرآن، ص54.
[91]. روح المعانى، مج1، ج1، ص69.
[92]. الکشف عن وجوه القراءات، ج1، ص15.
[93]. التبیان، ج1، ص24؛مجمع البیان، ج1، ص50؛ النشر، ج1، ص259.
[94]. الکشف عن وجوه القراءات، ج1، ص17ـ18؛ النشر، ج1، ص261.
[95]. همان، ص262.
[96]. همان، ص267ـ268.
[97]. النشر، ج1، ص265ـ266.
[98]. مستمسک العروه، ج2، ص272.
[99]. همان، ج3، ص42.
[100]. همان، ج1، ص517.
[101]. الکشاف، ج2، ص61؛ مجمعالبیان، ج4، ص148ـ149؛ التفسیرالکبیر، ج1، ص1873.
[102]. الخلاف، ج6، ص10ـ11.
[103]. روح المعانى، مج1، ج1، ص67.
[104]. ر. ک: الخلاف، ج1، ص329ـ332؛ الفقة على المذاهب الخمسه، ص109ـ110؛ آیات الاحکام، ج1، ص8ـ9.
[105]. السنن الکبرى، ج2، ص348ـ349.
[106]. همان، ج2، ص351.
[107]. عون المعبود، ج2، ص345ـ347.
[108]. جواهر الکلام، ج9، ص386.
[109]. تحریر الوسیله، ج1، ص152.
[110]. السنن الکبرى، ج2، ص344.
[111]. الدر المنثور، ج1، ص21ـ23.
[112]. السنن الکبرى، ج2، ص344.
[113]. همان، ص345.
[114]. همان، ص346.
[115]. همان، ص348.
[116]. التفسیر الکبیر؛ ج1، ص204 - 208.
[117]. مستند العروه، ج3، ص367.
[118]. العروة الوثقى، ج2، ص503.
[119]. مستمک العروه، ج6، ص189.
[120]. تفسیر سید مصطفى خمینى، ج1، ص53.
[121]. توضیح المسائل، ج1، ص848.
[122]. تفسیر سید مصطفى خمینى، ج1، ص53.
[123]. العروة الوثقى، ج2، ص503.
نظر شما